گر بود عمر به ميخانه رسم بار دگر

بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر گر بود عمر به ميخانه رسم بار دگر تا زنم آب در ميکده يک بار دگر خرم آن روز که با ديده گريان بروم
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر بود عمر به ميخانه رسم بار دگر
دوش مي‌آمد و رخساره برافروخته بود
گر بود عمر به ميخانه رسم بار دگر

شاعر : حافظ

بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر گر بود عمر به ميخانه رسم بار دگر
تا زنم آب در ميکده يک بار دگر خرم آن روز که با ديده گريان بروم
تا برم گوهر خود را به خريدار دگر معرفت نيست در اين قوم خدا را سببي
حاش لله که روم من ز پي يار دگر يار اگر رفت و حق صحبت ديرين نشناخت
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر گر مساعد شودم دايره چرخ کبود
غمزه شوخش و آن طره‌ي طرار دگر عافيت مي‌طلبد خاطرم ار بگذارند
هر زمان با دف و ني بر سر بازار دگر راز سربسته ما بين که به دستان گفتند
کندم قصد دل ريش به آزار دگر هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
غرقه گشتند در اين باديه بسيار دگر بازگويم نه در اين واقعه حافظ تنهاست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط