گلعذاري ز گلستان جهان ما را بس
شاعر : حافظ
زين چمن سايه آن سرو روان ما را بس |
|
گلعذاري ز گلستان جهان ما را بس |
از گرانان جهان رطل گران ما را بس |
|
من و همصحبتي اهل ريا دورم باد |
ما که رنديم و گدا دير مغان ما را بس |
|
قصر فردوس به پاداش عمل ميبخشند |
کاين اشارت ز جهان گذران ما را بس |
|
بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين |
گر شما را نه بس اين سود و زيان ما را بس |
|
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان |
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس |
|
يار با ماست چه حاجت که زيادت طلبيم |
که سر کوي تو از کون و مکان ما را بس |
|
از در خويش خدا را به بهشتم مفرست |
طبع چون آب و غزلهاي روان ما را بس |
|
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافيست |
|