اي دل مباش يک دم خالي ز عشق و مستي
شاعر : حافظ
وان گه برو که رستي از نيستي و هستي |
|
اي دل مباش يک دم خالي ز عشق و مستي |
هر قبلهاي که بيني بهتر ز خودپرستي |
|
گر جان به تن ببيني مشغول کار او شو |
بيماري اندر اين ره بهتر ز تندرستي |
|
با ضعف و ناتواني همچون نسيم خوش باش |
آري طريق دولت چالاکي است و چستي |
|
در مذهب طريقت خامي نشان کفر است |
يک نکتهات بگويم خود را مبين که رستي |
|
تا فضل و عقل بيني بيمعرفت نشيني |
کز اوج سربلندي افتي به خاک پستي |
|
در آستان جانان از آسمان مينديش |
سهل است تلخي مي در جنب ذوق مستي |
|
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد |
اي کوته آستينان تا کي درازدستي |
|
صوفي پياله پيما حافظ قرابه پرهيز |
|