روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
شاعر : حافظ
زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد |
|
روز هجران و شب فرقت يار آخر شد |
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد |
|
آن همه ناز و تنعم که خزان ميفرمود |
نخوت باد دي و شوکت خار آخر شد |
|
شکر ايزد که به اقبال کله گوشه گل |
گو برون آي که کار شب تار آخر شد |
|
صبح اميد که بد معتکف پرده غيب |
همه در سايه گيسوي نگار آخر شد |
|
آن پريشاني شبهاي دراز و غم دل |
قصه غصه که در دولت يار آخر شد |
|
باورم نيست ز بدعهدي ايام هنوز |
که به تدبير تو تشويش خمار آخر شد |
|
ساقيا لطف نمودي قدحت پرمي باد |
شکر کان محنت بيحد و شمار آخر شد |
|
در شمار ار چه نياورد کسي حافظ را |
|