ميسوزم از فراقت روي از جفا بگردان
شاعر : حافظ
هجران بلاي ما شد يا رب بلا بگردان |
|
ميسوزم از فراقت روي از جفا بگردان |
تا او به سر درآيد بر رخش پا بگردان |
|
مه جلوه مينمايد بر سبز خنگ گردون |
گرد چمن بخوري همچون صبا بگردان |
|
مر غول را برافشان يعني به رغم سنبل |
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان |
|
يغماي عقل و دين را بيرون خرام سرمست |
چنگ حزين و جامي بنواز يا بگردان |
|
اي نور چشم مستان در عين انتظارم |
يا رب نوشته بد از يار ما بگردان |
|
دوران همينويسد بر عارضش خطي خوش |
گر نيستت رضايي حکم قضا بگردان |
|
حافظ ز خوبرويان بختت جز اين قدر نيست |
|