اصول تربيت دينى
اصل دوم - در بادى امر و در همان دبستان، كودك را بايد به مبدأ و معاد توجه كرد و ايمان به خدا و روز جزا، در وى پديد آورد و سپس به ساير قسمتها بايد پرداخت (2) (بدين معنى كه بيشتر وقت را صرف بيان مباحث اصول دين بايد كرد).
اصل سوم - استفاده از وسايل سمعى و بصرى، ارائهى اشياء مذهبى، طرح تصويرها و كشيدن نقشهها و نقاشىها و ديدار اماكن متبركه و شركت در محفل مذهبى و حضور در عبادات دستهجمعى، تا اين كه درس، براى شاگرد، با روح و بامعنا شود. در دبستان، تعليم مذهب از طريق نقالى و داستانسرايى، مؤثر و دلپذيرتر از ساير طرق آموزش است و بايد بيشتر بدان اهميت داد؛ زيرا كودك، ميل فراوان به شنيدن قصه دارد و مطلب را در لباس واقعه، آسانتر، درك مىنمايد و بدان جذب مىشود (3) و دير هم فراموش مىكند.
وقتى كه مقصود، در لباس داستان بيان مىگردد، بين فرزند و معلم، روابط و احساساتى به وجود مىآيد، كه شبيه به عواطف بين فرزند و والدين است.
گفتن حكايت، ممكن است مقدمهاى دلانگيز براى ورود به درس باشد؛ يا به طور مثال، براى فهماندن درس، مطرح شود؛ يا حكايت مذكور، خود، حاوى درس باشد؛ يا بالاخره، حكايت نام برده، راه حلى براى مشكلى دينى، نشان دهد. (4)
(من معتقدم كه اگر به طور رسمى، شاگرد نفهمد كه عمدا مطلبى مذهبى را مىخواهند بيان كنند، بهتر اثر مىگذارد و اين امر بدان علت نيست كه مذهب را دوست ندارد، بلكه مىخواهيم احساس دوگانگى و يا بيگانگى نكند؛ زيرا براى او عملا تلقين شده است كه: «علم و دين از هم جداست؛ دنيا و دين دو تا است؛ اعمال زندگى، غير از اعمال دينى است» در حالى كه اينها همه غلط است و معلم عملا بايد همپايى و همراهى هر يك را بر ديگرى اثبات كند و بىشك، پس از اين تفهيم معلم، ديگر، آن دو بيگانگى يا بيگانگى، در ذهن شاگرد، بروز نخواهد كرد).
مثالهاى كتب ادبى و عرفانى، بسيار مناسب طرح مثل و حكايت و سرگذشت آموزنده هستند؛ كه بايد به كار گرفت.
اصل چهارم - عواطف و احساسات مذهبى طفل را بايد تحريك كنند و قلب او را به تپش اندازند و اشك اشتياق به چشمان او آورند و از اين راه، او را متوجه حق و مايل به جمال و طالب كمال سازند و اين امر را با تلاوت قرآن به لحن خوش - گفتن اذان با صداى خوب - خواندن اشعار مذهبى (در توحيد و مدح اولياى حق و مسايل عاطفى و فداكارىهاى مردان حق) - مناجات به آواى دلپذير - در صورت امكان برپاداشتن شبيهخوانى و تعزيه و نمايش (با رعايت قواعد ادب و نزاكت و تناسب مطالب).
اينها همه حس مذهبى شاگرد را مىپرورند و عواطف او را در مسير درست دينى و انسانى قرار مىدهند. (5)
اصل پنجم - كودك را راغب سازيم كه آداب مهم مذهبى و فرايض عبادتى را انجام دهد؛ يعنى نماز و روزه و دعا و راز و نياز با خدا و سپاسگزارى از نعمتها را عملى سازد. او را واداريم كه با حضور قلب، مشكلات خود را به خدا عرضه دارد و از او يارى بطلبد و براى توفيق خود در امور و انجام كارهاى نيك هدايت بجويد و چون مرادش حاصل گشت، سپاسگزارى نمايد.
توجه طفل به عبادت امرى است طبيعى ولى بايد او را در اين قسمت تربيت كرد و عملا در او آمادگى ايجاد نمود؛ زيرا «عمل» موجب كمال ايمان است و لااقل سبب پاىگيرى ايمان و سپس قوت آن خواهد بود.
اما اين كار (واداشتن به پرستش خدا) بايد از خانه شروع شود و پدر و مادر (كه دو سوم وقت شبانهروز فرزند را در اختيار دارند) لازم است كه كودك را به صحبت با خدا - استمداد از خدا - سپردن خود به خدا - اميد و توكل بر رحمت خدا، انس و عادت دهند. (6)
معلم بايد پيوسته حضور خدا را خاطرنشان كند؛ هر روز با دعايى مختصر، كه شاگردان به طور جمعى بخوانند، درس را آغاز نمايد.
هر وقت، مناسبتى دست داد، دقيقهاى چند شاگردان را امر كند به مراقبهى نفس، توجه به خود و انديشيدن در موجودى خويش و ارزش نعمت هستى و شكرگزارى خدا، ضمن سرودى مذهبى كه خوانده مىشود؛ يا دعايى كه به وسيلهى معلم يا شاگردى خوش صدا ادا مىگردد. (7)
اصل ششم - آن كه: تعليمات دينى را مربوط به زندگى روزمرهى طفل كنيم، تا بدان دلبستگى پيدا نمايد (8)؛ بنابراين از وقايع و حوادثى كه در مدرسه يا در كوچه و خيابان شهر يا خانهها اتفاق مىافتد و يا خبرى از روزنامه، يا داستانى كه اطفال شنيده و يا خواندهاند يا امرى كه در اماكن مقدسه روى داده، معلم استفاده كرده و آن را به نحوى جالب يا درس روز، ارتباط دهد؛ تا كودكان با علاقه، مطالب را توجه كنند و به گوش جان سپارند. (9)
مثلا: شب تولد امير عليهالسلام كه در شهر چراغانى است، داستانى از آن حضرت كه معرف اخلاق و رفتار و انديشهاش باشد، شرح دهند و اشعارى در اين باب بخوانند و محبت امام را در دلها بيفزايند.
موقعى كه شاگردى به مشهد رفته و برگشته است، از او وصف حرم امام را بخواهند و شور و شوق مردم را به زيارت و تاريخچهاى از زندگى امام را بپرسند و او تهيه كند و بخواند، يا بگويد. در عيد فطر؛ از حكمت «فطريه دادن» و «خدمت به فقرا» بپرسند.
وقتى كه كسى از منسوبان شاگردان در گذشته است، در مورد زندگى آن متوفى، تجارب او، عاقبت حيات وى، سخن بگويند و بعد براى ساير افراد، طرح زندگى خوب و خوش انجام را ارائه كنند. (10)
دو اصل ديگر: تحول تمايلات - نظم عواطف
عواطف رقيق، عوامل ادراكى و اجتماعى هستند و در زندگى اهميت بسيار دارند. (11) «عواطف شديد»، غالبا جسمى و شخصى هستند؛ ظهورشان ناگهانى و با شدت قابل تعجب ولى زود نابود مىشوند (مانند: وحشت و هول تألم ناگهانى - خشم و...) و مىدانيم كه عواطف، صورت مركب چند انفعال هستند كه از چند ادراك مختلف ناشى مىشوند و عاطفه، مقدمهى «تغييرات بدنى» است؛ در حالى كه «تمايلات» مقدمه «حركت و فعل» هستند و منشأ آنها اصلى نهادى و غريزى است. (12)
مىدانيم كه بين «ميل» و «تمايل»، در اصطلاح روانشناسان، فرق است. «تمايلات»، اصلى و غريزى هستند و به «شخصى و اجتماعى و عالى» تقسيم مىشوند؛ در حالى كه «ميلها» بىشمارند و برخى فرع ديگرى و غالبا اكتسابى يا حاصل عادتها و انسها هستند.
«تمايلات» كه قسمتى از فطريات آدمى هستند و پاسدار بقاى جسمى و توجه به ديگران و محيط است، بايد به وسيلهى تربيت، متعالى شوند.
اما «ميلها» را كه بيشتر موجب كشاكش درونى مىباشند، بايد كنترل و مهار كرد و از شدتشان كه «شهوت» است بايد پيشگيرى نمود و به جاى سركوفتن، انصراف بايد داد. با اين توضيحات، دانستيم كه آنچه اهميت تربيتى دارد، در درجهى اول، «تمايلات اصلى غريزى» هستند و سپس «عواطف رقيق مثبت»؛ تا در نتيجهى تربيت تمايلات، «حركات و رفتار طفل» شايسته گردند و به هنگام بزرگى «نظر و انديشه و اعتقاد فرزند» متعالى شوند و نيز در نتيجهى تنظيم «عواطف رقيق مثبت» «محبت و اميد و علاقهى دينى و الفت اجتماعى و صفات نيكوى انسانى» مايه گيرند و به زندگى، نظام دهند و «حالات آدمى و حركات بدنى او را» آن گونه بسازند كه براى ديگران، مناسب و خوش آيند و دلپذير باشند.
با تحول تمايلات، «حسن باطن» فراهم شوند و با «نظم عواطف»، «حسن ظاهر» به دست آيد و مجموعا «انسانى مطلوب و نيكو» تحويل نمايد و دين طرح اساسى را جهت «زندگى درست» آن مىداند كه بيش از همه، «عواطف سالم» و «تمايلات با نظام و رو به تعالى» را موجب شود و قبل از هر چيز و بيش از هر امر ديگر، بدانها پردازد و با ارائهى اعتقاد و تشريع، وظايف و تكاليف درون و بيرون را به اصلاح آورد.
آنچه در پرورش مذهبى فرزندان، بايد به عنوان «قواعد»
شناخت، عبارتند از:
اصل محبت
اصل تشويق
اصل سنديت والدين و اعمال قدرت آنان
اصل اعتدال در تكليف
اصل پيرايش محيط فرزند. (13)
و اين اصول، غالبا زمينهساز، يا مشوق و محركاند و در آن جا هم كه امر و تكليف را مطرح مىكنند، باز عامل اساسى، اعتمادى است كه فرزند به سنديت وجودى پدر و مادر قايل است و اعتدالى كه والدين در احالهى تكليف به فرزند، مراعات مىنمايند، تأييدى است بر علاقهى آن دو، نسبت به كودك و اين هر دو، آمادهساز درون فرزند، براى پسنديدن دستور و خود بر خود تكليف كردن و عملى نمودن، مىباشد و احساس اجبار و تحكم، در ميان نيست؛ تا وازدگى يا نفرت باطنى ايجاد كند و چون كودك بزرگ شد؛ در او انفجار و تعرض ايجاد نمايد؛ بلكه برابر فطرت و موافق روح اوست و خواهد بود.
پي نوشت :
(1) رنا، 512
(2) رنا، 513
(3) رنا، 513
(4) رنا، 514.
(5) رنا 514.
(6) ما اصولا با ايجاد «عادت» موافق نيستيم و منظور ما از استعمال كلمهى «عادت» همان معناست كه در اصطلاح «صفت و ملكه» نيز گويند و در واقع استمرار حركت و عمل، زمينهاى در درون فراهم مىكند كه بعدا خودبهخود، به چنان عملى فرمان مىدهد و چنان حركتى را موجب مىگردد و اين چنين «عادتى صفتى»، هم قطع توجه و دقت نمىكند و هم، انجام عمل را براى آدمى، سهل و بىمقاومت مىسازد و توفيق آمى در كار و تسلط او بر خود، مسلم است. بنابراين، اگر هم نام «عادت» گيرد، عادتى پسنديده و مؤيد اراده است.
(7) رنا، 516.
(8) و بلكه معلم بايد در اين رويدادها، رگههاى مذهبى و اخلاقى قضيه را برجستگى خاص دهد، تا شاگرد اثر دين و ادب مذهبى را در زندگى بفهمد و نشانههاى آن را دريابد و از مجموع آن نشانهها، نقشى از «دين» را در ذهن، ترسيم كند و بدان عشق ورزد و تقديس نمايد
(9) رنا، 516 و 517.
(10) روپ، 203 و 206.
(11) روپ، 203 و 204 و 206
(12) سخ، 78 - 76. (دكتر قائمى اميرى).
(13) سخ، 150(مهندس مصحف).
/س