اصول تربيت دينى

اصل اول - توجه به طبيعت كودك و رشد بدنى و فكرى او و در نظر گرفتن قوانين روان‏شناسى يعنى آن‏چه به او آموخته مى‏شود، بايد متناسب با سن او و در خور فهم و استعداد او باشد و بايد به گونه‏اى تعليم گردد كه هرگز از آن تعلم، خسته و منزجر نشود؛ (1) (منظور آن كه: نحوه‏ى بيان مطلب، به ويژه از نظر كلام و نحوه‏ى اداى كلمات، نه از نظر مفهوم و معنا، دشوار نباشد و الا مطالب دينى همه، عميقا براى كودك، قابل فهم هستند و از آن‏ها «پيش دانسته‏اى» دارد.
چهارشنبه، 26 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصول تربيت دينى
اصول تربيت دينى
اصول تربيت دينى





اصل اول - توجه به طبيعت كودك و رشد بدنى و فكرى او و در نظر گرفتن قوانين روان‏شناسى يعنى آن‏چه به او آموخته مى‏شود، بايد متناسب با سن او و در خور فهم و استعداد او باشد و بايد به گونه‏اى تعليم گردد كه هرگز از آن تعلم، خسته و منزجر نشود؛ (1) (منظور آن كه: نحوه‏ى بيان مطلب، به ويژه از نظر كلام و نحوه‏ى اداى كلمات، نه از نظر مفهوم و معنا، دشوار نباشد و الا مطالب دينى همه، عميقا براى كودك، قابل فهم هستند و از آن‏ها «پيش دانسته‏اى» دارد.
اصل دوم - در بادى امر و در همان دبستان، كودك را بايد به مبدأ و معاد توجه كرد و ايمان به خدا و روز جزا، در وى پديد آورد و سپس به ساير قسمت‏ها بايد پرداخت (2) (بدين معنى كه بيشتر وقت را صرف بيان مباحث اصول دين بايد كرد).
اصل سوم - استفاده از وسايل سمعى و بصرى، ارائه‏ى اشياء مذهبى، طرح تصويرها و كشيدن نقشه‏ها و نقاشى‏ها و ديدار اماكن متبركه و شركت در محفل مذهبى و حضور در عبادات دسته‏جمعى، تا اين كه درس، براى شاگرد، با روح و بامعنا شود. در دبستان، تعليم مذهب از طريق نقالى و داستان‏سرايى، مؤثر و دلپذيرتر از ساير طرق آموزش است و بايد بيشتر بدان اهميت داد؛ زيرا كودك، ميل فراوان به شنيدن قصه دارد و مطلب را در لباس واقعه، آسان‏تر، درك مى‏نمايد و بدان جذب مى‏شود (3) و دير هم فراموش مى‏كند.
وقتى كه مقصود، در لباس داستان بيان مى‏گردد، بين فرزند و معلم، روابط و احساساتى به وجود مى‏آيد، كه شبيه به عواطف بين فرزند و والدين است.
گفتن حكايت، ممكن است مقدمه‏اى دل‏انگيز براى ورود به درس باشد؛ يا به طور مثال، براى فهماندن درس، مطرح شود؛ يا حكايت مذكور، خود، حاوى درس باشد؛ يا بالاخره، حكايت نام برده، راه حلى براى مشكلى دينى، نشان دهد. (4)
(من معتقدم كه اگر به طور رسمى، شاگرد نفهمد كه عمدا مطلبى مذهبى را مى‏خواهند بيان كنند، بهتر اثر مى‏گذارد و اين امر بدان علت نيست كه مذهب را دوست ندارد، بلكه مى‏خواهيم احساس دوگانگى و يا بيگانگى نكند؛ زيرا براى او عملا تلقين شده است كه: «علم و دين از هم جداست؛ دنيا و دين دو تا است؛ اعمال زندگى، غير از اعمال دينى است» در حالى كه اين‏ها همه غلط است و معلم عملا بايد هم‏پايى و هم‏راهى هر يك را بر ديگرى اثبات كند و بى‏شك، پس از اين تفهيم معلم، ديگر، آن دو بيگانگى يا بيگانگى، در ذهن شاگرد، بروز نخواهد كرد).
مثال‏هاى كتب ادبى و عرفانى، بسيار مناسب طرح مثل و حكايت و سرگذشت آموزنده هستند؛ كه بايد به كار گرفت.
اصل چهارم - عواطف و احساسات مذهبى طفل را بايد تحريك كنند و قلب او را به تپش اندازند و اشك اشتياق به چشمان او آورند و از اين راه، او را متوجه حق و مايل به جمال و طالب كمال سازند و اين امر را با تلاوت قرآن به لحن خوش - گفتن اذان با صداى خوب - خواندن اشعار مذهبى (در توحيد و مدح اولياى حق و مسايل عاطفى و فداكارى‏هاى مردان حق) - مناجات به آواى دلپذير - در صورت امكان برپاداشتن شبيه‏خوانى و تعزيه و نمايش (با رعايت قواعد ادب و نزاكت و تناسب مطالب).
اين‏ها همه حس مذهبى شاگرد را مى‏پرورند و عواطف او را در مسير درست دينى و انسانى قرار مى‏دهند. (5)
اصل پنجم - كودك را راغب سازيم كه آداب مهم مذهبى و فرايض عبادتى را انجام دهد؛ يعنى نماز و روزه و دعا و راز و نياز با خدا و سپاس‏گزارى از نعمت‏ها را عملى سازد. او را واداريم كه با حضور قلب، مشكلات خود را به خدا عرضه دارد و از او يارى بطلبد و براى توفيق خود در امور و انجام كارهاى نيك هدايت بجويد و چون مرادش حاصل گشت، سپاس‏گزارى نمايد.
توجه طفل به عبادت امرى است طبيعى ولى بايد او را در اين قسمت تربيت كرد و عملا در او آمادگى ايجاد نمود؛ زيرا «عمل» موجب كمال ايمان است و لااقل سبب پاى‏گيرى ايمان و سپس قوت آن خواهد بود.
اما اين كار (واداشتن به پرستش خدا) بايد از خانه شروع شود و پدر و مادر (كه دو سوم وقت شبانه‏روز فرزند را در اختيار دارند) لازم است كه كودك را به صحبت با خدا - استمداد از خدا - سپردن خود به خدا - اميد و توكل بر رحمت خدا، انس و عادت دهند. (6)
معلم بايد پيوسته حضور خدا را خاطرنشان كند؛ هر روز با دعايى مختصر، كه شاگردان به طور جمعى بخوانند، درس را آغاز نمايد.
هر وقت، مناسبتى دست داد، دقيقه‏اى چند شاگردان را امر كند به مراقبه‏ى نفس، توجه به خود و انديشيدن در موجودى خويش و ارزش نعمت هستى و شكرگزارى خدا، ضمن سرودى مذهبى كه خوانده مى‏شود؛ يا دعايى كه به وسيله‏ى معلم يا شاگردى خوش صدا ادا مى‏گردد. (7)
اصل ششم - آن كه: تعليمات دينى را مربوط به زندگى روزمره‏ى طفل كنيم، تا بدان دل‏بستگى پيدا نمايد (8)؛ بنابراين از وقايع و حوادثى كه در مدرسه يا در كوچه و خيابان شهر يا خانه‏ها اتفاق مى‏افتد و يا خبرى از روزنامه، يا داستانى كه اطفال شنيده و يا خوانده‏اند يا امرى كه در اماكن مقدسه روى داده، معلم استفاده كرده و آن را به نحوى جالب يا درس روز، ارتباط دهد؛ تا كودكان با علاقه، مطالب را توجه كنند و به گوش جان سپارند. (9)
مثلا: شب تولد امير عليه‏السلام كه در شهر چراغانى است، داستانى از آن حضرت كه معرف اخلاق و رفتار و انديشه‏اش باشد، شرح دهند و اشعارى در اين باب بخوانند و محبت امام را در دل‏ها بيفزايند.
موقعى كه شاگردى به مشهد رفته و برگشته است، از او وصف حرم امام را بخواهند و شور و شوق مردم را به زيارت و تاريخچه‏اى از زندگى امام را بپرسند و او تهيه كند و بخواند، يا بگويد. در عيد فطر؛ از حكمت «فطريه دادن» و «خدمت به فقرا» بپرسند.
وقتى كه كسى از منسوبان شاگردان در گذشته است، در مورد زندگى آن متوفى، تجارب او، عاقبت حيات وى، سخن بگويند و بعد براى ساير افراد، طرح زندگى خوب و خوش انجام را ارائه كنند. (10)

دو اصل ديگر: تحول تمايلات - نظم عواطف

بايد دانست كه دوره‏ى كودكى، دوره‏ى بنياد يافتن عواطف رقيق آدمى است. (توضيح داده مى‏شود كه: «عواطف رقيق» آن‏ها هستند كه به تدريج پيدا مى‏شوند و شدت مى‏يابند و مدتى مديد باقى مى‏مانند؛ مانند محبت خانوادگى - اميد - نگرانى - بيم - اندوه - مهر - حس اخلاقى... و نظير اين‏ها).
عواطف رقيق، عوامل ادراكى و اجتماعى هستند و در زندگى اهميت بسيار دارند. (11) «عواطف شديد»، غالبا جسمى و شخصى هستند؛ ظهورشان ناگهانى و با شدت قابل تعجب ولى زود نابود مى‏شوند (مانند: وحشت و هول تألم ناگهانى - خشم و...) و مى‏دانيم كه عواطف، صورت مركب چند انفعال هستند كه از چند ادراك مختلف ناشى مى‏شوند و عاطفه، مقدمه‏ى «تغييرات بدنى» است؛ در حالى كه «تمايلات» مقدمه «حركت و فعل» هستند و منشأ آن‏ها اصلى نهادى و غريزى است. (12)
مى‏دانيم كه بين «ميل» و «تمايل»، در اصطلاح روانشناسان، فرق است. «تمايلات»، اصلى و غريزى هستند و به «شخصى و اجتماعى و عالى» تقسيم مى‏شوند؛ در حالى كه «ميل‏ها» بى‏شمارند و برخى فرع ديگرى و غالبا اكتسابى يا حاصل عادت‏ها و انس‏ها هستند.
«تمايلات» كه قسمتى از فطريات آدمى هستند و پاسدار بقاى جسمى و توجه به ديگران و محيط است، بايد به وسيله‏ى تربيت، متعالى شوند.
اما «ميل‏ها» را كه بيشتر موجب كشاكش درونى مى‏باشند، بايد كنترل و مهار كرد و از شدتشان كه «شهوت» است بايد پيش‏گيرى نمود و به جاى سركوفتن، انصراف بايد داد. با اين توضيحات، دانستيم كه آن‏چه اهميت تربيتى دارد، در درجه‏ى اول، «تمايلات اصلى غريزى» هستند و سپس «عواطف رقيق مثبت»؛ تا در نتيجه‏ى تربيت تمايلات، «حركات و رفتار طفل» شايسته گردند و به هنگام بزرگى «نظر و انديشه و اعتقاد فرزند» متعالى شوند و نيز در نتيجه‏ى تنظيم «عواطف رقيق مثبت» «محبت و اميد و علاقه‏ى دينى و الفت اجتماعى و صفات نيكوى انسانى» مايه گيرند و به زندگى، نظام دهند و «حالات آدمى و حركات بدنى او را» آن گونه بسازند كه براى ديگران، مناسب و خوش آيند و دل‏پذير باشند.
با تحول تمايلات، «حسن باطن» فراهم شوند و با «نظم عواطف»، «حسن ظاهر» به دست آيد و مجموعا «انسانى مطلوب و نيكو» تحويل نمايد و دين طرح اساسى را جهت «زندگى درست» آن مى‏داند كه بيش از همه، «عواطف سالم» و «تمايلات با نظام و رو به تعالى» را موجب شود و قبل از هر چيز و بيش از هر امر ديگر، بدان‏ها پردازد و با ارائه‏ى اعتقاد و تشريع، وظايف و تكاليف درون و بيرون را به اصلاح آورد.
آن‏چه در پرورش مذهبى فرزندان، بايد به عنوان «قواعد»
شناخت، عبارتند از:
اصل محبت
اصل تشويق
اصل سنديت والدين و اعمال قدرت آنان
اصل اعتدال در تكليف
اصل پيرايش محيط فرزند. (13)
و اين اصول، غالبا زمينه‏ساز، يا مشوق و محرك‏اند و در آن جا هم كه امر و تكليف را مطرح مى‏كنند، باز عامل اساسى، اعتمادى است كه فرزند به سنديت وجودى پدر و مادر قايل است و اعتدالى كه والدين در احاله‏ى تكليف به فرزند، مراعات مى‏نمايند، تأييدى است بر علاقه‏ى آن دو، نسبت به كودك و اين هر دو، آماده‏ساز درون فرزند، براى پسنديدن دستور و خود بر خود تكليف كردن و عملى نمودن، مى‏باشد و احساس اجبار و تحكم، در ميان نيست؛ تا وازدگى يا نفرت باطنى ايجاد كند و چون كودك بزرگ شد؛ در او انفجار و تعرض ايجاد نمايد؛ بلكه برابر فطرت و موافق روح اوست و خواهد بود.

پي نوشت :

(1) رنا، 512
(2) رنا، 513
(3) رنا، 513
(4) رنا، 514.
(5) رنا 514.
(6) ما اصولا با ايجاد «عادت» موافق نيستيم و منظور ما از استعمال كلمه‏ى «عادت» همان معناست كه در اصطلاح «صفت و ملكه» نيز گويند و در واقع استمرار حركت و عمل، زمينه‏اى در درون فراهم مى‏كند كه بعدا خودبه‏خود، به چنان عملى فرمان مى‏دهد و چنان حركتى را موجب مى‏گردد و اين چنين «عادتى صفتى»، هم قطع توجه و دقت نمى‏كند و هم، انجام عمل را براى آدمى، سهل و بى‏مقاومت مى‏سازد و توفيق آمى در كار و تسلط او بر خود، مسلم است. بنابراين، اگر هم نام «عادت» گيرد، عادتى پسنديده و مؤيد اراده است.
(7) رنا، 516.
(8) و بلكه معلم بايد در اين رويدادها، رگه‏هاى مذهبى و اخلاقى قضيه را برجستگى خاص دهد، تا شاگرد اثر دين و ادب مذهبى را در زندگى بفهمد و نشانه‏هاى آن را دريابد و از مجموع آن نشانه‏ها، نقشى از «دين» را در ذهن، ترسيم كند و بدان عشق ورزد و تقديس نمايد
(9) رنا، 516 و 517.
(10) روپ، 203 و 206.
(11) روپ، 203 و 204 و 206
(12) سخ، 78 - 76. (دكتر قائمى اميرى).
(13) سخ، 150(مهندس مصحف).

منبع: گامي در مسير تربيت اسلامي از کودکي تا بلوغ / دکتر رجبعلي مظلومي




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط