لطف خداوند، شامل حال همسران مهربان است

گاهي بعد از مدتي زندگي مشترک، همسران به مرحله اي مي رسند که نسبت به هم بي پرده مي شوند؛ يعني عيب هاي يکديگر را مي شناسند و درگير موضوعات مشابهي از ايت دست مي شوند. اگر در چني شرايطي همسران به جايي رسيدند که احساس کردند ديگر نمي توانند با هم کنار بيايند، آبا به راستي تنها راه حل پيش روي آنها جداي است؟
دوشنبه، 6 ارديبهشت 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
لطف خداوند، شامل حال همسران مهربان است
لطف خداوند، شامل حال همسران مهربان است
لطف خداوند، شامل حال همسران مهربان است






گفت و گو باحجت الاسلام سيدمهدي طباطبايي
گاهي بعد از مدتي زندگي مشترک، همسران به مرحله اي مي رسند که نسبت به هم بي پرده مي شوند؛ يعني عيب هاي يکديگر را مي شناسند و درگير موضوعات مشابهي از ايت دست مي شوند. اگر در چني شرايطي همسران به جايي رسيدند که احساس کردند ديگر نمي توانند با هم کنار بيايند، آبا به راستي تنها راه حل پيش روي آنها جداي است؟
بله. اين موضوع دقيقياً در قرآن هم آمده که اگر زن و شوهر به مرحله اي رسيدند که ديگر نمي توانند با هم زندگي کنند، بايد از هم جدا شوند.
اما سؤال اينجاست که معيار اين نتوانستن چيست؟
در قرآن آمده است، اگر زمان عده گذشت اما همسران باز هم به نتيجه اي نرسيدند، بايد از هم جدا شوند. منظور از زمان عده، زماني است که بين هسمران (مرد و زن)، تفرقه مي افتد و آنها تصميم به جدايي موقت مي گيرند، اما پس از جدايي موقت، باز هم به اين نتيجه مي رسند که ديگر نمي توانند با هم زندگي کنند؛ در چنين شرايطي، بايد اقدام به جدايي کنند. به عبارت ديگر، اگر واقعاً قادر به پايداري نيستند، از طلاق هراسي نداشته باشند؛ چرا که ادامه زندگي ناموزون، باعث مرگ تدريجي است.
اما قبل از رسيدن به مرحله جدايي، براي استحکام زندگي چه بايد کرد؟
روايات بسياري است، مبني بر اين که زن و مرد، بايد با هم کنار بيايند و حتي سخت ترين شرايط را تحمل کنند؛ نه اينکه با اولين مشکل، تصميم به جدايي بگيرند.
در روايت آمده: «مردي که بر بداخلاقي زن صبر کند، اجر ايوب را دارد و همچنين، زني که بر بداخلاقي مرد صبر کند، در قيامت، با حضرت فاطمه (سلام الله عليها) همنشين مي شود.» اين جا بايد تأکيد کنم که خداوند هرگز نمي خواهد همسران به سادگي از هم جدا شوند؛ در حقيقت، جدايي آخرين مرحله است.
پس قبل از جدايي، توصيه و تأکيد بر پايداري است؟
بله؛ همسران، قبل از هر اقدامي، به تلاش براي ادامه زندگي توصيه شده اند. هر دختري، با يک دنيا آروز خانه پدر را ترک کرده و خانواده پسر نيز به همين طريق، آن ها را هم با آرزوهاي بسياري فرزندشان را صاحب خانمان کرده اند؛ بنابراين، شک نکنيد که شيرازه چنين خانواده اي را از بين بردن، از گناهان بزرگ زندگي است؛ اگر همسران، بي جهت و بدون توجه به شرايط زندگي تصميم به جدايي بگيرند، بداند که هر دو ذليل مي شوند! هر چند مردها ممکن است به دليل غرورشان ادعا کنند که باز هم مي توانند بدون هيچ مشکلي تجديد فراش کنند، اما اي مردان! بدانيد که خداوند، مردي را که به زن اش ستم کند، قصاص مي کند. حتي گاهي اين قصاص، به شکل زني به شدت ناسازگار بر آنها وارد مي شود. پس، تا ميسر است، بر حکم پرودرگار، بايد به زندگي ادامه داد و صبر، تحمل و گذشت پيشه کرد، خوبي ها و بدي ها را کنار هم قرار داد و فرصت ها را غنيمت شمرد؛ در حقيقت، جدايي، تنها زماني جايز است که همسران احساس مي کنند، ديگر به هيچ وجه، قادر به ادامه نيستند و تصميم مي گيرند، بدون اين که رسماً از هم جدا شوند، به تنهايي و دور از هم زندگي کنند؛ در چنين شرايطي بهتر است طلاق بيگرند. اما باز هم تأکيد مي کنم، تا زماني که شرايط فراهم است، بايد حتي اگر زن و شوهر قهر هم مي کنند، يکديگر را ترک نکنند و در خانه کنار هم بمانند.
در چنين شرايطي، نزديکان، به خصوص پدر ومادرها، براي پايداري روابط فرزندان شان چه طور بايد برخورد کنند؟
من به پدر و مادر دخترخانم ها توصيه مي کنم که در مقابل فرزندشان با سياست رفتار کنند؛ يعني در مقابل شوهران، حرمت دختران شان را حفظ کنند، اما در غياب او، دختر را به ادامه زندگي تشويق کنند. خانواده ها، بايد ضمن حفظ حرمت هاي دختران در مقابل شوهران، آنها را به ادامه زندگي و اهميت دادن به زندگي توصيه کنند.
شما اشاره داشتيد به اين که زن و مرد بايد قبل از تصميم به جدايي، بر ماندن با يکديگر اصرار داشته باشند و تا آخرين مرحله، با شرايط زندگي کنار بيايند؛ اما بدون شک اين تحمل و کنار آمدن هم آدابي دارد...
همين طور است؛ اولين توصيه به زناني که شوهراني ناسازگار دارند، اين است که توجه خود را به خداوند زياد کنند؛ با توجه به پروردگار، عبادت و بندگي، خداوند، اين زنان را ياري خواهد کرد. اين ياري هم به دو شکل است: يا ياري رساندن به فرزندان آنها خواهد بود يا کمک به تغيير رفتار و روحيات همسران شان؛
در حقيقت، اصلاً از ويژگي هاي اوامر الهي است که هميشه و در پي هر واقعه اي، علت و معلولي وجود دارد؛ اما ما، گاهي به آنها آگاه نيستيم؛ يعني اگرعلتي در زندگي کسي پديدار مي شود، شک نبايدکند که معلول اعمال، خود اوست و اگر غير از اين باشد، يقين بداند که ضعف، در انجام شرط است (يعني براي آرامش مورد انتظار خود، بايد تلاش هايي مي کرده و شرايطي را مي ساخته که در اين باره کوتاهي و غفلت کرده است).
پس در حقيقت، ادامه زندگي قبل از هر چيز، تقوا، پرهيزگاري و توجه به خدا مي خواهد.
بله؛ اما بعد از توجه به خداوند، بايد سعي کند تا آن جا که مي تواند از درگيري با همسرش پرهيز کند؛ به اين معني که اگر شوهرش مردي تندخو و عصبي است، بر او به ديده يک بيمار نظر کند؛ چرا که وقتي رفتار شوهرش را به عنوان يک بيمار قضاوت کند ونه از ديد خشم و نفرت زندگي برايش گوارا مي شود.
البته هميشه هم بداخلاقي مشکل نيست، گاهي اختلاف از آن جا ناشي مي شود که همسران، بعضي از رفتارهاي يکديگر را نمي پسندند؛ مثلا شوهر، ميهمان نواز است و مشتاق رفت و آمد، اما همسر، به هر دليلي، به اين همه رفت و آمد علاقه اي ندارد و همين اختلاف رفتارها، منشأ ناسازگاري مي شود....
کلاً اختلاف نظرها بين همسران، به دو شکل رفتاري و کرداري بروز مي کند؛ در اختلاف هاي رفتاري، هر مردي موظف است زن اش را آزار و اذيت نکند؛ يعني اگر رفتاري مثل ميهمان نواز بودن، براي همسرش ناگوار است، مرد موظف است يا ميهماني ندهد، يا بيرون از منزل از ميهمانان اش پذيرايي کند. اروپايي ها اغلب در هتل از ميهمانان شان پذيرايي مي کنند. خلاصه اين که بايد با هم توافق کنند. زن و شوهر بايد بدانند که دو رفيق اند، نه دو مجري قانون!
اما اختلاف رفتارها معمولاً در مواقعي پررنگ تر مي شو که مرد، بعد از ازدواج، به موقعيتي مي رسد و وضعيت اجتماعي و منزلت او کاملاً تغيير مي کند؛ همين موقعيت و جايگاه تازه، ايجاب مي کند که متفاوت عمل کند؛ در حالي که زن، چون او را به عنوان همان آدم قبلي مي شناسد يا رفتارهايي که لازمه وضع جديد شوهر است را نمي پسندد، همين، منشأ تضاد واقعي بين آنها مي شود... شما براي اين قبيل همسران چه توصيه هايي داريد؟
در هر تضادي که بين همسران به وجود آيد، در قدم اول، مفهوم درک را نبايد فراموش کرد؛ اگر درک متقابل وجود داشته باشد، تحمل شرايط بسيار ساده تر مي شود؛ اما مرد نبايد فراموش کند که به همان اندازه که مي خواهد به غير (به ديگران) بپردازد؛ موظف است به همسرش هم بپردازد؛ وظايف زن را به خود او واگذار کند و (مرد) زجرها را خودش تحمل کند. اين ها همه، از وظايف ديني يک مرد است و اگر به اين وظايف عمل نکند، بايد بداند که زمنيه را براي جدايي فراهم کرده است. وظيفه مرد ايجاب مي کند، در جايي که نام، شهرت و کارش باعث ميشود که زن اش زجر بکشد، اگر نمي تواند رضايت همسرش را فراهم کند، خودش موظف است اين زحمت را به عهده بگيرد، نه اين که به همسرش تحميل کند. در حقيقت، مشکل ما اين است که اول، حق خودمان را در نظر مي گيريم و بعد حق ديگري را! و چه ظلمي از اين بدتر که مرد، در زندگي، تنها لذت ها و منافع خود را در نظر بگيرد و همسرش را فراموش کند.
اگر همسر مردي خوش خلق نست، وظيفه مرد است که بر اوترحم کند و با ديده محبت به او بنگرد؛ زيار به هر ترتيب، خداوند، زن را چه خوش خو و چه بدخلق، «ريحانه» خوانده است؛ زن، هر رفتاري که داشته باشد، مادر فرزندان مرد است و زجر بچه داري را تحمل مي کند؛ پس بر مرد است که حق زن را رعايت کند. در روايات آمده است، اگر مردي نخواهد به درد دل همسرش گوش فرادهد، خداوند، همان روز او را قصاص مي کند. روايت است که مردي به بهانه کار، از شنيدن حرف هاي همسرش سرباز زد بعد از ترک خانه، آدم پرحرفي سر راه او قرار گرفت و با حرف زدن هاي طولاني و بي محتوا، تا آن جا که مي توانست، مرد را درگير و در حقيقت او را خرد کرد! مردان بايد بداند که بر آنها حرام است به همسرشان توجه نکنند. زن، حق دارد با همسرش صحبت و درددل کند؛ اما متأسفانه بسياري از مردان ما به جاي هم صحبتي با همسر، خود را به امور مختلف سرگرم مي کنند. مثلاً ساعت ها روزنامه مي خوانند يا تلويزيون تماشا مي کنند! در حالي که حتي نگاه آنها بر همسرشان، عبادت است. بوسه آنها بر همسرشان عبادت است؛ توجه به همسرش عبادت است؛ بنابراين، اگر مردي همسري بدخلق داشت، بايد او را تحمل کند و حتي زجر و خستگي و بچه داري او را بپذيرد و بداند که اگر اين گونه عمل کند، خداوند همان گونه که در آيه ششم سوره طلاق آمده، اورا ياري مي کند.
البته ما در شرايطي از ثبات خانواده و دوام همسرداري حرف مي زنيم که متأسفانه بستر و بهانه براي ادامه ندان زندگي خيلي فراهم است؛ به خصوص براي مرداني که بعد از ازدواج، به موقعيت هايي مي رسند؛ اين جاست که بحث وفا و وفاداري پيش مي آيد يا از منظر ديگر، بحث تقوا و خودداري و شايد هم بحث تن دادن به ازدواج هاي دوم و سوم... در چنين شرايطي، راه کار درست چيست؟
طبيعي است که در چنين شرايطي، اگر زن نتواند نيازهاي همسرش را برآوره کند، بايد به او براي انتخاب هاي بعدي، حق بدهد؛ اما در غير اين صورت،اقدام مرد در جايگزين کردن فرد ديگري ف،جفا در حق زن است؛ در حقيقت، بحث ظالم و مظلوم و جفاگر، هميشه در دنيا بوده و هست. بايد بدانيم که خداوند، همواره با مظلومان است؛ مرداني که در حق همسران شان جفا مي کنند، بايد بدانند که يک ازدواج از روي لذت، مي تواند به سادگي آدمي خوشنام را بدنام کند؛ چون بدون شک، آه آن زن مظلوم، گريبان مرد را مي گيرد. در مقابل، هر زني هم بايد بداند که اگر شوهرش به نام و نشان رسيد، اما به حقوق او تجازو کرد، خداوند با زن است و به هيچ وجه، حقوق اش ضايع نمي شود. ظلم، فقط قتل وغارت نيست؛ بسياري از ظلمها، حتي از يک نگاه ساطع مي شود، نگاهي خصمانه و از روي حب و بغض به ديگري. مرد، تنها در صورتي حق دارد به همسرش از روي خشم نگاه کند که يقين بداند زن به گناه آلوده است؛ اما نکته اين جاست که حتي در چنين شرايطي هم از آن جا که طرف مقابل شما يک زن است، بايد با ديد عاطفي به او نگاه کرد و با همين ديد، او را از خطا منع کرد. نهايتاً، اين که، بايد ادامه زندگي، زن و مرد، با علم به اين که ظلم هر يک به ديگري، بي توجهي به حقوق شخصي فرد مقابل است، بايد سعي کنند که سالم باشند؛ زن و شوهر اگر مي خواهند مورد لطف خداوند قرار گيرند، بايد در تمام زندگي، با ديد محبت به يکديگر نگاه کنند.
باز هم بر مرداني که بعد از ازدواج، موقعيت شان تغيير مي کند، تأکيد مي کنم؛ گاهي اين مردان، چنان دچار تغييرات شخصيتي و اجتماعي مي شوند که حتي ديگر همسران شان را در شأن و منزلت خود نمي دانند!
بهترين پاسخ براي اين قبيل مردان، همان سخن امام صادق (ع) است که مي فرمايند: «هر درختي که رشد کرده، نمي تواند بگويد ريشه من بايد از تنه ام جدا شود.» اگر مردي دين دار باشد، بايد بداند که اگر به رشدي دست يافته، در دامن همين همسر فراهم شده؛ يعني کوچک ترين مخالفت اين زن، مي توانست جلوي رشد او را بگيرد.
با اين وجود، در چنين حالتي اگر مرد ادعا کند که ديگر اين زن را نمي خواهد، جداشدن براي زن هيچ عيب نيست؛ زن، مظلوم واقع مي شود و درمقابل، خداوند او را ياري مي کند. اما من همين جا تعهد شرعي مي دهم که اگر اين افراد، چنين جفايي در حق همسرانشان بکنند، به سه سال نمي کشد که عزت يا پست و مقام شان از آنها گرفته خواهد شد و به ذلت مي رسند. چون خداوند همواره حامي مظلوم است.
اما در مقابل، مرداني هم هستند که با وجود موقعيت تازه اي که پيدا مي کنند، با همسران شان بناي سازگاري مي گذارند...
بله... و خداوند به رفتار درست اين مردان پاسخ مي دهد. در مورد اين مردان، از امام حسن عسگري (ع) روايتي است که خداوند، نعمت را بر آنها تمام مي کند؛ اما هر زن يا مردي که به رتبه هاي برتر برسد و گذشته خود را فراموش کند و بخواهد براساس مقام و رتبه اي که کسب کرده به زندگي گذشته اش پشت پا بزند و در حق همسرش جفا کند، بايد بداند که خداوند فرموده: «طرف حساب شما من هستم» و واي بر آن کسي که خداوند، طرف حساب اش شود؛ چون خدا مي فرمايد: «من وکيل اويم» و واي بر آن وقتي که وکالت يک مظلوم را خداوند به عهده بگيرد...!
اما نکته اي که در اين ميان بسيار قابل توجه است، حق مهمي که در باب زنان است و آن، کشش زن، در مسائل جنسي است؛ اگر مردي نمي تواند همسرش را از نظر جنسي تأمين کند، يا به دليل اين که از توان اش خارج است، يا از اين روي که زن، بيش از اين اشتياق دارد و مرد ناتوان است، توصيه من بر تحمل است؛ اما اگر زماني، شرايط از حد تحمل آنها گذشت، بر مرد است که براي رضاي خدا، زن را رها کند؛ چرا که مرد، دست اش باز است؛ اما در مورد زن اين طور نيست...
البته اين جدايي، بايد با رضايت زن و تفهيم اين موضوع باشد که کنار رفتن مرد، به خاطر خود اوست؛ در چنين شرايطي، اگر مردي از زندگي زن اش کنار رود، خداوند الطاف اش را شامل حال او مي کند؛ البته، زن هم در مقابل، وظيفه دارد اگر نمي تواند نيازهاي همسرش را برآورده کند، اجازه اختيار همسر دوم را به او بدهد.
منبع: نشريه زندگي ايده آل شماره 41




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.