آيا نظام خانواده در اسلام نظامِ عرفي است؟

مدتي است در گوشه و كنار كشور و پاره‏اي از مطبوعات يا در لابه‏لاي برخي اظهار نظرهاي حقوقي و فقهي، زمزمه‏هايي شنيده مي‏شود كه آن‏چه به عنوان نظام خانواده در اسلام بيان مي‏شود اولاً در زمره قوانين امضايي و ثانيا نظام عرفي و بشري عرب و قريش است و نمي‏تواند ابدي و قابل تعميم به اقوام ديگر باشد. صرف‏نظر از انگيزه برخي از اين افراد يا جريان‏ها از طرح چنين مسايلي، و نيز با صرف‏نظر از صلاحيت يا عدم صلاحيت روزنامه‏ها و نشريات عمومي و خبري در
پنجشنبه، 20 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آيا نظام خانواده در اسلام نظامِ عرفي است؟
آيا نظام خانواده در اسلام نظامِ عرفي است؟
آيا نظام خانواده در اسلام نظامِ عرفي است؟

نويسنده: مهدى پيشوائى




مدتي است در گوشه و كنار كشور و پاره‏اي از مطبوعات يا در لابه‏لاي برخي اظهار نظرهاي حقوقي و فقهي، زمزمه‏هايي شنيده مي‏شود كه آن‏چه به عنوان نظام خانواده در اسلام بيان مي‏شود اولاً در زمره قوانين امضايي و ثانيا نظام عرفي و بشري عرب و قريش است و نمي‏تواند ابدي و قابل تعميم به اقوام ديگر باشد.
صرف‏نظر از انگيزه برخي از اين افراد يا جريان‏ها از طرح چنين مسايلي، و نيز با صرف‏نظر از صلاحيت يا عدم صلاحيت روزنامه‏ها و نشريات عمومي و خبري در طرح و نشر اين گونه بحث‏هاي تخصصي، در اين نوشتار اين ديدگاه را مورد ارزيابي و نقد قرار مي‏دهيم.

اصل نظريه

اين نظريه در برخي از مطبوعات چنين نقل شده است:
... مخاطبان قرآن در وهله نخست، قريشيان و سپس اعراب مكه و مدينه بودند، عرف اين‏ها بيش‏تر مورد نظر بوده و به بقيه عرف‏ها اصلاً توجهي نداشته كه قبول كند يا نه... ما نمي‏توانيم امضاي اسلام را براي آن مردم به مردم ديگر تعميم دهيم، حتي براي خود مردم مكه و مدينه در عصر حاضر. الآن مردم عرب مكه و مدينه، مردم 1400 سال پيش نيستند، عرفشان عوض شده است... ما به اين نتيجه مي‏رسيم كه چون نظام خانواده در اسلام نظام كاملاً عرفي و بشري بوده، مورد امضاي اسلام به معناي ابدي بودن نيست. يعني يك نظام عصري است نه ابدي... فقه سنتي براساس عرف جامعه عرب بوده است. همه اين‏ها عرفي و مردمي و بشري بوده. دين‏اسلام اين‏ها را تأييد كرده است. حالا بدين معنا نيست كه خدا اين جوري گفته است كه تا ابد نمي‏شود غير اين گفت. مگر خود مردم‏اين‏ها را چه جوري وضع كردند كه نمي‏توانند آن‏ها را بردارند، به نظر من مي‏توانند آن‏ها را بردارند و اصلاحشان كنند...

ارزيابي و نقد

چنان‏كه ملاحظه مي‏شود اين سخن، كلي‏گويي است و ظاهري زيبا و فريبنده دارد، اگر كسي بدون مطالعه كافي در فرهنگ جاهليّت و تاريخ فقه اسلامي با آن روبه‏رو شود، آن را باور مي‏كند. امّا با بررسي فرهنگ و عرف و آداب و سنن عرب عصر جاهليّت و با ملاحظه دگرگوني‏هايي كه اسلام در آن به وجود آورد، متوجه مي‏شويم كه اين ادعا چه قدر بي‏پايه و شعار گونه و غير علمي است. اساس اين نظريه و صغراي استدلال بر اين مطلب نادرست استوار است كه عرف عرب در مورد نظام خانواده مورد تأييد و امضاي اسلام قرار گرفت. مطالعه و بررسي علمي نشان مي‏دهد كه اسلام نه تنها عرف اعراب درباره نظام خانواده را به صورت كلي تأييد نكرد، بلكه آن را دگرگون و وارونه ساخت و به هم ريخت. امضاي برخي از اين قوانين عرفي نيز نه به همان شكل، بلكه با تغيير و تبديل بنيادي و به تعبير برخي با «انقلابي دروني» انجام شده است. و تنها موارد بسيار نادري از آن‏ها بدون تغيير بوده است.

مخاطبان قرآن

در بخش نخست اين استدلال آمده است:
مخاطبان قرآن در وهله نخست، قريشيان و سپس اعراب مكه و مدينه بوده‏اند.
در پاسخ اين مطلب بايد توجه داشت كه در هيچ يك از آيات قرآن، قريش يا عرب مورد خطاب نيستند، بلكه مخاطبان قرآن، ناس (= مردم) و در مواردي كه پيام، مخصوص پيروان اسلام است و وظايفي از آن‏ها خواسته شده يا از آن‏ها انتظاراتي هست، مخاطبان، مؤمنان هستند. بنابراين اگر چه آيين اسلام در جزيرة‏العرب و در ميان قوم عرب ظهور كرد و حضرت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله خود از نژاد عرب و از قريش بود، امّا اسلام يك كيش محلي و مخصوص قوم عرب نبود تا مخاطبان پيام آن نيز، محدود به قوم عرب و اهل مكه و قريش باشند.
گواه ديگر بر خطاب عمومي، آن است كه پيامبر اسلام از سال‏هاي نخست بعثت و دوران دعوت و تبليغ در مكّه، آيين خود را جهاني اعلام كرد. تعدادي از آيات قرآن كه همگي از سوره‏هاي مكي هستند به روشني جهاني بودن اين دعوت را مي‏رساند.
آيات: 158 سوره اعراف1؛ 28 سوره سبأ2؛ 52 سوره قلم3؛ 69 و 70 سوره يس4؛ 33سوره توبه5؛ 107 سوره انبيا6 نمونه‏هاي گويايي در اين زمينه هستند.

آيا نظام خانواده در اسلام نظامِ عرفي است؟

شريعت ابراهيمي، پايه شريعت اسلامي

فقه اسلامي، نه بر پايه عرف و فرهنگ قريش و اهل مكّه، بلكه بر پايه شريعت ابراهيمي است. اعراب ساكن حجاز و نجد و تهامه، پيش از ظهور اسلام، سال‏ها پيرو شريعت ابراهيم بودند و با وجود نفوذ بت پرستي و گسترش آداب و رسوم و سنت‏هاي آن در مكه و به طور كلي در جزيرة‏العرب، بقاياي تعاليم و سنت‏هاي ابراهيمي مانند: اعتقاد به الله، حرمت ازدواج با مادر و دختر، مناسك حج و عمره و قرباني، غسل جنابت7، ختنه و كفن و دفن مردگان8 تا زمان ظهور اسلام هم‏چنان در ميان آنان رايج بود و به سنت‏هاي ده‏گانه مربوط به نظافت بدن و ستردن موهاي زائد و كثافت‏ها پايبند بودند.9 هم‏چنين حرمت و قداست چهار ماه حرام را كه از سنت‏هاي ابراهيمي است10 باور داشتند و اگر به عللي جنگ و خونريزي در آن ماه‏ها رخ مي‏داد آن را جنگ فجار (= ناروا و گناه‏آلود) مي‏ناميدند11 و مي‏دانيم كه همه اين‏ها بعد از ظهور اسلام مورد تأييد قرار گرفت و جزء تعاليم اين آيين شد. گويا به همين جهت است كه خداوند دين اسلام را، آيين ابراهيم، و او را پدر مسلمانان ناميده است:
اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد، باشد كه رستگار شويد. و در راه خدا چنان‏كه حق جهاد [در راه] او است جهاد كنيد، اوست كه شما را [براي خود] برگزيده و در دين، بر شما سختي قرار نداده است. آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است] او بود كه قبلاً شما را مسلمان ناميد...12.
طبرسي، مفسر نامدار شيعه در تفسير اين آيه مي‏نويسد:
:علت اين عنوان و نامگذاري اين است كه شريعت ابراهيم، جزء شريعت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است.13
هم‏چنين عبدالمطلب، جدّ پيامبر اسلام سنت‏هايي داشت كه بيش‏تر آن‏ها در اسلام تأييد شد از جمله: ممنوعيّت شراب، ممنوعيّت زنا، حدّ زدن زناكار، بريدن دست دزد، تبعيد زنان بد نام از مكه، ممنوعيّت زنده به‏گور كردن دختران، ممنوعيّت ازدواج با محارم، ممنوعيّت طواف برهنه، لزوم وفا به نذر، حرمت و قداست چهار ماه حرام و بالأخره مباهله14.
با توجه به شخصيّت الهي عبدالمطلب در واقع اين سنت‏ها بازگشت به سنت‏هاي ابراهيم مي‏كرد، چنان‏كه در منابع شيعي روايت شده است كه عبدالمطلب حجت خدا و ابوطالب وصي او بوده است15، همچنين از اميرمؤمنان عليه‏السلام نقل شده است كه مي‏فرمود:
به خدا سوگند پدرم و اجدادم؛ عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف هيچ‏كدام بتي را نپرستيدند. آنان پيرو دين ابراهيم بودند و به سوي كعبه نماز مي‏خواندند16.

انواع نكاح در ميان عرب جاهلي

در ميان عرب بت پرست جاهلي، انواع و اقسام ازدواج، معمول و رايج بود كه تعدادي از آن‏ها به اسم نكاح بود ولي در ماهيّت، فرقي با فحشا نداشت. در آيين اسلام جز دو نوع از آن‏ها؛ يعني ازدواج دائمي كه امروزه بين همه مسلمانان رايج است و نيز ازدواج موقّت، هيچ‏كدام به رسميّت شناخته نشد.
اينك تعدادي از ازدواج‏هاي پيش از اسلام را كه اسلام آن‏ها را تحريم كرد، مورد بررسي قرار مي‏دهيم. (و طلاق را به فرصت ديگري موكول مي‏كنيم).

نكاح الَمقْتْ

نكاح المقت يا ازدواج زوري و تحميلي، عبارت بود از ازدواج پسر بزرگ، با نا مادري خويش، پس از مرگ پدر، يا طلاق نامادري17. شواهدي تأييد مي‏كند كه پس از مرگ شوهر، پسر بزرگش اگر تمايل به تصاحب زن او يعني نامادري خويش داشت، پارچه‏اي برسرش مي‏افكند، و به اين ترتيب به عنوان سهم‏الأرث به او تعلق مي‏گرفت، سپس اگر مي‏خواست ، بي‏هيچ مهري -بلكه تنها از طريق ارث- با او ازدواج مي‏كرد، و اگر مايل به زناشويي با وي نبود، او را به ديگري تزويج كرده از مهر او استفاده مي‏كرد، و در صورت تمايل، حق داشت وي را به‏كلي از ازدواج با مردان ديگر محروم ساخته او را هم‏چنان بي‏شوهر نگه دارد تا بميرد و مال او را تصاحب كند!18
بنابراين ازدواج با زن پدر (=نامادري) منع قانوني و عرفي نداشت از اين رو قرآن از اين كار نهي كرد و فرمود:
و با زناني كه پدران‏تان به ازدواج خود درآورده‏اند، ازدواج نكنيد مگر آن‏چه پيش‏تر رخ داده است، چرا كه آن، زشت كاري و [مايه [دشمني و بد راهي بوده است.19
عرب كسي را كه پس از مرگ پدر، با زن او تزويج مي‏كرد ضيزن مي‏ناميد.20 «ابن قتيبه دينوري» تعدادي از اين گونه زنان را كه پس از مرگ شوهر با ناپسري خود ازدواج كردند نام برده است.21
به گفته مفسران، در عصر اسلام چون شخصي به نام ابوقيس بن أسلَت در گذشت و پسرش تصميم گرفت با زن پدر خود ازدواج كند از طرف خداوند اين آيه نازل شد:22
يا ايهاالذين آمنوا لايحلُّ لكم أن ترثوا النساء كرها23...
اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، براي شما حلال نيست كه زنان را به اكراه ارث ببريد...

نكاح‏الشِّغار

ازدواج شِغار به اين ترتيب بود كه زنان و دختران، مهر و كابين زني ديگر واقع مي‏شدند، به عنوان مثال، شخصي دختر يا خواهرش را زن كسي قرار مي‏داد و در مقابل به جاي اخذ مهريه، دختر يا خواهر آن شخص را تزويج مي‏كرد. وقتي كه مي‏خواستند چنين ازدواج تعويضي! صورت بگيرد، مردي به مردي ديگر مي‏گفت:
خواهرت يا دخترت يا كسي را كه اختيار دار او هستي به من تزويج كن تا خواهرم يا دخترم يا كسي را كه اختيار او دست من است به تو تزويج كنم.24
يكي از معاني واژه شِغار ارتفاع و بلند شدن است و چون در اين نوع ازدواج، مهر مالي برداشته مي‏شد و زن در مقابل زن، مهر قرار مي‏گرفت، از اين رو شِغار ناميده شده است25.
در اسلام اين نوع ازدواج ممنوع شد و پيامبر اسلام آن را حرام اعلام كرد.26 روايات مربوط به تحريم اين نوع ازدواج، چه از طريق شيعه و چه از طريق اهل سنّت به صورت لاشِغار في‏الأسلام نقل شده است.27

نكاحُ‏الخِدْنْ

«خِدْن» -بر وزن اِذْن- در اصل به معناي دوست و رفيق است، امّا معمولاً به افرادي گفته مي‏شود كه با جنس مخالف خود ارتباط نامشروع و پنهاني دارند. در قرآن مجيد، خدن، هم بر مرد و هم بر زن اطلاق شده است و جمع آن اَخدان است.
يكي از ازدواج‏هاي رايج پيش از ظهور اسلام، نكاح خِدن بود، يعني زنان و مرداني كه به عللي موفق به ازدواج معمولي نمي‏شدند، يا انگيزه هوس‏راني و عياشي آزادانه داشتند، مي‏كوشيدند تا با فرد مورد پسند خود روابط پنهاني برقرار كنند. اين‏گونه زناشويي و نكاح دوستانه خالي از رسميّت نبود و عرف محيط، آن را به رسميّت مي‏شناخت. در فرهنگ آن مردم، اين معنا جا افتاده بود كه:
ما استتر فلا بأس به و ماظهر فهو لؤم.
:آن‏چه محرمانه و پنهاني باشد مانعي ندارد! ولي آن‏چه آشكارا باشد مايه عار است.28
اين نوع ازدواج، در اسلام طبق آيه 25 سوره نساء و آيه 5 سوره مائده تحريم شد:
و هر كس از شما از نظر مالي نمي‏تواند زنان [آزاد] پاكدامنِ با ايمان را به همسري [خود] در آورد، پس با دختران جوان سال با ايمان شما [كنيزان] كه مالك آنان هستيد [ازدواج كند] و خدا به ايمان شما داناتر است، [همه] از يكديگريد. پس آنان را با اجازه خانواده‏شان به همسري [خود] در آوريد و مهرشان را به طور پسنديده به آنان بدهيد [به شرط آن‏كه] پاكدامن باشند نه زناكار، و دوست گيران پنهاني نباشند...29
امروز چيزهاي پاكيزه براي شما حلال شده و طعام كساني كه اهل كتابند براي شما حلال، و طعام شما براي آنان حلال است. و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاكدامن از مسلمان و زنان پاكدامن از كساني كه پيش از شما كتاب [آسماني] به آنان داده شده، به شرط آن‏كه مهرهايشان را به ايشان بدهيد، در حالي‏كه خود پاكدامن باشيد نه زناكار، و نه آن‏كه زنان را پنهاني دوست خود بگيريد...30

نكاح البَدَل

يكي ديگر از انواع زناشويي‏هاي قانوني عرب جاهلي -كه حكايت از خودسري و تسلط بي‏حدّ مردان بر زنان دارد و دليل بارزي است بر اين كه در امر زناشويي تنها اراده مرد دخيل بوده و زنان جز تسليم و رضا چاره‏اي نداشتند- نكاح بدل يا زناشويي معاوضه‏اي و مبادله‏اي بوده است. هر مردي كه از زن ديگري خوشش مي‏آمد، رسوم و قوانين غير مدوّن جامعه به او اجازه مي‏داد تا به شوهر او پيشنهاد معاوضه كند! يعني زن خود را به او داده و زن او را بگيرد! اين «مبادله» را معمولاً پيشنهاد كننده با اين الفاظ به مرد ديگر ابراز مي‏داشت:
انزل لي عن أمرأتك و أنزلُ لك عن أمرأتي.
:تو از زنت براي من كنار رو، من نيز از زنم به نفع تو كنار مي‏روم!31
اين نوع ازدواج نيز در اسلام تحريم شد. برخي از روايات، آيه 52 سوره احزاب32 را به اين مسأله مربوط دانسته و ديدار و گفت‏وگوي ابومالك «عيينة‏بن حصين33» فزاري، با پيامبر اسلام، شاهد تحريم اين نوع ازدواج شمرده شده است. شيخ صدوق به صورت مسند نقل مي‏كند كه در جاهليّت، نكاح بدل بدين ترتيب بود كه مردي به مرد ديگري مي‏گفت:
زنم را با زن تو مبادله مي‏كنم، از زنت براي من صرف نظر كن، من نيز از زنم براي تو صرف‏نظر مي‏كنم.
به اين مناسبت، آيه «ولا ان تبدّل بهّن من ازواج ولواعجبك حسنهن» از طرف خداوند نازل شد.
پس از نزول اين آيه، روزي «عيينه» بدون اجازه و در كوفتن، وارد خانه پيامبر اسلام شد و در آن هنگام عائشه همسر رسول خدا در آن خانه بود. رسول خدا فرمود:
چرا اجازه نگرفتي؟
عيينه پاسخ داد:
من از آن زمان كه خود را شناخته‏ام تاكنون براي ورود به خانه هيچ‏يك از مردان قبيله «مُضَر» اجازه نگرفته‏ام!
آن‏گاه گفت:
اين بانوي گلرخ كه در كنار شما است كيست؟
حضرت فرمود: او عائشه ام‏المؤمنين است.
عيينه گفت:
آيا مايلي از زيباترين زنان [كنايه از همسرش] به نفع تو صرف‏نظر كنم، تو نيز از اين زن كناره‏گيري كني [و اين دو را مبادله كنيم]؟
رسول خدا فرمود:
خداوند اين كار را بر من حرام كرده است. وقتي كه عيينه بيرون رفت، عائشه از رسول خدا پرسيد:
اين مرد كي بود؟
حضرت پاسخ داد:
اين مرد احمق‏ترين فردي است كه مردم از او اطاعت مي‏كنند و او با اين حماقتش رئيس قبيله خودش است!34
گرچه سند اين روايت صدوق به «ابوهريره» منتهي مي‏شود و گرچه آيه 52 سوره احزاب را به احكام اختصاصي رسول خدا تفسير مي‏كنند -وشايد جمله رسول خدا در ذيل روايت كه: «خداوند اين كار را بر من حرام كرده است» شاهد اين معنا باشد- امّا قضيه عيينه و پيشنهاد او به پيامبر به اختصار از طرق ديگر نيز در منابع عامه نقل شده است35. در هر حال مسلم است كه اين نوع ازدواج از طرف اسلام ممنوع شد و در فقه سنتي رسميّت ندارد.

محدويت تعدد ازواج

علاوه بر الغاي انواع ازدواج‏هاي ياد شده از طرف اسلام، در اين آيين، ازدواج هم‏زمان با دو خواهر - جمع بين الأختين- نيز كه در ميان عرب سابقه داشت36، ممنوع شد37. از اين گذشته پيش از ظهور اسلام، در ميان عرب جاهلي تعدد زوجات بدون هيچ محدوديتي رواج داشت.38 امّا اسلام آن را محدود به چهار زن كرد، آن‏هم مشروط به رعايت عدالت در ميان آنان.39

تغيير عرف عرب در عصر حضور ائمه عليهم‏السلام

تا اين‏جا «صغرا»ي اين استدلال را مبني بر اين كه نظام خانواده در اسلام بر عرف عرب استوار بوده، مورد بررسي قرار داديم و ديديم كه اين سخن چه‏قدر بي‏اساس و بي‏پايه است. در بخش آخر اين نظريه كه در واقع «كبرا»ي استدلال را تشكيل مي‏دهد، ادعا شده است كه امروز عرف خود عرب عوض شده و عرب مكّه و مدينه، ديگر تابع عرب هزارو چهارصد سال پيش نيستند.
در پاسخ اين بخش بايد توجه داشت كه اگر امروز عرف عرب عوض شده، طي دويست و پنجاه سال عصر حضور ائمه نيز عوض شده بود، و اگر تغيير عرف، موجب تغيير حكم اسلام مي‏شد، ائمه آن را مطرح مي‏كردند، در حالي كه هيچ اثري از اين موضع گيري ائمه در اين‏باره وجود ندارد. و اين نكته‏اي است كه در بررسي مباحث فقهي شيعي نبايد از آن غفلت كرد.
درمورد تغيير عرف طي دو قرن و نيم، اين توضيح را اضافه مي‏كنيم كه در اين مدت، تحولات مهمي در جامعه اسلامي رخ داد: دامنه فتوحات گسترش يافت به‏طوري كه گفته‏اند: كشور اسلامي در عصر هارون و مأمون چنان گسترش يافت كه تا آن روز در هيچ عصر و زمانه‏اي چنان حكومت گسترده‏اي در جهان وجود نداشته است. در آن زمان كشورهاي: ايران، افغانستان، سند، تركستان، قفقاز، تركيه، عراق، سوريه، فلسطين، عربستان، سودان، الجزاير، تونس، مراكش و اسپانيا (اندلس) جزء قلمرو اسلام قرار گرفته بود.
دكتر گوستا و لوون فرانسوي در اين زمينه مي‏گويد: «حقيقت مطلب اين است كه سلطنت سياسي اعراب در زمان هارون و پسرش مأمون به اوج قدرت رسيد، زيرا حد شرقي سلطنت آن‏ها در آسيا، مرز چين بود و در آفريقا، اعراب، قبائل وحشي را تا مرزهاي حبشه، و روميان را تا تنگه بسفود به عقب راندند و هم‏چنان تا كرانه‏هاي اقيانوس اطلس پيش رفتند...40».
در اثر اين فتوحات، اختلاط و امتزاج مسلمانان با اقوام و ملل مختلفِ داراي عرف‏ها و عادت‏ها و سنن گوناگون صورت گرفت. هم‏چنين در اين مدت شهر بغداد و سامراء ساخته شد و بغداد جايگزين دمشق گرديد و اشرافيّت جاي زندگي ساده را گرفت.
از طرف ديگر عصر ترجمه پيش آمد و با ترجمه كتب فلاسفه يونان در كشور اسلامي، حكمت و فلسفه يونان به محيط‏هاي علمي مسلمانان نفوذ كرد و از اين راه برخورد آراء و افكار و نظريات پيش آمد... آيا اين همه تحولات و گذشت دويست و پنجاه سال، براي تغيير عرف عرب كافي نبود و عرف آن‏ها امروز عوض شده است؟!

پی نوشت ها :

1. قل يا ايهاالناس اني رسول‏الله اليكم جميعا.
2. و ماارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا.
3. و ماهو اِلاّ ذكرٌ للعالمين.
4. ان هُوَ الا ذكرٌ و قرآن مبين ليُنذرَ من كان حيا...
5. هوالذي أرْسَل رسولَهُ بالهدي و دين الحق ليُظهِرَهُ علي‏الدين كُله...
6. و ما ارسلناك الاّ رحمةً لِلْعالمين.
7. الأصنام، هشام‏كلبي، ص 6 و بحارالانوار مجلسي، دارالكتب الاسلاميه تهران، ج15، ص 170.
8. وسائل‏الشيعه، شيخ حر عاملي، ط 4، دارالأحياء لتراث العربي بيروت، ج1، كتاب الطهارة، ابواب‏الجنابه، حديث 14، ص 465 و احتجاج، طبرسي، المطبعة‏المرتضويه، نجف، 1350 ه••، ص 189.
9. الملل و النحل، شهرستاني، منشورات الرضي، قم، ج2، ص 257.
10. الميزان في‏تفسيرالقرآن، طباطبائي، مؤسسة‏الأعلمي للمطبوعات، بيروت، ج9، ص 272.
11. الملل و النحل، شهرستاني، ص 255 و تاريخ يعقوبي، المكتبة‏الحيدرية، نجف، ج2، ص12.
12. سوره حج، آيات 77 و 78: يا ايهاالذين أمنوا اركعوا و اسجدوا و اعبدوا ربكم و افعلواالخير لعلكم تفلحون. و جاهدوا في‏الله حق جهاده هواجتباكم و ماجعل عليكم في‏الدين من حرجٍ‏ملة ابيكم ابراهيمَ هو سَماكم المسلمين من قبل....
13. مجمع‏البيان، ج7، ص 97.
14. تاريخ يعقوبي، ج2، ص7؛ بلوغ‏الأرب في‏معرفة‏احوال العرب، سيّد محمود شكري آلوسي، ط2، قاهره، دارالكتب الحديثه، ج1، ص 324 و رك به: السيرة‏لحلبية، ج1، ص7، والخصال، صدوق، ج2، باب الخمسة، ص 312-313.
15. اعتقادات، صدوق، ترجمه سيّد محمّدعلي بن سيّد محمّدالحسني، ج3، تهران، كتابخانه شمس، 1379 ه••، ص135 و بحارالانوار، مجلسي، ج15، ص117.
16. كمال‏الدين و تمام‏النعمة، صدوق، تصحيح علي‏اكبرالغفاري، قم مؤسسة‏النشر الاسلامي،1363ش، ج1، ص175.
17. بلوغ الأرب في‏معرفة‏احوال‏العرب، سيّد محمود شكري آلوسي، ط3، دارالكتب الحديثة، ج2، ص52-53.
18. الميزان في‏التفسيرالقرآن، سيدمحمدحسين طباطبائي ج4، ص254-258؛ الدرّالمنثور في‏التفسير بالمأثور، سيوطي، قم، مكتبة آية‏الله مرعشي نجفي، 1404 ق، ج2، ص131-132؛ تفسير آيه 22 سوره نساء،الملل والنحل، شهرستاني، ط 2، قم؛ منشورات‏الرضي، ج2، ص254؛ حقوق زن در اسلام و اروپا، حسن صدر، چ7، 1357 ش، ص34 و بلوغ الأرب في‏معرفة احوال‏العرب، ج2، ص 52-53 .
19. سوره نسا، آيه 22: ولاتنكحوا مانكح آباؤكم من النساء الاّ ما قد سلف انه كان فاحشةً و مقتا و ساء سبيلاً.
20. المحبر، محمدبن حبيب، بيروت، دارالأفاق الجديدة، ص325 و بلوغ‏الأرب في معرفة احوال‏العرب،ج2، ص52.
21. المعارف، ثروت عكاشه، تحقيق: ثروت عكاثه، قم، منشورات‏الرضي، ص112.
22. جامع‏البيان في‏تفسيرالقرآن، محمدبن جرير طبري، ط2، بيروت، دارالمعرفة، 1392ق، ج4، ص207 ذيل تفسير آيه 19 سوره نساء والميزان، طباطبائي، ج4، ص258.
23. سوره نساء آيه 19.
24. النهاية في‏غريب‏الحديث والأثر، ابن اثير، ج2، لغت شغر و مستدرك سفينة‏البحار، شيخ علي نمازي شاهرودي، ج5، ص 272.
25. همان.
26. بحارالانوار، مجلسي، ج96، ص82، به نقل از معاني‏الأخبار.
27. مستدرك سفينة‏البحار، ج5، ص272، لغت شغر و ن.ك بحارالأنوار، ج103، ص370 و كنزالعمال متقي هندي، ج16، ص 329،حديث 44761.
28. بلوغ الأرب، ج2، ص5، اسلام و عقائد و آراء بشري، نوري، يحيي، چ2، تهران، مطبوعاتي فراهاني، 1346 ش، ص609.
29. و من لم يستطع منكم طولاً ان ينكح‏المحصنات المؤمنات واللّه اعلم بإيمانكم بعضكم من بعضٍ فانكحو هن بإذن اهلهنّ وآتوهن اجور هن بالمعروف محصناتٍ غير مسافحاتٍ ولا متخذاتٍ اخدان....
30. اليوم احلّ لكم‏الطيبات و طعام الذين اوتواالكتاب حِلٌ لكم و طعامكم حل لهم و المحصناتُ من المؤمنات و المحصنات من الذين، او تواالكتاب من قبلكم اذا آتيتموهن اجورهن محصنين غير مسافحين و لامتخذي اخدان.
31. بلوغ‏الأرب، ج2، ص5 و اسلام و عقائد و آراء بشري، ص 606.
32. لايحل لك النساء من بعد ولا ان تبدّل بهن من ازواج ولواعجبك حسنهن الا ماملكت يمينك...
33. عيينة‏بن حصين، رئيس قبيله خويش و از جباران و گردنكشان عرب بوده است.
34. معاني‏الأخبار، تحقيق، علي‏اكبرالغفاري، تهران، مكتبة‏الصدوق، ص275، باب‏معني‏النهي عن‏البدل في‏النكاح.
35. ر.ك: الأستيعاب، (در حاشيه الأصابه)، ج3، ص167 و الأصابه، ج3، ص54.
36. بلوغ الأرب، ج2، ص52.
37. سوره نساء آيه 23، و ان تجمعوا بين الأختين...
38. الميزان، طباطبائي، ج2، ص267.
38. الميزان، طباطبائي، ج2، ص267.
39. سوره نساء آيه 3:
39. سوره نساء آيه 3: ... فانكوا ماطاب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة...
40. تاريخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيدهاشم حسيني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، ص 211.

ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط