طنز و جلوه هاي شکل گيري آن در ادب فارسي (3 )

براي شناختن آيروني که معادل فرنگي تهکّم است به ناچار نيازمند ارائه تعريفي از تهکم هستيم . ـ تهکم در لغت به معني انهدام ، غضب شديد ، پشيماني بر امر از دست داده ، تکبر و نفرين و دشنام است و در علوم بلاغي به معني استهزاء ، دست انداختن ، مسخره کردن و طعنه زدن به
سه‌شنبه، 19 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طنز و جلوه هاي شکل گيري آن در ادب فارسي (3 )
 طنز و جلوه هاي شکل گيري آن در ادب فارسي (3 )
طنز و جلوه هاي شکل گيري آن در ادب فارسي (3 )

نويسنده:ناصر ناصري*





شکلهاي ديگر طنز :

اهل تحقيق و ناقدان ظنز درباره جلوه ها و شگردهاي مطايبه و طنز غير از موارد فوق مواردي ديگري نيز عنوان کرده اند از جمله :

الف ) آيروني ( Irony ) يا تهکم ، تجاهل العارف ، ذم شبيه به مدح :

براي شناختن آيروني که معادل فرنگي تهکّم است به ناچار نيازمند ارائه تعريفي از تهکم هستيم .
ـ تهکم در لغت به معني انهدام ، غضب شديد ، پشيماني بر امر از دست داده ، تکبر و نفرين و دشنام است و در علوم بلاغي به معني استهزاء ، دست انداختن ، مسخره کردن و طعنه زدن به کار رفته است . و در اصطلاح ادبي مولف کتاب درّه نجفي از انوار الربيع نقل مي کند : « تهکم که آن را نزاهه ( نزاهت ) نيز گفته اند آن است که متکلم خطاب کند مخاطب را به لفظ اجلال در موضع تحقير ، و بشارت در موقع تحذير ، و وعد در مکان وعيد ، و مدح در معرض سخريه ... » (1) و مولف ابدع البدايع مي نويسد : « تهکم آن است که لفظي را در ضد معني خويش استعمال کنند براي استهزاء » (2) با اين تعريف ، مجاز مرسل با علاقه ي تضاد نيز نوعي تهکم است .
حافظ مي فرمايد :
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
گفتم اي خواجه عاقل هنري بهتر از اين
مثال از قرآن کريم :
« فبشر هم بعذاب اليم » ( بشارت بده کافران را به عذابي دردناک ) ( آل عمران / 21 ، و توبه / 34 )
« ذق انک انت العزيز الکريم » ( دخان / 49 )
( عذاب دوزخ را بچش که تو ( نزد خود ) عزيز و گرامي هستي )
عبيد زاکاني مي گويد : « شخصي مولانا عضدالدين را گفت : اهل خانه من ناديده به دعاي تو مشغولند . گفت ناديده چرا ؟ شايد ديده باشند ! » که در اينجا واژه ديدن دو معني در بر دارد يکي رويت و ديگري رابطه جنسي » (3)
دکتر حسن جوادي واژه آيروني و تهکّم را معادل کنايه طنز آميز دانسته است و به نقل از يک منتقد آمريکايي مي نويسد : « آيرني ، توهيني است که به صورت تعارف يا خوش آمد گويي بيان شده باشد » (4)
در همين مفهوم حافظ مي گويد :
شيخم به طنز گفت حرام است مي نخور
گفتم به چشم گوش به هر خر نمي کنم
ببين که رقص کنان مي رود به ناله چنگ
کسي که رُخصه نفرمودي استماع سماع

ذم شبيه به مدح :

گاهي اوقات ذم شبيه به مدح که يکي از آرايه هاي بديعي محسوب مي شود ايجاد طنز مي کند . مثلا تاکيتوس درباره ي گالا اظهار نظر مي کند : « فرمانرواي شايسته اي مي شد اگر که فرمانروايي نمي کرد » (5)
يا مي گويد : « ملعون نيست اما به قدر کافي مسخره است » (6)

ب ) پارادوکس ( متناقض نما ) :

پارادوکس در لغت ضد و نقيض بودن ، ناهمتايي و ناسازگاري است و معادل فارسي آن هر امر خلاف عرف ، که متناقض نما مي باشد . در ادبيات جمله اي خبري است که در ظاهر خود را نقض مي کند ، اما در پس معناي ظاهري ، حقيقتي برتر را نمايان مي کند و از ديدگاه اديبان از بهترين صناعات ادبي و از رايج ترين اصطلاحات نقد ادبي ، به حساب مي آيد که ماهيت پيچيده ، مبهم و متضاد انسان را بيان مي کند . « پارادوکس گر چه در دوره هاي مختلف اصلي ترين کارکرد خود را در ساخت شعر نشان داده است اما در ساخت طنز هم به عنوان ابزاري کارآمد مورد استفاده طنز نويسان قرار گرفته است . براي نمونه عمران صلاحي در کتاب « حالا حکايت ماست » در عنوان نثر جديد آورده است : « اين جمله را در يکي از روزنامه هاي عصر خوانديم و نفهميديم منظور چيست : اين آثار نه تنها بد است ، بلکه بسيار هم خوب است » (7)
يا جمله « کودک ، پدر انسان است » که واقعيت ديگري در پس اين جمله وجود دارد که جنبه هاي ناسازگار را به سازگاري مي کشاند .
و حافظ مي فرمايد :
کرده ام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر مي نخورم بي رخ بزم آرايي
يارب آن زاهد خودبين که بجز عيب نديد
دود آهيش در آيينه ادراک انداز

ج ) پارودي :

در يونان قديم و در ادبيات غرب ، نقيضه گويي سابقه اي طولاني دارد و به پارودي ( Parody) يا پاروديا ( Parodia) مشهور است . دکتر علي اصغر حلبي در تعريف پارودي مي نويسد : « يک نوع ديگر از قلب و تغيير همان است که به انگليسي پاردي [ = نقيضه گويي ] مي گويند که يکي از پايه هاي هجا در ادبيات و موسيقي است و در شعر اين است که شاعري از اشعار ديگران اقتباس مي کند خواه براي هجو و تخطئه و تحقير او ، يا براي مسخرگي و شوخ طبعي خودش » (8) و اضافه مي کند : « پارودي نويس سبک نويسنده يا گوينده ديگري را که به ويژه ، به داشتن آن سبک افتخار مي کند و آن را وسيله يي معتبر از براي اظهار شخصيت خود مي شمارد و يک رشته واژه و تعبير و يا معاني و مفاهيم را همواره از آن خود و کار خود مي داند ، تحقير و استهزاء مي کند » (9)
و دکتر سيروس شميسا مي نويسد : « پارودي که برخي آن را نقيضه و برخي نظيره طنز آميز ترجمه کرده اند شعري است که به تقليد شعر ديگري گفته شده و مبتني بر طنز و هزل است و در حقيقت اثر دومي ، اثر نخستين را به مسخره گرفته است » (10)
موضوع پارودي يا نظيره گويي عمدتا در مورد خوردني ها و نوشيدني ها ( اطعمه ، اشربه ) و پوشيدني ها ( البسه ) و گاه انتقاد از مسايل اجتماعي و سياسي است که شاعر با اقتباس و تضمين غزلي يا شعري از شاعران پيشين با لحني خاص به نظيره گويي مي پردازد که در ميان شاعران فارسي زبان فخرالدين احمد ابو اسحق حلاج شيرازي ( وفات 803 هـ . ق ) معروف به سحاق اطعمه ، غزل هاي عاشقانه سعدي و اشعار عارفانه حافظ و ديگران را تضمين کرده و اسامي خوراکي ها را به جاي کلمات پر معني آنان گنجانده است البته : « جوابگويي اين شاعران ، با طنزي ملايم و نقدي خفيف آرزوهاي پنهان طبقات محروم جامعه و شکم خوارگي متمولان عصر خويش را با شوخ طبعي و هزل در پرده وضف اغذيه و اطعمه همراه دارد که به جاي کلمات و اصطلاحات جد شاعرانه و معاني بلند عارفانه و حکيمانه شاعران برجسته ، اسامي غذاها و مسايل مربوط به آنها را جايگزين مي کنند » (11)
براي نمونه بر اين غزل مشهور حافظ چنين نقيضه مي آورد .
آنان که خاک را به نظر کيميا کنند
آيا بود که گوشه چشمي به ما کنند
معشوق چون نقاب ز رخ بر نمي کشد
هر کس حکايتي به تصوّر چرا کنند
کيپا پزان سحر که سر کلّه وا کنند
آيا بود که گوشه چشمي به ما کنند
چون از درون خربزه آگه نشد کسي
هر کس حکايتي به تصور چرا کنند (12)
و گاه پارودي حالت اجتماعي ـ سياسي به خود مي گيرد که سنايي غزلي در نيايش و ستايش مخلصانه باري تعالي مي سرايد که راهنماي مطلق و پاک است با مطلع زير :
ملکا ذکر تو گويم که تو پاکي و خدايي
نروم جز به همان ره که توام راهنمايي
ابوالقاسم حالت در وصف رشوه که به اعتقاد وي در اين عصر حلاّل مشکلات اين جهان است نقيضه يي سروده است .
رشوتا ذکر تو گويم که بهين عقده گشايي
هيچ جا نداري ، ولي اندر همه جايي
نيستي خير ، ولي خير صفت منجي خلقي
نيستي خضر ، ولي خضر صفت راهنمايي
تو به ظاهر همه بيمي و به باطن چو اميدي
تو به صورت همه خوفي و به معني چو رجايي
تويي آن رستم دستان که همه زور و نفوذي
تويي آن حاتم طايي که همه جود و سخايي
شهدي و زهر شوي گر اثر خويش نبخشي
زهري و شهد شوي گر هنر خود بنمايي
لب و دندان دعا گو همه تحسين تو گويد
مگر از قيد فلاکت بودش روي رهايي (13)
در ادبيات فارسي ، برجسته ترين شاعري که در نقيضه يا پارودي ، گوي سبقت از همگان ربوده و به خلق آثاري ارزشمند مبادرت ورزيده است عبيد زاکاني است و کتاب اخلاق الاشراف وي نمونه بارز اين نوع ادبي است .

د ) جناس و اسلوب الحکيم :

منظور از جناس ، جناس تام است که در نزد اهل بديع از محسّنات لفظي به شمار مي رود که دو لفظ به هنگام گفتار ايجاد تشابه مي کند و همين تشابه و شيوه کاربرد آن گاهي با حالت مبالغه ، تصنعي ، عمدي يا غير عمدي کلام را طنز آميز مي کند .
« عبيد در مکتوب قلندران مي گويد : « مولانا قطب الدين به عيادت بزرگي رفت و پرسيد که زحمت داري ؟ گفت : تيم مي گيرد و گردنم درد مي کند . اما شکر است که يکي دو روز است که تبم پاره اي شکسته است ، اما گردنم همچنان درد مي کند . گفت : غم مخور ، و دل خوش دار که آن نيز در اين دو روز شکسته شود » (14)
عطار در حکايتي از منطق الطير از زبان ديوانه اي خطاب به سلطان محمود مي گويد :
شاه را چون ديد گفتا : دور باش
ورنه بر جانت زنم صد دورباش
که کلمه « دورباش » به شيوه جناس تام مرکب ايجاد طنز کرده است .
و همين جناس تام گاهي يک ارايه ي بديعي بسيار هنري به نام « اسلوب الحکيم » ايجاد مي کند که کلام را طنز آميز مي کند دکتر شميسا در تعريف اسلوب الحکيم مي نويسد : « جمله يي را بر خلاف مقصود گوينده حمل کنند و بنا به دريافت نادرست خود پاسخ دهند . اساس اسلوب الحکيم بر جناس تام است لفظي در دو پاره از کلام به دو معني مختلف به کار رود :
گفتمش بايد بري نامم زياد
گفت آري مي برم نامت ز ياد
که مقصود گوينده اين است که بايد نام مرا زياد بر زبان جاري سازي ، اما مخاطب چنان وانمود کرده است که گوينده مي گويد بايد نام مرا فراموش کني » (15)

هـ ) دليل عکس :

« در اصطلاح بديعي آن است که براي مطلبي دليلي بياورند که کاملاً بر خلاف انتظار و مخالف عرف و عادت باشد و اين يکي از شيوه هاي ايجاد طنز است » (16) براي مثال نمونه هايي از حافظ :
حاشا که من به موسم گل ترک مي کنم
من لاف عقل مي زنم اين کار کي کنم ؟
حال آن که بر حسب عرف و عادت و انتظار ، حکم عقل ترک باده نوشي است .
من و انکار شراب اين چه حکايت باشد
غالباً اين قدرم عقل و کفايت باشد

و ) شهر آشوب :

شهر آشوب که به نامهاي شهر انگيز ، عالم آشوب و فلک آشوب و دهر آشوب و ..خوانده شده است بر شعري اطلاق مي شد که موجب فتنه و آشوب در شهر مي شد و مجازاً به معشوق يا محبوب که برانگيزاننده آشوب بود شهر آشوب مي گفتند .
شهر آشوب در ادب فارسي از دو زاويه قابل بررسي است اول اين که به شعري اطلاق مي شد که در آن به وصف خوب رويان و صاحب جمالان هر يک از اصناف و طبقات مردم و شرح اوصاف وي و دلدادگي خويش ، با ذکر حرفه معشوق مي پرداختند که در اين گونه شهر آشوب ها ، عموماً بيان شاعر موّقر و جدي است و سخن شاعر عاري از هر گونه هزل و هجو و طنز و حتي الفاظ رکيک است . که مي توان اغلب شهر آشوب هاي مسعود سعد سلمان را از اين نوع به حساب آورد ولي اين گونه شهر آشوب ها که خارج از دايره هجو و طنز است از بحث مورد نظر ما بيرون است .
بعدها شاعران مضامين هزلي و هجوي و طيبت را در شهر آشوب وارد کردند و علاوه بر مدح و ستايش بعضي طبقات و اصناف به مذمت و هجو عده اي ديگر نيز پرداختند و بر عکس نوع اول که تنها وصف معشوق فتنه انگيز بود ، در اين نوع ، مذمت و هجو مردم شهري يا طبقات خاصي از مردم ، موجبات فتنه و آشوب در آنها مي شد مثلا « خود مسعود سعد سلمان در يکي از مثنوي هايش به گونه اي استهزاء آميز و با لحن طنز ، صفات گوناگون و خلق و خوي پست و مفاسد اخلاقي نديمان درباري را بر شمرده و اسرار و پنهان کاري هاي آنان را بر ملا کرده است و براي اين که مورد تعرض درباريان و نديمان واقع نشود بر خود نيز ابقا نکرده و از خود شروع کرده است .
من که مسعود سعد سلمانم
کمتر و پستر از نديمانم
ابلهي ناخوش گراني ام
همه ساله چو ناتواني ام
پيش ساقي همي کنم زاري
تا به کم دادنم کند ياري
از من خام قلتبان گران
خدمتي بايدش به رسم خران » (17)
که البته در چنين شعرهايي که با طنز همراه است اين نوع « من » از نوع « منِ اجتماعي » است که چنين نمونه هايي در اشعار حافظ به وفور يافت مي شود .
قطعه معروف فتوحي مروزي در مذمت مردم بلخ و قصيده مجيرالدين بيلقاني در هجو مردم اصفهان که به ترتيب به نام انوري و خاقاني رقم خورد و شورش مردم اين شهرها را در پي داشت و دهها شهر آشوب ديگر مي توان نام برد که شاعر در طول قصيده با لحن تمسخر و طنزآميز به انتقاد از صفات پست مردم شهر و بزرگان و واعظان پرداخته است .
پي نوشتها:

*عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد خوي
1 ـ دره نجفي ، نجفقلي ميرزا ، با تصحيح و تعليقات حسين آهي ، ص 192 .
2 ـ ابدع البدايع ، شمس العلماي گرگاني ، ص 193 .
3 ـ رساله دلگشا ، ص 112.
4 ـ تاريخ طنز در ادبيات فارسي ، صص 9 ـ 38
5 و 6 ـ طنز ، آرتوبلارد ، ترجمه سعيد سعيدپور ، ص 88 .
7 ـ فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز ، محمد رضا اصلاني ، ص 55 .
8 و9 ـ تاريخ طنز و شوخ طبعي در ايران ، ص 68 و 69 .
10 ـ انواع ادبي ، ص 230 .
11 ـ هجو در شعر فارسي ، دکتر ناصر نيکوبخت ، ص 108 .
12 ـ ديوان بسحاق ، کتابفروشي معرفت شيراز ، ص 64 .
13 ـ تاريخ طنز در ادبيات فارسي ، دکتر حسن جوادي ، ص 36 .
14 ـ فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز ، محمد رضا اصلاني ، ص 96 .
15 و 16 ـ بديع ، دکتر سيروس شميسا ، انتشارات پيام نور ، ص 76 و 98 .
17 ـ هجو در شعر فارسي ، دکتر ناصر نيکوبخت ، ص 99 .
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 10
ادامه دارد...




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط