قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود
شاعر : حافظ
ور نه هيچ از دل بيرحم تو تقصير نبود |
|
قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود |
هيچ لايقترم از حلقه زنجير نبود |
|
من ديوانه چو زلف تو رها ميکردم |
که در او آه مرا قوت تاثير نبود |
|
يا رب اين آينه حسن چه جوهر دارد |
چون شناساي تو در صومعه يک پير نبود |
|
سر ز حسرت به در ميکدهها برگردم |
خوشتر از نقش تو در عالم تصوير نبود |
|
نازنينتر ز قدت در چمن ناز نرست |
حاصلم دوش بجز ناله شبگير نبود |
|
تا مگر همچو صبا باز به کوي تو رسم |
جز فناي خودم از دست تو تدبير نبود |
|
آن کشيدم ز تو اي آتش هجران که چو شمع |
که بر هيچ کسش حاجت تفسير نبود |
|
آيتي بود عذاب انده حافظ بي تو |
|