تأسيس دولت نبوي و نسبت آن با مسأله ي نبوت

نويسنده در اين نوشتا در صدد ارائه ي چارچوبي از مشي سياسي پيامبر اعظم (ص) در جهت تشکيل و اداره ي دولت بر آمده است تا با الگوگيري از آن، راه مديريت جوامع ديني براي قافله سالاران امت اسلامي روشن گردد. نخست به سابقه ي دولت الهي در قرآن، و سپس شواهدي از وجود دولت در سيره ي آن بزرگوار مي پردازد و نتيجه مي
پنجشنبه، 28 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأسيس دولت نبوي و نسبت آن با مسأله ي نبوت

تأسيس دولت نبوي و نسبت آن با مسأله ي نبوت
تأسيس دولت نبوي و نسبت آن با مسأله ي نبوت


 

نويسنده : محمدحسين پژوهنده




 

چکيده
 

نويسنده در اين نوشتا در صدد ارائه ي چارچوبي از مشي سياسي پيامبر اعظم (ص) در جهت تشکيل و اداره ي دولت بر آمده است تا با الگوگيري از آن، راه مديريت جوامع ديني براي قافله سالاران امت اسلامي روشن گردد. نخست به سابقه ي دولت الهي در قرآن، و سپس شواهدي از وجود دولت در سيره ي آن بزرگوار مي پردازد و نتيجه مي گيرد که هر چند چنين پديده اي الگو گرفته از شکل و شيوه اي رايج شرق و غرب آن روز در سيره ي پيامبر (ص) مشاهده نمي شود، ليکن مجموعه اي از قراين کلامي و رفتاري حکايت از وجود دولت الهي آن بزرگوار، به نحو خاص خود، مي نمايد.
برخي از ويژگي هاي دولت نبوي را مي توان در خصوصيات فردي ايشان
يافت؛ همچون خلوص، شناخت حقيقت، سعه ي صدر و فضايل اخلاقي ديگر، و برخي ديگر را در دکترين عملي ايشان يافت؛ همچون : تکيه بر بسط عدالت، ترويج آزادي بر مبناي خدامحوري، برنامه ي تعديل دارايي ها، تأکيد بر حفظ و توسعه ي تدين، آموزش، پرورش و فرهنگ سازي و نمونه پردازي از دولت مهر و اقتدار .
در همين رابطه، نسبت ميان نبوت و دولت نيز روشن مي گردد، چه آن که دولت نبي مکرم اسلام (ص)، يک دولت خدامحور است و پنجه در پنجه ي وحي و ادراکات رباني دارد.

واژگان کليدي: دولت الهي، دولت نبوي، خدامحوري، حکومت، آزادي، عدالت.
 

مقدمه
 

يکي از مهم ترين قدم هايي که علماين بزرگ اسلام در قرون اوليه ي تاريخ اسلام برداشته اند، ثبت سير و سلوک پيامبر اعظم اسلام (ص) بوده است. اهميت اين امر بيشتر از آن جهت است که ملاحظه در سيره ي آن بزرگوار مانع از سير انحرافي امت مي گردد؛ چه آن که بر اساس نص قرآني «لکم في رسول الله اسوه حسنه»، ايشان براي امت اسلام به مثابه الگوي تمام عياري هستند که مشي بر طبق رفتار و گفتار و کردار ايشان براي امت، حجت قاطع است. از اين روي، شناخت شيوه و روش زندگي آن حضرت (ص) علاوه بر اين که براي هر فرد مسلمان ضروري و لازم است، توجه به آن براي دولت مرداني که در پي احياي آيين مبين اسلام به گونه ي اسلام ناب محمدي (ص) هستند، از پر اهميت ترين مسائل است؛ زيرا اين عزيزان کساني هستند که مديريت انسان و جامعه ي اسلامي را خداوند به عنوان امانتي بر عهده ي آنان گذارده است و اين امر، در زمره پيچيده ترين فرايند فعاليت اجتماعي انسان به شمار مي آيد.
مديريت پيامبر (ص) داراي ويژگي هاي ممتاز ذيل است:
الف- برخورداري از نيروي معنوي عقل در حد کمال، که نه تنها براي امت رشيد اسلام، بلکه براي سايرين نيز در تاريکستان زندگي راهگشاست.
ب- برخوردار بودن از اتصال به سرچشمه ي زلال دانش الهي، يعني «وحي» و قرار گرفتن در مدار توحيد خالص.
امتياز دوم از اين جهت داراي اهميت التفات است که او «و ما ينطق عن الهوي» است و احکام و دستوراتش از منشأ نفس سرکش اماره نيست؛ «ان هوا الا وحي يوحي علمه شديد القوي » (نجم، 5-3). اين باوري است که نه تنها آن را از قرآن به دست مي آوريم که مي توان از مطالعه در سيره ي آن بزرگوار نيز به چنين باوري نايل شد.
با راستي آيا از خود پرسيده اي چرا پيامبران الهي (ص) - به خصوص پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص)- از محبوبيت عام و غير ارادي انسان ها برخوردار هستند. دليل آن جز اين نيست که وقتي انسان در مدار توحيد و خلوص قرار گرفت و زبانه هاي نفس را خاموش نمود، زواياي خفي شرک و خودخواهي را از خود دور ساخت، همه ي ارزش ها را دارا مي شود و در اين حال، انسان هاي ارزش خواه و حق طلب برگرد و جود او، خواه ناخواه، طواف مي نمايند.
اين دوري از حجاب خودخواهي، که شهره ي اصلاح و پاکي نفس و مديريت بر خويشتن خويش است، موجب نزديکي قلب ها به وي و مهيا شدن قدرت رهبري و مديريت بر قلب هاست (چوبينه، 1385، 15).
شناخت حقيقي از بي اعتباري دنيا و نيالودن دامن خويش به متاع دنيوي، دومين وجه گرايش عمومي به اين بزرگواران است، چه آن که در اثر چنين روحيه اي است که خصوصيت «سعه ي صدر» به آنان ارزاني مي شود؛ چيزي که اميرالمومنين علي (ع) آن را «ابزار سروري» ناميده است(1) (امام، 1376، 204) و پيامبر (ص) به تصريح قرآن از امتياز «شرح صدر» به خوبي برخوردار بوده است (2) (انشراح، 1).
سعه ي صدر از نظر علمي و قرآني هر چه باشد 3، از ديد کارکرد مديريتي موجب جلب اعتماد و محبت دوست و دشمن است، زيرا به دارنده اي اين
خصلت کريمه امتياز تحمل مخالفان را مي بخشد تا در برخورد با آنان، مشي بر اساس مدارا را پيشه نمايد. حافظ شيرين سخن در اين مورد مي گويد :
سرمايه ي دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا
نظر به خصوصيات شخصي پيامبر اعظم (ص)، که اکتساب و آراسته شدن به آنها براي ديگران امري ناممکن نيست، ويژگي هايي در نوع مديريت اجتماعي و به اصطلاح در نوع حکومت و مردم داراي ايشان وجود داشته است که براي حاکمان و دولت ها مي تواند سرمش اداره ي تمامي جوامع باشد. با اين توصيف بحث خود را با رويکرد به سيره ي پيامبر اعظم (ص) آغاز مي کنيم.

سابقه دولت الهي در قرآن
 

اين که مي گوييم دولت الهي تنها منظور ما اين نيست که در رأس آن بايد پيامبري وجود داشته باشد، زيرا با مطالعه ي تاريخ انبياي الهي (ع) روشن مي شود که برخي از انبياء (ع) ، هم پيامبر و هم زمامدار امور جامعه ي خود بوده اند، و برخي ديگر فقط پيامبر بوده اند و دولت و حکومت در اختيار کساني ديگري بوده است.
مورد اول همچون بعضي از پيامبران بني اسرائيل مانند يوسف، داوود، سليمان، و پيامبر- شاهاني در عهد کيانيان، همچون شيث، ادريس، ذوالقرنين (به روايتي)، هوشنگ و ...، که از عنوان «کيخسرو» نسبت به آنان مي توان چنين دريافتي نمود (کي : حکيم/ نبي؛ خسرو : شاه / ولي امر).
قرآن در رابطه با اين گروه مي گويد:
« ام يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الکتاب و الحکمه و آتيناهم ملکا عظيما» ؛ آيا بر مردماني که خداوند از روي تفضلش به آنان چيزي بخشيده است، حسادت مي کنند؟ ما به راستي هم به دودمان ابراهيم کتاب و خردورزي داديم و پادشاهي عظيمي در اختيارشان نهاديم(نساء،54).
در مورد ذوالقرنين، در سوره ي کهف، مي گويد :«انا مکنا له في الارض» (کهف، 82). از جايي که در همين سوره آيه ي 86 اشعار دارد که «قلنا يا ذا
القرنين...»، معلوم مي شود که وي از پيامبران بوده و به او وحي مي شده است.
در ارتباط با گروه دوم، که پادشاه غير از پيامبر، ليکن تحت امر و ولايت او باشد، خداوند به داستان طالوت اشاره مي کند:
«الم تر إلي الملا من بني اسرائيل من بعد موسي إذ قالوا لنبي لهم ابعث لنا ملکا نقاتل في سبيل الله ...». آيا نگاه نکردي به جماعتي از بني اسرائيل بد از موسي که به پيامبرشان گفتند براي ما پادشاهي برگزين تا در راه خدا بجنگيم... (بقره، 246) و خداوند طالوت را براي آنها برگزيد.
در مورد پادشاهي و نبوت داوود در قرآن مي خوانيم که :
« و قتل داود جالوت و آتاه الله الملک و الحکمه و علمه مما يشاء و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لکن الله ذوفضل علي العالمين....».
و [در نبرد طالوت با جالوت]: داوود، جالوت را به هلاکت رساند و خدا به وي پادشاهي و خردورزي داد و او را نسبت به هرچه مي خواست عالم گردانيد، و اگر نبود اين که خدا برخي را توسط برخي ديگر دفع مي کند، زمين به فساد کشيده مي شد، ليکن خدا داراي تفضل بر مردم دنياست (بقره، 251). مفاد اين آيه چنين مي رساند که امر پادشاهي همراه با نبوت از باب لطف خاص الهي نسبت به مردمان است، تا بدان وسيله با فساد مبارزه شود، يعني هميشه نيست؛ چنان که سليمان وقتي پادشاه نيست از خداوند آن را درخواست مي کند:
« قال رب اغفرلي و هب لي ملکا لا ينبغي لأحد من بعدي انک انت الوهاب»؛ گفت: خدايا مرا بيامرز و ملک و پادشاهي اي به من ده که سزاوار احدي بعد از من نباشد که خود تويي آن بخشش گر!(4)(ص 35).
ليکن پس از نگرش به همه ي اين ها مي بينيم که دولت پيامبر اعظم اسلام (ص) از همه ي اين سنخ ها جداست، زيرا ايشان به طور قطع پادشاه نبوده است و با اين حال، هيچ پادشاهي نيز در تاريخ جهان به قدر وسعت و نفوذ قلمرو حکم ايشان وجود نداشته است. اين نيست مگر شمه اي از دولت حقيقي خداوند که به شايسته ترين بنده خود، که جز عبوديت نخواسته و نداشته، عطا فرموده است. غرض از بيان اين نکته اين است که نوع نگاه به سيره ي مديريتي پيامبر (ص)
نمي تواند از روي ذهنيت الگوهاي شناخته شده ي اسلاف باشد، بلکه در نوع خود بي همانند و ابتکاري است.

شواهد دولت در سيره ي پيامبر اعظم (ص)
 

يکي از مهم ترين منابع فهم و دريافت معارف ديني، سيره ي اسلاف است، يعني آنچه را که بزرگان دين به گونه اي فهميده، و تا کنون به آن عمل نموده اند، براي آيندگان حجت عملي است. چنان که از بررسي کتاب هاي احکام سلطانيه و منابع تاريخي و سيره استفاده مي شود، برداشتي که علماي دين از زعامت رسول الله (ص) داشته اند، نوعي حکومت بوده است و لذا در تصويرسازي دولت اسلامي سعي کرده اند از روي آن الگوپردازي نمايند. قاضي نور الله شوشتري در توصيف خلافت پيامبر (ص) مي نويسد:
« و أما أمر الخلافه فهو سلطنه و حکومه في جميع أمور الدين و الدنيا و تحتاج الي علوم و شرائط کثيره»؛ امر خلافت، داشتن سلطه و حکومت در تمامي امور دين و دنياست و به دانش ها و شرايط بسياري نيازمند است (شوشتري، 1367 هـ، 262).
در متون ديني هر جا کلمه اي حکومت آمده است، به معناي داوري مي باشد و تسري معناي آن به دولت از باب تغليب است.
اميرالمومنين علي (ع) در بيان خود در جلسه ي بيعت خواهي، از خلافت پيامبر(ص) به عنوان حکومت و دولت ياد نموده، مردم را مخاطب قرار داده مي گويد :
خدا را در نظر داشته باشيد! حکومت محمد(ص) را از خانه و سرايش به خانه و سراي خود نبريد، خاندان او را از جايگاهي که در جامعه دارند کنار نزنيد. به خدا اي جماعت مهاجر ما خاندان پيامبر (ص) به اين امر سزاوارتر از شماييم، آيا نه اين است که قاري کتاب خدا از ماست، در دين خدا فقيه از ماست، داناي سنت که براي امور مردم زحمت مي کشد از ماست. والله که اين خصوصيات در ما هست اين قدر هوس پرستي نکنيد که شما را بيشتر از حق دور مي کند (مجلسي 28، 1404 هـ، 242)(5) .

