مشکلی که در رابطه با انتظارات ما وجود دارد این است که انتظارات ما بر سایر افراد نیز تأثیر میگذارند. همینطور اگر به دههی ۱۹۶۰ برگردیم، میبینیم که تحقیقات دانشگاه هاروارد نشان میدهد که قدرت باورهای ما بر رفتار دیگران اثر میگذارد. هنگامی که در این تحقیقات معلمان (به صورت تصادفی) به برخی از کودکان گفتند که آنها باهوش هستند، آن کودکان، نه فقط در کلاس، بلکه حتی در آزمون های استاندارد IQ، عملکرد بهتری از خود بروز دادند.
در واقع، ما از افرادی که باورشان داریم، تأثیرپذیری بیشتری داریم. تحقیقات نشان میدهد که این اتفاق به این علت رخ میدهد که وقتی ما به کسی اعتقاد داریم، با او بهتر از کسی که فکر میکنیم شکست خواهد خورد، رفتار میکنیم و در مقایسه با کسی که تصور میکنیم شکست خواهد خورد، به او فرصتهای بیشتری برای موفقیت میدهیم و همچنین نسبت به دیگران به او بازخورد کاملتر و مفیدتری میدهیم، حتی به او آموزش بیشتری ارائه میکنیم، چرا که میپنداریم آن زمان را به درستی صرف میکنیم.
اگر اجازه دهید که شک و تردیدتان بر اعتقادتان به کسی (یا چیزی) سایه افکند، عملا شکست آن را تضمین خواهید کرد. متخصصان پزشکی به این امر، اثر نوسِبو «nocebo» می گویند. بیمارانی که نسبت به روند درمان یا معالجهشان (یا رویههای پزشکی) انتظارات مساعدی ندارند، در مقایسه با بیمارانی که انتظار موفقیت دارند، حتی اگر رویهی درمانی آنها به خوبی پایهگذاری شده باشد، باز هم دورهی درمان را با مشکلات بیشتری پشت سر خواهند گذاشت. از طرف دیگر، اگر پزشکی، از روش درمانی استفاده کند که مشخص شده، نرخ موفقیت آن در آزمایشگاه بالا بوده است، اما آن را با نگرشی منفی معرفی کند و ارائه دهد، احتمال دریافت نتیجهی منفی نیز افزایش مییابد.
آنچه به زندگی ما شکل میدهد، انتظارات ماست. انتظارات ما میتوانند زندگیمان را چه از نظر روحی و چه از نظر فیزیکی تغییر دهند. ما باید بسیار مراقب انتظاراتمان باشیم و نسبت به آنها آگاهی کافی داشتهباشیم، چرا که ممکن است زندگی را بیهوده بر ما سختکنند. بهویژه باید مراقب انتظاراتی باشیم که تبعات دارند (زیرا برای دیگران انواع دردسرها را درست میکنند).
زندگی باید عادلانه باشد
میلیون ها بار به ما (و همینطور به دیگران) گفته شده که زندگی عادلانه نیست، اما بهرغم آنچه ما در مورد پیچیدگیها و درهموبَرهمیهای بیعدالتی میدانیم، این مفهوم بهطور کامل با واقعیت مطابقت ندارد. تعداد قابلتوجهی از ما بهطور ناخودآگاه انتظار داریم که زندگی عادلانه باشد و براین باوریم که هر بیعدالتی که تجربه کنیم، هر طور شده بهشکلی جبران خواهد شد، حتی اگر ما کاری در قِبال آن انجام ندهیم. اگر شما در دام این طرز تفکر افتادهاید، دیگر وقت آن است که آن را فراموش کنید. هنگامی که اتفاقی «ناعادلانه» رخ میدهد، به نیروهایی غیر از خودتان تکیه و اعتماد نکنید که به شما کمک کنند تا دوباره روی پاهای خودتان بایستید. گاهی اوقات هیچ جایزهی تَسلیخاطری وجود ندارد و شما هر چه زودتر حسرت خوردن برای شرایطی که نیست را کنار بگذارید، زودتر میتوانید واکنشی نشان دهید و یا اقدامی کنید که واقعا باعث ایجاد تغییر میشود.1
فرصت ها خودشان سر راه من سبز خواهند شد
یکی از مهمترین کارهایی که یک نفر میتواند انجام دهد این است که سرش را بلند کند و به دنبال فرصتها بگردد. فقط به این دلیل که شما استحقاق و شایستگی ترفیع، پیشرفت و ترقی یا داشتن یک خودروی شرکتی را دارید، به این معنی نیست که این اتفاق رخ خواهد داد. شما باید اتفاقات را وادار به افتادن کنید! شما باید سخت کار کنید و با این شرایط کنار بیایید، سپس بروید و آنچه که حقتان است را بگیرید. اگر ما خودمان را به آنچه به ما داده شده است، محدود کنیم، به این معنی است که تحت کنترل دیگران هستیم. وقتی که شما وارد عمل میشوید، فکر کنید که «من چه گامهایی را باید برای این اقدام بردارم؟»، «چه موانعی بر سر راه من قرار دارند و برای از سر راه برداشتن آن ها چه کار باید بکنم؟» و «چه اشتباهاتی مرتکب شدهام که به جای اینکه مرا به اهدافم نزدیک کنند، از آنها دور کردهاند؟»
همه باید مرا دوست داشته باشند
افراد سلائق خاص خودشان را دارند و این بدین معنی است که بدون هیچ دلیل موجهی، همهی افرادِ نجیب، مهربان و قابل احترام ابدا همدیگر را دوست ندارند. وقتی شما فکر میکنید که همه باید شما را دوست داشته باشند، دچار آسیبهای احساسی میشوید. درحالی که نباید این اتفاق برایتان رخ دهد (شما نمیتوانید محبوب همه باشید). وقتی که فرض میکنید دیگران شما را دوست خواهند داشت، سعی میکنید میانبر بزنید و حرفهایتان را خلاصه میکنید و قبل از اینکه زمینهچینی کنید تا واقعا بفهمید که دیگران چه فکری میکنند و چه احساسی دارند، شروع به بیان درخواستها و تقاضاهایتان میکنید. پس بهجای اینکه انتظار داشته باشید که دیگران شما را دوست داشته باشند، روی جلب اعتماد و احترام آن ها تمرکز کنید.
