هر که شد محرم دل در حرم يار بماند
شاعر : حافظ
وان که اين کار ندانست در انکار بماند |
|
هر که شد محرم دل در حرم يار بماند |
شکر ايزد که نه در پرده پندار بماند |
|
اگر از پرده برون شد دل من عيب مکن |
دلق ما بود که در خانه خمار بماند |
|
صوفيان واستدند از گرو مي همه رخت |
قصه ماست که در هر سر بازار بماند |
|
محتسب شيخ شد و فسق خود از ياد ببرد |
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند |
|
هر مي لعل کز آن دست بلورين ستديم |
جاودان کس نشنيديم که در کار بماند |
|
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت |
شيوه تو نشدش حاصل و بيمار بماند |
|
گشت بيمار که چون چشم تو گردد نرگس |
يادگاري که در اين گنبد دوار بماند |
|
از صداي سخن عشق نديدم خوشتر |
خرقه رهن مي و مطرب شد و زنار بماند |
|
داشتم دلقي و صد عيب مرا ميپوشيد |
که حديثش همه جا در در و ديوار بماند |
|
بر جمال تو چنان صورت چين حيران شد |
شد که بازآيد و جاويد گرفتار بماند |
|
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزي |
|