عهدنامه ي اميرالمومنين علي (ع) به مالک نشان دهنده ي اين است که استقرار دولت در جامعه ي اسلامي طرح ريزي شده است، به خصوص اولين فراز از آن که مي گويد: «جبايه خراجها، و جهاد عدوها، و استصلاح اهلها، و عماره بلادها» (امام، 1376، 172) ، که تمامي وظايف و تعهدات يک حکومت صالح است.
شاهد ديگر بر اين مدعا گسيل داشتن نمايندگاني براي سامان امور مردم نواحي عربستان و غيره است که ابن سعد در طبقات خود (جلد 2و3) به آن پرداخته است. اين نمايندگان (منفرداً يا متفقاً)، علاوه بر پاسخ گويي به سوالات شرعي مردم، متکلف جمع آوري حقوق مادي و صدقات، قضاوت، سرداري سپاه و رسيدگي به حوايج مردم بوده اند، که از عهده ي کسي جز نماينده ي حکومت ساخته نيست، به ويژه آن که متن نامه هايي که پيامبر (ص) به همراه آنان براي مردم ارسال مي نمود، عموماً در بردارنده ي همه ي مأموريت هاي خود آن حضرت بوده اند (رک . پژوهنده، 1385، 14-17) (6).
 

ملاحظه
 

در ارتباط با کشف ماهيت دولت نبوي، لازم است با نظر حقيقت بين به ماهيت آن نگريسته شود. بي شک پيامبر اعظم (ص) صرفاً يک رجل سياسي عصر خود نبوده است تا با تمهيدات مناسب به قدرت دست يابد، و يا از رجال کاريز مات قومي باشد که مردم برگرد او فرا آمده باشند و آن گاه به تشکيل دولت اقدام نمايد. پيامبر اسلام (ص) يک انسان برگزيده ي الهي از سلاله ي ابراهيم است که تا بعثت خود، بر ملت حنيف او بوده و آئين او نيز زنده کننده ي آن مسلک و مرام است؛ مکتب اشرقاي و نوري اي که از شيث و ادريس آغاز شده بود و چون نهر آب شيريني در اقيانوس شور مسلک ها بدون آميختگي با آن به سير خود ادامه داده و در مقطع آن بزرگوار شرعه ي آن نمودار، و براي بهره گيرري تشنگان حقيقت تسهيل گرديده است؛ لذا ماهيتي نوري دارد و پيامش نيز خارج ساختن مردمان از ظلمت هاست، و با چنين نوع نگرشي مي توان به کنه دولت آن بزرگوار راه يافت.
اکنون با التفات به اين نکته مي توان معناي سخن پر راز و رمز ايشان را دريافت که :
« ان الرئاسه لا تصلح الا الله و لأهلها و من وضع نفسه في غير الموضع الذي وضعه الله فيه مقته الله و من دعا الي نفسه فقال أنا رئيسکم و ليس هو کذلک لم ينظر الله اليه حتي يرجع عما قال و يتوب الي الله مما ادعي»؛ سروري نمي سزد جز براي خدا و اهل آن، و آن کسي که خود را در غير جايگاه طبيعي اي که خدا او را نهاده است بگذارد، خشم او را برانگيخته است، و آن کسي که مردم را به خود بخواند و بگويد من رئيس شمايم، در حالي که چنين استحقاقي نداشته باشد، خداوند به او هرگز نخواهد نگريست تا از آنچه ادعا کرده است، توبه کند (ابن شعبه، 1404 هـ، 43).
جالب است بدانيم اين سخن را پيامبر (ص) نه درباره ي جهال و قلدران قدرت طلب فرموده، که درباره ي دانشمنداني بيان داشته است که جز پر کردن پشت سر خود، هدفي از علم ندارند. مفاد اين حديث شريف اين است که سروري بر مردم، سزاوار کساني است که از اخلاص و صفاي باطن به همراه علم وافي و کافي برخوردارند. طبيعي است که چنين اشخاصي اگر سروري يابند و دولتي تشکيل دهند دولتي نوري خواهد بود، دولتي که مردم را مجهز به بصيرت نموده به سوي خدا پيش ببرد. سمت و سويي که خدا به پيامبرش توصيه مي نمايد آن را اعلام نمايد که :
« قل هذه سبيلي أدعوا الي الله علي بصيره أنا و من اتبعني و سبحان الله و ما أنا من المشرکين»؛ بگو اين است راه من، مردم را بر مبناي بصيرت به سمت خدا فرا مي خوانم! (يوسف، 108).

نسبت بين نبوت و دولت
 

پاسخ مسأله ي مورد بحث، زماني به خوبي دريافت مي شود که منبع قدرت دولت مشخص شود. به طور کلي در رابطه با منبع قدرت دولت دو نظريه نزد فلاسفه قديم و جديد مورد توجه بوده است؛ يکي الهي خالص و ديگري مردمي محض.
نظريه ي نخست به ايران باستان و ميانه بر مي گردد که شاه را برگزيده ي آهو رامزدا دانسته، که به وسيله ي فره ايزدي تشخص مي يافت.
دنياي مسيحيت رومي نيز در قرون وسطي قدرت فرمان روا را منحصراً از خدا و او را جانشين حضرت مسيح (ع) و واسطه ي فيض بين خدا و مردم مي انگاشتند.
ريشه ي نظري نظريه ي دوم به دموکريتوس حکيم در يونان باستان بر مي گردد و در طول تاريخ باستان نمونه هايي از آن نوع دولت- جمهوري دموکراتيک- را در يونان و روم مي شناسيم؛ و پس از رنسانس در اروپا به تدريج جانشين نظام کليسايي گرديد و هم اکنون با اختلاف هايي در سبک و سياق، در بيشترين کشورها رواج دارد.
با نگرش به آيات بسياري در قرآن، که در مورد لزوم اطاعت از خدا و رسول و پرهيز از مخالفت او آمده است، (بنگريد: احزاب، 6و36و66؛ نور، 51 و 54و 63؛ نساء، 14 و 42و 65و 105و 115؛ جن، 23؛ حشر، 4؛ مجادله، 5و 22 ؛ محمد، 32؛ توبه، 63؛ انفال، 13 و 20 ؛ مائده، 49؛ آل عمران، 32؛ حجرات، 14) و آنچه به صراحت به موضوع سرپرستي و زعامت جامعه اشاره دارد، همچون:
« انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزکاه و هم راکعون»؛ (مائده، 55).
« يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم» (نساء ، 59).
« اين آيات عمدتاً دال بر وجوب اطاعت از پيامبر گرامي اسلام (ص) است. خصوصاً از آياتي که در آنها لفظ «اطيعوا» تکرار شده است، به خوبي مي توان استناد کرد که اطاعت از آن وجود مقدس مختص احکام الهي نيست که وي فقط حامل، مبلغ و مبين آنهاست، بلکه شامل امر و نهي هايي که از خود او صادر مي شود نيز مي شود» (مؤلفان، 1377، 145). لطافتي که در تکرار لفظ «اطيعوا» وجود دارد اين است که آن جا که مومنان نسبت به احکام نازله از سوي
پروردگار مطيع باشند، در واقع از خدا اطاعت کرده اند و اطاعت آنان از پيامبر (ص) زماني معنا مي دهد که آنان از دستورات شخص پيامبر (ص) اطاعت کنند.
در هر حال، جمع بين اين دو نوع آيات، به اضافه ي آياتي که به مسأله ي شوري و مشاوره با مردم در اداره ي امور جامعه ارجاع مي دهند(7)، نوع سومي از وجود دولت را مشخص مي سازند که مرکب ناميده مي شود، بدين معنا که بعضي از اقسام قدرت مستند به خداوند، و بعضي ديگر مستند به مردم باشد (رک. شيرازي، 1403 هـ، 3-162). اين شيوه ي مرضيه، که مورد توجه و منطبق با عمل پيامبر (ص) نيز بوده است (8)، نشان مي دهد که تشکيل دولت اگر هم از لوازم ذاتي نبوت نباشد، پس از تحقق شرط مردمي آن، يعني پذيرش و بيعت آنان - يا مشابه آن -، به عنوان مقوم موضوعيت مي يابد. بنابراين، نسبت ميان اين دو، نسبت بين کل و جزء رئيسه خواهد بود.
در چنين طرحي دين و دولت به مثابه يک کل خواهند بود که اين دو بخش در آن، مکمل يکديگر مي باشند؛ دين به مثابه روح و مغز آن تحقق بخشنده ي بخش نظري و ايدئولوژيکي است و دولت، اندام هاي عملي و اجرايي آن را تجسم مي بخشد. با اين توصيف، همچنان که روح و مغز بدون وجود اندام جسمي فاقد توانايي براي اعمال حسي مي باشد، دين بدون دولت فاقد تضمين عملي منويات نجات بخش خواهد بود.

مميزات دولت الهي پيامبر (ص)
 

بسط عدالت
 

خداوند نظام عالم هستي را بر پايه ي عدل استوار نموده و از بندگان خود نيز خواسته است تا آن را در نظام بخشيدن به امور شخصي و اجتماعي خود محور قرار دهند. احکام و قوانين عدالت گستر اسلام، در واقع، هماهنگي قوانين کتاب تکويني با کتاب تدويني الهي است. با اين رويکرد به قضيه مي توان چنين برداشت نمود که همان طوري که هر گونه تخلف از نظام عدالت مآب تکويني سبب
اختلال در پاره اي از امور عالم مي گردد، ايجاد اخلال و تخلف ورزيدن از اين قوانين عدالت گستر نيز موجب به هم خوردن و از هم پاشيدن نظم عمومي حاکم بر نظام فردي و اجتماعي مربوط به انسان خواهد بود. شاهد بر اين مدعا سخن خداوند به حضرت داوود (ع) است که : «يا داود انا جعلناک خليفه في الأرض فاحکم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوي فيضلک عن سبيل الله»؛ اي داوود ما حقيقتاً تو را جانشين خود در زمين قرار داده ايم، پس در ميان مردم به حق حکم کن! مباد آن که از هوس پيروي کني تا تو را از راه خدا به در ببرد(ص، 26).
حکم به حق، همان حکم بر اساس قانون عدالت است و پيروي از هوس، عدول از آن که منجر به خروج از راه و جاده ي درست زندگي مي گردد و به عبارتي، ساز مخالف زدن با آهنگ نظام عادلانه ي هستي است.
پيامبر اسلام (ص)، پس از هجرت و تأسيس مدينه در يثرب، با امضاي سندي با اهالي آن و اقوام مجاور در دو بعد نظري و عملي براي تحقق عدل در جامعه ي انساني تلاش نموده است.
در بعد نظري علاوه بر آنچه به صورت احاديث پراکنده در اين زمينه از آن حضرت (ص) نقل شده است، سند افتخاري همچون منشور حقوق بشر اسلامي از ايشان به يادگار مانده است که هنوز بر طراوت خود باقي است.
استاد فقيد سيد غلامرضا سعيدي، مترجم اين اثر گرانقدر، در مقدمه آن مي نويسد:
اين قرارداد که يک نفر مورخ آلماني آن را کشف نموده و اهميت و امتياز آن را درک کرده، مايه ي تفاخر همه ي مسلمانان است و اين ميراث نفيس، که اولين قانون اساسي مکتوب در جهان ناميده شد، به وسيله ي حضرت رسول (ص) طرح و تنظيم گرديده و در سال اول هجري، که شهر مدينه با ورود مقدم مبارک آن حضرت (ص) مزين گرديده ... به صورت قانون اساسي تحت آمريت آن حضرت مدون شده، و ضمناً حاوي يک نوع بيمه ي تأمين اجتماعي براي نيازمندان آن شهر بوده است(9)(حميد الله ، 1356، 4-3).
پيامبر (ص) در اين سند 47 ماده اي، عالي ترين قوانين و اصول حقوقي را در حوزه ي سياست داخلي و خارجي بر مبناي عدل و با رويکرد به حق و عدالت گستري بيان نموده، شهروندان جامعه را ملزم به مشي در چارچوب قانون کرده است؛ به گونه اي که نه تنها بين شهروند مسلمان و غير آن تفاوتي در حقوق طبيعي نگذارده است که آن را در حق امت خودش کاملاً مساوي با ديگران نافذ دانسته است.
در بعد عملي تحقق عدل توسط آن بزرگوار، نمونه آن قدر زياد است که براي ملاحظه ي همه ي آنها بايد يک دوره سيره ي نبوي را مطالعه نمود؛ چه آن که تمامي حرکات ايشان نمودي از حق و عدل بوده است؛ ليکن يک نمونه ي عالي از ميان آن همه را مي توان در کار بزرگ و آموزنده ي ايشان در رابطه با درخواست قصاص از امت يافت، که در آخرين روزهاي عمر شريف خود در حضور جمع کثيري از امت انجام داد.
پيامبر اسلام (ص) در اين حرکت تعليمي و نمادين از مردم مي خواهد : « هر کسي برگردن من حقي دارد، مظلمه اي از او بر عهده ي من قرار گرفته است، بيايد قصاص کند...» (رک. شيخ صدوق، 1362، 5-633). در اين حال سواده پسر قيس برخاست و گفت از سفر طائف که بر مي گشتيد به پيشواز شما آمده بودم، شما خواستيد با شلاق ممشوق ناقه را برانيد، اما بر شکم برهنه ي من فرود آمد. پيامبر (ص) فرمود بروند همان شلاق را بياورند و به دست سواده داد و پيراهن را بالا زد و گفت بيا قصاص کن. عظمت اين عمل چنان حالت روحاني اي به جماعت داد که سواده و همه ي مردم را به گريه انداخت و سواده گفت بخشيدم.

آزادي بر مبناي خدامحوري
 

بحث از آزادي از ديرزماني که بشر براي درک حقايق نهفته تفلسف ورزيد، در ميان خردورزان، مسأله اي اساسي بوده است و هر حکيمي از زاويه ي نگاه خود آن را توصيف نموده و برايش قلمروي بيان داشته است. آنچه در همه ي اين ها به عنوان وجه مشترک وجود دارد، محدوديت آن در يک چارچوب است؛
چارچوبي که رعايت آن، از يک طرف ديگران را نيز از آزادي برخوردار سازد، و از طرف ديگر به خود شخص اين امکان را بدهد که از ساير نيروها و قواي وجودي خود بهره مند گردد. به عبارتي، افسار گسيختگي در جولان دادن به يک قوه و غريزه، ساير قوا و غريزه هاي او را به تسخير خود در نياورد، که طبعاً به دنبال قسمت اول بحث، موضوع عدل اجتماعي، و در پي قسمت دوم آن، عدل فردي رخ مي نمايد.
قرآن راه کار برون شد از هر دو بن بست را در محور قرار دادن و اصالت دادن به حاکميت خدا بر جان و تن انسان ها، و به عبارتي، محدود نمودن آزادي انسان در چارچوب اراده و حکم خدا دانسته است:
« ما کان لبشر أن يوتيه الله الکتاب و الحکم و النبوه ثم يقول للناس کونوا عبادا لي من دون الله و لکن کونوا ربانيين بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون»؛ هيچ فرد بشري که خدا به او کتاب و خردمندي، فرمان و پيامبري داده است را نمي رسد که به مردم بگويد جدا از خداوند، شما بنده ي من باشيد؛ آري، شما بايد به موجب آنچه کتاب مي آموزيد و مطالعه مي کنيد سر در خط پروردگار باشيد (آل عمران، 79).
بديهي است سر در خط پروردگار بودن به معناي ضمني آزادي از خط و چارچوب هاي تحميلي ساير بندگان خداست.
مرحوم کليني خطبه اي از اميرالمومنين علي (ع) را نقل نموده که ايشان در «ذي غار» در رابطه با هدف اصلي از بعثت پيامبر گرامي اسلام (ص)، در ضمن سخناني فرموده اند.
«اما بعد فان الله تبارک و تعالي بعث محمدا بالحق بيخرج عباده من عباده عباده الي عبادته و من عهود عباده الي عهوده و من طاعه عباده الي طاعته و من ولايه عباده الي ولايته ...»؛ خداوند محمد (ص) را به حق برانگيخت تا بندگانش را از بندگي بندگان به بندگي او؛ از پيمان خلق به پيمان خالق؛ از فرمان برداري بندگان خدا به فرمان الهي؛ و از تحت قيمومت آدم ها به سرپرستي و ولايت خداوند بيرون آورد (کليني 8، 1365، 387).
هم از اين روي، در فرازي از نامه ي خود به امام حسن(ع) به اين مسأله اشاره مي نمايد که :
«بنده ي همچون خود مباش در حالي که خدا تو را آزاد آفريده است» (امام، 1376، 161).

تعديل دارايي ها
 

با تأملي در تشريع احکام اقتصادي اسلام و ملاحظه ي مدخل و مخرج صدقات و شأن مرجعيت رئيس جامعه ي ديني در امر نظارت تامه بر آن، به روشني در مي يابيم که يکي از مهم ترين فلسفه هاي تشکيل دولت الهي به گردش در آمدن دارايي ها ميان تمامي افراد جامعه است.
اصولاً در نگرش هاي اقتصادي دولت ها همواره دو منظر وجود دارد: يکي توانمندي ملي، و ديگري توانمندي ملت. منظور از اولي، بلوکه شدن قدرت اقتصادي نزد دولت يا کساني است که قدرت را در اختيار گرفته اند؛ و منظور از دومي، برخورداري همه آحاد ملت از سهام دارايي و منابع و منافع کشور است.
بگذريم از تحليل هر کدام، آنچه با مرام قرآن بيشتر مناسبت دارد، مرام و منظر دومي است. قرآن مي گويد :
« ما أفاء الله علي رسوله من أهل القري فلله و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساکين و ابن اسبيل کي لايکون دوله بين الأغنياء منکم»؛ آنچه خدا از [مال و زمين]. (مردم آبادي ها به پيامبرش بازگردانيده از آن خدا و پيامبر و خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا ميان توانگري شما دستگردان نباشد(حشره7).
برداشت فقهي از اين آيه در خصوص فيء است، ليکن مدلول التزامي و خارج از متن آن- که مؤيد به تعليل صريح نيز هست- بر مفهومي در مديريت اقتصاد توسط دولت اسلامي گواهي مي دهد که دارايي هاي عمومي در ميان مستحقان و از پا افتادگان به گونه اي توزيع شود که آنان را ياراي برخاستن و
حرکت همچون سايرين بخشد؛ هم از طرف ديگر مانع بلوکه شدن اموال عمومي نزد توانگران و چرخ زدن ثروت ها در دست آنان باشد.

ملاحظه
 

التفات به دو نکته ي باريک در خصوص کلمه ي«دولت»، نيز به روشني ما را به اين مطلب رهنمون مي گردد: يکي، توجه به مفاد کلمه ي دولت در ادبيات که به معناي مکنت و ثروت است؛ چنان که باباطاهر مي گويد:
به گورستان گذر کردم کم و بيش
بديدم گور دولت مند و درويش
نه آن درويش مسکين بي کفن ماند
نه دولت مند برد از يک کفن بيش
ديگري، عنايت به معناي لغوي آن در زبان عربي قديم است که به معناي گردش و چرخ زدن مي آيد (چنان که در آيه است). ملاحظه ي اين دو نکته، جهت مسير اقتصاد اسلامي را تعيين مي نمايد (دارايي در ميان توده ي مردم، چرخ بزند).

حفظ و توسعه تدين
 

البته روشن است که حکومت ها حافظ منافع ويژه ي خود هستند و ا ياسايي که بر اساس آن به وجود آمده اند حراست مي نمايند. با اين مقدمه ي بديهي کوچک به مقدمه هاي مياني قطعي مي رسيم که دولت اسلامي بر اساس آموزه ها و محرک هاي ديني تأسيس شده و منافع آن منحصراً منافع دين خواهد بود. نتيجه اي که مي گيريم اين است که : دولت ديني حافظ منافع دين، و پاسدار ارزش هاي آن مي باشد. شيخ مفيد در کتاب مقنعه مي نويسد :
«فاما اقامه الحدود فهو الي سلطان الاسلام المنصوب من قبل الله و هم ائمه الهدي من آل محمد (ع) و من نصبوه لذلک من الامراء و الحکام و قد فوضوا النظر فيه الي فقهاء شيعتهم مع الامکان»؛ برپاداري حدود الهي مربوط به سلطان اسلامي اي هست که از جانب خدا باشد و آنها پيشوايان راه هدايت از خاندان پيامبرند و يا کساني چون فرماندهان و حاکماني که آنها ايشان را براي تصدي اين مهم تعيين نموده باشند و در حد امکان، نظر نهايي را به فقيهان شيعه واگذار کرده اند (عاملي 28، 1409 هـ، 49).
مدلول ضمني اين عبارت احقيت سلطان الله به وسيله ي متصديان امر حکومت است، و مدلول خارجي آن بر اساس قياس تمثيلي وجود دولت قدرت مند رسول معظم اسلام (ص) به قرينه ي تسري به خلفاي وي، يني ائمه ي هدي و فقهاي بعد از آنان مي باشد.
مبناي روايي اين برداشت، اسناد گويايي از اميرالمؤمنين علي (ع) و ائمه ي معصومين (ع) است که مسووليت نهاد امامت را در جامعه ي اسلامي، دفاع از کيان دين و حراست از اصول و فروع آن دانسته اند.
قاسم بن علاء از عبدالعزيز بن مسلم نقل کرده است که گفت: با امام رضا(ع) در جامع مرو بوديم، که بحث امامت جامعه را پيش کشيدند و ما نظر ايشان را جويا شديم، امام فرمود :
« ان الامامه زمام الدين و نظام المسلمين و صلاح الدنيا و عز المومنين ان الامامه اس الاسلام النامي و فرعه السامي بالامام تمام الصلاه و الزکاه و الصيام و الحج و الجهاد و توفير الفي ء و الصدقات و امضاء الحدود و الأحکام و منع الثغور و الاطراف»؛ امامت مهار دين و سر رشته ي انتظام مسلمانان و صلاح امر دنيا و مايه ي عزت مومنان است. به راستي که امامت پايه ي رشدآور، و شاخسار برومند اسلام است. به وسيله ي امام است که نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، افزوني در آمدها و اعانه ها، تنفيذ احکام و حدود و پساداري از مرزها و فرامرزها به فرجام مي رسد... (کليني 1، 1365، 198). روشن است که امامت جامعه در وجود دولت تحقق مي يابد.

آموزش، پرورش و فرهنگ سازي
 

نکته ي در خور تأمل در اين جا، که امام (ع) هم در ادامه به آن پرداخته اند، اين
است که اين چارچوب عملي، اگرچه وظيفه ي دولت اسلامي است، ليکن دولت بدون اراده ي مردم نيز قادر بر انجام آن نخواهد بود. مردم زماني انگيزه و اراده بر انجام آنها مي يابند که نسبت به ضرورت و کم و کيف آنها آگاهي يابند و اين امر به تربيت ديني آنها بستگي دارد که در مسأله ي پرورش نهفته است و پرورش نيز بر آموزش تکيه دارد. بر اين اساس، قبل از همه ي اين ها امر آموزش و پرورش و فرهنگ مند ساختن مردم براي دولت اسلامي يک تعهد اصلي خواهد بود. از اين روي، مي بينيم اميرالمومنين علي (ع) پس از وظيفه ي ارزاني داشتن امکانات و برخورد عادلانه در آن مورد، موضوع تعليم و تربيت را وظيفه ي خود مي داند:
« و تعليمکم کيلا تجهلوا و تأدييکم کما تعلموا»؛ شما را آموزش دهم تا بي سواد و نادان نمايند، و شما را تربيت کنم تا راه و رسم زندگي را بدانيد (امام، 1376، 19، خ 34).
توضيح آن که، اشاره به روش و شيوه ي حکومتي اميرالمومنين علي (ع) با عنايت به نمونه ي عيني بودن آن از نوع حکومت و دولت پيامبر اعظم (ص) مي باشد.

دولت مهر و اقتدار
 

با سير در تاريخ حکومت هاي قبلي، مي بينيم مرام شان اقتدارگرايي، و رويه ي عام همه ي آنها تکيه بر قدرت نظامي و شمشير است. آنان اتخاذ اين رويه و مرام حکومتي را ضامن بقاي سلطه و اقتدار خود مي دانسته اند و جز اندکي از آنان، راه اعمال خشونت و قساوت را در تثبيت حکومت پيش مي گرفته اند تا در بين مردم ابهت يابند و حکم شان همچنان نافذ باشد. حتي در مشي برخي از آنان مي بينيم که براي زهر چشم گيري ديگران به کورد کردن و يا کشتن نزديکان خود نيز مبادرت مي ورزيده اند ( نمونه: نادر و ناصرالدين شاه ).
اتخاذ چنين شيوه اي از آنان در اداره ي مملکت، به خصوص در هنگام غلبه
بر دشمن، از نظر قرآن امري شناخته شده است ( اشاره به گفته ي بلقيس: نمل، 33-32)؛ ليکن علي رغم آن، شيوه ي دولت الهي- چنان که در ادامه داستان سليمان و بلقيس مي خوانيم - تکيه بر رأفت و مهرورزي است.
اکنون که به رازکاوي چنين اختلاف اساسي اي بين اين دو نوع حکومت مي پردازيم، مي بينيم راز آن در خصوص تربيتي جامعه بر اساس آموزه هاي ديني است که پيامبران (ع) قبل از تشکيل حکومت يا همزمان، انجام داده اند.
مسلماً اداره کردن اقوام وحشي، همچون راه بردن گله ي حيوان وحشي خواهد بود و اداره ي آن نيز با روش هايي متناسب با طبع آن گروه ها بايد باشد و شايد نيز جز اين خطا تلقي گردد؛ ليکن در جامعه ي فرهنگ مند و روشن و مترقي اي که شهروندان آن بر اساس تفکر، انتخاب و تعقل زندگي مي کنند، اداره ي آن بر مبناي مشاوره، همگرايي، تشريک مساعي عمومي، مهر و عطوفت مي باشد و اين همان چيزي است که انبيا به خصوص پيامبر اعظم (ص) به ايجاد آن نائل گرديده بود، و اگر درست تأمل نماييم در مي يابيم که نوع حکومتي با تلفيق مهر و اقتدار چيزي است که جز از خدامردان بر نمي آيد و همان مايه ي تميز حکومت ديني از غير آن، به عنوان يک شاخص درشت، مي باشد.
قرآن درتوصيف شهروندان جامعه ديني نبوي مي گويد:
« محمد رسول الله و الذين معه أشداء علي الکفار رحماء بينهم»؛ محمد، پيامبر خداست و آنان که با اويند، بر کافران سخت، و در ميانه ي خود، مهرورزند (فتح، 29).
و در ارتباط با خصوصيت مهرورزي شخص رسول گرامي اسلام (ص) مي گويد :
« ... فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم »؛ اين همه مهري که تو داري و با آنان نرمي مي کني، از خداست؛ و اگر تو شخصي درشت گو و سخت دل بودي از دور تو پراکنده مي شدند، پس از آنان درگذر و براي شان از خدا آمرزش بخواه (آل عمران، 159).
و در جاي ديگر در توصيف پيامبر اعظم (ص) مي گويد:
« لقد جاء کم رسول من أنفسکم عزيز عليه ما عنتم حريص عليکم بالمؤمنين رؤف رحيم»؛ به راستي پيامبري از ميان خودتان آمده، که رنجي که مي کشيد بسيار بر او گران است، او رغبت زيادي به ايمان شما دارد و نسبت به مؤمنان بسيار با رأفت و مهربان است (توبه، 128).
اين خصوصيت مهروزي در پيامبر اعظم (ص)، نه فقط يک ويژگي اخلاقي جبلي او است، که يک مأموريت نيز هست و قرآن از او به عنوان پيک مهر براي همه ي مردم دنيا ياد مي کند:
« و ما أرسلناک الا رحمه للعالمين» (انبياء، 107).
و در اين رابطه، ظرافت کار تا آن جاست که شدت رأفت وي مانع تعذيب و تأديب برخي از متخلفان نيز مي گرديد؛ آن جا که قرآن از آن سخن مي گويد:
« و لا تزال تطلع علي خائنه منهم الا قليلا منهم فاعف عنهم و اصفح ان الله يحب المحسنين»؛ جز اندکي از آنان، همواره تو بر برخي از خيانت هاي شان آگاهي مي يابي، پس عفوشان کن و از آنان در گذر که خدا احسان کنندگان را دوست مي دارد (مائده، 13).

نتيجه گيري از بحث
 

با مروري در سيره ي نبي مکرم اسلام (ص) ، به اضافه ي آنچه قرآن شهادت مي دهد، موضوع تأسيس حکومت الهي در جامعه به وسيله ي ايشان، يک واقعيت به نظر مي آيد؛ هر چند الگو گرفته از هيچ يک از نمونه هاي موجود عصر خود نبوده است، که اين خود، ويژگي دولت الهي است.
نظر به اين که مجموعه ي ويژه نامه ي دولت نبوي در بردارنده ي ابعاد مختلف چنين دولتي مي باشد، و هم اين که پرداختن به همه ي آنها از حوصله ي يک مقاله خارج است، تنها چند مجوز اساسي و کليدي مورد عنايت در بحث
قرار گرفته است که چارچوب کاملي از آن را نشان دهند، همچون:
1) بسط و توسعه ي عدالت در همه ي ابعاد فردي، اجتماعي، مالي و غيره که هدف انبياي الهي (ع) از آوردن شريعت نيز همان است.
2) اعطاي آزادي بر مبناي خدامحوري، که زيباترين و انساني ترين نوع محدوديت آن است، زيرا خدا در منظومه ي معرفتي شخص مسلمان به مثابه محوري است که همه ي موجودات همچون براده هايي به تسخير او در در جهت او در حرکتند. لذا آهنگ حرکت ها نبايد به گونه اي باشد که مانع حرکت صحيح ديگران باشد. اين مي طلبد که انسان ها - به طور اعم- خدا را همواره در نظر داشته باشند و او را در واقع، حاکم بر خود و سرنوشت جامعه خود بشناسند.
3) موضوعي که هم امر مستقلي است و هم در ارتباط با بند يک مي تواند عمل کند، امر تعديل دارايي هاي افراد است. اصولاً قيام به قسط، که فلسفه ي بعثت پيامبران الهي (ع) است، بدون اين امر امکان پذير نمي باشد.
4) آنچه براي يک پيامبر الهي (ع) مهم است، حفظ و توسعه ي دين خداست. زندگي نامه ي همه ي آنان از اين واقعيت خبر مي دهد که آنان سرانجام بر سر اين سودا جان باخته اند، ولي حاضر به تسليم در برابر قلدران خود سر نگشته اند، لذا اگر مي بينيم دولتي به وسيله ي اين شخصيت ها به وجود آمده است، به خاطر چنين هدف والايي بوده است.
5) انبياي الهي (ع) تحول جوامع انساني را در برنامه ي کار خود دارند، ليکن انسان ها متحول نمي شوند مگر با تحول انديشه و اعتلايابي فرهنگ شان. ناگفته روشن است که چنين چيزي محقق نخواهد شد مگر به وسيله ي پرورش، و آن هم در گرو آموزش اصول مند است.
6) در نهايت، شاخص متمايزکننده ي دولت الهي، نوع خاص حکومتي است که بر مبناي دو امر به ظاهر متخالف و ناساز، يعني تلفيقي از مهر و اقتدار به وجود مي آيد، چه آن که اقتدارگرايي مستلزم ناديده گرفتن بسياري از اصول اخلاقي و ارزش هاي معنوي است که در رأس آنها عاطف و مهرورزي قرار دارد.
منابع و مآخذ
1- قرآن مجيد.
2- ابن اثير، عز الدين ابوالحسن علي بن ابي الکرم الشيباني (1399 هـ)، اسد الغابه، جلد 2، بيروت، دار صادر.
3- ابن هشام، ابومحمد عبدالملک بن هشام بن ايوب الحميري(1363)، السيره النبويه، جلد 2-1، قم، انتشارت ايران (افست ايران).
4- ابن سعد (1410 هـ)، الطبقات الکبري، جلد 1، ط1، بيروت، دارالکتب العلميه.
5- ابن شعبه، حسن، حراني(1404 هـ)، تحف العقول، قم، انتشارات جامعه مدرسين.
6- امام، علي بن ابي طالب (ع) (1376)، نهج البلاغه، به تصحيح صبحي صالح، ترجمه ي محمد دشتي، تهران، مؤسسه ي تحقيقاتي اميرالمومنين.
7- پژوهنده، محمد حسين (1385)، «روش تعليم دين در سيره نبوي»، فصلنامه ي تخصصي الهيات و حقوق، ويژه علوم قرآن و حديث، ش 21 و 22، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي .
8- چوبينه، سجاد(1385)، «سيره مديريتي پيامبر اعظم (ص)»، فصلنامه ي فرهنگ جهاد، سال 12، شماره هاي 44-43 ، بهار و تابستان.
9- حميدالله، محمد (1356)، اولين قانون اساسي مکتوب در جهان، ترجمه ي سيد غلامرضا سعيدي، تهران، موسسه ي انتشارات بعثت، (تاريخ پشت جلد: 37 (2535) ش ش.
10- شوشتري، قاضي نولالله (1367 هـ)، الصوارم المهرقه في جواب الصواعق المحرقه، تهران، انتشارات چاپخانه نهضت.
11- شيخ صدوق، ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين بن موسي بن بابويه القمي (1362)، تهران، انتشارات کتابخانه اسلاميه .
12- حسيني شيرازي، سيد محمد (1403 هـ)، قم، دارالايمان للطباعه و النشر.
13- عاملي، حر (1409 هـ)، وسائل الشيعه، جلد 28، قم، موسسه ي آل البيت.
14- کليني، محمدبن يعقوب (1365)، الکافي، جلد 8، تهران، دارالکتب الاسلاميه .
15- مولفان (1377)، جامعه ايده آل اسلامي و مباني تمدن غرب، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، دبيرخانه اجلاس دوسالانه بررسي ابعاد و جودي حضرت مهدي (عج)، مقاله ي «مباني و آثار و لوازم بعد اجتماعي تفکر اسلامي».
16- مجلسي، محمدباقر (1404 هـ)، بحارالانوار، جلد 28، بيروت، موسسه الوفاء
17- يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب بن جعفر بن وهب ابن واضح کاتب العباسي (1379 هـ)، تاريخ يعقوبي، بيروت، دار صادر .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي نوشت ها
 

1- آله الرئاسه سعه الصدر: حکمت 176، نهج البلاغه
2- ... الم نشرح لک صدرک، و وضعنا عنک وزرک الذي انقض ظهرک
3- تببين فلسفي شرح صدر به اختصار، همان به فعليت در آمدن همه جانبه قوا و استعدادهاي متنوع انساني است... (چوبينه ، 1385، 16).
4- آيات ديگري که بر اين مدعا دلالت دارند، عبارتند از :
اولئک الذين آتيناهم الکتاب و الحکم و النبوه فان يکفر بها هولاء فقد و کلنا بها قوما ليسوا بها بکافرين (انعام ، 89).
و قلد آتينا بني اسرائيل الکتاب و الحکم و النبوه و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي العالمين (جاثيه، 16).
مکنا ليوسف في الارض يتبوء منها حيث يشاء (يوسف، 56).
آتاه الله الملک (بقره، 251). (راجع به داوود).
و شددنا ملکه (ص، 21 نيز، داوود).
در سوره بقره آيه 102 از ملک سليمان ياد مي شود؛ در سوره نمل، ملکه سبا او را يکي از پادشاهان و ملوک مي داند.
5- فقال علي (ع): «يا معشر المهاجرين الله الله لا تخرجوا سلطان محمد عن داره و بيته الي بيوتکم و دورکم و لاتدفعو أهله عن مقامه في الناس و حقه فو الله يا معشر المهاجرين لنحن أهل البيت أحق بهذا لأمر منکم أما کان منا القاري لکتاب الله الفقيه في دين الله العالم بالسنه المضطلع بأمر الرعيه و الله انه لفينا فلا تتبعوا الهوي فتزدادوا من الحق بعداً».
6- براي آگاهي بيشتر در اين زمينه خوانندگان را ارجاع مي دهم به : تاريخ يعقوبي، جلد 2، 38-80 و ابن سعد در الطبقات الکبري، جلدهاي 2و3: همچنين، سيره ي ابن هشام، جلد 2، 150-147 و الکامل ابن اثير؛ جلد 2، 290.
7- و شاورهم في الأمر فاذا عزمت فتوکل علي الله ان الله يحب المتوکلين » (آل عمران، 159).
8- دين بدون دولت قبل از بيعت هاي عقبه اول و دوم، دين و دويت بعد از آن دو بيعت و بيعت مدينه.
9- براي آشنايي بيشتر با مفاد ابن سند رجوع شود به :رفرنس حميد الله، محمد، 1356.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط