خلاقيت و راه های افزايش آن (1)

بي شك يكي از زيبا ترين ويژگي هاي انسان ،قدرت آفرينندگي و يا خلاقيت اوست.به واسطه ي همين ويژگي است كه انسان مي تواند اهداف آرمان گرايانه خود را پديد آورد و توانايي هاي خود را شكوفا سازد.آنچه پيش از اين در مورد خلاقيت تصور مي شد بر اساس نگرش نبوغ آميز بنا شده بود و طبق اين نگرش،خلاقيت به افراد خاصي تعلق داشت ؛افرادي كه از نبوغ استثنايي برخوردار بوده و توانايي هاي ذهني آنان،فراتر از مردم عادي به شمار مي رفت .بنابراين خلاقيت موهبتي آسماني
پنجشنبه، 5 فروردين 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خلاقيت و راه های افزايش آن (1)
خلاقيت و راه های افزايش آن (1)
خلاقيت و راه های افزايش آن (1)






مقدمه

بي شك يكي از زيبا ترين ويژگي هاي انسان ،قدرت آفرينندگي و يا خلاقيت اوست.به واسطه ي همين ويژگي است كه انسان مي تواند اهداف آرمان گرايانه خود را پديد آورد و توانايي هاي خود را شكوفا سازد.آنچه پيش از اين در مورد خلاقيت تصور مي شد بر اساس نگرش نبوغ آميز بنا شده بود و طبق اين نگرش،خلاقيت به افراد خاصي تعلق داشت ؛افرادي كه از نبوغ استثنايي برخوردار بوده و توانايي هاي ذهني آنان،فراتر از مردم عادي به شمار مي رفت .بنابراين خلاقيت موهبتي آسماني پنداشته مي شد كه صرفاً در اختيار تعداد معدودي از افراد قرار گرفته است در صورتي كه خلاقيت به افراد معدودي تعلق نداشته و تمامي افراد مي توانند خلاقانه فكر كنند. تنها تفاوت عمده بين افراد نابغه و خلاق وافراد عادي در اين است كه گروه اول روش هايي را به كار مي گيرند كه افراد ديگر از آن روش ها بي اطلاع هستند؛بنا بر اين آموزش مهارت هاي خلاقيت نقش مهمي را در اين بين ايفا مي كند.

تعريف خلاقيت و تخيل

تجاربي كه ما در سال هاي اوليه در اختيار كودكان قرار مي دهيم در رشد آتي آنان تاثيرات بسيارحياتي دارد.هر قدر اين تجارب غني تر باشد كودكان فرصت هاي بيشتري براي رشد و آمادگي براي درك آن چيز هايي پيدا مي كنند كه در زمان حال و آينده به آن نياز دارند.ولي تعريف خلاقيت و تخيل ساده نيست.اين تعاريف ممكن است:
• خلاقيت و تخيل را محدود به توليد يك كار هنري،براي مثال،يك نقاشي كنيد.
• خلاقيت و تخيل را محدود به((هنر))مثلاً فقط نقاشي يا موسيقي كند.
• به خلاقيت و تخيل صرفاً به عنوان يك مهارت-چيزي كه مي توان آن را از طريق آموزش آموخت نگاه كرد.
• آنان را به عنوان چيزي كه فقط در شرايط مناسب رشد مي كند ببيند.
• مفاهيم كليشه اي را در بر بگيرد مانند اين گروه هاي خاصي از افراد طبيعتاً خلافند.
• خلاقيت و تخيل را معدود به تعداد انگشت شماري از افراد سرآمد كند.
لازم است تذكراتي براي خلاقيت و تخيل ارائه دهيم كه:
• نخبه گرا نباشند.
• اين نكته را در نظر گيرند كه همه ي كودكان مي توانند خلاق باشند و قوه تخيل داشته باشند.
• از استعداد هاي همه ي كودكان به بهترين وجهي بهره گيرد.
• اين نكته را در نظر گيرد كه همه ي كودكان به اين فرصت نياز دارندكه با مفاهيم بازي كنند.
• اهميت وجود محيطي كه خلاقيت و تخيل را تشويق مي كند به رسميت بشناسد.
خلاقيت و تخيل را غالباً به هم ربط مي دهند،براي مثال در پيامد مطلوب براي يادگيري كودكاني كه آموزش و پرورش اجباري را مي گذرانند به اين نكته پرداخته شده است ولي نمي توان جاي اين دو را با هم عوض كرد اگر قرار است به طور مؤسري خلاقيت و تخيل را تشويق كنيم بايد بدانيم چه هستند و چگونه با هم ارتباط دارند.در ضمن لازم است ارتباط آن ها را با حوزه هاي ديگري مثل زيبايي شناسي و بازي بدانيم.

چند تعريف ديگر از خلاقيت

خلاقيت از جمله مسائلي است كه درباره ماهيت و تعريف آن تاكنون بين محققان و روان شناسان توافق به عمل نيامده است.در مجموع تعريف ها خلاقيت را چنين تقسيم بندي مي نمايد:بعضي از تعريف ها،ويژگي هاي شخصيتي افراد را محور قرار داده و بعضي ديگر بر اساس فرايند خلاق و تعريف هاي ديگر بر حسب محصول خلاق به خلاقيت نگريسته اند.
از جمله افرادي كه بر حسب شخصيت به خلاقيت مي نگرد گيلفورد است.او معتقد است خلاقيت مجموعه اي از توانايي ها و خصيصه هاست كه موجب تفكر خلاق مي شود.
تعريف هاي ديگري مبتني بر فرايند خلاقيت است مانند تعريف مدنيك از نظر او خلاقيت عبارت است از:شكل دادن به عناصر متداعي به صورت تركيبات تازه كه با الزامات خاصي مطابق است يا به مفيد است. هرچه عناصر تركيب جديد غير مشابه تر باشند،فرايند حل كردن خلاقتر خواهد بود.
عده زيادي به خلاقيت بر اساس محصول توجه نمي نمايند. به طور مثال گيزلين معتقد است: خلاقيت ارائه كيفيت هاي تازه اي از مفاهيم و معاني است.
تايلور خلاقيت را شكل دادن تجربه ها در سازمان بندي هاي تازه مي داند.
همان طور كه ملاحظه مي شود وجه اشتراك اين دو تعريف و تعريف هاي ديگري تازگي و نو بودن است.اما تازگي به تنهايي نمي تواند مفهوم خلاقيت را روشن كند. زيرا بسياري چيز هاست كه نو و تازه است ولي خلاقانه نيست.
اشكالي كه در تعريف خلاقيت در مبناي تازگي وجود داشت محققاني را بر آن داشت تا عنصر ارزش را به آن اظافه كنند. بنابر اين ملاك محصول خلاق در بسياري از نظريه هاي معاصر تازگي و تناسب يا ارزش.
استين خلاقيت را بر مبناي اين دو عامل چنين تعريف مي كند:
خلاقيت فرايندي است كه نتيجه آن يك كار تازه اي مي باشد كه توسط گروهي در يك زمان به عنوان چيزي مفيد و رضايتبخش مقبول واقع شود.
ورنون نيز از همين چشم انداز به خلاقيت مي نگرد.
خلاقيت توانايي شخص در ايجاد ايده ها،نظريه ها،بينش ها يا اشياي جديد و نو و باز سازي مجدد در علوم و ساير زمينه هاست كه بوسيله متخصصان به عنوان پديده اي ابتكاري و از لحاظ علمي،زيبايي شناسي،فن آوري و اجتماعي با ارزش قلمداد گردد.
محور اصلي تعريف ورنون نيزهمان تازگي و ارزش است،منتهي تلاش شده با بيان ابعاد مختلف اين دو عنصر تعريف هاي قبلي تكميل گردد.
استرنبرگ نيز تفكر خلاق را تركيبي از قدرت ابتكار،انعطاف پذيري و حساسيت در برابر نظرياتي كه يادگيرنده را قادر مي سازد خارج از تفكر نا معقول به نتايج متفاوت و مولد بينديشد كه حاصل آن رضايت شخصي و احتمالاًخشنودي ديگران خواهد بود. آمابيل ضمن تاكيد اين تعريف قيدي به آن اظافه ميكند. آمابيل معتقد است در تكميل دو عنصري كه در اغلب تعريف ها آمده يعني تازگي و تناسب و ارزشمندي بايد اين نكته را اظافه نمود كه عمل خلاق از طريق اكتشاف انجام مي گيرد نه از طريق الگوريتم. بنا براين مثلاًاگر يك شيميدان زنجيره تركيبي شناخته شده را عيناً براي تركيب تازه اي كه قبلاً نبوده طي كند كار خلاقي نكرده،هرچند كار او مفيد و با ارزش باشد.اين مساله در مورد هركار ديگر هنري نيز مصداق دارد.
البته هنوز سؤالاتي باقي است. از جمله وقتي صحبت از تازگي براي چه كسي؟منظور از تازگي چيست؟آيا تازگي به معني مطلق آن مد نظر است؟يعني كار جديدي كه قبلاً نبوده است يا منظور از تازگي،جديد بودن براي افراد است. يعني امري كه بار ها انجام شده،اما براي فرد خاص تازگي دارد،اگر تازگي منحصر به كار هاي بديعي باشد كه قبلاًبوجود نيامده است،معني خلاقيت اختصاصي مي گردد. بعضي از متفكران از جمله استين با اين نظريه موافقند،اما اگر شق دوم پذيرفته شود خلاقيت مفهومي عام است كه از معمول ترين افراد تا دانشمندان،هنرمندان،متفكران را در بر مي گيرد.
بر اساس آنچه گفته شدماير و وايز برگ تعريف ساده اي از خلاقيت ارائه دادند:
خلاقيت توانايي حل مسائلي است كه فرد قبلاً حل آن ها را نياموخته است.
به عبارت ديگر زماني كه فرد راه حل تازه اي را براي مسأله ‍ اي كه با آن مواجه شده به كاربرد خلاقيت شكل گرفته است. اين تعريف نيز شامل دو عنصر است:اول راه حلي كه مسأله اي را حل كند.دوم راه حل براي كسي كه مسأله را حل مي كند تازه باشد. بنابراين پاسخ مشابهي ممكن است براي فردي خلاق باشد و براي ديگري غير خلّاق.
اگر در مفاهيم كه تاكنون از خلاقيت ارائه شد. تعمق كنيم ملاحظه مي نماييم كه اغلب آن ها به يك جنبه بسيار مهم و اساسي توجه كافي ننموده اند. و آن بعد اجتماعي خلاقيت است. امروزه عده زيادي از محققان و متخصصان اعتقاد دارند ما نمي توانيم به خلاقيت بدون توجه به زمينه هاي اجتماعي نظر بيندازيم.
سيكزنتمي هالي مي گويد:ما نمي توانيم به افراد و كار هاي خلاق جدا از اجتماعي كه در آن عمل مي كنند بپردازيم. زيرا خلاقيت هرگز نتيجه عمل فرد به تنهايي نيست. آمابيل و همكارش در مصاحبه هايي كه كه با 120دانشمند در 20 رشته مختلف داشته اند به اين نتيجه رسيدند كه عوامل محيطي در رشد خلاقيت برتري دارند. آمابيل مي گويد:اين يافته ها اهميت اكولوژي را نشان مي دهد و اين كه محيط عامل برجسته تري از مسائل فردي است. اين بدين معني نيست كه نيروي بيروني از شما مهمتر از خود شماست. مطمئناً عوامل شخصي تأثير زيادي در خلاقيت دارند،اما نكته مهم اين است كه سهم محيط بسيار متغير تر است يعني راحت تر مي توان عوامل اجتماعي را تغيير داد تا ويژگيها و توانايي ها.
در مطالعه ي ديگري هنسي و آمابيل مي گويند:تحقيقات ما نشان داده است عوامل اجتماعي و محيطي نقش اصلي را در كار خلاق ايفا مي كنند. ما دريافتيم بين انگيزه هاي شخصي و خلاقيت ارتباط قوي اي وجود دارد كه قسمت زيادي از اين گرايش را محيط اجتماعي يا حداقل جنبه هاي خاصي از محيط تعيين مي كنند.
روشن است محيطي كه موجب توليد خلاق شود به آساني ايجاد نمي گردد و وقتي متحقق گردد بايد مرتب تجديد شكل يافته و كنترل شود. عشق كافي نيست. افراد خلاق با مشكلات زياد بايد تلاش كنند محيط شخصي انسان در جهت تحكيم اين عشق باشد.
هارينگتون بر مبناي شناخت محيط زيست(اكولوژي)در زيست شناسي،نظريه اجتماعي خويش را از خلاقيت پايه ريزي مي كند. او معتقد است:خلاقيت محصول فرد واحدي،در يك زمان واحد،در جاي خاصي نيست. بلكه عبارت از يك زيست بوم (اكوسيستم)است-همانگونه كه در زيست بوم (اكوسيستم)در زيست شناسي موجود هاي زنده با يكديگر و با اكو سيستم شان مرتبطند در اكوسيستم خلاق نيز همه اعضاء و همه جنبه هاي محيطي در حال تعامل مي باشند. براي نمونه اگر بخواهيم از اكوسيستم يك نويسنده خلاق توصيفي به عمل آوريم مي توان گفت:
اكوسيستم او شامل شرايط مادي و تجهيزات محيط كارش،شرايط زماني و مكاني كه زندگي و كار مي كند،منابع حمايت كننده فكري و احساسي او،امكان دسترسي او به منابع ادبي و ساير نويسندگان،امكانت دسترسي به ناشرين،متغير هاي اقتصادي و غيره مي باشد.
علاوه بر شرايط محيطي ويژگي هاي شخصي نويسنده كه با كار خلاقش در ارتباط است نيز بايد روشن گردد. براي مثال انگيزه نوشتن،ميل و توانايي او در تغيير شرايط و ايجاد موقعيت تازه كه براي كارش مساعد تر باشد. توانايي او براي ارزيابي كارش، اعتماد به نفس در صورت عدم استقبال از كارش و موراد مشابه.
البته بين اكوسيستم در زيست شناسي با اكوسيستم خلاقيت تفاوت وجود دارد. لكن اين جا يك استفاده استعاري از مفاهيم انجام گرفته است. سه مفهوم زيست شناختي در اين استعاره قابل توجه است.
1-بعضي خصوصيات ارگانيسم در يك جا نقش حياتي دارد و در محيطي ديگر بي تأثير و غير مفيد است. همچنين خصوصيات محيطي كه براي يك ارگانيزم زيانبخش است براي ديگري عامل رشد وتوسعه.
اين مسئله در اكوسيستم خلاقيت قابل تعميم است. عوامل محيطي كه در يك جا مثبت است در جاي ديگر تأثير منفي دارد. در حقيقتي كه آمابيل داشته دانشمندان فشار و اضطرار زماني را مانعي در خلاقيت دانسته اند،در حالي كه در تحقيق ديگر دانشمندان اين عوامل را محرك خلاقيت خويش دانسته اند. ويژگي هاي شخصيتي در كار خلاق با ويژگي هاي اكو سيستم در ارتباط است. مثلاًاستقلال براي محيط كار منفرد مفيد است،اما در جايي كه نياز به تعامل يا هماهنگي بالايي است،غير مفيد است. به طور مشابهي،در اكوسيستمي كه پرورش خلاقيت اهميتي ندارد ممكن است اقتدارگرايي نياز باشد،اما همين مسأله در اكوسيستمي كه به رفتار خلاق توجه مي شود غير مفيد است.
2-موجودات زنده،شكل دهندگان و جستجو گران فعال محيطشان هستند. زيست شناس ها توجه زيادي به فرايند فعاليت موجود زنده دارند كه طي آن چيز ها را تغيير داده و جاي طبيعيشان را جستجو مي كند.
در اكوسيستم خلاقيت نيز به فرايندي كه افراد خلاق به طور فعالي محيطشان را انتخاب كرده و شكل مي دهند توجه مي شود. اين عمل موجب تسهيل رشد خلاقيت افراد و پيشرفت كار هايشان مي گردد.
3-ارتباط غير خطي و متصل عوامل محيطي:همانطور كه در بيولوژي عوامل محيطي با يكديگر ارتباط غير خطي دارند در اكوسيستم خلاقيت نيز همه عناصر با يكديگر ارتباط نزديك و غير خطي دارند. براي مثال در يك گلخانه نياز به مقداري آب،نور خورشيد است تا گياه رشد كند،مقدار آبي كه لازم است نيز وابسته به عوامل ديگري مانند ميزاني كه گياه،نور خورشيد را جذب كرده است و غيره مي باشد. اين مسائل نيز در تحقيقات اكوسيستم خلاقيت مشاهده شده است. در تحقيقات زيادي تأثير محيط روي خلاقيت بررسي شده است از جمله:آلن لي،تاشمن،ميت راف.
بنابراين آنچه گفته شد،فرايند خلاقيت در ذهن شخص جدا از متغير هاي اجتماعي قرار نمي گيرد.
واقعيت اين است به خلاقيت نمي توان با تمركز بر يك بعد نگريست. بعد فردي،محيطي،فرايندي و محصولي به تنهايي نمي توانند بيانگر ماهيت خلاقيت باشند. مثلاً ويژگي هاي شخصيتي با خلاقيت همبستگي بالايي دارد،اما نه اين كه همه چيز را راجع به خلاقيت بگويد، بلكه همراه آن ما نياز داريم به نظام اجتماعي خلاق نيز توجه كنيم.
به طور مثال رامبراند يك نقاش بزرگ است،اما ما نمي توانيم به خلاقيت او با مطالعه ي شخصيت،فكر يا رفتارش پي ببريم. حتي اگر بدانيم لحظه به لحظه چه كرده و چه در ذهنش گذشته ما نمي توانيم كاملاً آنچه او را خلاق ساخته بشناسيم. بلكه خلاقيت او وقتي مشخص مي شود كه كار او در ارتباط با ديگران بررسي شود. اگر كار او را به افرادي كه از تاريخ هنر اطلاعي ندارند نشان دهيم نمي توانند راجع به خلاقيت آن اظهار نظر كنند. آن ها مي توانند فكر كنند او نقاش بزرگي است اما راجع به خلاقيت او نمي توانند قضاوت كنند، چون ابزاري براي ارزيابي ندارند. همعصران رامبراند نيز اعتقاد نداشتند او خلاق است،تنها پس از مرگ او متخصصان با قرار دادن كار او در مجموعه نقاشي هاي اروپا متوجه تفاوت كار او با ديگران و ابتكاري بودن آن شدند.
اين مثال روشن مي كند كه نمي توان به خلاقيت صرفاً از بعد ويژگي هاي شخصيتي،اجتماعي،فرايند يا محصول پرداخت.چه بسا محصولي كه در يك جامعه ارزشمند است،اما در محيطي ديگر بي ارزش.
بنابراين خلاقيت مجموع عوامل شخصي،فراين و محصول است كه در يك محيط اجتماعي در حال تعامل اند.
آزوبل نيز ميگويد:خلاقيت يكي از مبهم ترين و مغشوشترين اصطلاحات در روان شناسي و تعليم و تربيت امروز است.
ابهام اصطلاح خلاقيت مربوط به اين مي شود كه يك مفهوم انتزاعي و تازه است. اما ابهام در مفهوم به معني پيچيدگي خود جريان خلاقيت نيست،زيرا خلاقيت را مي توان به راحتي در زندگي روزانه حس كرد و آن را لمس نمود. با وجود اين همان طور كه ذكر شد درباره خلاقيت نظريه هاي متنوعي وجود دارد،مكاتب مختلف روانشناسي نيز از زواياي مختلفي به خلاقيت نگريسته اند. در اينجا ما براي تكميل بحث ديدگاه هاي مختلف مكاتب را درباره ي خلاقيت مورد بررسي قرار مي دهيم. از بين مكاتب مختلف،آنهايي انتخاب مي شوند كه درباره ي بحث بيشتري نموده اند.
بر اساس تعريف رابرت خلاقيت خصوصيتي در ذات انسان است.
در حالي كه او موسيقيدان و آهنگساز است اين تعريف نشان دهنده ي زندگي او به عنوان يك موسيقيدان است.او دائماً مي خواهد كه خلاق باشد و در نتيجه خلاقيت را به عنوان بخشي از طبيعت انسان مي داند.
خلاقيت عبارت است از (فرآيندي كه در بر گيرنده تفكر و واكنش است و انسان با تجارب گذشته اش ارتباط برقرار مي كند،به محرك ها(اشياء، نشانه ها،مفاهيم،افراد،موقعيت ها)و معمولاً دست كم يك مجموعه منحسر به فرد واكنش نشان مي دهد.))
((آفريدن-به وجود آوردن.))
((بيان عقايد اصيل ،بخش ذاتي بشر.))
((توانايي ساختن آن چيزي كه تصور مي كنيم وجود دارد.))
((توليد چيزي كه به انسان الهام مي شود.))
((با هوش بودن و طراح بودن.)
((جرئت متفاوت بودن داشتن.))
((توانايي يا قدرت ذهني يا بدني براي ساختن يا باز سازي واقعيت به نحوه ي منحصر به فرد))
((انگيزه براي يادگيري.))
به فعلت در آوردن توانايي ها.))
ادامه دارد ....
ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط