فتح خیبر
تهیه کننده : محمود کریمی
منبع : راسخون
منبع : راسخون
روزی كه ستاره فروزان اسلام در سرزمین " مدینه" درخشید، ملت یهود بیش از قریش، عداوت پیامبر و مسلمانان را به دل گرفتند، و با تمام دسیسه ها و قوای خود، بر كوبیدن آن كمر بستند.
یهودیانی كه در مدینه و اطراف آن سكونت داشتند، به سرنوشت شومی كه نتیجه مستقیم اعمال و حركات ناشایست خود آنها بود، دچار شدند. گروهی از آنها اعدام و برخی مانند قبیله های " بنی قین قاع" و " بنی النضیر" ، از سرزمین مدینه رانده شدند و در " خیبر" و " وادی القری" یا " اذرعات شام" ، سكونت گزیدند.
جلگه وسیع حاصلخیزی را كه در شمال مدینه، به فاصله سی و دو فرسنگی آن قرار دارد؛ " وادی خیبر" می نامند كه پیش از بعثت پیامبر، ملت یهود برای سكونت و حفاظت خویش در آن نقطه، دژهای هفتگانه محكمی ساخته بودند. از آنجا كه آب و خاك این منطقه برای كشاورزی آمادگی كاملی داشت؛ ساكنان آنجا در امور زراعت و جمع ثروت و تهیه سلاح و طرز دفاع،مهارت كاملی پیدا كرده بودند، و آمار جمعیت آنها بالغ بر بیست هزار بود، و در میان آنها مردان جنگاور و دلیر فراوان به چشم می خورد.(1)
در زبان یهودی خیبر به معنی «حصن» است. البته به گفته "یاقوت حموی" به این منطقه به خاطر وجود قلاع 7 گانه "خیابر" نیز میگفتند.
جرم بزرگی كه یهودیان خیبر داشتند، این بود كه تمام قبائل عرب را برای كوبیدن حكومت اسلام تشویق كردند، و سپاه شرك با كمك مالی یهودان خیبر، در یك روز از نقاط مختلف عربستان حركت كرده خود را به پشت مدینه رسانیدند. در نتیجه، جنگ احزاب رخ داد؛ و سپاه مهاجم با تدابیر پیامبر و جانفشانی یاران او، پس از یك ماه توقف در پشت خندق، متفرق شدند و به وطن خود- از آن جمله یهودان خیبر به خیبر – بازگشتند و مركز اسلام آرامش خود را باز یافت.
ناجوانمردی یهود خیبر، پیامبر را بر آن داشت كه این كانون خطر را برچیند و همه آنها را خلع سلاح كند ؛ زیرا بیم آن می رفت كه این ملت لجوج و ماجراجو، بار دیگر با صرف هزینه های سنگین، بت پرستان عرب را بر ضد مسلمانان برانگیزند و صحنه نبرد احزاب بار دیگر تكرار شود. بخصوص كه تعصب یهود نسبت به آئین خود، بیش از علاقه مردم قریش به بت پرستی بود، و برای همین تعصب كور بود كه هزار مشرك اسلام می آورد، ولی یك یهودی حاضر نبود دست از كیش خود بردارد!
عامل دیگری كه پیامبر را مصمم ساخت قدرت خیبریان را در هم شكند ، و همه آنها را خلع نماید و حركات آنان را زیر نظر افسران خویش قرار دهد؛ این بود كه او با ملوك و سلاطین جهان مكاتبه نموده و همه آنها را با لحن قاطع به اسلام دعوت كرده بود. در این صورت هیچ بعید نبود كه ملت یهود ، آلت دست كسری و قیصر شوند و با كمك این دو امپراتور، برای گرفتن انتقام، كمر ببندند، و نهضت اسلامی را در نطفه خفه سازند و یا خود امپراتوران را بر ضد اسلام بشورانند، چنانكه مشركان را بر ضد اسلام جوان شورانیدند.
بنابراین دلائل ، پیامبر گرامی فرمان داد كه مسلمانان برای تسخیر آخرین مراكز یهود در سرزمین عربستان، آماده شوند و فرمود: فقط كسانی می توانند افتخار شركت در این نبرد را به دست آورند كه در صلح " حدیبیه" حضور داشته اند، و غیر آنان می توانند به عنوان داوطلب شركت كنند، ولی از غنائم سهمی نخواهند داشت. پیامبر" غیله لیثی" را جانشین خود در مدینه قرار داد، پرچم های سفیدی به دست علی"ع" داد و فرمان حركت را صادر نمود.
در تاریخ حرکت آنان مورخان اسلامی وحدت نظر ندارند؛ به عنوان نمونه "ابن هشام" تاریخ حرکت مسلمانان را ماه محرم میداند ولی "ابن سعد" تاریخ حرکت را در جماد الاولی سال هفتم میداند. "آیت الله جعفر سبحانی" میگوید: پیامبر (ص) سفیرانی را در ماه محرم به "حبشه" فرستاده بود تا آنکه مهاجران به "حبشه" را به این نبرد فرا خواند و مهاجران به همراه سفیران در جمادیالاخر سال هفتم برای نبرد خیبر به پیامبر (ص) پیوستند. بنابراین قول دوم میتواند صحیحتر باشد.
اتخاذ مواضع سیاسی توسط وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) در بر پایی این نبرد آن هم پس از رهایی از شر مشرکان مکه با صلح حدیبیه از نکات بسیار زیبای تاریخ اسلام است. زیرا، فکر پیامبر با بستن پیمان حدیبیه، از ناحیه جنوب (قریش) آسوده بود. ایشان میدانست که اگر حرکتی به سمت یهود آغاز کند، قریش دست کمک به سوی یهود دراز نخواهد کرد.
هنگامی كه به سرزمین خیبر نزدیك شد، دعای زیر را كه حاكی از نیت پاك او است خواند: بارالها! توئی خدای آسمانها و آنچه زیر آنها قرار گرفته، و خدای زمین و آنچه بر آن سنگینی افكنده. من از تو خوبی این آبادی و خوبی اهل آن و آنچه در آن هست را می خواهم و از بدیهای آن و بدی آنچه در آن قرار گرفته ، به تو پناه می برم.
این دعا در حال تضرع، آن هم در برابر هزار و ششصد سرباز دلیر كه هر كدام كانون سوزانی از عشق و شور به جنگ و نبرد بودند؛ حاكیست كه پیامبر به منظور كشورگشائی، توسعه طلبی و انتقام جوئی پا به این سرزمین نگذاشته است ؛ او برای این آمده است كه این كانون خطر را كه هر لحظه ممكن است پایگاهی برای مشركان بت پرست، قرار بگیرد، درهم بكوبد تا نهضت اسلامی از این ناحیه تهدید نشود. پیامبر پس از فتح دژها و خلع سلاح، اراضی و مزارع آنها را به خود آنها واگذار نمود، و تنها با اخذ " جزیه" در برابر حفظ جان و مال آنها، اكتفاء كرد.
همچنین، برای حفاظت و كنترل اخبار خارج دژ، در كنار هر دژی، برج مراقبت ساخته شده بود تا نگهبانان برج ها، جریان خارج قلعه را به داخل گزارش دهند، و طرز ساختمان برج و دژ طوری بود، كه ساكنان آنها بر بیرون قلعه كاملاً مسلط بودند و با منجنیق و غیره می توانستند دشمن را سنگباران كنند.(3) در میان این جمعیت بیست هزاری، دو هزار مرد جنگی و دلاور بود كه فكر آنها از نظر آب و ذخائر غذائی كاملاً آسوده بود ، و در انبارها، ذخایر زیادی داشتند. این دژها آنچنان محكم و آهنین بودند كه سوراخ كردن آنها امكان نداشت، و كسانی كه می خواستند خود را به نزدیكی دژ برسانند، با پرتاب سنگ ، مجروح و یا كشته می شدند. این دژها ، سنگرهای محكمی برای جنگاوران یهود به شمار می رفت.
مسلمانان كه در برابر چنین دشمن مجهز و نیرومندی قرار گرفته بودند؛ باید در تسخیر این دژها از هنرنمائی نظامی و تاكتیك های جنگی حداكثر استفاده را می نمودند . نخستین كاری كه انجام گرفت، این بود كه شبانه تمام نقاط حساس و راهها، به وسیله سربازان اسلام اشغال گردید. این كار به قدری مخفیانه و در عین حال سریع انجام گرفت، كه نگهبانان برجها نیز از این كار آگاهی نیافتند. صبحگاهان كه كشاورزان " خیبر" ، با لوازم كشاورزی از قلعه ها بیرون آمدند؛ چشمانشان به سربازان دلیر و مجاهد اسلام افتاد، كه در پرتو قدرت ایمان و بازوان نیرومند و سلاح های برنده، تمام راهها را به روی آنها بسته اند و اگر قدمی فراتر بگذارند ، فوراً دستگیر خواهند شد. این منظره آنچنان آنها را خائف و مرعوب ساخت، كه بی اختیار پا به فرار گذاردند، و همگی گفتند : محمد با سربازانش اینجاست و فوراً درهای دژها را سخت بسته و در داخل دژها شورای جنگی تشكیل گردید.
نتیجه شورا این بود كه زنان و كودكان را در یكی از دژها، و ذخائر غذائی را در دژ دیگر جای دهند و دلیران و جنگاوران هر قلعه با سنگ و تیر از بالا دفاع كنند و قهرمانان هر دژ در مواقع خاصی از دژ بیرون آیند و بیرون دژ با دلیران اسلام بجنگند. جنگاوران از این نقشه تا آخر نبرد دست بر نداشته ، از این جهت، توانستند مدت یك ماه در برابر ارتش نیرومند اسلام مقاومت كنند، به طوریكه گاهی برای تسخیر یك دژ ، ده روز تلاش انجام می گرفت و نتیجه ای به دست نمی آمد.
دژهائی كه با یكدیگر ارتباط زیرزمینی داشتند و یا رزمندگان آنها به دفاع سرسختانه بر می خاستند، گشودن آنها به كندی صورت می گرفت، ولی دژهائی كه رعب و ترس برفرماندهان آنها مستولی گشته، و یا روابط آنها با خارج به كلی بریده شده بود، به آسانی تحت تسلط در می آمدند و قتل و خونریزی كمتر اتفاق می افتاد و كار به سرعت زیاد پیش می رفت.
پیامبر در برابر دیدگان سربازان گرسنه ، با كمال صراحت فرمود:" در آئین ما خیانت به امانت یكی از بزرگترین جرم ها است. برتو لازم است همه گوسفندان را تا در قلعه ببری و همه را به دست صاحبانشان برسانی." او دستور پیامبر را اطاعت نمود و بلافاصله در جنگ شركت كرد و در راه اسلام جام شهادت نوشید.(4)
آری، پیامبر نه تنها دردوران جوانی، لقب "امین" گرفته بود؛ بلكه در تمام حالات امین و درستكار بود. در تمام دوران محاصره، رفت و آمد گله های قلعه، در صبح و عصر، كاملاً آزاد بود و یك نفر از مسلمانان در فكر ربودن گوسفندان دشمن نبود ؛ زیرا آنان در پرتو تعالیم عالی رهبر خود، امین و درستكار بار آمده بودند.
در این لحظات ، پیامبر، افسران و دلاوران ارتش را گرد آورد، و جمله ارزنده زیر را كه در صفحات تاریخ ضبط است، فرمود:" لأعطینَّ الرایة َ غداً رجلا یُحبُ الله َ و رسوله و یُحبه الله و رسولُه یفتح الله علی یدیه لیس بفرار."(5)
" این پرچم را فردا به دست كسی می دهم كه خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر او را دوست می دارند و خداوند این دژ را به دست او می گشاید. او مردی است كه هرگز پشت به دشمن نكرده و از صحنه نبرد فرار نمی كند و بنا به نقل طبرسی و حلبی چنین فرمود: كرّارا غیر فرّار، یعنی به سوی دشمن حمله كرده، و هرگز فرار نمی كند.
این جمله كه حاكی از فضلیت و برتری معنوی و شهامت آن سرداری است كه مقدر بود فتح و پیروزی به دست او صورت بگیرد؛ غریوی از شادی توأم با اضطراب ودلهره در میان ارتش و سرداران سپاه برانگیخت. هر فردی آرزو می كرد كه این مدال بزرگ نظامی ، نصیب وی گردد و این قرعه به او افتد.
بالاخره آفتاب با طلوع خود، سینه افق را شكافت، خورشید با اشعه طلائی خود دشت و دمن را روشن ساخت. سرداران گرد پیامبر آمده و دو سردار شكست خورده، با گردن های كشیده متوجه دستور پیامبر شده و می خواستند هر چه زودتر بفهمند كه این پرچم پر افتخار به دست چه كسی داده خواهد شد.
سكوت پر انتظار مردم، با جمله پیامبر كه فرمود: "علی (ع)كجا است؟" در هم شكست . در پاسخ او گفته شد كه او دچار درد چشم است، و در گوشه ای استراحت می كند . پیامبر فرمود او را بیاورید. طبری می گوید: علی (ع)را بر شتر سوار نموده و در برابر خیمه پیامبر فرود آوردند. این جمله حاكی است كه عارضه چشم به قدری سخت بوده كه سردار را از پای در آورده بود. پیامبر دستی بر دیدگان او كشید، و درحق او دعا نمود. این عمل و آن دعا، مانند دم مسیحائی ، آنچنان اثر نیك در دیدگان او گذارد كه سردار نامی اسلام تا پایان عمر به درد چشم مبتلا نگردید.
پیامبر به علی (ع)علیه السلام دستور پیشروی داد. همچنین، یاد آور شد كه قبل از جنگ نمایندگانی را به سوی سران دژ اعزام بدارد و آنها را به آئین اسلام دعوت نماید ؛ اگر آن را نپذیرفتند، آنها را به وظایف خویش تحت لوای حكومت اسلام آشنا سازد كه باید خلع سلاح شوند و با پرداخت جزیه در سایه حكومت اسلامی آزادانه زندگی كنند. اگر به هیچ كدام گردن ننهادند، با آنان بجنگد. جمله زیر، آخرین جمله ای بود كه مقام فرماندهی ، بدرقه راه علی (ع) علیه السلام ساخت و گفت:" لئن یهدی الله بك رجلاً واحداً خیر من ان یكون لك حمرالنعم": هر گاه خداوند یك فرد را به وسیله تو هدایت كند، بهتر از این است كه شتران سرخ موی مال تو باشد و آنها را در راه خدا صرف كنی.(6)
پس از مرگ حارث، برادرش مرحب برای انتقام وارد میدان شد . امام و مرحب شروع به رجز خوانی كردند.
رجزهای دو قهرمان پایان یافت. صدای ضربات شمشیر و نیزه های دو قهرمان اسلام و یهود، وحشت عجیبی در دل ناظران پدید آورد. ناگهان شمشیر برنده و كوبنده قهرمان اسلام، بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و كلاه خود و سنگ و سر را تا دندان ، دو نیم ساخت. این ضربه آنچنان سهمگین بود كه برخی از دلاوران یهود كه پشت سر مرحب ایستاده بودند، پا به فرار گذارده و به دژ پناهنده شدند. و عده ای كه فرار نكردند، با علی (ع) تن به تن جنگیده و كشته شدند ، علی (ع) یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب نمود. دراین كشمكش، یك نفراز جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر علی (ع) زد و سپر از دست وی افتاد . علی (ع) فوراً متوجه در دژ گردید، و آن را از جای خود كند، و تا پایان كارزار به جای سپر به كار برد. پس از آنكه آن را بر روی زمین افكند، هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از آن جمله ابورافع، سعی كردند كه آن را از این رو به آن رو كنند، نتوانستند.(7) در نتیجه قلعه ای كه مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند، در مدت كوتاهی گشوده شد.
یعقوبی، در تاریخ خود(8)می نویسد: در حصار از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهنای آن دو ذرع بود. شیخ مفید، در ارشاد(9) به سند خاصی از امیرمؤمنان ، سرگذشت كندن در خیبر را چنین نقل می كند: من در خیبر را كنده به جای سپر به كار بردم و پس از پایان نبرد آن را مانند پل به روی خندقی كه یهودیان كنده بودند، قرار دادم. سپس آن را میان خندق پرتاب كردم مردی پرسید آیا سنگینی آن را احساس نمودی؟ گفتم به همان اندازه سنگینی كه از سپر خود احساس می كردم.
شهادت امام مجتبى -عليه السلام به معاويه فرصت داد كه در حيات خود زمينه خلافت را براى فرزندش يزيد فراهم سازد واز بزرگان صحابه وياران رسول خدا كه در مكه ومدينه مىزيستند براى يزيد بيعتبگيرد، تا دست فرزند او را به عنوان خليفه اسلام وجانشين پيامبر بفشارند.
به همين منظور، معاويه سرزمين شام را به قصد زيارت خانه خدا ترك گفت ودر طول اقامتخود در مراكز دينى حجاز، با صحابه وياران رسول خدا ملاقاتهايى كرد. وقتى از طواف كعبه فارغ شد در «دار الندوة»، كه مركز اجتماع سران قريش در دوران جاهليتبود، قدرى استراحت كرد وبا سعد وقاص وديگر شخصيتهاى اسلامى، كه در آن روز انديشه خلافت وجانشينى يزيد بدون جلب رضايت آنان عملى نبود، به گفتگو پرداخت.
وى بر روى تختى كه براى او در دار الندوه گذارده بودند نشست وسعد وقاص را نيز در كنار خود نشاند. او محيط جلسه را مناسب ديد كه از امير مؤمنان -عليه السلام بدگويى كند وبه او ناسزا بگويد.اين كار، آن هم در كنار خانه خدا ودر حضور صحابه پيامبر كه از سوابق درخشان وجانبازى وفداكاريهاى امام -عليه السلام آگاهى كاملى داشتند، كار آسانى نبود، زيرا مىدانستند تا چندى پيش محيط كعبه وداخل وخارج آن مملو از معبودهاى باطل بود كه همه به وسيله حضرت على -عليه السلام سرنگون شدند واو به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گام بر شانههاى مباركش نهاد وبتهايى را كه خود معاويه وپدران وى ساليان دراز آنها را عبادت مىكردند از اوج عزت به حضيض ذلت افكند وهمه را در هم شكست. اكنون معاويه مىخواست، با تظاهر به توحيد ويگانه پرستى، از بزرگترين جانباز راه توحيد، كه در پرتو فداكاريهاى او درخت توحيددر دلها ريشه دوانيد وشاخ وبرگ بر آورد، انتقاد كند وبه او ناسزا بگويد.
سعد وقاص در باطن از دشمنان امام -عليه السلام بود وبه مقامات معنوى وافتخارات بارز امام رشك مىورزيد.روزى كه عثمان به وسيله مهاجمان مصرى كشته شد همه مردم با كمال ميل ورغبت اميرمؤمنان را براى خلافت وزعامت انتخاب كردند، جز چند نفر انگشتشمار كه از بيعتبا وى امتناع ورزيدند وسعد وقاص از جمله آنان بود. هنگامى كه عمار او را به بيعتبا حضرت على -عليه السلام دعوت كرد سخنى زننده به وى گفت.عمار جريان را به عرض امام -عليه السلام رسانيد.حضرت فرمود:حسادت اورا از بيعت وهمكارى با ما بازداشته است.
تظاهر سعد به مخالفتبا امام -عليه السلام به حدى بود كه روزى كه خليفه دوم به تشكيل شوراى خلافت فرمان داد واعضاى شش نفرى شورا را خود تعيين كرد وسعد وقاص وعبد الرحمان بن عوف پسر عموى سعد وشوهر خواهر عثمان را از اعضاى شورا قرار داد، افراد خارج از شورا با بينش خاصى گفتند كه عمر با تشكيل شورايى كه برخى از اعضاى آن را سعد وعبد الرحمان تشكيل مىدهند مىخواهد براى بار سوم دستحضرت على -عليه السلام را از خلافت كوتاه سازد.ونتيجه همان شد كه پيش بينى شده بود.
سعد، به رغم سابقه عداوت ومخالفتهاى خود با امام -عليه السلام، هنگامى كه مشاهده كرد معاويه به على -عليه السلام ناسزا مىگويد به خود پيچيد ورو به معاويه كرد وگفت:
مرا بر روى تختخود نشانيدهاى ودر حضور من به على ناسزا مىگويى؟ به خدا سوگند هرگاه يكى از آن سه فضيلتبزرگى كه على داشت من داشتم بهتر از آن بود كه آنچه آفتاب بر آن مىتابد مال من باشد:
1- روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را در مدينه جانشين خود قرار داد وخود به جنگ تبوك رفتبه على چنين فرمود:«موقعيت تو نسبتبه من، همان موقعيت هارون است نسبتبه موسى، جز اينكه پس از من پيامبرى نيست».
2- روزى كه قرار شد پيامبر با سران «نجران» به مباهله بپردازد، دست على وفاطمه وحسن وحسين را گرفت وگفت:«پروردگارا! اينان اهل بيت من هستند».
3- روزى كه مسلمانان قسمتهاى مهمى از دژهاى يهودان خيبر را فتح كرده بودند ولى دژ «قموص»، كه بزرگترين دژ ومركز دلاوران آنها بود، هشت روز در محاصره سپاه اسلام بود ومجاهدان اسلام قدرت فتح وگشودن آن را نداشتند. سردرد شديد رسول خدا مانع از آن شده بود كه شخصا در صحنه نبرد حاضر شود وفرماندهى سپاه را بر عهده بگيرد وهر روز پرچم را به دستيكى از سران سپاه اسلام مىداد وهمه آنان بدون نتيجه باز مىگشتند. روزى پرچم را به دست ابوبكر داد و روز بعد آن را به عمر سپرد ولى هر دو، بى آنكه كارى صورت دهند به حضور رسول خدا بازگشتند.
ادامه اين وضع براى رسول خدا گران ودشوار بود. لذا فرمود:
فردا پرچم را به دست كسى مىدهم كه هرگز از نبرد نمىگريزد وپشتبه دشمن نمىكند.او كسى است كه خداو رسول خدا او را دوست دارند وخداوند اين دژ را به دست او مىگشايد.
هنگامى كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را براى حضرت على -عليه السلام نقل كردند، او رو به درگاه الهى كرد وگفت:«اللهم لا معطي لما منعت و لامانع لما اعطيت». يعنى پروردگارا! آنچه را كه تو عطا كنى بازگيرنده اى براى آن نيست وآنچه را كه تو ندهى دهنده اى براى او نخواهد بود.
[سعد ادامه داد:] هنگامى كه آفتاب طلوع كرد ياران رسول خدا دور خيمه او را گرفتند تا ببينند اين افتخار نصيب كدام يك از ياران او مىشود.وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خيمه بيرون آمد گردنها به سوى او كشيده شد ومن در برابر پيامبر ايستادم شايد اين افتخار از آن من گردد وشيخين بيش از همه آرزو مىكردند كه اين افتخار نصيب آنان شود. ناگهان پيامبر فرمود: على كجاست؟ به حضرتش عرض شد كه وى به درد چشم دچار شده واستراحت مىكند. سلمة بن اكوع به فرمان پيامبر به خيمه حضرت على رفت. ودست او را گرفت وبه حضور پيامبر آورد. پيامبر در حق وى دعا كرد ودعاى وى در حق او مستجاب شد. آنگاه پيامبر زره خود را به حضرت على پوشانيد وذوالفقار را بر كمر او بست وپرچم را به دست او داد وياد آور شد كه پيش از جنگ آنان را به آيين اسلام دعوت كن واگر نپذيرفتند به آنان برسان كه مىتوانند زير لواى اسلام وبا پرداخت جزيه وخلع سلاح، آزادانه زندگى كنند وبر آيين خود باقى بمانند واگر هيچ كدام را نپذيرفتند راه نبرد را در پيش گير; وبدان كه هرگاه خداوند فردى را به وسيله تو راهنمايى كند بهتر از آن است كه شتران سرخ موى مال تو باشد وآنها را در راه خدا صرف كنى.
سعد وقاص پس از آنكه قسمت فشرده اى از اين جريان را، كه به طور گسترده آورديم، نقل كرد مجلس معاويه را به عنوان اعتراض ترك گفت.
1- نقشه و تاكتیك نظامی
2- كسب اطلاعات و تحصیل اسرار داخلی دشمن.
3- جانبازی و فداكاری همه جانبه امیرمؤمنان. اینك ما هر سه قسمت را مورد بررسی قرار می دهیم.
1- نقشه و تاكتیك نظامی
ارتش اسلام در نقطه ای فرود آمد، كه روابط یهودیان را با دوستان آنان (قبائل غطفان) قطع نمود. به طور كلی در میان تیره های غطفان ، مردان شمشیر زن و بی پروا فراوان بود، و اگر آنها به كمك یهودیان شتافته و دست به دست هم داده بودند؛ فتح دژهای خیبر غیرممكن بود. قبیله " غطفان" وقتی از حركت ارتش اسلام آگاهی یافتند، با تجهیزات كافی برای نجات متحدان خود حركت كردند؛ ولی هنوز چیزی راه نپیموده بودند، كه در میان آنان شایع شد كه یاران محمد" ص" از یك راه انحرافی متوجه سرزمین آنها شده اند. این شایعه به قدری قوت گرفت كه آنان از نیمه راه بازگشتند و تا پایان فتح خیبر از جایگاه خود حركت نكردند.
2- كسب اطلاعات
پیامبر اسلام در نبردها به كسب اطلاعات اهمیت فراوان می داد، و پیش از محاصره خیبر بیست تن از پیشتازان جنگ را به سرپرستی" عبادبن بشیر"، به سوی خیبر روانه ساخت. آنان با یك نفر از یهودیان در نزدیكی خیبر روبرو شدند. عباد پس از مذاكره با او دریافت كه وی از كارآگاهان یهود است. فوراً دستور داد او را دستگیر كرده به حضور پیامبر بردند. او وقتی به مرگ تهدید شد، همه اسرار یهودیان خیبر را بیرون ریخت. در نتیجه ، معلوم شد كه خیبریان پس از گزارش رهبر منافقان، "عبدالله بن سلول" روحیه خود را سخت باخته اند، و هنوز از قبیله غطفان كمكی به آنها نرسیده است. البته در این باره ، نمونه های دیگری وجود دارد كه مجال بیان آنها نیست.
3- فداكاری امیرمومنان"ع"
فداكاری حضرت علی (ع)علیه السلام در فتح خیبر پیشتر بیان شد. اینك به ذكر جمله ای از خود آن حضرت می پردازیم:
" ما در برابر ارتش بزرگ یهود و دژهای آهنین آنها قرار گرفتیم. دلاوران آنها هر روز از دژها بیرون آمده مبارز می طلبیدند، و گروهی را می كشتند. در این لحظه ، پیامبر خدا به من دستور داد تا برخیزم و به سوی دژ بروم. من با قهرمانان آنها رو به رو شدم، گروهی را كشته و گروهی را عقب راندم. آنان به دژ پناهنده شدند و در را بستند. من در دژ را كنده و تنها وارد شدم، كسی در برابر من مقاومت نكرد و در این راه كمكی جز خدا نداشتم."(10)
"یوشع بن نون یهودی" که ریاست دهکده را عهدهدار بود، نبرد را صلاح ندانست و صلح و تسلیم را برگزید، و قرار شد نیمی از حاصل زمین، سالیانه در اختیار پیامبر قرار بگیرد و آنان تحت سطره اسلام و امنیت حاصل از آن زندگی کنند. در دین اسلام سرزمینهایی که بدون حمله نظامی به دست مسلمانان میافتد، فیء نام دارد و در اختیار شخص پیامبر و امام پس از اوست. بر این اساس، پیامبر، فدک را به دخترش فاطمه (علیها السلام) بخشید و از این بخشش دو هدف داشت:
1. زمامداری مسلمانان پس از پیامبر با حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) بود؛ این منصب به هزینه نیاز داشت و فدک میتوانست تأمین کنندهی آن باشد.
2. زندگانی خاندان پیامبر از جمله دختر و فرزندانش حسنین (علیهماالسلام) باید به صورت آبرومندانه اداره میشد و فدک در این زمینه نیز به کار میآمد.
1- آرامش در شهر مدینه برقرار شد.
2- آوازه اسلام به عربستان و کشورهای دیگر رسید.
3- جنگ خیبر مقدمه فتح مکه گردید.
4- بر اثر فتح خیبر، مسلمانان صاحب زمین و ثروت شدند.
5- با فرستادن بخشی از غنائم جنگی؛ مثل خوار و بار و خرما برای مساکین مکه، توجه آنها به اسلام جلب شد.
Imamalinet.net- (فروغ ولايت ص103 آيت الله شيخ جعفر سبحانى)
pajoohe.com
Tebyan.net
یهودیانی كه در مدینه و اطراف آن سكونت داشتند، به سرنوشت شومی كه نتیجه مستقیم اعمال و حركات ناشایست خود آنها بود، دچار شدند. گروهی از آنها اعدام و برخی مانند قبیله های " بنی قین قاع" و " بنی النضیر" ، از سرزمین مدینه رانده شدند و در " خیبر" و " وادی القری" یا " اذرعات شام" ، سكونت گزیدند.
جلگه وسیع حاصلخیزی را كه در شمال مدینه، به فاصله سی و دو فرسنگی آن قرار دارد؛ " وادی خیبر" می نامند كه پیش از بعثت پیامبر، ملت یهود برای سكونت و حفاظت خویش در آن نقطه، دژهای هفتگانه محكمی ساخته بودند. از آنجا كه آب و خاك این منطقه برای كشاورزی آمادگی كاملی داشت؛ ساكنان آنجا در امور زراعت و جمع ثروت و تهیه سلاح و طرز دفاع،مهارت كاملی پیدا كرده بودند، و آمار جمعیت آنها بالغ بر بیست هزار بود، و در میان آنها مردان جنگاور و دلیر فراوان به چشم می خورد.(1)
در زبان یهودی خیبر به معنی «حصن» است. البته به گفته "یاقوت حموی" به این منطقه به خاطر وجود قلاع 7 گانه "خیابر" نیز میگفتند.
جرم بزرگی كه یهودیان خیبر داشتند، این بود كه تمام قبائل عرب را برای كوبیدن حكومت اسلام تشویق كردند، و سپاه شرك با كمك مالی یهودان خیبر، در یك روز از نقاط مختلف عربستان حركت كرده خود را به پشت مدینه رسانیدند. در نتیجه، جنگ احزاب رخ داد؛ و سپاه مهاجم با تدابیر پیامبر و جانفشانی یاران او، پس از یك ماه توقف در پشت خندق، متفرق شدند و به وطن خود- از آن جمله یهودان خیبر به خیبر – بازگشتند و مركز اسلام آرامش خود را باز یافت.
ناجوانمردی یهود خیبر، پیامبر را بر آن داشت كه این كانون خطر را برچیند و همه آنها را خلع سلاح كند ؛ زیرا بیم آن می رفت كه این ملت لجوج و ماجراجو، بار دیگر با صرف هزینه های سنگین، بت پرستان عرب را بر ضد مسلمانان برانگیزند و صحنه نبرد احزاب بار دیگر تكرار شود. بخصوص كه تعصب یهود نسبت به آئین خود، بیش از علاقه مردم قریش به بت پرستی بود، و برای همین تعصب كور بود كه هزار مشرك اسلام می آورد، ولی یك یهودی حاضر نبود دست از كیش خود بردارد!
عامل دیگری كه پیامبر را مصمم ساخت قدرت خیبریان را در هم شكند ، و همه آنها را خلع نماید و حركات آنان را زیر نظر افسران خویش قرار دهد؛ این بود كه او با ملوك و سلاطین جهان مكاتبه نموده و همه آنها را با لحن قاطع به اسلام دعوت كرده بود. در این صورت هیچ بعید نبود كه ملت یهود ، آلت دست كسری و قیصر شوند و با كمك این دو امپراتور، برای گرفتن انتقام، كمر ببندند، و نهضت اسلامی را در نطفه خفه سازند و یا خود امپراتوران را بر ضد اسلام بشورانند، چنانكه مشركان را بر ضد اسلام جوان شورانیدند.
بنابراین دلائل ، پیامبر گرامی فرمان داد كه مسلمانان برای تسخیر آخرین مراكز یهود در سرزمین عربستان، آماده شوند و فرمود: فقط كسانی می توانند افتخار شركت در این نبرد را به دست آورند كه در صلح " حدیبیه" حضور داشته اند، و غیر آنان می توانند به عنوان داوطلب شركت كنند، ولی از غنائم سهمی نخواهند داشت. پیامبر" غیله لیثی" را جانشین خود در مدینه قرار داد، پرچم های سفیدی به دست علی"ع" داد و فرمان حركت را صادر نمود.
در تاریخ حرکت آنان مورخان اسلامی وحدت نظر ندارند؛ به عنوان نمونه "ابن هشام" تاریخ حرکت مسلمانان را ماه محرم میداند ولی "ابن سعد" تاریخ حرکت را در جماد الاولی سال هفتم میداند. "آیت الله جعفر سبحانی" میگوید: پیامبر (ص) سفیرانی را در ماه محرم به "حبشه" فرستاده بود تا آنکه مهاجران به "حبشه" را به این نبرد فرا خواند و مهاجران به همراه سفیران در جمادیالاخر سال هفتم برای نبرد خیبر به پیامبر (ص) پیوستند. بنابراین قول دوم میتواند صحیحتر باشد.
اتخاذ مواضع سیاسی توسط وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) در بر پایی این نبرد آن هم پس از رهایی از شر مشرکان مکه با صلح حدیبیه از نکات بسیار زیبای تاریخ اسلام است. زیرا، فکر پیامبر با بستن پیمان حدیبیه، از ناحیه جنوب (قریش) آسوده بود. ایشان میدانست که اگر حرکتی به سمت یهود آغاز کند، قریش دست کمک به سوی یهود دراز نخواهد کرد.
تاكتیك پیامبر اكرم(ص) در هنگام حركت
قصد پیامبر (ص) كشورگشایی نبود
هنگامی كه به سرزمین خیبر نزدیك شد، دعای زیر را كه حاكی از نیت پاك او است خواند: بارالها! توئی خدای آسمانها و آنچه زیر آنها قرار گرفته، و خدای زمین و آنچه بر آن سنگینی افكنده. من از تو خوبی این آبادی و خوبی اهل آن و آنچه در آن هست را می خواهم و از بدیهای آن و بدی آنچه در آن قرار گرفته ، به تو پناه می برم.
این دعا در حال تضرع، آن هم در برابر هزار و ششصد سرباز دلیر كه هر كدام كانون سوزانی از عشق و شور به جنگ و نبرد بودند؛ حاكیست كه پیامبر به منظور كشورگشائی، توسعه طلبی و انتقام جوئی پا به این سرزمین نگذاشته است ؛ او برای این آمده است كه این كانون خطر را كه هر لحظه ممكن است پایگاهی برای مشركان بت پرست، قرار بگیرد، درهم بكوبد تا نهضت اسلامی از این ناحیه تهدید نشود. پیامبر پس از فتح دژها و خلع سلاح، اراضی و مزارع آنها را به خود آنها واگذار نمود، و تنها با اخذ " جزیه" در برابر حفظ جان و مال آنها، اكتفاء كرد.
موقعیت استراتژیكی دژهای خیبر
همچنین، برای حفاظت و كنترل اخبار خارج دژ، در كنار هر دژی، برج مراقبت ساخته شده بود تا نگهبانان برج ها، جریان خارج قلعه را به داخل گزارش دهند، و طرز ساختمان برج و دژ طوری بود، كه ساكنان آنها بر بیرون قلعه كاملاً مسلط بودند و با منجنیق و غیره می توانستند دشمن را سنگباران كنند.(3) در میان این جمعیت بیست هزاری، دو هزار مرد جنگی و دلاور بود كه فكر آنها از نظر آب و ذخائر غذائی كاملاً آسوده بود ، و در انبارها، ذخایر زیادی داشتند. این دژها آنچنان محكم و آهنین بودند كه سوراخ كردن آنها امكان نداشت، و كسانی كه می خواستند خود را به نزدیكی دژ برسانند، با پرتاب سنگ ، مجروح و یا كشته می شدند. این دژها ، سنگرهای محكمی برای جنگاوران یهود به شمار می رفت.
مسلمانان كه در برابر چنین دشمن مجهز و نیرومندی قرار گرفته بودند؛ باید در تسخیر این دژها از هنرنمائی نظامی و تاكتیك های جنگی حداكثر استفاده را می نمودند . نخستین كاری كه انجام گرفت، این بود كه شبانه تمام نقاط حساس و راهها، به وسیله سربازان اسلام اشغال گردید. این كار به قدری مخفیانه و در عین حال سریع انجام گرفت، كه نگهبانان برجها نیز از این كار آگاهی نیافتند. صبحگاهان كه كشاورزان " خیبر" ، با لوازم كشاورزی از قلعه ها بیرون آمدند؛ چشمانشان به سربازان دلیر و مجاهد اسلام افتاد، كه در پرتو قدرت ایمان و بازوان نیرومند و سلاح های برنده، تمام راهها را به روی آنها بسته اند و اگر قدمی فراتر بگذارند ، فوراً دستگیر خواهند شد. این منظره آنچنان آنها را خائف و مرعوب ساخت، كه بی اختیار پا به فرار گذاردند، و همگی گفتند : محمد با سربازانش اینجاست و فوراً درهای دژها را سخت بسته و در داخل دژها شورای جنگی تشكیل گردید.
نتیجه شورا این بود كه زنان و كودكان را در یكی از دژها، و ذخائر غذائی را در دژ دیگر جای دهند و دلیران و جنگاوران هر قلعه با سنگ و تیر از بالا دفاع كنند و قهرمانان هر دژ در مواقع خاصی از دژ بیرون آیند و بیرون دژ با دلیران اسلام بجنگند. جنگاوران از این نقشه تا آخر نبرد دست بر نداشته ، از این جهت، توانستند مدت یك ماه در برابر ارتش نیرومند اسلام مقاومت كنند، به طوریكه گاهی برای تسخیر یك دژ ، ده روز تلاش انجام می گرفت و نتیجه ای به دست نمی آمد.
سنگرهای یهود فرو می ریزد
دژهائی كه با یكدیگر ارتباط زیرزمینی داشتند و یا رزمندگان آنها به دفاع سرسختانه بر می خاستند، گشودن آنها به كندی صورت می گرفت، ولی دژهائی كه رعب و ترس برفرماندهان آنها مستولی گشته، و یا روابط آنها با خارج به كلی بریده شده بود، به آسانی تحت تسلط در می آمدند و قتل و خونریزی كمتر اتفاق می افتاد و كار به سرعت زیاد پیش می رفت.
امانتداری در عین نیاز
پیامبر در برابر دیدگان سربازان گرسنه ، با كمال صراحت فرمود:" در آئین ما خیانت به امانت یكی از بزرگترین جرم ها است. برتو لازم است همه گوسفندان را تا در قلعه ببری و همه را به دست صاحبانشان برسانی." او دستور پیامبر را اطاعت نمود و بلافاصله در جنگ شركت كرد و در راه اسلام جام شهادت نوشید.(4)
آری، پیامبر نه تنها دردوران جوانی، لقب "امین" گرفته بود؛ بلكه در تمام حالات امین و درستكار بود. در تمام دوران محاصره، رفت و آمد گله های قلعه، در صبح و عصر، كاملاً آزاد بود و یك نفر از مسلمانان در فكر ربودن گوسفندان دشمن نبود ؛ زیرا آنان در پرتو تعالیم عالی رهبر خود، امین و درستكار بار آمده بودند.
سردار بزرگ خیبر
در این لحظات ، پیامبر، افسران و دلاوران ارتش را گرد آورد، و جمله ارزنده زیر را كه در صفحات تاریخ ضبط است، فرمود:" لأعطینَّ الرایة َ غداً رجلا یُحبُ الله َ و رسوله و یُحبه الله و رسولُه یفتح الله علی یدیه لیس بفرار."(5)
" این پرچم را فردا به دست كسی می دهم كه خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر او را دوست می دارند و خداوند این دژ را به دست او می گشاید. او مردی است كه هرگز پشت به دشمن نكرده و از صحنه نبرد فرار نمی كند و بنا به نقل طبرسی و حلبی چنین فرمود: كرّارا غیر فرّار، یعنی به سوی دشمن حمله كرده، و هرگز فرار نمی كند.
این جمله كه حاكی از فضلیت و برتری معنوی و شهامت آن سرداری است كه مقدر بود فتح و پیروزی به دست او صورت بگیرد؛ غریوی از شادی توأم با اضطراب ودلهره در میان ارتش و سرداران سپاه برانگیخت. هر فردی آرزو می كرد كه این مدال بزرگ نظامی ، نصیب وی گردد و این قرعه به او افتد.
بالاخره آفتاب با طلوع خود، سینه افق را شكافت، خورشید با اشعه طلائی خود دشت و دمن را روشن ساخت. سرداران گرد پیامبر آمده و دو سردار شكست خورده، با گردن های كشیده متوجه دستور پیامبر شده و می خواستند هر چه زودتر بفهمند كه این پرچم پر افتخار به دست چه كسی داده خواهد شد.
سكوت پر انتظار مردم، با جمله پیامبر كه فرمود: "علی (ع)كجا است؟" در هم شكست . در پاسخ او گفته شد كه او دچار درد چشم است، و در گوشه ای استراحت می كند . پیامبر فرمود او را بیاورید. طبری می گوید: علی (ع)را بر شتر سوار نموده و در برابر خیمه پیامبر فرود آوردند. این جمله حاكی است كه عارضه چشم به قدری سخت بوده كه سردار را از پای در آورده بود. پیامبر دستی بر دیدگان او كشید، و درحق او دعا نمود. این عمل و آن دعا، مانند دم مسیحائی ، آنچنان اثر نیك در دیدگان او گذارد كه سردار نامی اسلام تا پایان عمر به درد چشم مبتلا نگردید.
پیامبر به علی (ع)علیه السلام دستور پیشروی داد. همچنین، یاد آور شد كه قبل از جنگ نمایندگانی را به سوی سران دژ اعزام بدارد و آنها را به آئین اسلام دعوت نماید ؛ اگر آن را نپذیرفتند، آنها را به وظایف خویش تحت لوای حكومت اسلام آشنا سازد كه باید خلع سلاح شوند و با پرداخت جزیه در سایه حكومت اسلامی آزادانه زندگی كنند. اگر به هیچ كدام گردن ننهادند، با آنان بجنگد. جمله زیر، آخرین جمله ای بود كه مقام فرماندهی ، بدرقه راه علی (ع) علیه السلام ساخت و گفت:" لئن یهدی الله بك رجلاً واحداً خیر من ان یكون لك حمرالنعم": هر گاه خداوند یك فرد را به وسیله تو هدایت كند، بهتر از این است كه شتران سرخ موی مال تو باشد و آنها را در راه خدا صرف كنی.(6)
گشودن در خیبر
پس از مرگ حارث، برادرش مرحب برای انتقام وارد میدان شد . امام و مرحب شروع به رجز خوانی كردند.
رجزهای دو قهرمان پایان یافت. صدای ضربات شمشیر و نیزه های دو قهرمان اسلام و یهود، وحشت عجیبی در دل ناظران پدید آورد. ناگهان شمشیر برنده و كوبنده قهرمان اسلام، بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و كلاه خود و سنگ و سر را تا دندان ، دو نیم ساخت. این ضربه آنچنان سهمگین بود كه برخی از دلاوران یهود كه پشت سر مرحب ایستاده بودند، پا به فرار گذارده و به دژ پناهنده شدند. و عده ای كه فرار نكردند، با علی (ع) تن به تن جنگیده و كشته شدند ، علی (ع) یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب نمود. دراین كشمكش، یك نفراز جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر علی (ع) زد و سپر از دست وی افتاد . علی (ع) فوراً متوجه در دژ گردید، و آن را از جای خود كند، و تا پایان كارزار به جای سپر به كار برد. پس از آنكه آن را بر روی زمین افكند، هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از آن جمله ابورافع، سعی كردند كه آن را از این رو به آن رو كنند، نتوانستند.(7) در نتیجه قلعه ای كه مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند، در مدت كوتاهی گشوده شد.
یعقوبی، در تاریخ خود(8)می نویسد: در حصار از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهنای آن دو ذرع بود. شیخ مفید، در ارشاد(9) به سند خاصی از امیرمؤمنان ، سرگذشت كندن در خیبر را چنین نقل می كند: من در خیبر را كنده به جای سپر به كار بردم و پس از پایان نبرد آن را مانند پل به روی خندقی كه یهودیان كنده بودند، قرار دادم. سپس آن را میان خندق پرتاب كردم مردی پرسید آیا سنگینی آن را احساس نمودی؟ گفتم به همان اندازه سنگینی كه از سپر خود احساس می كردم.
قضیه سعد وقاص و معاویه
شهادت امام مجتبى -عليه السلام به معاويه فرصت داد كه در حيات خود زمينه خلافت را براى فرزندش يزيد فراهم سازد واز بزرگان صحابه وياران رسول خدا كه در مكه ومدينه مىزيستند براى يزيد بيعتبگيرد، تا دست فرزند او را به عنوان خليفه اسلام وجانشين پيامبر بفشارند.
به همين منظور، معاويه سرزمين شام را به قصد زيارت خانه خدا ترك گفت ودر طول اقامتخود در مراكز دينى حجاز، با صحابه وياران رسول خدا ملاقاتهايى كرد. وقتى از طواف كعبه فارغ شد در «دار الندوة»، كه مركز اجتماع سران قريش در دوران جاهليتبود، قدرى استراحت كرد وبا سعد وقاص وديگر شخصيتهاى اسلامى، كه در آن روز انديشه خلافت وجانشينى يزيد بدون جلب رضايت آنان عملى نبود، به گفتگو پرداخت.
وى بر روى تختى كه براى او در دار الندوه گذارده بودند نشست وسعد وقاص را نيز در كنار خود نشاند. او محيط جلسه را مناسب ديد كه از امير مؤمنان -عليه السلام بدگويى كند وبه او ناسزا بگويد.اين كار، آن هم در كنار خانه خدا ودر حضور صحابه پيامبر كه از سوابق درخشان وجانبازى وفداكاريهاى امام -عليه السلام آگاهى كاملى داشتند، كار آسانى نبود، زيرا مىدانستند تا چندى پيش محيط كعبه وداخل وخارج آن مملو از معبودهاى باطل بود كه همه به وسيله حضرت على -عليه السلام سرنگون شدند واو به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گام بر شانههاى مباركش نهاد وبتهايى را كه خود معاويه وپدران وى ساليان دراز آنها را عبادت مىكردند از اوج عزت به حضيض ذلت افكند وهمه را در هم شكست. اكنون معاويه مىخواست، با تظاهر به توحيد ويگانه پرستى، از بزرگترين جانباز راه توحيد، كه در پرتو فداكاريهاى او درخت توحيددر دلها ريشه دوانيد وشاخ وبرگ بر آورد، انتقاد كند وبه او ناسزا بگويد.
سعد وقاص در باطن از دشمنان امام -عليه السلام بود وبه مقامات معنوى وافتخارات بارز امام رشك مىورزيد.روزى كه عثمان به وسيله مهاجمان مصرى كشته شد همه مردم با كمال ميل ورغبت اميرمؤمنان را براى خلافت وزعامت انتخاب كردند، جز چند نفر انگشتشمار كه از بيعتبا وى امتناع ورزيدند وسعد وقاص از جمله آنان بود. هنگامى كه عمار او را به بيعتبا حضرت على -عليه السلام دعوت كرد سخنى زننده به وى گفت.عمار جريان را به عرض امام -عليه السلام رسانيد.حضرت فرمود:حسادت اورا از بيعت وهمكارى با ما بازداشته است.
تظاهر سعد به مخالفتبا امام -عليه السلام به حدى بود كه روزى كه خليفه دوم به تشكيل شوراى خلافت فرمان داد واعضاى شش نفرى شورا را خود تعيين كرد وسعد وقاص وعبد الرحمان بن عوف پسر عموى سعد وشوهر خواهر عثمان را از اعضاى شورا قرار داد، افراد خارج از شورا با بينش خاصى گفتند كه عمر با تشكيل شورايى كه برخى از اعضاى آن را سعد وعبد الرحمان تشكيل مىدهند مىخواهد براى بار سوم دستحضرت على -عليه السلام را از خلافت كوتاه سازد.ونتيجه همان شد كه پيش بينى شده بود.
سعد، به رغم سابقه عداوت ومخالفتهاى خود با امام -عليه السلام، هنگامى كه مشاهده كرد معاويه به على -عليه السلام ناسزا مىگويد به خود پيچيد ورو به معاويه كرد وگفت:
مرا بر روى تختخود نشانيدهاى ودر حضور من به على ناسزا مىگويى؟ به خدا سوگند هرگاه يكى از آن سه فضيلتبزرگى كه على داشت من داشتم بهتر از آن بود كه آنچه آفتاب بر آن مىتابد مال من باشد:
1- روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را در مدينه جانشين خود قرار داد وخود به جنگ تبوك رفتبه على چنين فرمود:«موقعيت تو نسبتبه من، همان موقعيت هارون است نسبتبه موسى، جز اينكه پس از من پيامبرى نيست».
2- روزى كه قرار شد پيامبر با سران «نجران» به مباهله بپردازد، دست على وفاطمه وحسن وحسين را گرفت وگفت:«پروردگارا! اينان اهل بيت من هستند».
3- روزى كه مسلمانان قسمتهاى مهمى از دژهاى يهودان خيبر را فتح كرده بودند ولى دژ «قموص»، كه بزرگترين دژ ومركز دلاوران آنها بود، هشت روز در محاصره سپاه اسلام بود ومجاهدان اسلام قدرت فتح وگشودن آن را نداشتند. سردرد شديد رسول خدا مانع از آن شده بود كه شخصا در صحنه نبرد حاضر شود وفرماندهى سپاه را بر عهده بگيرد وهر روز پرچم را به دستيكى از سران سپاه اسلام مىداد وهمه آنان بدون نتيجه باز مىگشتند. روزى پرچم را به دست ابوبكر داد و روز بعد آن را به عمر سپرد ولى هر دو، بى آنكه كارى صورت دهند به حضور رسول خدا بازگشتند.
ادامه اين وضع براى رسول خدا گران ودشوار بود. لذا فرمود:
فردا پرچم را به دست كسى مىدهم كه هرگز از نبرد نمىگريزد وپشتبه دشمن نمىكند.او كسى است كه خداو رسول خدا او را دوست دارند وخداوند اين دژ را به دست او مىگشايد.
هنگامى كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را براى حضرت على -عليه السلام نقل كردند، او رو به درگاه الهى كرد وگفت:«اللهم لا معطي لما منعت و لامانع لما اعطيت». يعنى پروردگارا! آنچه را كه تو عطا كنى بازگيرنده اى براى آن نيست وآنچه را كه تو ندهى دهنده اى براى او نخواهد بود.
[سعد ادامه داد:] هنگامى كه آفتاب طلوع كرد ياران رسول خدا دور خيمه او را گرفتند تا ببينند اين افتخار نصيب كدام يك از ياران او مىشود.وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خيمه بيرون آمد گردنها به سوى او كشيده شد ومن در برابر پيامبر ايستادم شايد اين افتخار از آن من گردد وشيخين بيش از همه آرزو مىكردند كه اين افتخار نصيب آنان شود. ناگهان پيامبر فرمود: على كجاست؟ به حضرتش عرض شد كه وى به درد چشم دچار شده واستراحت مىكند. سلمة بن اكوع به فرمان پيامبر به خيمه حضرت على رفت. ودست او را گرفت وبه حضور پيامبر آورد. پيامبر در حق وى دعا كرد ودعاى وى در حق او مستجاب شد. آنگاه پيامبر زره خود را به حضرت على پوشانيد وذوالفقار را بر كمر او بست وپرچم را به دست او داد وياد آور شد كه پيش از جنگ آنان را به آيين اسلام دعوت كن واگر نپذيرفتند به آنان برسان كه مىتوانند زير لواى اسلام وبا پرداخت جزيه وخلع سلاح، آزادانه زندگى كنند وبر آيين خود باقى بمانند واگر هيچ كدام را نپذيرفتند راه نبرد را در پيش گير; وبدان كه هرگاه خداوند فردى را به وسيله تو راهنمايى كند بهتر از آن است كه شتران سرخ موى مال تو باشد وآنها را در راه خدا صرف كنى.
سعد وقاص پس از آنكه قسمت فشرده اى از اين جريان را، كه به طور گسترده آورديم، نقل كرد مجلس معاويه را به عنوان اعتراض ترك گفت.
عوامل پیروزی
1- نقشه و تاكتیك نظامی
2- كسب اطلاعات و تحصیل اسرار داخلی دشمن.
3- جانبازی و فداكاری همه جانبه امیرمؤمنان. اینك ما هر سه قسمت را مورد بررسی قرار می دهیم.
1- نقشه و تاكتیك نظامی
ارتش اسلام در نقطه ای فرود آمد، كه روابط یهودیان را با دوستان آنان (قبائل غطفان) قطع نمود. به طور كلی در میان تیره های غطفان ، مردان شمشیر زن و بی پروا فراوان بود، و اگر آنها به كمك یهودیان شتافته و دست به دست هم داده بودند؛ فتح دژهای خیبر غیرممكن بود. قبیله " غطفان" وقتی از حركت ارتش اسلام آگاهی یافتند، با تجهیزات كافی برای نجات متحدان خود حركت كردند؛ ولی هنوز چیزی راه نپیموده بودند، كه در میان آنان شایع شد كه یاران محمد" ص" از یك راه انحرافی متوجه سرزمین آنها شده اند. این شایعه به قدری قوت گرفت كه آنان از نیمه راه بازگشتند و تا پایان فتح خیبر از جایگاه خود حركت نكردند.
2- كسب اطلاعات
پیامبر اسلام در نبردها به كسب اطلاعات اهمیت فراوان می داد، و پیش از محاصره خیبر بیست تن از پیشتازان جنگ را به سرپرستی" عبادبن بشیر"، به سوی خیبر روانه ساخت. آنان با یك نفر از یهودیان در نزدیكی خیبر روبرو شدند. عباد پس از مذاكره با او دریافت كه وی از كارآگاهان یهود است. فوراً دستور داد او را دستگیر كرده به حضور پیامبر بردند. او وقتی به مرگ تهدید شد، همه اسرار یهودیان خیبر را بیرون ریخت. در نتیجه ، معلوم شد كه خیبریان پس از گزارش رهبر منافقان، "عبدالله بن سلول" روحیه خود را سخت باخته اند، و هنوز از قبیله غطفان كمكی به آنها نرسیده است. البته در این باره ، نمونه های دیگری وجود دارد كه مجال بیان آنها نیست.
3- فداكاری امیرمومنان"ع"
فداكاری حضرت علی (ع)علیه السلام در فتح خیبر پیشتر بیان شد. اینك به ذكر جمله ای از خود آن حضرت می پردازیم:
" ما در برابر ارتش بزرگ یهود و دژهای آهنین آنها قرار گرفتیم. دلاوران آنها هر روز از دژها بیرون آمده مبارز می طلبیدند، و گروهی را می كشتند. در این لحظه ، پیامبر خدا به من دستور داد تا برخیزم و به سوی دژ بروم. من با قهرمانان آنها رو به رو شدم، گروهی را كشته و گروهی را عقب راندم. آنان به دژ پناهنده شدند و در را بستند. من در دژ را كنده و تنها وارد شدم، كسی در برابر من مقاومت نكرد و در این راه كمكی جز خدا نداشتم."(10)
گذشت در هنگام پیروزی
فدک
"یوشع بن نون یهودی" که ریاست دهکده را عهدهدار بود، نبرد را صلاح ندانست و صلح و تسلیم را برگزید، و قرار شد نیمی از حاصل زمین، سالیانه در اختیار پیامبر قرار بگیرد و آنان تحت سطره اسلام و امنیت حاصل از آن زندگی کنند. در دین اسلام سرزمینهایی که بدون حمله نظامی به دست مسلمانان میافتد، فیء نام دارد و در اختیار شخص پیامبر و امام پس از اوست. بر این اساس، پیامبر، فدک را به دخترش فاطمه (علیها السلام) بخشید و از این بخشش دو هدف داشت:
1. زمامداری مسلمانان پس از پیامبر با حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) بود؛ این منصب به هزینه نیاز داشت و فدک میتوانست تأمین کنندهی آن باشد.
2. زندگانی خاندان پیامبر از جمله دختر و فرزندانش حسنین (علیهماالسلام) باید به صورت آبرومندانه اداره میشد و فدک در این زمینه نیز به کار میآمد.
نتایج خیبر
1- آرامش در شهر مدینه برقرار شد.
2- آوازه اسلام به عربستان و کشورهای دیگر رسید.
3- جنگ خیبر مقدمه فتح مکه گردید.
4- بر اثر فتح خیبر، مسلمانان صاحب زمین و ثروت شدند.
5- با فرستادن بخشی از غنائم جنگی؛ مثل خوار و بار و خرما برای مساکین مکه، توجه آنها به اسلام جلب شد.
پی نوشت ها :
1- ج2، ص46.
2- " امالی طوسی"/164- ابن هشام، ج2، ص328.
3- " سیره حلبی" ، ج 3، ص 38.
4-" سیره ابن هشام، ج 3، ص 345.
5- " مجمع البیان"، ج9، ص 120.
6- " صحیح مسلم"، ج 5، ص 195.
7- " تاریخ طبری"، ج 2، ص 94.
8- ج2، ص 46.
9- ارشاد، ص59.
10- خصال، ج2،ص16.
11- سیره ابن هشام،ج1، ص337.
Imamalinet.net- (فروغ ولايت ص103 آيت الله شيخ جعفر سبحانى)
pajoohe.com
Tebyan.net