فتوي پير مغان دارم و قوليست قديم
شاعر : حافظ
که حرام است مي آن جا که نه يار است نديم |
|
فتوي پير مغان دارم و قوليست قديم |
روح را صحبت ناجنس عذابيست اليم |
|
چاک خواهم زدن اين دلق ريايي چه کنم |
سالها شد که منم بر در ميخانه مقيم |
|
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من |
اي نسيم سحري ياد دهش عهد قديم |
|
مگرش خدمت ديرين من از ياد برفت |
سر برآرد ز گلم رقص کنان عظم رميم |
|
بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذري |
ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کريم |
|
دلبر از ما به صد اميد ستد اول دل |
کز دم صبح مدد يابي و انفاس نسيم |
|
غنچه گو تنگ دل از کار فروبسته مباش |
درد عاشق نشود به به مداواي حکيم |
|
فکر بهبود خود اي دل ز دري ديگر کن |
که نصيب دگران است نصاب زر و سيم |
|
گوهر معرفت آموز که با خود ببري |
ور نه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم |
|
دام سخت است مگر يار شود لطف خدا |
چه به از دولت لطف سخن و طبع سليم |
|
حافظ ار سيم و زرت نيست چه شد شاکر باش |
|