همه باید با من موافق باشند
به یکی از موارد سخت رسیدیم. مطمئنا شما به حرفی که میزنید اطمینان دارید و به همین دلیل فکر میکنید مردم همیشه باید حرفهای شما را جدی بگیرند، اما اینکه از دیگران انتظار داشته باشید که همیشه با شما موافق باشند و از نظرات فوقالعادهی شما تعریف کنند، خارج از ادب، تواضع و مردمداری محسوب میشود و داستان دیگری است. موضوعی که برای شما واضح و آشکار است ممکن است برای کسی با تجربیات، علائق و برنامههای متفاوت، اینگونه نباشد. پس وقتی که دیگران با شما مخالفند از رنجانیدن و دلخور کردن دست بردارید و این فرض متکبرانه و خودبینانه را نیز کنار بگذارید که فقط یک جواب درست وجود دارد و آن هم متعلق به شماست. درعوض ببینید که چگونه میتوانید راهحلهایی بیابید که به هرکس آنچه را که میخواهد میدهد و بر آنها تمرکز کنید.
دیگران منظور مرا میفهمند
دیگران نمیتوانند ذهن شما را بخوانند و آنچه شما در حال تلاش برای گفتن آن هستید بهندرت آن موضوعی است که دیگران میشنوند. شما نمیتوانید از مردم انتظار داشتهباشید که فقط به این دلیل که شما دارید صحبت میکنید منظورتان را بفهمند (خودتان باید واضح و روشن سخن بگویید). چه زمانی که شما از کسی بخواهید که کاری را بدون اینکه مَفاد آن را برایش توضیح دهید، انجام دهد و چه زمانی که دارید مفاهیم پیچیدهی پشت یک پروژهی بزرگ را توضیح میدهید، رها کردن و بیان نکردن اطلاعات مرتبط، وابسته و مناسب، ساده است، چون شما تصور نمیکنید که مهم و ضروری باشند. ارتباط اگر روشن، شفاف، صریح و آشکار نباشد هیچ فایدهای ندارد و ارتباط شما تا وقتی که زمان کافی برای فهم چشمانداز و جنبهی فکری، دیدگاه و نقطهنظر دیگران نگذارید، (ارتباطی) واضح و روشن نخواهد بود.2
من شکست خواهم خورد
چنانچه قبلا نیز اشاره کردم، اگر شما شکست را پیشبینی کنید، احتمالا در رسیدن به همان نتیجهای که نگراناش هستید، موفق نخواهید شد. اگر شکست خوردید، بپذیرید که گاه ممکن است پیروز شوید و گاه ممکن است شکست بخورید، اما وقتی سعی و تلاش میکنید، با تمام وجودتان به موفقیت خود ایمان داشته باشید. در غیر این صورت فرصتهای پیروزی در هدفتان را محدود خواهیدکرد.
خوشبختی من وابسته به رویدادها است
قطعا اتفاقات خوب، زندگی را راحتتر و مفرحتر میکنند، اما آنها نمیتوانند برای مدت زمان طولانی شما را خوشحال کنند. اغلب ما به جای اینکه به دلایل خوشبختیمان عمیقتر نگاه کنیم، منتظر رخدادی در آینده هستیم (اگر فلان ترفیع را بگیرم خوشبخت خواهم شد) که برایمان خوشبختی بیاورد. اگر آنچه را که در وجودتان جریان دارد، درست نکنید، هیچ رخداد یا عنصر خارجی شما را خوشبخت نخواهد کرد، فرقی نمیکند که چهقدر خواهان آن باشید.
من میتوانم دیگران را تغییر بدهم
در دنیا فقط یک نفر وجود دارد که شما قادر به تغییر دادن او هستید- خودتان- ولی این کار، سعی و تلاش بیاندازهای میخواهد. آدمها فقط به وسیلهی «خواسته و توانایی خودشان برای تغییر» میتوانند تغییر کنند.با این وجود، تغییر دادن کسی که تمایلی به تغییر دادن خودش ندارد بسیار وسوسهانگیز است، انگار که ارادهی صرف و خواستهی شما برای بهبود او موجب ایجاد تغییر در او خواهد شد(چنانچه موجب تغییر در خودتان شدهاست). حتی شاید عمدا آدمهایی که دارای مشکل هستند را انتخاب میکنید به این امید که بتوانید آنها را اصلاح کنید. دست از این توقع نادرست بردارید. زندگی خود را در کنار آدمهای اصیل و مثبتنگر بسازید و از آدمهای مشکلداری که باعث ناراحتیتان میشوند دوری کنید.باور اینکه موفق خواهید شد، واقعا احتمال موفقیت شما را زیاد خواهد کرد. همچنین باعث میشود از چندین توقع غیر منطقی و اشتباه که فقط سدی بر مسیر شما خواهند بود، خلاص شوید.3
پی نوشت:
1.www.chetor.com
2.www.vista.ir
3.www.fardanews.com