رابطة ايمان و عمل در شيعه (2)
2. رابطة عيني ايمان و عمل
در این روايت چند معنى محتمل است: 1. ايمان انسان را به سوى اعمال صالح راهنمايى و هدايت مىكند؛ زيرا تصديق خدا و رسول و ائمه باعث مىشود تا انسان به اعمال صالح و كيفيت آنها علم پيدا كند. علامه مجلسى اين قول را ترجيح مىدهد (1403: 68/263). 2. ايمان راه و آيين اسلام است و اين راه زاد و توشة مناسبي را مىطلبد و توشة راه اسلام، اخلاق و اعمال صالح است. ايمان دلالتكننده و راهنماى بر آنهاست، همانند دلالت سبب بر مسبب. 3. براى صحّت و قبولى اعمال به ايمان استناد مىشود و به اين ترتيب اعمال غيرمؤمن پذيرفته نمىشود (همان). 4. همانگونه كه مىتوان از وجود ايمان به اعمال صالح شخص مؤمن پى برد، از اعمال صالح نيز مىتوان به ايمان شخص پى برد. اين همان کشف استلزامى است كه ايمان و اعمال صالح با يکديگر دارند؛ كشف اعمال صالح از ايمانْ كشف معلول از علّت و كشف ايمان از اعمال صالحْ كشف علّت از معلول خويش است. بنابراين هر دو كشف بر مبناى مناسبات علت و معلول مىباشد. اگر ايمان وجود نداشته باشد، اعمال صالح قابل اسناد به خدا نخواهد بود و اگر اعمال كسى شايستگى و صلاحيت لازم را نداشته باشد، کشف از آن ميکند كه شخص ايمان ندارد (رک: جعفري، 1379: 26/14).
ابنابىالحديد در شرح اين سخن علوي مىگويد: مراد از ايمان در ابتداى جمله (بالايمان يستدل...) معناى لغوى آن است نه اصطلاح شرعى. ايمان در لغت به معناى تصديق است؛ بنابراين معناي عبارت اين است كه كسى كه وحدانيت خدا و رسالت پيامبر را تصديق كند، اين شهادتين وي دليلي خواهد بود بر اعمال صالحِ واجب و مستحب. اما مراد از ايمان دوّم (... يستدل على الايمان) معناى شرعى است نه لغوى. معناى شرعى ايمان پيمان قلبى، اقرار زبانى و عمل جوارحى است؛ در اين صورت، مؤمن تا زمانى كه به همة واجبات عمل نكند و از همة افعال قبيح اجتناب نكند، مؤمن شمرده نمىشود. بيترديد هرگاه علم يا ظنّ پيدا كنيم كه شخص مكلّف اعمال صالح را انجام مىدهد و از افعال قبيح اجتناب مىكند، مىتوانيم او را مؤمن بناميم (1387: 9/201).
اين روايت به هر معنايى که باشد، اصل وجود رابطة تلازمى امرى مسلّم است. حاصل روايت اين است كه ادعاى ايمان مستلزم انجام عمل صالح است؛ يعنى وجودِ ايمان گوياي وجود اعمال صالح است و در واقع از انسان مؤمن اعمال صالح مطالبه مىشود و از سوى ديگر اعمال صالح دليل و نشانة وجود ايمان است و در واقع، ايمان در اعمال و رفتار خارجى فرد تبلور پيدا مىكند. از اين روست كه عبارت «الذين امنوا و عملوا الصالحات» بيش از هر عبارت ديگرى به طور مكرر در قرآن به كار رفته است. كسى كه ادعاى ايمان مىكند مؤمن به شمار نمىآيد، مگر آنكه ايمان درونىاش در عمل صالح جلوهگر شود.
نشانهبودن عمل بر ايمان از روايات ديگرى نيز استفاده مىشود. امام صادق(علیه السّلام) مىفرمايد: «ايمان ادعايى است كه جز با بيّنه ثابت نمىشود و بيّنة ايمان عملِ آن است...»[28] (کليني، 1401: 2/40). همچنين، اميرالمؤمنين(علیه السّلام) مىفرمايد: «به درستى كه يقين مؤمن در عمل او مشاهده مىشود...»[29] (مجلسي، 1403: 68/311). علامه مجلسى در ذيل این روايت مىگويد: «تصديق جز به اقرار ظاهر نمىشود و اقرار جز به عمل جوارح كامل نمىگردد. همانا اعمال گواهان ايماناند» (مرآة العقول: 7/282). در واقع، انجام عمل صالح نشاندهندة اعتقاد راسخ و معرفت فرد مؤمن است. كسى كه مىداند اگر سمّ بخورد مىميرد، هيچگاه سمّ نمىخورد؛ همينطور كسى كه مىداند و باور دارد كه ترك واجبات انسان را به جهنّم سوق ميدهد، واجبات را ترك نخواهد كرد؛ پس اگر كسى آنها را ناديده بگيرد و ترك كند، نشانة بىاعتقادى او به واجبات است، بهخصوص اگر از روى شهوت مجبور به ترك نشده باشد و عملش خوار شمردن خدا محسوب شود، مثل ترك نماز (فيض کاشاني، 12406: 4/104). به عبارت ديگر، فرق است بين گناهى كه انسان ناخواسته و از روى ضعف نفس مرتكب مىشود و گناهى كه از روى بىمبالاتى و سهلانگارى مرتكب مىشود؛ در روايتى از امام سؤال مىشود: «چرا زنا كردن را علامت كفر نمىدانيد، اما ترك نماز را نشانة بىايمانى مىدانيد؟» امام مىفرمايد: «زيرا در زنا ممكن است شهوت بر انسان غلبه كند، اما منشأ ترك نماز خوار داشتن خداست» (مجلسي، 1403: 66/67).
علاوه بر آنچه بيان شد كه بيشتر ناظر به رابطة كاشفيت بين ايمان و عمل بود، اين تلازم ميتواند اَشكال ديگرى نيز به خود بگيرد؛ مثل اينكه ايمان و عمل مكمّل يكديگر باشند و رابطة آنها از نوع اشتراط باشد؛ يعني شرط پذيرش هر يك از آنها منوط به وجود ديگرى باشد. در روايت آمده است که «ايمان و عمل مثل دو برادر و دو شريك در كنار يكديگر هستند و خدا هر يك از آنها را بدون ديگرى قبول نمىكند: ايمانِ انسان را بدون عمل و عملِ انسان را بدون ايمان قبول نمىكند...»[30] (طه، 1412: 27)
بنابراين، ميان ايمان و عمل رابطهاي دو سويه وجود دارد: از يك سو ايمان منشأ و زمينهساز اعمال صالح است. از این رو، ايمان به درخت و عمل صالح به ميوههاى آن تشبيه مىشود. وقتى روح ايمان در دل انسان جا پيدا كند، اعمال نيز متناسب با آن انجام خواهد شد. از سوى ديگر عمل موجب تثبيت و تقويت ايمان مىشود. از این رو، گاهى ايمان به نور چراغ و عمل به روغن چراغ تشبيه مىشود: همانطور كه نور چراغ به كمك روغن چراغ شعلهور مىشود نور ايمان نيز به مدد روغن عمل روشن مىشود و با استمرار عمل، قلب انسان نورانى مىگردد (عزالدين کاشاني، 1376: 285). در واقع، عمل صالح زمينهسازى مىكند تا انسان به صفاى باطن و قلب پاك دست پيدا كند؛ اما اگر انسان مرتكب گناه شود، قلبش ظلمانى مىشود و اين ظلمت، مانع از آن مىشود كه ايمان به حال او نفعى داشته باشد.
در ذيل آية شريفه «او كسبت فى ايمانها خيراً» (انعام: 158)، ابوبصير از امام باقر(علیه السّلام) يا امام صادق(علیه السّلام) نقل مىكند كه «زيادبودن گناهان و كمبودن حسناتِ مؤمنِ گناهكار بين او و ايمانش مانع ايجاد مىكند و او از ايمانش هيچ نفعى نميبرد» (بحراني، 1419: 4/79). علامه طباطبايى در تفسير آية «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» (فاطر: 10)، مىگويد: «مراد از كلم طيب اعتقادات حقهاى است كه انسان با پذيرش آنها و التزام عملى به آنها به سعادت مىرسد و صعود كلم الطيب به معناى تقرب جستن به خداوند متعال است. برخى نيز آن را به قبول از طرف خداوند تفسير كردهاند. عمل صالح زمينة صعود كلم طيب را فراهم مىكند و هرچه عمل صالح بيشتر شود اعتقاد انسان راسختر مىگردد. پس عمل صالح كه در مقام بندگى و اخلاص در مقابل خداوند، انجامشده باعث مىشود تا اعتقادات حق انسان به قرب الاهى برسد» (1393: 17/23 و 1/303). به اين ترتيب، معلوم مىشود که عمل نقش تعيينكنندهاى در تثبيت ايمان دارد، همانطور كه صدرالمتالهين مىگويد: «ايمان و اعتقاد قلبى كمال عقلى و صورت باطنياى است كه جز در پي اعمال شرعى و افعال دينى و عبادات حاصل نمىشود» (1366: 1/259). رشيد رضا ذيل آية شريفة «و لو انّهم فعلوا ما يوعظون به لكان خيراً لهم و اشدّ تثبيتاً» (نساء: 66) مىگويد: انجامِ اعمال شرعى ايمان را تثبيت و تقويت مىكند و هرچه انسان به طور صحيح به شريعت عمل كند باب معرفت بر او گشوده خواهد شد (رشيدرضا، 1393: 5/242).
نكتة قابل توجه اين است كه عمل صالح بايد استمرار داشته باشد. مهمترين عاملى كه سبب استقرار ايمان و مانع زوال آن مىشود، تداوم عمل صالح و خالص بر مبناي علم صائب است؛ زيرا تداوم عملى زمينة ملكه شدن را فراهم مىكند و از خطر زوال مصون مىسازد (جوادي آملي، 1384: 7/169).
در واقع، عمل صالح پشتوانة ايمان است و چه بسا اگر ايمان تقويت نشود، دچار زوال شود؛ همانطور كه در برخى روايات از برخي ايمانها به وديعه تعبير شده است؛ امام رضا (علیه السّلام) فرمود: «به درستى كه خداوند... مؤمنان را بر ايمان آفريده است، به طوري که همواره اهل ايمان هستند و مردمى را ايمان عاريتي داده، پس اگر بخواهد ايمانشان را تا پايان نگاه دارد و اگر بخواهد از ايشان باز گيرد... فلاني ايمانش عاريتى بود و همين كه بر ما دروغ بست، آن ايمان امانتي از او گرفته شد»[31] (کليني، 1401: 2/418). امام صادق(علیه السّلام) نيز فرمودهاند: «همانا بنده صبح کند، در حالى كه مؤمن است و شام كند، در حالى كه كافر است و گاه صبح كند كافر و شام كند مؤمن؛ مردمى هستند كه ايمانشان عاريتي است و سپس از آنها گرفته شود...»[32] (همان).
بنابراين، از يك سو ايمان منشأ اعمال صالح مىشود و از سوى ديگر اعمال صالح موجب تقويت ايمان و رسيدن به قرب الاهى مىشوند. صدرالمتألهين در مقام شمارش مراتب ايمان مىگويد: در مرتبة دومِ ايمان كه انسان مؤمن از روى اعتقاد قلبى ايمان دارد، ايمانش منشأ اعمال صالح و مبدأ خير و حسنات و در مرحلة بعد موجب اصلاح و تصفيه قلب مىشود تا براى دريافت معرفت كامل و رسيدن به ايمان حقيقى آماده شود. پس ايمان هم مبدأ و هم غايت است. ايمان و عمل هر يك مترتب بر ديگرىاند و هر عمل صالحى به نوعى ايمان منجر مىشود. به اين ترتيب، ايمان و عمل به نحو معقولي مترتب بر يكديگرند. البته ايمان در حدوث، اول الاوائل و در بقاء، آخر الاواخر است (1366: 1/256).
در واقع، بر اساس همان ملازمهاى كه ملاصدرا ميان معرفت و عمل قائل است ــ يعني اينکه افزايش معرفت موجب عمل بيشتر مىشود و افزايش عمل موجب تصفية بيشتر قلب و در نتيجه معرفت بيشتر مىشود (رک: 1391: 2/203) ــ مىتوان گفت در مورد ايمان و عمل نيز اين تأثير و تأثر و رابطة دو طرفه وجود دارد. با توجه به آنچه گفته شد معلوم مىشود که در رابطة عيني، عمل داراى اهميت خاصى است كه نمىتوان آن را ناديده گرفت. البته ناگفته نماند كه گرچه رابطة ايمان و عمل دو سويه است، اما ايمان در حكم ركن اصلى و عمل فرع بر آن است؛ مثل ساية جسم كه هر جا جسم وجود دارد، ساية آن هم وجود دارد. پس هر جا ايمان وجود دارد، عمل صالح نيز وجود دارد.[33]
کتابنامه
قرآن مجيد، با ترجمة محمدمهدي فولادوند، تهران: دارالقرآن الکريم.
ابنابيالحديد، عبدالحميد (1387ق)، شرح نهج البلاغه، بيروت: دار احياء التراث العربي.
ابنحزم، علي بنمحمد (1416ق)، الفصل، بيروت: دار الجيل.
ابنمنده، محمد بناسحاق بنيحيي (1421ق)، کتاب الايمان، رياض: دارالفضيله.
اشعري، ابوالحسن (بيتا)، الابانه عن اصول الديانه، الطبعة الاولي، بيروت: دار ابنزيدون.
ايزوتسو، توشيهيکو (1380ش)، مفهوم ايمان در کلام اسلامي، ترجمة زهرا پورسينا، تهران: انتشارات سروش.
بحراني، سيد هاشم (1419ق)، البرهان في تفسير القرآن.
بحراني، شيخ يوسف (1419ق)، الشهاب الثاقب، تحقيق السيد مهدي الرجائي، قم: المحقق.
بخاري، محمد بناسماعيل (1407ق)، صحيح البخاري، بيروت: دار القلم.
بغدادي، عبدالقاهر (1419ق)، الفرق بين الفرق، تحقيق محمد يحييالدين عبدالحميد، بيروت: المکتبة العصريه.
تفتازاني، مسعود بنعمر (1409ق)، شرح المقاصد، قم: منشورات الشريف الرضي.
ـــــــــــ (بيتا)، شرح العقائد النفسيه، تحقيق محمد عدنان درويش، بيجا.
جعفري، محمدتقي (1379ش)، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
جعفريان، رسول (1380ش)، مرجئه تاريخ و انديشهها، قم: انتشارات دليل ما.
جوادي آملي، عبدالله (1384ش)، تسنيم، قم: مرکز نشر اسراء.
حلّي، علامه حسن (1398ق)، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ترجمة ابوالحسن شعراني، تهران: کتابفروشي اسلاميه.
حنفي، حسن (1988م)، من العقيده الي الثوره، قاهره: مکتبة مدبولي.
خميس، محمد بنعبدالرحمن (1416ق)، اصول الدين عند الامام ابيحنيفه، رياض: دارالصميعي.
رضا، محمدرشيد (1393ق)، تفسير القرآن الکريم، بيروت: دار المعرفة.
سبحاني، جعفر (1370ش)، بحوث في الملل و النحل، قم: الدارالاسلاميه.
ـــــــــــ (1411ق)، الالهيات، قم: مرکز العالمي للدراسات الاسلامية.
صدرالدين شيرازي، محمد بنابراهيم (1391ق)، شرح اصول کافي، تهران: مکتبة المحمودي.
ـــــــــــ (1366ش)، تفسير القرآن الکريم، انتشارات بيدار.
طباطبايي، محمدحسين (1393ق)، تفسير الميزان، قم: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
طوسي، شيخ محمد بنحسن (1362ش)، تمهيد الاصول في علم الکلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
طه، علي حسن (1412ق)، بحوث في معالم الکفر و الايمان من السنة و القرآن، بيروت: الدار الاسلاميه.
عاملي (شهيد ثاني)، زينالدين (1409ق)، حقائق الايمان، قم: مکتبة آيةالله المرعشي النجفي.
عبدالجبار، قاضي (1408ق)، شرح الاصول الخمسه، القاهره: مکتبة وهبة.
فخر رازي، محمد بنعمر (1405ق)، تفسير الکبير، بيروت: دارالفکر.
کاشاني، عزالدين محمود (1376ش)، مصباح الهدايه و مفتاح الکفايه، تصحيح جلالالدين همايي، تهران: نشر هما.
کاشاني، فيض (1412ق)، کتاب الوافي، اصفهان: مکتبة الامام اميرالمؤمنين.
کليني، محمد بنيعقوب (1401ق)، الاصول من الکافي، الطبعة الرابعه، بيروت: دار صعب.
لاهيجي، عبدالرزاق (1362ش)، سرمايه ايمان در اصول اعتقادات، تهران: انتشارات الزهرا.
مجلسي، محمدباقر (1403ق)، بحار الانوار، بيروت: مؤسسة الوفا.
مجلسي، محمدباقر (1412ق)، مرآة العقول، تهران: دار الکتب الاسلاميه.
مسلم (1401ق)، صحيح مسلم، بشرح الامام النووي، بيروت: دارالفکر.
مرتضي علم الهدي، علي بنالحسين (1411ق)، الذخيره، ق: مؤسسة النشر الاسلامي.
مفتاح، احمدرضا (1386ش)، «نقش ولايت و عمل در نجات از نظر شيعه»، فصلنامة هفت آسمان، شمارة 36.
مفيد، محمد بنمحمد (1403ق)، کتاب الامالي، جامعة المدرسين في الحوزة العلميه.
پی نوشت ها :
* استاديار دانشگاه اديان و مذاهب.
[1]. «و من يعص اللّه و رسوله و يتبع حدوده يدخله ناراً خالداً فيها و له عذاب مهين»؛ (از ترجمة فارسي محمدمهدي فولادوند استفاده شده است).
[2]. «و ما امروا الاّ ليعبدوا اللّه مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوة و يؤتوا الزكاة و ذلك دين القيمه».
[3]. «بئس الاسم الفسوق بعد الايمان».
[4]. «و ما كان اللّه ليضيع ايمانكم».
[5]. «انّما المؤمنون الذين اذا ذكر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايماناً و على ربّهم يتوكلون الذين يقيمون الصّلوة و ممّا رزقناهم ينفقون اولئك هم المؤمنون حقّاً».
[6]. «و ما تفرق الذين اوتوا الكتاب الاّ من بعد ما جاءتهم البينه».
[7]. «انّما يعمر مساجد اللّه من آمن بالله و اليوم الاخر و أقام الصلوة و آتى الزكاة».
[8]. «فمن يعمل من الصالحات و هو مؤمن».
[9]. «و من يأته مؤمناً قد عمل الصالحات».
[10]. «و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احديهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امراللّه... انّما المؤمنون اخوة...».
[11]. «الذين آمنوا و لم يهاجروا ما لكم من ولايتهم من شىء حتى يهاجروا».
[12]. «الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم».
[13]. «كما اخرجك ربّك من بيتك بالحقّ و اِنّ فريقاً من المؤمنين لكارهون يجادلونك فى الحقّ بعد ما تبيّن كانّما يساقون الى الموت و هم ينظرون».
[14]. «يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام».
[15]. «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين».
[16]. «اولئك كتب فى قلوبهم الايمان».
[17]. «... الايمان هو الاقرار باللسان و عقد فى القلب و عمل بالاركان و الايمان بعضه من بعض... فاذا أتى العبد كبيرة من كبائر المعاصى او صغيرة من صغائر المعاصى الّتى نهى اللّه عزّوجلّ عنها كان خارجاً من الايمان ساقطاً عنه اسم الايمان و ثابتاً عليه اسم الاسلام...».
[18]. «... شهادة ان لا اله الا اللّه و انّ محمداً رسول الله و الاقرار بما جاء به من عنداللّه و صلوة الخمس و اداء الزكاة و صوم شهر رمضان و حجّ البيت و ولاية وليّنا و عداوة عدوّنا و الدخول مع الصادقين».
[19]. «... قلت: الشهادة أليست عملاً؟ قال: بلى، قلت: العمل من الايمان؟ فقال: نعم الايمان لا يكون الاّ بعمل و العمل منه و لا يثبت الايمان الاّ بعمل».
[20]. «... قال: قلت الا تخبرنى عن الايمان، أقولٌ هو و عمل ام قولٌ بلا عمل؟ فقال الايمان عمل كلّه و القول بعض ذلك العمل...».
[21]. «... و الايمان الهدى و ما يثبت فى القلوب من صفة الاسلام و ما ظهر من العمل به...».
[22]. «الايمان ما استقر فى القلب... و صدّقه العمل بالطاعة الى اللّه و التسليم لامراللّه...».
[23]. «... ملعون من قال الايمان قول بلا عمل».
[24]. «... الايمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالاركان».
[25]. «افضل الاعمال عندالله ايمان لاشک فيه و غزو لاغلول فيه و حجّ مبرور».
[26]. «ايّ العمل افضل؟ فقال ايمان بالله و رسوله قيل: ثمّ ماذا؟ قال: الجهاد في سبيل الله...».
[27]. «فمن لقى اللّه عزّوجلّ حافظاً لجوارحه موفّياً كل جارحة من جوارحه ما فرض الله عزّوجلّ عليها لقى اللّه عزّوجلّ مستكملا لايمانه و هو من اهل الجنّة و من خان فى شىء منها او تعدى ما امر اللّه عزّوجلّ فيها لقى اللّه عزّوجلّ ناقص الايمان».
[28]. «الايمان دعوىً لا تجوز الاّ ببينة و بيّنته عمله...».
[29]. «انّ المؤمن يرى يقينه فى عمله...».
[30]. «الايمان و العمل أخوان شريكان فى قرن لايقبل الله احدهما الاّ بصاحبه و لايقبل ايمان انسان بلاعمل و لا عمل انسان بلا ايمان...».
[31]. «ان الله... أعار قوماً ايماناً فان شاء تمّمه لهم و ان شاء سلبهم اياه... انّ فلاناً كان مستودعاً ايمانه فلما كذب علينا سلب ايمانه».
[32]. «... ان العبد يصبح مؤمناً و يمسى كافراً و يصبح كافراً و يمسى مؤمناً و قوم يعارون الايمان ثمّ يسلبونه و يسمون العارين».
[33]. لازم است يادآوري شود که در اين بحث ميتوان از نقش ايمان و عمل در نجات نيز سخن به ميان آورد، اما از آنجا که در مقاله «نقش ولايت و عمل در نجات از نظر شيعه» (مفتاح، 1386) در اين باره سخن گفتهايم، خوانندگان محترم را به همان مقاله ارجاع ميدهيم.
/ن