مهذب الدين و نقش وي در دولت سلاجقه ي روم

زماني که مغولان به فرماندهي جورماغون و بايجو حملاتشان را به منطقه ي آسيايي صغير آغاز کردند، دولت سلاجقه ي روم (سلطان غياث الدين کيخسرو دوم) در برابر اين حمله، تسليم شد و مغولان دست به کشتار مردم و تخريب بلاد روم زدند. در چنين اوضاعي يکي از دولت مردان ايراني به نام مهذب الدين علي، وزير سلطان غياث الدين، که از سال ها قبل در خدمت سلاطين سلاجقه ي روم بود؛ براي آنکه حکومت به طور کلي توسط مغول نابود نشود، با زيرکي، صلح با مغول را پيشنهاد کرد.
يکشنبه، 16 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مهذب الدين و نقش وي در دولت سلاجقه ي روم
مهذب الدين و نقش وي در دولت سلاجقه ي روم
مهذب الدين و نقش وي در دولت سلاجقه ي روم

نويسنده:زهرا علي محمدي*




چکيده

زماني که مغولان به فرماندهي جورماغون و بايجو حملاتشان را به منطقه ي آسيايي صغير آغاز کردند، دولت سلاجقه ي روم (سلطان غياث الدين کيخسرو دوم) در برابر اين حمله، تسليم شد و مغولان دست به کشتار مردم و تخريب بلاد روم زدند. در چنين اوضاعي يکي از دولت مردان ايراني به نام مهذب الدين علي، وزير سلطان غياث الدين، که از سال ها قبل در خدمت سلاطين سلاجقه ي روم بود؛ براي آنکه حکومت به طور کلي توسط مغول نابود نشود، با زيرکي، صلح با مغول را پيشنهاد کرد. در اهميت کار او همين بس، که او توانست با پذيرش تابعيت از مغولان، دولت مذکور را از افتادن در دام سقوط نجات داده و سقوط آن را به مدت چند دهه به تعويق اندازد. و اقدامات وي نتايج مثبتي را براي دولت مذکور کسب کرد، در اين مقاله، شخصيت و اقدامات وي در برابر تهاجم مغولان بررسي شده است.

کليد واژه ها

مهذب الدين علي، دولتمرد ايراني، سلاجقه ي روم، مغولان و آسياي صغير.

مقدمه

يکي از شخصيت هاي تاريخي گمنام قرن هفتم هجري، مهذب الدين علي است که کمتر کسي از وي نامي برده يا او را مي شناسد. اين دولتمرد ايراني در دولت سلاجقه ي روم خدمات شاياني انجام داد. پسر او معين الدين پروانه - کسي که در راه نجات مسلمانان از ظلم و ستم مغولان به بد ترين وضعي توسط ايلخانان محکوم به مرگ شد - نيز اگر چه ناشناخته مانده، ولي به گمنامي پدرش نيست.
شايان توجه است که سلاطين سلاجقه ي روم، علم و ادب را ارج نهاده و ادبا و فضلا و علما را پرورش مي دادند. اين گروه ها که هنگام تهاجم مغول به ايران، به آسياي صغير روي آورده و با استقبال سلاجقه رو به رو شدند. مهذب الدين علي نيز يکي از همين بزرگمردان بود که بر اثر هجوم مغولان، ايران را ترک کرده و به اين منطقه رهسپار شد. او از سوي سلاطين دولت سلاجقه ي روم حمايت شد و به مقامات بالاي سياسي رسيد و طي تهاجم مغول به منطقه ي آسياي صغير، سياست خويش را به مرحله ي انجام رسانيد. اقدام او براي دولت سلاجقه ي روم بسيار ارزشمند بود. در اين مقاله سعي شده که ضمن معرفي اين بزرگمرد، اقدامات او نيز مورد بررسي و تحليل قرار گيرد. منابع اصلي که به شخصيت و اقدامات او پرداخته اند، بسيار محدود مي باشند. نيز درباره ي وي تا کنون پژوهشي صورت نگرفته است، با اين حال از لابه لاي همين منابع، شخصيت و کار مهم او برجسته شده است. از مهم ترين منابعي که به اين موضوع در حد محدودي پرداخته اند، سلجوق نامه ابن بي بي، العبر ابن خلدون و تاريخ الملک الظاهر از ابن شداد است.

