عيد است و آخر گل و ياران در انتظار
شاعر : حافظ
ساقي به روي شاه ببين ماه و مي بيار |
|
عيد است و آخر گل و ياران در انتظار |
کاري بکرد همت پاکان روزه دار |
|
دل برگرفته بودم از ايام گل ولي |
از فيض جام و قصه جمشيد کامگار |
|
دل در جهان مبند و به مستي سال کن |
کان نيز بر کرشمه ساقي کنم نثار |
|
جز نقد جان به دست ندارم شراب کو |
يا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار |
|
خوش دولتيست خرم و خوش خسروي کريم |
جام مرصع تو بدين در شاهوار |
|
مي خور به شعر بنده که زيبي دگر دهد |
از مي کنند روزه گشا طالبان يار |
|
گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست |
بر قلب ما ببخش که نقديست کم عيار |
|
زان جا که پرده پوشي عفو کريم توست |
تسبيح شيخ و خرقه رند شرابخوار |
|
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود |
ناچار باده نوش که از دست رفت کار |
|
حافظ چو رفت روزه و گل نيز ميرود |
|