ديگر ز شاخ سرو سهي بلبل صبور
شاعر : حافظ
گلبانگ زد که چشم بد از روي گل به دور |
|
ديگر ز شاخ سرو سهي بلبل صبور |
با بلبلان بيدل شيدا مکن غرور |
|
اي گلبشکر آن که تويي پادشاه حسن |
تا نيست غيبتي نبود لذت حضور |
|
از دست غيبت تو شکايت نميکنم |
ما را غم نگار بود مايه سرور |
|
گر ديگران به عيش و طرب خرمند و شاد |
ما را شرابخانه قصور است و يار حور |
|
زاهد اگر به حور و قصور است اميدوار |
گويد تو را که باده مخور گو هوالغفور |
|
مي خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسي |
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور |
|
حافظ شکايت از غم هجران چه ميکني |
|