آغاز تهاجم مغولان به قلمرو دولت سلاجقه ي روم

به گزارش منابع تاريخي، سلطان غياث الدين کيخسرو سلجوقي (634-643 ق) يکي از بي تدبير ترين سلاطين سلاجقه ي روم بود. در دوره ي او مغول تهاجم خويش را به مرز هاي آسياي صغير آغاز کرد. قبل از وي پدرش سلطان علاء الدين کيقباد، آن سرزمين را از تهاجم قوم متجاوز مغول که در پشت مرز هاي دولت مذکور کمين کرده بودند، حفظ کرده بود. دوران سلطنت علاء الدين کيقباد اول (616-634 ق) پر رونق ترين و با شکوه ترين عصر حاکميت سلجوقيان از نظر سياست، فرهنگ، اقتصاد و عمران و آباداني در آناطولي به شمار مي رفت. (1) زماني که سرزمين هاي اسلامي و غير اسلامي در آسيا به سبب حملات مغولان دستخوش نا آرامي و آشوب بود، اين سلطان قدرتمند و دور انديش، براي مقابله با تهاجم احتمالي آن ها شهرهايي چون قونيه، قيصريه و سيواس را با برج وبارو هاي بسيار مستحکم ساخت.(2) دولت سلجوقي پيش از وي به سبب اختلافات ميان فرزندان عزالدين قليج ارسلان دوم (551-584 ق) روي به انحلال داشت، اما علاء الدين آب رفته را به جوي باز آورد. (3) او عصيان اميرنشين هاي شام را سرکوب، و آن ها را تحت الحمايه ي خويش قرار داد و (4) همچنين در چندين نبرد، سلطان جلال الدين خوارزمشاه را شکست داده و او را از مرزهاي شرقي مملکتش بيرون راند. (5) وي اندکي پيش از مرگش (634 ق) ايلي اُکتاي (خان مغول) را که سفيري براي به رسميت شناختن حاکميت مغول به سوي وي اعزام شده بود، پذيرفت. (6) وي در سال 634 ق مجلس بزمي برپا ساخته و دعوتي عظيم کرد و در حالي که در آن بزم بر خود مي باليد و به سلطنتي که در اختيار داشت مباهات مي کرد، به ناگهان مسموم شد و از دنيا رفت. (7)
مرگ سلطان علاء الدين در سال 634 ق بنا به نقل ابن خلدون، مقارن است با انقراض دولت سلجوقي در ممالک اسلام و اختلال دولت خوارزمشاهي و خروج تاتار. (8) پس از مرگ وي اوضاع آسياي صغير آشفته شد و مغول جرأت حمله به اين مناطق را يافت، زيرا سلطان غياث الدين کيخسرو، سلطان حاکم، تدبير و سياست مداري پدرش را در حکومت داري نداشت.

خوش گذراني

اعتماد وي بر کثرت لشکري که يادگار دوره ي پدرش بود، وي را به خوش گذراني کشاند. (9) بنا به نقل برخي منابع آن دوره، وي با مشورت برخي اميران، پدرش سلطان علاء الدين را زهر داده بود. (10) در حالي که مغول ارزنة الروم را اشغال مي کرد، (11) سلطان غياث الدين در دربارش به خوش گذراني و نوش خواري و لذت جويي روي آورده بود. (12) او آنچنان قدرت نيرو هاي مغول را ناديده گرفته بود که هنگام تهاجم آنان به منطقه گفته بود: «کمترين غلامانم بفرستم مغول را براند». (13)
يکي از عواملي که فتح ارزنة الروم را براي مغول تسريع ساخت، اختلاف و کينه اي بود که در شهر بين سرلشکر و شحنه (14) شهر وجود داشت، چنانکه گفته شده شحنه شهر با بايجو نويان (15) تباني کرده و دروازه هاي شهر را به روي لشکر مغول گشوده بود. (16)
اين مسائل موجب جسارت مغولان براي تهاجم به اين سرزمين شد. زماني که جنگ در کوسه داغ (17) در شُرف اتفاق بود، ضعف لشکر سلجوقيان بر مغول آشکار شده بود، زيرا زماني که امراي سلطان غياث الدين، لشکر مغول را ناچيز انگاشته و بر وقوع جنگ اصرار مي ورزيدند، يکي از آن ها به نام نظام الدين پسر مظفر الدين محمود که سپهدار لشکر بود، گفت: «اگر هزار عنان فرنگ به من دهند، بر مغل برسم و پيروز آيم، اگر چه خداي عزّوجل با ايشان باشد». (18)
نيز در همان حال، نزديکان سلطان شادي مي کردند و مي گفتند: چه بسا غنيمت که از مغولان به ما خواهد رسيد. (19) زماني که لشکر دو طرف مقابل هم قرار گرفتند، از روي سخني که بايجو نويان به جور ماغون (20) گفته بود: «لشکر روم را قوت نيست، از راست کردن صف معلوم شد» (21) نابساماني لشکر سلطان بر امراي مغول معلوم شده بود.
در چنين وضعيتي، تنها کساني که مايل به جنگ نبوده و عواقب آن را موجب خرابي شام و روم مي دانستند، (22) صاحب مهذب الدين، وزير سلطان و يکي ديگر از اميران به نام ظهير الدوله ولد گرجي بود. زماني که صاحب مهذب الدين که «وزيري عاقل بود»، (23) نظام الدين را به سبب سخنان ناشايستي که بر زبان رانده بود، سرزنش کرد، نظام الدين، وي را به بي لياقتي متهم کرد که تو همانا به غير حساب و کتاب، نمي تواني کار ديگري را انجام دهي. اين گونه رفتار ها باعث شد که مهذب الدين ديگر سکوت اختيار کند تا منتظر وقايع شود. (24) جنگ در محرم سال 641 در کوسه داغ، در نواحي از زنجان شروع شد (25) و با اينکه تعداد نفرات لشکر سلجوقي بسيار بيشتر از سپاه مغول بود، (26) لشکر سلطان سلجوقي شکست خورد و بسياري از امرا کشته شدند. (27) «قتلي شد که کوه و دشت و دره و دوله پر از کشته شد». (28) يکي از نويسندگان در اين باره نيز مي نويسد: «وحشي گري مغولان در آن جنگ چنان زياد بود که اشک انسان را در مي آورد، و نه فقط براي انسان ها، بلکه حتي براي حيوانات و نيز کوه ها و دشت ها.» (29)
سلطان با مشاهده ي اين وضع با دارايي و اموال و خانواده اش، از قيصريه به توقات (30) گريخت. (31) مغولان با هزيمت لشکر سلجوقي، حملات خود را به شهر هاي آسياي صغير ادامه دادند. آن ها در پيشروي به سوي قلمرو داخلي آناطولي به سيواس رسيدند. ولي سيواس از کشتار عمومي نجات يافت، زيرا قاضي آن شهر، نجم الدين قير شهري که زمان استيلاي مغول بر شهر خوارزم و نکبت سلطان محمد خوارزمشاهي را از نزديک ديده بود، با هدايايي از بايجو استقبال کرد. شهر نيز توسط بايجو پس از تاراج و تخريب بارو هاي آن، به وي بخشوده شد. (32) لشکر مغول پس از تاراج و غارت آن شهر، به سبب کثرت غنايم و عدم توانايي در گشودن شهر قيصريه، عزم بازگشت داشت و آن را به سال آينده محوّل کرده بود، ولي با خيانت حسام الدين ارمني الأصل، پسر خاژوک که نقش اَکدَشباشي (بلديه/ شهرداري) را داشت، و اياز اعرج، سوباشي، (33) شهر قيصريه نيز به تسخير مغول درآمد، (34) و سپس قتل و غارت در آن شروع شد.

مهذّب الدين علي وزير کيست؟

قتل و کشتار و غارت و تاراج شهر قيصريه، پايتخت سلطان غياث الدين، توسط لشکر مغول به رهبري بايجو تداوم داشت و سلطان و امرايي که از جنگ جان سالم به در برده، گريخته بودند، و ديگر از دست سلطان کاري بر نمي آمد. در اين هنگام صاحب مهذب الدين وزير، در انديشه ي نجات مملکت روم از شر تهاجم در حالِ گسترش مغول بود و عزم داشت به اين کشتار و تاراج ها و تخريب شهر هاي روم پايان دهد. وي که از دوره ي سلطان علاء الدين کيقباد اول، وارد امور دولتي شده و عمري در خدمت به نظام حکومتي سلاجقه ي روم به سر کرده و نيز شکوه، عمارت و آباداني سلطنت و کشور روم در دوره ي حاکميت سلطان علاء الدين قدرتمند را به چشم خود مشاهده کرده بود، اکنون پريشاني اوضاع کشور و زوال قدرت دولت سلجوقي و تخريب مملکت با تاخت و تاز قوم وحشي و ويرانگر مغول، برايش سخت و گران بود.
مهذب الدين علي بن محمد، پدر معين الدين پروانه، تباري ايراني داشت. اصليت اين بزرگ مرد، به استناد بعضي منابع، ديلمي، (35) و برخي ديگر، کازي/ کاشي (کاشاني) (36) بود. منابع به فاضل و عالم بودن وي اذعان کرده اند. به گفته ي ابن خلدون، وي به طلب علم پرداخت و در آن، استادي يافت. (37) عالم علم عربي (38) و حافظ قرآن شد. (39) در حمله ي مغول به عراق عجم (کاشان جزء عراق عجم بود) از آنجا خارج و راهي روم (آسياي صغير) شد. او در آنجا براي بعضي از دراويش جلسه هايي ترتيب داده و قرائت قرآن تدريس مي کرد. (40) در همانجا بود که توسط سعد الدين (معين الدين مستوفي)، در دربار علاء الدين کيقباد به معلّمي فرزندانش پذيرفته شد. (41)
سعدالدين پس از مشاهده ي علم، تدبير و ذکاوت مهذب الدين، دخترش را به ازدواج او درآورد. از اين دختر، معين الدين سليمان زاده شد. (42) نويسنده ي مجهول کتاب تاريخ آل سلجوق در آناطولي براي مهذب الدين پسر ديگري را به نام عز الدين ذکر کرده است. (43) مهذب الدين از آنکه در علم عربي به مهارت کامل رسيد، به درخواست مستوفي، نزد وي به يادگيري علمِ حساب مشغول شد. مستوفي در اين زمينه به وي گفته بود «براي تو بهتر مي باشد از جهت کسب مقام و روزي، اگر علم حساب را ياد بگيري» (44) و چون در اين علم نيز به تبحر کامل دست يافت، مستوفي از سلطان طلب استعفا مي کرد و اظهار مي داشت که قدرت بيناييش کم شده است، ولي سلطان تن به اين امر نمي داد. سرانجام سلطان به عزل مستوفي رضا داد و پس از عزل او، مهذب الدين به مقام استيفا دست يافت. (45) سلطان علاء الدين پس از مدتي چون کفايت و کارداني وي را مشاهده نمود، به وزارتش رسانيد. بدين ترتيب، منزلتش افزون شد و مورد توجه خاص سلطان قرار گرفت و سلطان همه ي امورش را به وي سپرد. (46) امر وزارت در زمان سلطان غياث الدين نيز پس از مرگ سعد الدين کوپک در سال 637 ق به وي سپرده شد. (47) و «به نيابت حضرت (غياث الدين) موسوم گرديد». (48)
مولانا در نامه اي به وي، او را با عنوان «امير اجل، عالم عادل، محسن امجد اسعد، مهذّب الدوله و الدين» خطاب کرده و از وي درخواستي داشته است. (49)

اقدام سياسي مهذب الدين

از فعاليت هاي مهذب الدين در دوره ي سلطان جديد تا جنگ کوسه داغ، در منابع تاريخي آن دوره، چيزي گزارش نشده است. ظاهراً او فعاليت هايش را از جريان جنگ کوسه داغ آغاز کرد. وي مخالفت جنگ کوسه داغ بود، گر چه تلاشش در بازداشتن امراي سلطان غياث الدين از نبرد، ثمري نداشت. او که گرفتار بي تدبيري و زخم زبان هاي آنان شده بود، در جريان واقعه ي هولناک تصرف قيصريه، در آماسيه (50) حضور داشت و فخرالدين، قاضي آماسيه را در جهت تدارک عوامل صلح با مغول تشويق کرد. صاحب به فخر الدين چنين مي گويد: اگر در تدارک کار اهمال رود، نوعي از کفران باشد، [چرا که] کار سلطنت به سبب جواني و ناداني سلطان بدين منزلت سافله رسيد. (51)
سپس قاضي به همراه مهذب الدين، با پيش کشي هاي گوناگون، قدم در راه صلح با مغول مي نهند. آن ها زماني که با بايجو در مورد صلح گفت و گو هايي انجام مي دهند، بايجو با اينکه از جسارتشان در اين زمينه متعجب شده بود، آن ها را با دلجويي و مهرباني پذيرا شده، با خود به مغان، (52) نزد جور ماغون مي برد. (53) صاحب مهذب الدين در خدمت بايجو و جور ماغون، پس از آنکه از جنگ کوسه داغ و تعداد کشته شدگان طرفين سخن مي گويد، از وفور و کثرت سپاهيان سلجوقي در اطراف ممالک روم خبر مي دهد و تأکيد مي کند که اگر لشکر روم «اتفاق کنند، به لشکر روم هيچ لشکر مقاومت نمي تواند کردن». (54)
صاحب در ادامه چنين اظهار مي دارد: ملک روم جز به سلاطين سلجوق منظوم نمي گردد و رعايا را جز بر انقياد ايشان اطمينان بال نمي شود. (55) در آخر، حکم نهايي را بر عهده ي نويانان مغول مي گذارد.
بايجو، چون اين سخنان را مي شنود از طريق «افهام کلام» به توسط خاتونش، جور ماغون را از جريان آگاه مي کند. (56) در اين زمان «بر مزاج جُر ماغون نوين، افلاج راه يافته» بود. (57) جور ماغون بنا به دلايلي، چون عادات و اخلاق سلطان علاء الدين کيقباد اول را بسيار شنيده بود و نمي خواست به ملک و قلمرو پسر او گزندي برسد، (58) يا به دليل ترس و توهّم از کثرت لشکر سلجوقي، (59) درخواست صلح آن ها را به شرط پرداخت خراج سالانه مي پذيرد. (60) نويانان مغول طي اين مذاکرات آنچه مهذب الدين، از «زر و اسب و استر و ماديان و گاو و گوسفند» در قلم آورده و مجدداً بر مقدار آن ها افزوده بود، مي پذيرند. (61)
تدبير و سياست صاحب مهذب الدين در تعيين کيفيت خراج و آگاهي بر نوع نيازمندي هاي قوم مغول، مجدداً خود را نشان داد، زيرا نيک مي دانيم که موارد ياد شده از مهم ترين نيازمندي هاي مغول براي لشکرکشي بود.
مهذب الدين پس از «تـأکيد عهد و پيمان» با نويانان به دربار سلطان برگشت. (62) تا کار ارزشمند خويش (نجات روم از فاجعه ي هلاکت) را به ثمر برساند، اما چنانکه بايد، از اعمال وي در دربار سلطان غياث الدين، تمجيد به عمل نيامد، چرا که وقتي به بلاد روم آمد، مقام وزارتش به صاحب شمس الدين محوّل شده بود. البته گويا سلطان در حق او لطف کرده و با اعلام اينکه «به اعتزال او مثال فرمودن ثواب نباشد»، (63) مجدّداً مقام وزارت را به وي مي سپارد و سپس صاحب شمس الدين را به نيابت دولت انتخاب مي کند. (64) سلطان با توجه به کار ارزشمند مهذب الدين، به او و نيز به شمس الدين اقطاعات فراوان مي بخشد، ولي مهذب الدين به جز مقداري، بقيه را در حوزه ي تصرف خويش در نمي آورد. (65) او اندک مدتي پس از آن، در سال 642 ق از دنيا مي رود. (66) به گزارش صاحب گمنام سلجوق نامه، وي در آقشر بيمار شده و چون عزم قونيه مي کند، در مسير راه در ناحيه ي آبگرم از دنيا مي رود. (67)

نتيجه

مغول در شرايطي به منطقه ي آسياي صغير، يعني قلمرو تحت حاکميت سلاجقه ي روم حمله ور شد که نه تنها سلطاني سياست مدار و مدبّر در منطقه حکومت نمي کرد و سلطان حاکم، يعني غياث الدين کيخسرو بيش از حکومت داري در فکر خوشگذراني بود، بلکه امراي وي نيز راهکار صحيح مقابله با تهاجم مغول را نمي فهميدند و تنها راه حل اين مسئله را جنگ مي دانستند. اين عمل نتيجه نداد و باعث فرار سلطان، کشتار سربازانش و تخريب منطقه ي تحت نفوذ آنان شد. نيز افراد سلطان غياث الدين، خيانت به خود سلطان را در پيش گرفته و دروازه هاي
پايتخت (قيصريه) را به روي نيرو هاي دشمن گشودند. در چنين شرايطي مهذب الدين وزير با تدبير سلطان غياث الدين که از سال ها قبل در خدمت سلاطين سلاجقه ي روم بود، براي آنکه حکومت به طور کلي توسط مغول نابود نشود، با زيرکي، صلح با مغول را پيشنهاد کرد و خود در اين راه بسيار تلاش کرد. در اهميت کار او همين بس که توانست با پذيرش تابعيت از مغولان، دولت مذکور را از سقوط نجات داده و سقوط آن را به مدت چند دهه به تعويق اندازد.

پي نوشتها :

1. نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، ص 89/ اسماعيل حقي اورون چارشي لي، تاريخ عثماني، ج 1، ص 8.
2. عثمان توران، «آناطولي در دوران سلجوقي و بيگ ها»، تاريخ اسلام کمبريج، ج 1، ترجمه ي تيمور قادري، ص 333.
3. غريغوريوس ابو الفرج اهرون ابن عبري، مختصر تاريخ الدول، ص 344.
4. نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، ص 90/ تاريخ کمبريج، ص 333.
5. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 277/ ابن عبري، همان، ص 340.
6. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، چاپ شده در: اخبار سلاجقه ي روم، ص 204/ ابن عبري، همان، ص 344.
7. ابن عبري، مختص تاريخ الدول، ص 346.
8. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 278.
9. نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، ص 91.
10. همان/ حمدالله مستوفي، تاريخ گزيده، ص 477/ محمد بن خاوندشاه بن محمود ميرخواند، تاريخ روضة الصفا في سيره الانبيا و الملوک و الخلفا، ص 3274.
11. ابن عبري، مختصر تاريخ الدول، ص 348/ ابن واصل جمال الدين محمد بن سالم، تاريخ ايوبيان (مفرّج الکروب في أخبار بن ايوب)، ج 5، ص 304.
12. نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي،ص 91 و ابن عبري، مختصر تاريخ الدول، ص 353.
13. نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، ص 91-92.
14. سرلشکر آن منطقه در آن زمان سنان الدين و شحنه شهر اسمش «دويني» بود.
15. بايجو از قوم ييسوت بود که توسط قاآن با لشکري به محافظت ايران فرستاده شده بود. (فخر الدين ابو سليمان داود بن تاج الدين ابوالفضل محمد بناکتي، روضة اولي الألباب في معرفة التاريخ و الانساب، ص 413) اين اسم به صورت هاي بايجو، تايجو و تايچو نيز در منابع آمده است.
16. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، 234-235.
17. در نواحي ارزنجان (ابن عبري، مختصر تاريخ الدول، ص 348).
18. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 238 و نيز محمود بن محمد آقسرائي، تاريخ سلاجقه يا مسامرة الأخبار و مسايرة الأخبار، ص 45.
19. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 238.
20. اولين اميري که از جانب اکتاي قاآن به ممالک غربي فرستاده شد، جور ماغون بود. (محمدبن علي بن محمد شبانکاره اي، مجمع الانساب، ص 250).
21. نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، ص 92.
22. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، 238.
23. نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، ص 92.
24. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 239. اين سخن امرا به مهذب الدين به سبب شغل ديوانيش بود، که در ادامه ذکر خواهد شد.
25. همان / ابن عبري، مختصر تاريخ الدول، ص 348/ نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، ص 92/ابن واصل، همان، ص 324.
26. تعداد نفرات مغول، چهل هزار، و سپاه سلجوقي هفتاد هزار نفر بودند (ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 234 و 237).
27. ابن واصل، تاريخ ايوبيان، ص 324/ نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، ص 92.
28. نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، همان.
29. ا.گ گالستيان، «فتح ارمنستان به دست اردوي مغول»، ترجمه از روسي رابرت بدروسيان، برگردان از انگليسي، مسحن جعفري مذهب، پيمان، شماره 15 و 16 و 17، 1380، ص 98.
30. شهر عمده ي مرز خاوري ايالت قرامان، قيساريه نام داشت که قيصريه نيز گفته مي شد و دار السلطنه بوده است (گاي. لسترنج، جغرافياي تاريخي سرزمين هاي خلافت شرقي بين النهرين، ص 154). توقات، در مغرب نيکسار سر راه اماسيه واقع و يکي از حکومت هاي تابع سلجوقيان بود. (لسترنج، همان، ص 156).
31. ابن بي بي، (مختصر سلجوقنامه، ص 240/ نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، (ص 92) (انطاکيه)؛ و ابن عبري مختصر تاريخ الدول، ص 48 (آنقره / آنکارا) را ذکر کرده اند. ابن خلدون، شهري را که يک ماه راه تا ميدان نبرد فاصله داشت، را ذکر کرده است. (العبر، ص 278).
32. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 241/ ابن عبري، مختصر تاريخ الدول، ص 348.
33. مسئوليت امور نظامي شهر با يکي از فرماندهان لشکر بود که «سوباش» ناميده مي شد (اسماعيل حقي اوزون چارشي لي، تاريخ عثماني، ص 36).
34. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 242.
35. ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج 4، ص 281/ ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 320.
36. عز الدين محمد بن علي بن شداد، تاريخ الملک الظاهر، ص 185/ کمال الدين عبد الرزاق بن احمد شيباني معروف به ابن فوطي، مجمع الآداب في معجم الألقاب، ج 5، ص 381/ حمدالله مستوفي، نزهة القلوب، ص 478/ ميرخواند، تاريخ روضة الصفا، ج 4، ص 3275.
37. ابن خلدون، العبر، ص 281.
38. ابن شداد، تاريخ الملک الظاهر، ص 185.
39. همان/ صلاح الدين خليل بن ابيک صفدي، الوافي بالوفيات، ص 407.
40. ابن شداد، تاريخ الملک الظاهر، ص 185.
41. همان/ صفدي، الوافي بالوفيات، ج 15، ص 407/ ابو عبدالله شمس الدين محمد بن احمد ذهبي، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير الأعلام، ج 14، ص 439/ محمد بن شاکر الکتبي، فوات الوفيات، ج 2، ص 71. (ابن شداد اسم وي را در اثرش، معين الدين، و ابن خلدون، اسمش را سعد الدين آورده، و صفدي و ذهبي، بدون ذکر اسم خاصش، فقط عنوان مستوفي را آورده اند.
42. ابن خلدون، العبر، ج 4، ص 281.
43. نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، ص 93.
44. ابن شداد، تاريخ الملک الظاهر، ص 185.
45. ابن شداد، همان / صفدي، الوافي بالوفيات، ج 15، ص 407.
46. ابن شداد، تاريخ الملک الظاهر، ص 185/ صفدي، الوافي الوفيات، ص 407/ ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج 4، ص 281/ ابن شاکر، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ج 5، ص 302.
47. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 219/ ابن شداد، تاريخ الملک الظاهر، ص 185/ صفدي، الوافي بالوفيات، ص 407/ ابن خلدون، همان، ج 4، ص 281.
48. ابن بي بي، همان.
49. مکتوبات مولانا، مولانا جلال الدين رومي، مکتوبات، ص 203 (نامه 113).
50. شهري بزرگ و هواي خوش داشت. سلطان علاء الدين کيقباد کبير آن را تجديد عمارت کرد (حمدالله مستوفي، نزهة القلوب، ص 147).
51. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 243.
52. به نقل از قزويني: مغان (يا موغان)، ولايتي وسيع و گرمسير از آذربايجان بوده و نزديک اردبيل. مغولان آنجا از که علف زار داشت، از دست ترکمانان گرفتند تا در آنجا قشلاق نمايند (قزويني، آثار البلاد و اخبار العباد، 644).
در اين دوره، مرکز استقرار و جايگاه نيروهاي جور ماغون و بايجو بود.
53. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 243.
54. نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، ص 93.
55. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 244.
56. همان.
57. همان، ص 234. و به نوعي فلج دچار شده بود که قدرت شنوايي و گفتاري اش را از دست داده بود.
58. همان.
59. نويسنده نامعلوم، تاريخ آل سلجوق در آناطولي، ص 93.
60. ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 244/ ابن عبري، مختصر تاريخ الدول، ص 349.
61.ابن بي بي، مختصر سلجوقنامه، ص 244.
62. همان، ص 245.
63. همان، ص 246.
64. همان، ص 247.
65. همان.
66. ابن شداد، تاريخ الملک الظاهر، ص 185/ صفدي، الوافي بالوفيات، ج 15، ص 407/ ابن شاکر، فوات الوفيات، ص 302.
67. نويسنده نامعلوم، تارخ آل سلجوق در آناطولي، ص 93.
* کارشناس ارشد تاريخ ايران اسلامي دانشگاه بين المللي قزوين. دريافت: 87/11/19-پذيرش: 87/12/11
Email: Zahra_alimohammadi@yahoo.com

منابع
-ابن بي بي المنجمه،ناصر المله والدين يحيي بن محمد حسين، مختصر سلجوقنامه،چاپ شده در:اخبار سلاجقه روم،به اهتمام محمد جواد مشکور،کتابفروشي تهران،1350
-ابن شاکرکتبي،محمد ،فوات الوفيات،تحقيق احسان عباس ،بيروت،دار صادر،1973م.
-ابن شداد،عزالدين محمد بن علي،تاريخ الملک الظاهر،به کوشش احمد حطيط،بيروت،دارالنشر فرانز شتاينر بقيسبادان، 1403ق/1983م.
-ابن عبري،غريغوريوس ابوالفرج اهرون،مختصر تاريخ الدول ،ترجمه عبدالمحمد آيتي ،تهران،علمي وفرهنگي ،1377.
-ابن عماد حنبلي،ابي فلاح عبدالحي،شذرات الذهب في اخبار من ذهب ،ج5،دارالفکر،بيروت،لبنان،1409ق/1988م.
-ابن فوطي،مجمع الاداب في معجم الالقاب،تحقيق محمد کاظم ،تهران،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،1415.
-ابن واصل،جمال الدين محمد بن سالم،تاريخ ايوبيان (مفرج الکروب في اخبار بني ايوب)،ترجمه پرويز اتابکي،تهران،علمي و فرهنگي،1383،چ دوم.
-ابن خلدون،عبدالرحمن،العبر(تاريخ ابن خلدون)،ترجمه عبدالمحمد آيتي،تهران،مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي،1368.
-اشپولر،برتولد،تاريخ مغول درايران ،ترجمه محمود مير آفتاب،تهران،علمي وفرهنگي،1380،چ هفتم.
-آقسرائي،محمود بن محمد،تاريخ سلاجقه يا مسامره الاخبارومسايره الاخيار، به اهتمام و تصحيح عثمان توران،تهران،اساطير،1362،چ دوم.
-اورون چارشي لي،اسماعي حقي، تاريخ عثماني،ترجمه ايرج نوبخت ،تهران ،کيهان،1377،چ دوم.
بناکتي،فخرالدين ابو سليمان داود بن تاج الدين ابوالفضل محمد،روضه اولي الالباب في معرفه التاريخ و الانساب، به کوشش جعفر شعار،تهران انجمن آثار ومفاخر فرهنگي، 1378،چ دوم.
-توران،عثمان،تاريخ اسلام کمبريج،«آناطولي دردوره سلجوقي و بيگ ها،ترجمه تيمور قادري،تهران،امير کبير،1383.
-ذهبي،ابي عبدالله شمس الدين محمد بن احمد،تاريخ الاسلام ووفيات المشاهير الاعلام،تحقيق مصطفي عبدالقادر عطا ،بيروت ،دارالکتب العلميه، 1426ق/2005م.
-سراج،قاضي،منهاج،طبقات ناصري(تاريخ کامل ايران واسلام )،تصحيح ومقابله عبدالحي حبيبي،تهران،دنياي کتاب 1363.
-شبانکاره اي ،محمد بن علي بن محمد،مجمع الانساب،تصحيح ميرهاشم محدث ،تهران ،اميرکبير،1363.
-صفدي،صلاح الدين خليل بن ايبک،الوافي بالوفيات، به کوشش بيرند راتکه،بيروت،دارالنشر فرانزشتاينر بقيسبادان،1418.
-قزويني،زکريا بن محمد،آثار البلاد واخبار العباد،ترجمه جهانگير ميرزا قاجار،تصحيح ميرهاشم محدث ،تهران ،امير کبير،1373.
-گالستيان،ا.گ،«فتح ارمنستان به دست اردوي مغول»،پيمان،ترجمه از روسي رابرت بدروسيان، برگردان از انگليسي،محسن جعفري مذهب،شماره هاي 15، 16، 17، 1380.
-لسترنج،گاري،جغرافياي تاريخ سرزمين هاي خلافت شرقي بين النهرين، ترجمه محمود عرفان،تهران،علمي وفرهنگي ،چاپ دوم،1364.
-مستوفي،حمدالله بن ابي بکراحمد بن نصر قزويني،تاريخ گزيده،به اهتمام عبدالحسين نوايي، تهران،اميرکبير،1362،چ دوم.
-ــــــــــــنزهه القلوب،به کوشش سيدمحمد دبير سياقي،تهران،سه ،1378،چ سوم.
-مولانا جلال الدين رومي، مکتوبات،تصحيح توفيق سبحاني،تهران،مرکز نشر دانشگاهي،1371.
-ميرخواند،محمد بن خاوند شاه بن محمود،تاريخ روضه الصفا في سيره الانبياءوالملوک والخلفا، تصحيح جمشيد کيانفر،تهران ،اساطير،1380.
-نويسنده نامعلوم،تاريخ آل سلجوق دراناطولي،مقدمه وتصحيح وتعليقات نادره جلالي،تهران،ميراث مکتوب،1377.
منبع:تاريخ در آيينه ي پژوهش، شماره ي 20




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.