آيت‌الله بهشتي و اسناد لانه جاسوسي (2)

يكي از سئوالات و ابهامات مطرح شده پيرامون اسناد مذاكرات آيت‌الله بهشتي اين است كه چرا اسناد مذكور به محض كشف منتشر نشده است. برخي مدعي‌اند اين سند از ديدگان مخفي و از انتشار باز ماند تا چهره انقلابي آن روحاني بانفوذ، غير راديكال جلوه نكند و حساب او از حساب بازرگان و يزدي و امير انتظام و امثال آنها جدا بماند. (29)
يکشنبه، 7 شهريور 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آيت‌الله بهشتي و اسناد لانه جاسوسي (2)

آيت‌الله بهشتي و اسناد لانه جاسوسي (2)
آيت‌الله بهشتي و اسناد لانه جاسوسي (2)


 

نويسنده: حميد قزويني




 

چرا اسناد منتشر نشد؟
 

يكي از سئوالات و ابهامات مطرح شده پيرامون اسناد مذاكرات آيت‌الله بهشتي اين است كه چرا اسناد مذكور به محض كشف منتشر نشده است. برخي مدعي‌اند اين سند از ديدگان مخفي و از انتشار باز ماند تا چهره انقلابي آن روحاني بانفوذ، غير راديكال جلوه نكند و حساب او از حساب بازرگان و يزدي و امير انتظام و امثال آنها جدا بماند. (29) اين در حالي است كه بهشتي خود بارها خواستار انتشار اسناد شده بود و از شيوه كار دانشجويان نيز انتقاد داشت. بهشتي در اظهارنظري گفته بود: نظر ما اين است كه مدارك سياسي در يك كشور به اطلاع ملت برسد، منتها آن شيوه‌اي كه تا حالا عمل شده بود، سه تا عيب داشت: «يك عيبش اين بود كه همه اوراق و اسناد مربوط يك فرد يا يك مؤسسه بايد ارائه بشود، تا مردم بتوانند جمع‌‌بندي كامل كنند. در برخي موارد، گفته مي‌شود كه همه اوراق يك جا ارائه نمي‌شود. خب اگر قرار است مردم درباره يك فرد يا مؤسسه چيزي بدانند بايد همه اوراق آنجا را بخوانند تا بتوانند جمع‌بندي كنند. نقص دوم اين بود كه بايد همان شب كه اين اوراق از راديو تلويزيون و روزنامه‌ها پخش مي‌شود آن فرد يا گروه هم بتوانند بيايند توضيح بدهند. تنها به قاضي رفتن درست نيست و ملت قاضي است، فرمولي را هم كه براي اين كار در نظر گرفته و پيشنهاد كرده و ان‌شاءالله اميدواريم كه به زودي مطرح بشود و رويش بحث بشود، اين است دانشجويان كليه اسناد مربوط به فرد يا گروه را فتوكپي‌اش را در اختيار او بگذارند (اگر هم مي‌ترسند كه فراركند، قبلاً بگويند تا يك ترتيبي داده شود كه فرار نكند.) تا او مطالعه كند و توضيحات خود را بدهد و از توضيحاتش نوار صدا و تصوير برداشته شود و از افشاي دانشجويان هم نوار، اسلايد و صدا و فيلم گرفته شود و بعد هر شبي كه اين‌ها مي‌خواهند نشان بدهند، قبلاً اعلام كنند كه افشاگري مي‌شود، با طرف مقابل كه مردم وقتي افشاگري تمام مي‌شود، تلويزيون خود را خاموش نكنند و بدانند كه طرف مقابل هم بعد صحبت خواهد كرد، تا همه را يك جا گوش كنند، ببينند و قضاوت كنند و از نظر ما اين باعدل اسلامي سازگار است. عيب سومي كه در كار دانشجويان وجود دارد، اين است كه تا حالا جز در يك مورد كه در رابطه با روزنامه جمهوري اسلامي بوده و بقيه

آيت‌الله بهشتي و اسناد لانه جاسوسي (2)

موارد، همه اسناد مأيوس كننده و منفي پخش شده است. اگر راجع به افراد، گروه‌ها و موسسات ديگر، اسناد مثبت وجود دارد، اين‌ها را هم نشان دهند كه مردم به سمت بدبيني و يأس كشانده نشوند. سوق دادن به بدبيني خطر بزرگي است براي جامعه با وجودي كه برادران دانشجو معايبي هم در كارشان بوده ولي اگر اين 3 اصل را رعايت كنند و كليه اسناد را هم يك جا جمع كنند و در عرض يكي دو هفته افشا كنند چون مردم را در انتظار گذاشتن تزلزلي در روحيه‌شان به وجود مي‌آورد و اين به نفع انقلاب نيست.» (30) ابراهيم اصغرزاده از عناصر مركزي دانشجويان پيرو خط امام درباره علت عدم انتشار اسناد مرتبط با شهيد بهشتي مي‌گويد: «اگر آن مذاكرات منتشر نشده شايد به همين دليل بوده كه براي ما قابل قبول بوده است. آن سند همان زمان ترجمه شد و يك نسخه آن به خارج از لانه درز پيدا كرد و منتشر شد. در آن ملاقات كه درخواست آن هم از طرف لينگن بوده آقاي بهشتي مواضع نيروهاي انقلابي را تشريح مي‌كند و مي‌گويد كه نظر امام اين است كه ما منزوي نباشيم و با آمريكا و غرب رابطه قابل قبولي داشته باشيم. [...] در همين سند هم وقتي آمريكايي‌ها درباره شخصيت آقاي بهشتي نظر مي‌دهند يك استواري و اعتقاد محكم به انقلاب را در ايشان مي‌بينند.» (31) وي درباره تفاوت ملاقات‌ها و اسناد آنها مي‌گويد:«حساب چهره‌هايي كه عامل جاسوسي بودند مشخص و جدا بود. اما درباره چهره‌هاي سياسي مسئله متفاوت بود. برخي از آنها از موضوع وادادگي مذاكره مي‌كردند و برخي افراد ما از موضع اصولي وملي. مثلاً سندهايي كه به آقاي امير انتظام مربوط بود حكايت از يك ملاقات رسمي و ديپلماتيك نداشت [...] اما برخي ملاقات‌ها مثل همين ملاقات آقاي بهشتي و اعضاي سفارت بوده است. آقاي‌بروس‌‌‌‌لينگن كه كاردارسفارت بود تقاضاي ملاقات با‌ آقاي بهشتي مي‌‌دهند و اين ملاقات صورت مي‌گيرد. صحبت‌‌ها در اين ملاقات در حد مذاكره ديپلماتيك است وطرفين شان ملي براي خودشان قائل هستند. صحبت‌هاي آنها اگر چه ظاهراً محبت‌آميز است اما كاملاً ديپلماتيك است.» (32) نكته حائز اهميت در روند انتشار اسناد اين است كه برخي شيوه و روش دانشجويان در انتشار اسناد را به تصميم نظام نسبت داده‌اند. در حالي كه نظام مديريتي كشور در آن مقطع زماني از انسجام كافي برخودار نبود و برخي دستگاه‌ها هنوز به لحاظ رسمي شكل نگرفته بودند. اگر ادعا شود كه به واسطه رفت وآمد برخي دانشجويان و ارتباط آقاي سيد محمد موسوي خوئيني‌ها با دفتر امام، اسناد مطابق نظر منتشر مي‌شده در آن صورت بايد گفت، امام اساساً فرصت و انگيزه‌اي براي مطالعه تك تك اسناد نداشته و چنانچه نظري هم داده كلي و به صورت توصيه و راهبردي بوده است. يك عضو مركزي دانشجويان پيرو خط امام در اين باره مي‌گويد: « اسناد را پيش امام بردند و امام اين حركت را تأييد كردند و يك توصيه كردند به اين معني كه شما از هر كس سند به دست آورديد، افشا كنيد حتي از خود من. ولي كسي را كه قصد خيانت نداشته‌اند لجن مال نكنيد.» (33) بر اين اساس امام نه درباره فرد خاصي كه درباره همه افراد يك توصيه كلي داشته و نمي‌توان آنچه كه درباره سند آيت‌الله بهشتي انجام شده است را به ايشان نسبت داد. ضمن آنكه امام معمولاً نظرات خود را صريح بيان مي‌كرد و اين مطالب موضوعي نبود كه بتوان آن را به راحتي مخفي نگه داشت. همچنين دانشجويان به دليل حق ويژه‌اي كه براي خود قائل بودند در انتشار و يا عدم انتشار اسناد چندان به دنبال كسب نظر مقامات سياسي نبودند و تصميم پيرامون آن‌ها در حلقه‌ مركزي دانشجويان پيرو خط امام اتخاذ مي‌شد. از سوي ديگر دانشجويان اسناد مرتبط با چهره‌هاي ديگري را نيز منتشر نكردند كه مهم‌ترين آن‌ها ابوالحسن بني صدر بود. اسناد بني صدر به ارتباط وي با يك شركت آمريكايي كه عناصر اصلي آن وابسته به سازمان سيا بودند، مرتبط مي‌شد. (34) از نظر دانشجويان به دليل عدم اطمينان از سوءنيت بني صدر و به دليل عدم اطلاع او از اهداف و عملكرد شركت مذكور از انتشار اسناد پرهيز شد. اگر چه به دليل نزديك بودن زمان برگزاري انتخابات رياست جمهوري انتشار اسناد احتمالاً در سرنوشت انتخابات تأثير گذار بود. جالب اين است كه سازمان مجاهدين خلق تنها به سند بهشتي حساسيت داشت و درباره ساير اسناد چندان علاقه‌اي نشان نمي‌داد. در حالي كه سند مذاكره آيت‌الله بهشتي از نظر محتوايي ابهام و اشكال خاصي نداشت و در تخريب چهره بهشتي چندان موثر واقع نمي‌شد اما برخي ديگر از اسناد به واسطه محتواي آن‌ها ممكن بود آثار تخريبي فراواني به دنبال آورد. البته به رغم اصرار بهشتي مبني بر انتشار كامل سند دانشجويان از چاپ آن خودداري كردند كه هنوز علت دقيق آن روشن نيست. در اين زمينه دو گمان را مي‌توان مطرح كرد. اول اينكه عناصر نفوذي سازمان به رغم انتشار ناقص سند در نشر‌‌يه مجاهد از چاپ رسمي و كامل آن ممانعت به عمل آوردند تا فضاي ملتهب و مشوه عليه بهشتي را تداوم دهند. دوم اينكه دانشجويان علاقه‌مند به شهيد بهشتي و حزب جمهوري اسلامي بر اساس يك محاسبه شتاب‌زده به منظور مقابله با آثار وبازتابهاي منفي سند از چاپ كامل آن ممانعت به عمل آوردند. نكته مهم ديگري كه در انتشار اسناد قابل طرح است اينكه در ابتدا ترجمه اسناد به دليل عجله و عدم اشراف كافي به تعابير و واژه‌هاي تخصصي بعضاً از دقت كافي برخودار نبود. چنانچه بعدها تفاوتهاي اساسي ميان ترجمه اسناد مشاهده شد. ضمن آنكه ممكن بود مترجم براساس سليقه‌هاي شخصي تصرفاتي را در متن اعمال كند همانگونه كه در متن منتشر شده توسط نشريه مجاهد اين موضوع به خوبي قابل مشاهده است. البته از اين امر نيز نبايد غافل بود كه مسند مرتبط با آيت‌الله بهشتي برداشتي است كه طرف آمريكايي‌ از اين ملاقات داشته و ممكن بود در صورت ثبت مذاكرات توسط طرف ايراني برداشت‌هاي متفاوتي ارائه مي‌شد كه در ارزيابي‌ها مؤثر بود؛ هر چند كه همين متن نيز فاقد نقص و ضعف مشخص است.

سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و آيت‌الله بهشتي
 

براي رسيدن به پاسخ اين سئوال كه هدف سازمان از تخريب بهشتي و فضاسازي‌هاي كاذب پيرامون مذاكرات او با ديپلمات‌هاي آمريكايي چه بوده است بايد نگاهي هر چند گذرا به سير روابط بهشتي با اين سازمان و همچنين وضعيت گروه رجوي در مقطع تصرف سفارت آمريكا انداخت. آيت الله بهشتي يكي از روحانيون برجسته و شناخته شده معاصر است كه از يك سو به دليل تحصيلات بالاي حوزوي و دانشگاهي و از سوي ديگر به دليل زندگي در آلمان و ارتباط با محافل علمي و روشنفكري اروپا از نزديك با مباحث روز و بويژه معضلات فكري جوانان كه بعضاً از آن سوي مرزها به داخل كشور وارد مي‌شد آشنا بود. بهشتي همچنين به دليل قابليت‌هاي بالاي شخصيتي همواره مورد توجه نخبگان حوزوي، دانشگاهي و سياسي و اجتماعي بود.محمد حنيف‌نژاد از مؤسسين و عناصر مسلمان سازمان مجاهدين با آيت‌الله بهشتي ارتباطي نزديك داشت و از راهنمايي‌ها و توصيه‌هاي او بهره‌ مي‌برد. اين ارتباط با شهادت حنيف‌ نژاد قطع شد و رفته رفته اعضاي مركزي سازمان در زمره مخالفان بهشتي قرار گرفتند. (35) بعدها مخالفت با بهشتي به دشمني و كينه‌اي عميق مبدل گشت و تا طراحي ترور او نيز پيش رفت. وحيد افراخته و تقي شهرام كه هر دو از همفكران مسعود رجوي بودند در اعترافات مرتبط با شهادت مجيد شريف واقفي تصريح مي‌كنند كه قصد داشته‌اند به گونه‌اي كه كسي متوجه عاملان نشود بهشتي را نيز ترور كرده و از سر راه بردارند. (36) تحليل اينكه چرا سران سازمان پس از كودتاي ماركسيستي تصميم به ترور و حذف افرادي مانند بهشتي گرفته‌اند چندان سخت نيست. بهشتي به دليل دانش ديني، فن سخنوري، قلم روان و ارتباطات گسترده از توان بالايي در جذب جوانان و پاسخگويي به سئوالات و رفع شبهات آنها برخوردار بود. ضمن آنكه او از معتقدين و مدافعان حركت ديني بود و اين ويژگي براي سران ماركسيست سازمان مطلوب نبود.

وضعيت سازمان پس از انقلاب
 

با پيروزي انقلاب اسلامي، بسياري از گروه‌هاي سياسي با استفاده از فضاي آزاد كشور اقدام به جذب نيرو و كار تبليغاتي گسترده كردند. در چنين شرايطي سازمان نيز با سوءاستفاده از برخي آشفتگي‌هاي اجتماعي و بي‌ثباتي‌هاي مديريتي از طريق مجامع عمومي، مساجد، راديو و تلويزيون، مطبوعات، كانون‌هاي فرهنگي و ... ضمن گسترش دامنه فعاليت‌هاي خود به يارگيري، افزايش نفوذ در دستگاه‌هاي حكومتي و كسب قدرت بيشتر مبادرت ورزيد. سازمان از بدو پيروزي انقلاب با بحران‌سازي‌هاي كاذب و الگوبرداري از شورشگري اجتماعي به دنبال تحت تأثير قرار دادن فضا و جذب نيرو بود. راهپيمايي، تحصن، درگيري خياباني و تجمع سياسي از جمله شيوه‌هاي سازمان بود. (37) از آنجا كه شورشگر اجتماعي هميشه به يك هدف ثابت و گاه موهوم احتياج دارد تا همه كينه‌ها و نابساماني‌ها را متوجه او سازد ترويج شايعات نسبت به رهبران انقلاب بيشترين سهم را در فعاليت‌هاي تبليغاتي آنان داشت. متهم كردن نظام و رهبران آن به سازش با آمريكا از اتهامات رايج آن دوران بود چرا كه سازمان خود را پيشقراول مبارزه با امپرياليسم معرفي مي‌كرد. (38) بر اساس تحليل ادعايي سازمان «طرحها و توطئه‌هاي قدرت‌هاي خارجي (امپرياليسم) عامل تغييرات در ايران هستند.» (39) اين گروه مدعي بود: «پس از كنفرانس گوادلوپ امپرياليست‌ها متفق‌القول، شاه اين نوكر چندين ساله را به اميد يافتن روزنه‌اي براي حفظ منافع خود فدا كردند و چشم به ليبرال‌ها و واپس‌گرايان دوختند.» (40) منظور سازمان از واپس‌گرايان روحانيون و رهبران انقلاب بود. گروه رجوي براي آنكه خود را انقلابي نشان داده و همه مبارزه را به نفع خود مصادره كنند ادعا مي‌نمودند: «در رژيم گذشته سال‌هاي سال رهبران ضعف و سازش نشان داده و سياست صبر و سكوت پيشه كردند و خشم فرو خورده توده‌هاي ستمديده تنها از لوله تفنگ پيشتازان خلق زبانه مي‌كشيده و آتش به جان ديكتاتوري و اربابش مي‌زد.» (41) در چنين شرايطي تجمعات مختلف هواداران و اخبار خبرگزاريهاي داخلي و خارجي پيرامون سازمان، مسعود رجوي و اطرافيانش را دچار توهم كرد و آنها را وادار نمود كه در دشمني علني و ستيزه‌جويي با جمهوري اسلامي بيش از اندازه به نفوذ اجتماعي و قدرت نظامي خود باور داشته باشند. البته يكي از مهم‌ترين حوادثي كه سازمان آن را ضربه‌اي بزرگ براي خود مي‌دانست و ابتدا در صدد توجيه و پس از مدتي در صدد انتقام‌گيري از آن بر آمد ماجراي دستگيري سعادتي عضو مركزي آن در ارتباط با يك پرونده جاسوسي بود. (42) سازمان كه تلاش داشت چهره‌اي ضد امپرياليستي، ميهني و انقلابي از خود نشان دهد، يكباره با بحران دستگيري يكي از اعضاي مركزي خود به جرم جاسوسي عليه كشور و به نفع بيگانگان مواجه شد. مسعود رجوي و نزديكانش به تصور اينكه چون ماجراي سعادتي آسيبي جدي به حيثيت سياسي آنها وارد ساخته به جاي بازسازي چهره خود و جبران مافات مترصد فرصتي بودند تا بتوانند ضربه‌اي از همان دست را به نيروهاي انقلاب و رهبران آن وارد سازند و از رهگذر اين شيوه متاعي براي خود دست و پا كنند. در همين ايام سازمان با شنيدن خبر تسخير سفارت آمريكا توسط دانشجويان بلافاصله نيروهاي خود را به همان سفارت كشاند و در خيابان‌هاي اطراف به راهپيمايي و تجمع مبادرت ورزيد. رجوي و همراهانش با انجام تظاهرات عليه آمريكا و حمايت از دانشجويان و راه‌اندازي بحث‌هاي خياباني كه عمدتاً به مشاجره ختم مي‌شد تلاش داشتند تا انفعال و عقب‌ماندگي استراتژيك خود را در ادعاي پيشتازي عليه امپرياليسم جبران كنند و حتي‌الامكان از نظر تبليغاتي موضوع را به نفع خود مصادره نمايند. (43) البته گروه رجوي علاوه بر اينها تلاش داشت به درون سفارت و صفوف دانشجويان خط امام هم نفوذ كند تا از يك سو با فضاسازي و اعمال فشار تبليغاتي در بيرون سفارت به نام مردم و افكار عمومي و از سوي ديگر با نفوذ در ميان دانشجويان تسخير كننده سفارت آمريكا بر روند فعاليت‌هاي آنها تأثير گذاشته و به مرور هدايت آن را در دست گيرد. (44) همچنين با نفوذ در سفارت به اسناد و مدارك موجود در آن دست يافته و نه تنها از آنها در پيشبرد برنامه‌هاي خود سود مي‌بردند كه چه بسا از اسناد مذكور براي تعامل با سرويس‌هاي امنيتي خارجي نيز استفاده مي‌شد؛ همانگونه كه در ماجراي سعادتي به چنين اقداماتي دست زدند. ضمن آنكه دستيابي به اسناد اساساً مي‌توانست موقعيت برتري به لحاظ اطلاعاتي در رقابت با ساير گروه‌ها براي آنها ايجاد كند. نشريه مجاهد در شماره 102 مطلبي را تحت عنوان ماجراهاي پشت پرده گروگانگيري منتشر نمود كه حاكي از تلاش سازمان جهت نفوذ در صفوف دانشجويان و دستيابي به اسناد است. در بخشي از اين مقاله تلاش مي‌شود تا حمايت گروه رجوي جدي‌ترين حمايت از تسخير سفارت آمريكا قلمداد گردد.

آيت‌الله بهشتي و اسناد لانه جاسوسي (2)

در بخشي از اين مقاله كه ادعا مي‌شود به قلم يكي از دانشجويان پيرو خط امام نوشته شده آمده است: «در ميان نيروهايي كه به حمايت از ما برخاستند عملكرد مجاهدين براي من بسيار جالب توجه بود. حتي نقطه عطفي در تفكرات و مواضع آينده من شد. آنها به طور منظم و با فداكاري بسيار لحظه‌اي جلوي سفارت را ترك نمي‌كردند. در آن شب‌هاي سرد تا سحرگاه، با دويدن و رژه رفتن خود را گرم مي‌كردند و از سفارت محافظت مي‌كردند.» (45)

تخريب بهشتي، چرا؟
 

آيت الله دكتر سيد محمد بهشتي يكي از روحانيون سرشناس و نزديك به رهبري نظام بود كه قابليت‌هاي بالاي سياسي و اجتماعي خود را در پيگيري امور مرتبط با نهضت و همچنين هدايت انقلابيون به ويژه در نهادهايي مانند جامعه روحانيت مبارز و حزب جمهوري اسلامي نشان داده بود. از سوي ديگر بهشتي با اداره جلسات مجلس خبرگان قانون اساسي و تصدي قوه قضائيه عملاً در سازماندهي و اداره جمهوري اسلامي از جايگاهي ويژه برخوردار بود. در حقيقت بهشتي پس از امام خميني نماد روحانيت حاضر در ساختار قدرت بود كه در صورت تخريب و تضعيف او عملاً حكومت ديني و رهبران روحاني آن مورد حمله قرار مي‌گرفتند. ضمن آنكه نفوذ معنوي امام در شرايطي بود كه امكان تضعيف و تخريب آن محال بود و منجر به بدنامي تخريب كنندگان مي‌شد. گروه‌هاي مختلف جمهوري اسلامي البته نيم نگاهي هم به آينده نظام داشتند و تصور مي‌كردند بهشتي مي‌تواند نجات‌بخش آن باشد. برخي گروه‌هاي چپ در اظهارنظرهاي مختلفي در اين باره گفته بودند: «بي شك كسي كه اين مملكت را نجات مي‌دهد همين آقاي بهشتي است.» (46) اعضاي گروه رجوي هم با توجه به نقش بهشتي در معماري نظام و نزديكي‌اش با امام، تضعيف و تخريب او را موجب تضعيف و تخريب رهبري نظام و انقلاب مي‌دانستند. يك عضو جدا شده از اين گروهك در اين زمينه مي‌گويد: «من به خوبي شايعات و مطالبي كه با هدف تضعيف و تخريب آقاي بهشتي مطرح مي‌شد به خاطر دارم. از نظر مسعود رجوي اگر همه مسئولان نظام يك بودند، بهشتي يك و نيم بود و از اين نظر جايگاه مهمي داشت و با سايرين متفاوت بود. لذا به هر شكلي بايد تضعيف و تخريب مي‌شد. به همين دليل بچه‌هايي كه در كارهاي تبليغاتي و از جمله نشريه كار مي‌كردند در اين زمينه تلاش زيادي به خرج دادند. در حقيقت اين شيوه برخورد پيروي از جمله معروف گوبلز وزير تبليغات دولت نازي‌هاي آلمان است كه گفته بود زماني كه قدرت تخريبي توپ و تانك كارگر نيست شايعه بهترين سلاح تخريبي است.» (47)

آيت‌الله بهشتي و اسناد لانه جاسوسي (2)

مشكل ديگر مسعود رجوي، حزب جمهوري اسلامي و گسترش تشكيلاتي آن در سراسر كشور بود. سازمان مجاهدين هيچ گاه تصور نمي‌نمود تعدادي از روحانيون نزديك به رهبري انقلاب در كنار جمعي از نيروهاي مسلمان و مبارز به سرعت بتوانند تشكيلاتي را به اين وسعت در كشور راه‌اندازي و اداره كنند. سازمان كه مايل بود در قامت يك تشكل سياسي بدون رقيب در فضاي سياسي كشور به فعاليت بپردازد حزب جمهوري اسلامي را رقيبي جدي براي خود مي‌دانست كه دكتر بهشتي به عنوان دبير كل آن بيش از سايرين مورد حقد و كينه سازمان قرار مي‌گرفت. (48) البته اعضاي سازمان به دليل مخافلت با اصول قانون اساسي كه بهشتي را دست‌اندكار اصلي تدوين آن مي‌دانستند نيز با او مشكلي عميق داشتند. (49) اگر چه برخي برخوردها با اعضاي سازمان به دليل اقدامات خشن و خارج از ضوابط عرفي و قانوني آنها نيز موجب شده بود تا مسئوليت اين برخوردها را نيز متوجه بهشتي بدانند. (50)

ملاقاتي كه انجام نشد
 

يكي از ادعاهاي مطرح شده عليه دكتر بهشتي موضوع ملاقات وي با ژنرال هايزر است. اين ادعا به دفعات از سوي برخي نيروهاي منتقد جمهوري اسلامي مطرح و بازتاب‌هايي نيز ايجاد شد. از جمله كريم سنجابي در اين زمينه مي‌گويد: «ژنرال آمريكايي (هايزر) با تعليماتي كه از مقامات مربوطه خود داشت با بعضي از عناصر روحانيت و غير روحاني انقلاب وارد ارتباط شده بود. بر حسب اطلاعاتي كه من داشتم و بعد هم تأييد شده او مكرر با افرادي مثل مهندس بازرگان و ناصر ميناچي و [آيت‌الله] بهشتي ملاقات مي‌كرد. همين آقايان از طرف ديگر با ساليوان و مأمورين سفارت آمريكاكه نظرهاي متفاوتي با هايزر داشتند در ارتباط بودند. تمام اين ارتباطات شواهد غيرقابل انكار از مداخلات غيرقانوني و جاهلانه آمريكاييان در امور داخلي ايران و ارتباط مستمر بعضي از عناصر انقلاب با آنهاست.» (51) اين در حالي است كه هايزر خود در اين باره مي‌گويد: «سفير سوليوان به من گفته بود كه شخصيت‌هايي از ميان رهبري جناح مخالف نظير بازرگان و آيت‌الله بهشتي مي‌توانند با رهبري ارتش ملاقات كنند. به همين جهت من نام و شماره تلفن آنها را با خود برده بودم تا آنها را وادار سازم در جهت ترتيب ملاقات‌هايي با آنها بكوشند...» هايزر با آنكه به تلاش براي ملاقات با بهشتي اشاره مي‌كند اما سخني از ملاقات و گفتگو با بهشتي به ميان نمي‌آورد. (52) آيت‌الله بهشتي خود نيز در پاسخ به سئوالي پيرامون شايعه ملاقات با ژنرال هايزر، ضمن تكذيب اين ادعا به تشريح چگونگي ملاقاتهاي اعضاي شوراي انقلاب و ديدگاه خود در اين زمينه پرداخته و مي‌گويد: «قبل از اينكه من از طرف امام به عضويت شوراي انقلاب برگزيده شوم اصولاً خط سياسي و اجتماعي مبارزاتي‌ام خطي بود كه تماس با بيگانگان جزو آن نمي‌آيد... بنابراين حاجتي به هيچگونه تماس با هيچ گروهي از داخل و خارج از آنهايي كه خارج اين خط بودند نمي‌ديدم. ولي پس از اينكه من به عضويت در شوراي انقلاب انتخاب شدم، شوراي انقلاب از طرف امام موظف بود كليه مسائل مربوط به تداوم انقلاب را در ايران زير نظر بگيرد. و چون، چه مقامات داخلي و چه مقامات خارجي فهميده بودند كه يك عده‌اي با امام طرف مشورت هستند، در موقعي كه امام در پاريس بودند، و شورا تشكيل شده بود و يك بار هم امام فرموده بودند كه شوراي انقلاب تشكيل شده و اعضايش هم در ايران هستند. به هر حال، تحت اين عناوين، براي افرادي از شوراي انقلاب پيغام‌هايي مي‌دادند تماس‌هايي مي‌خواستند بگيرند. اينگونه تماس‌ها از طرف نمايندگي‌هاي سياسي خارجي (سفارت آمريكا و ديگران) پيشنهاد مي‌شد و هم از طرف مقامات داخلي (ارتش، بختيار و ديگران) ما در اين موارد، در آن موقع كه ديگر مسئوليت سياسي داشتيم در مورد مسائل در شورا بحث مي‌كرديم و به رأي مي‌گذاشتيم. اگر مسئله براي ما خيلي روشن بود خود ما تصميم مي‌گرفتيم. اگر مسئله كمترين ابهامي داشت با وسائلي كه داشتيم به امام خبر مي‌داديم و كسب نظر مي‌كرديم. به دنبال كسب نظر، امام يا تصميم را به خود ما واگذار مي‌كردند، عمل مي‌كرديم يا رهنمودي داشتند رهنمود ايشان را انتخاب مي‌كرديم. در آن دوره پيش از پيروزي انقلاب و بعد از پيروزي انقلاب كساني از سفارت آمريكا آمده‌اند مسائلي را مطرح كرده‌اند، كساني از ارتش آمده‌اند، مسائلي را مطرح كرده‌اند ولي در آن كساني كه از سفارت آمريكا آمده‌اند گفتم من يادم نمي‌آيد ديداري با هايزر داشته باشم. اگر هايزر هم بود در همين فرمول بود ولي يادم نمي‌آيد. چنين چيزي تحت اين عنوان نبود... اصولاً در دنيا تماس سياسي با ديگران داشتن، اجتناب‌ناپذير است. در موارد معيني با صراحت اين را اعلام كرده‌ام كه اگر رهبران و مسئولاني در جامعه به جاي داشتن موضع قدرت، روشن بروند سراغ مقدس بازي سياسي (مقدس بازي سياسي اين است كه يك نفر كه يك مسئوليت سياسي دارد بگويد اصلاً نمي‌پذيرم با يك خارجي يك كلمه حرف بزنم كه مبادا جامعه ما را بدنام كند) من اين روحيه را همواره به عنوان يك ضعف ناميده‌ام، مي‌گويم يك آدم قوي از برخورد با دشمن در موقعيت‌هاي مناسب نه تنها سرباز نمي‌زند بلكه حسن استفاده مي‌كند.» (53) آيت‌الله بهشتي در ادامه توضيحاتي كه به صورت پراكنده و از طرق مختلف مطرح مي كرد با شركت در يك مصاحبه تفصيلي با مجله اطلاعات هفتگي تلاش كرد تا پاسخ بسياري از شايعات و شبهات مطرح شده پيرامون خود را بدهد. اما اين مصاحبه‌ تا زمان شهادت او امكان انتشار نيافت. عدم چاپ اين مصاحبه كه مطالب مهمي را در بر دارد و مطلوب جريان شايعه‌ساز نبوده حاكي از عمق فتنه‌اي است كه براي بدنام‌سازي رهبران انقلاب و مسئولان عالي‌رتبه نظام تدارك ديده شده بود. در اين مصاحبه آمده است:
- آقاي بهشتي به طور صريح و رك نظرتان را راجع به سازش و سازشكاري بگوييد.
* درباره سازش نظر خودم را مكرر اعلام كرده‌ام. به نظر من انقلاب اسلامي ايران وقتي مي‌تواند موفقيت‌آميز به جلو برود كه هيچ‌گونه سازش با قدرتهاي بيگانه در طرح و نقشه رهبري انقلاب و اداره انقلاب رخنه نكند. البته به نظر من دو نوع سازش وجود دارد در عالم سياست كه فكر مي‌كنم هر دو مردود باشند؛ يكي سازش خيانتكارانه و ديگري سازش مصلحت‌انديشانه است. من شخصاً هر دو نوع سازش را رد مي‌كنم. در مورد سازش خيانتكارانه مطلب روشن است. كساني هستند كه براي اينكه در يك كشوري در دنياي سوم به حكومت برسند مي‌آيند و با آن ابر قدرتي كه حامي حكومت وقت است وارد مذاكره مي‌شوند و زير پاي حكومت قبلي را خالي مي‌كنند تا خودشان با حمايت آن‌ ابرقدرت جاي او بنشينند. اين سازش خيانتكارانه است و معمولاً در اين رويه، اينگونه افراد يا گروه‌ها مجبور مي‌شوند امتيازي به آن ابرقدرت بدهند تا او را راضي كنند تا اينكه خودشان جانشين حكومت قبلي باشند. نوع دوم سازش، اين است كه يك گروه علاقه‌مند به مصلحت ملت وكشور، خط ‌مشي سياسي انتخاب كرده كه در آن خط ‌مشي سياسي معتقد است به جاي مبارزه قوي و نيرومند با ابرقدرت‌هاي استعمارگر بيايد و با آنها وارد مذاكره هم بشود و به خيال خودش آنها را هم قانع كند كه دست از سر يك كشور دنياي سوم و يك ملت دنياي سوم بردارند و بخواهند با منطق، آنها را از استعمار و استثمار منصرف كند. بي‌آنكه واقعاً بخواهد به ملت خودش خيانتي كند. به اين مي‌گوييم سازش مصلحت‌جويانه و از نظر من اين نوع سازش هم محكوم است.
- چرا اسناد ديدار شما با نمايندگان سفارت آمريكا در لانه جاسوسي افشا نمي‌شود. فقط اسناد بازرگان كه نماينده شورا و دولت بود و مصوبات شما را اجرا مي‌كرده، فاش گرديده است؟
* اگر در اسناد موجود در سفارت، نوشته‌هايي باشد كه در آنجا نوشته باشند (همه اين يك يا دو نوبت قبل از پيروزي، شايد يك نوبت بعد از پيروزي اينها آمده‌اند و صحبت كرده‌اند) نشان دهنده اين بوده است كه با يك عنصر نفوذناپذير و اغفال‌ناپذير سر و كار دارند، اين فرزندان شجاع ملت بايد اينها را منتشر كنند كه آن وقت همه شما اينها را طعن و لعن مي‌كنيد كه اينها رفته‌اند براي فلاني تبليغات راه بيندازند.
- بفرماييد كه براي اولين بار با اين ژنرال آمريكايي چطور آشنا شديد و سابقه آشنايي و ملاقات به چه صورت بوده است؟!
* با كدام ژنرال؟!
- ژنرال هايزر.
* من با ايشان آشنايي نداشته‌ام و تا آنجا كه به خاطر دارم ملاقاتي هم نداشته‌ام. در موقعي كه شوراي انقلاب تشكيل شده بود اين صحبت به ميان آمد كه سران ارتش از طريق آقاي «مهندس بازرگان» تماس گرفته بودند چون آن موقع آقاي «مهندس بازرگان» هم عضور شوراي انقلاب بودند. سران ارتش از طريق آقاي مهندس بازرگان تماس گرفته بودند كه مي‌خواهند با بعضي از اعضاي شوراي انقلاب ملاقاتي داشته باشند. از جمله پيشنهاد شد كه در اين مقالات من هم شركت كنم ولي من به دلايلي در اين ملاقات شركت نكردم، اگر «هايزر» در آن جمع سران ارتش در آن موقع بوده و ملاقاتي با بعضي از اعضاي شوراي انقلاب كه در آن جمع حضور داشتند، داشته اطلاعي ندارم ولي تا آنجا كه به خاطر دارم با او هيچ‌گونه ملاقاتي نداشته‌ام. يك بار هم چند نفر از مسئولان براي مسئله معامله گندمي كه با ايران داشتند، طلبي كه بابت حمل و نقل گندم داشتند مراجعه كردند باز هم اين پس از پيروزي انقلاب بود و فكر نمي‌كنم در ميان آنها هم معني داشته كه «هايزر» شركت كند چون مسئله پيرامون طلب بابت معامله گندم بود. به هر حال اگر هايزر به صورتي كه من او را نمي‌شناختم در يكي از اين برخوردهايي كه روي مسائل ايران بوده حضور داشته، نمي‌دانم. ولي هيچ وقت با شخصي به نام «هايزر» ديداري روي نداده، در عين حال لازم مي‌دانم اين مطلبي را كه اگر حل و فصل مسائل ايران ايجاب مي‌كرد كه «هايزر» را بپذيرم مي‌پذيرفتم. آنچه مي‌گويم فقط به عنوان اين است كه چنين واقعيتي نبوده است و نمي‌خواهم بگويم آن دوستاني كه رفته‌اند و صحبت كرده‌اند كار بدي كرده‌اند چون آنها هم بر طبق وظيفه‌اي كه شوراي انقلاب به عهده آنها گذاشته بوده عمل كرده‌اند.
-حضرتعالي ملاقاتي با «هايزر» نداشته‌ايد ولي اين احتمال وجود دارد كه افراد ديگري كه قبل از تشريف‌فرمايي «امام» به ايران در شوراي انقلاب عضويت داشتند با اين ژنرال آمريكايي مصاحبه و مذاكره كرده باشند؟
* احتمالاً! از اين جمع ارتشي‌ها ...
- هيچ اطلاعي نداريد كه چه اشخاصي ممكن است با وي ملاقات كرده باشند؟!
* الآن دقيقاً يادم نيست. چون بايد از خود آنها سئوال كرد. آقاي «مهندس بازرگان» كه بيشتر در جريان بودند بهتر بتوانند خاطراتشان را در اختيارتان قرار دهند.
- صحبت از اين هست كه حضرت آيت‌الله طالقاني و آقاي مهندس بازرگان و جمعي ديگر با آقاي هايزر ملاقات داشته‌اند...
* همانطور كه گفتم دقيقاً به ياد ندارم و آقاي مهندس بازرگان بهتر به ياد دارند اين مسائل را...
* آقاي دكتر موقعي كه «امام» پاريس تشريف داشتند حضرتعالي در آنجا شاهد نبوديد كه «رمزي كلارك» با بعضي از مقامات ايراني تماس گرفته باشند؟
* آن وقت كه من پاريس بودم، نه! باز هم مي‌گويم وقتي من پاريس بودم كارهاي خودم را انجام مي‌دادم. يعني وظايفي را كه به دوش خودم بود. چه بسا آن موقع آن‌ها هم بودند و من متوجه نبودم و در جريان نبودم...
-در خبرهاي آن موقع روزنامه‌هاي غربي بود كه حتي «رمزي كلارك» با «امام» ملاقات كرده بود.
* ببينيد، آن موقع ديدار خارجي‌ها خيلي زياد بود. در داخل ايران هم هر روز عده‌اي مي‌آمدند و مي‌خواستند با ما گفتگو كنند و همه خواستار اين بودند كه نقطه نظرهاي همه را درباره انقلاب بدانند و اين هجوم بر امام در پاريس از همه بيشتر بود. من شاهد هجوم ديداركنندگان خارجي بر «امام» بودم، در آن چند روزي كه در پاريس بودم. در ميان اينها آيا آقاي «رمزي كلارك» بوده يا نه، اطلاع دقيقي ندارم.
- با توجه به فرمايشات حضرتعالي پس ما مي‌توانيم در اينجا يك خط پاياني بر تمام شايعات مربوط به ملاقات «هايزر» با شما بكشيم و شما هيچ ملاقاتي با ايشان نداشته‌ايد و احتمال دارد كه كسان ديگري از جمله آقاي مهندس بازرگان با ايشان ملاقات كرده باشند.
* بله مي‌توانيد خط پايان بكشيد به اضافه اين نكته كه گفتم. و من دوستاني را كه با مأموريت از طرف شوراي انقلاب با هايزر و هر فرد خارجي ديگر ملاقات كرده باشند آنها را محكوم نمي‌دانم. براي اينكه اين طبيعي است كه در اداره يك انقلاب و در راه يك جامعه، ما بايد با نمايندگان دشمن هم صحبت بكنيم. مهم اين نيست كه كسي با كسي صحبت كند مهم اين است كه چگونه صحبت مي‌كند و از چه موضعي صحبت مي‌كند و من مكرر گفته‌ام كه آنچه مهم است اين نيست كه افراد با نمايندگان خارجي صحبت مي‌كنند يا نه، اين مسئله اصلاً نبايد به عنوان يك مسئله ناپسند و نامطلوب مطرح شود تا روي آن شايعه به وجود بيايد. مهم اين است كه اگر افراد صحبت مي‌كنند چگونه صحبت مي‌كنند. با خود من نمايندگاني از خارج صحبت كرده‌اند و بعد كه اسناد لانه جاسوسي را در آوردند توي يكي از همان اسناد اين جمله آمده است و همانهايي كه با من صحبت كردند اين جمله را نوشته‌اند: «او را به هيچ عنوان نمي‌توان فريب داد.» خب، اين ديدار، يك ديدار مثبت است نه ديدار منفي. اين است كه اصولاً مي‌خواهيم ملت ما در اين جهت موضعگيري صحيح داشته باشد. موضعگيري صحيح اين است كه چگونه برخورد كنيم. اما در اصل برخورد اشكالي نيست. بله از وقتي كه پس از اشغال لانه جاسوسي امام به عنوان رهبر دستور دادند كه به طور كلي با نمايندگان آمريكا مستقيم يا غيرمستقيم كسي صحبت نكند از آن موقع به بعد اگر كسي صحبت كرده باشد خطا كرده است...
- پس از روي كار آمدن بختيار به فاصله چند روز ارتشبد قره‌باغي اعلاميه بي‌طرفي ارتش را صادر كرد. در صورتي كه تا چند روز قبل از آن اعلاميه‌هايي كه مي‌داد تماماً حاكي از طرفداري از نظام شاهنشاهي بود. بعد شايع شد كه قره‌باغي تماس‌‌هايي با شوراي انقلاب داشته و به اصطلاح براي جان خودش امان گرفته و اين اعلاميه را صادر كرده است.
* قبلاً گفتم كه سران ارتش مي‌خواستند كه ديداري داشته باشند كه قره‌باغي هم جزو سران ارتش بود و چند تن از آقايان با آنها ديدار داشتند.
- شما ديداري داشتيد يا نه؟!
* نه، من نبودم، گفتم كه در آن ديدار نبودم.
- با ارتشبد قره‌باغي چطور؟
* نه، اما اينكه در اين ديدار امان‌نامه به كسي داده شود اصلاً مطرح نبود. هدف از اين ديدار اين بود كه تلاش كنند و ارتش را از حمايت رژيم منصرف كنند و اين جزو وظايف شوراي انقلاب بود كه به جبهه دشمن نفوذ كند و ارتباطات ميان آنها را قطع كند. اين از كارهاي مفيد شوراي انقلاب بود. اما اينكه امان نامه به كسي داده شود اصلاً مطرح نبود.
- در آن روزهاي قبل از انقلاب، به فاصله 10 روز تا يك ماه با سران كشورهاي خارجي و مقامات عالي رتبه اروپا تماس‌هايي نداشته‌ايد؟!
* كي؟
- در حدود روزهاي برپايي كنفرانس گوادلوپ.
* نه، من در آن موقع باز هيچ يادم نمي‌آيد كه هيچ رابطه‌اي بين آنها و شوراي انقلاب بوده باشد.
- مي‌گويند شما براي جلوگيري از كودتا با هايزر ملاقات كرده‌ايد. روي ديوارها در بعضي از نقاط شهر نوشته‌اند: «خط آيت، خط برژينسكي، خط بهشتي، خط برژينسكي ...» در مورد برژينسكي هنگامي كه شما رئيس شوراي انقلاب بوديد ملاقاتي بين يزدي و بازرگان و برژينسكي در الجزاير صورت گرفت. آيا آن طور كه آقاي يزدي در مجلس عنوان كرده‌اند شوراي انقلاب در جريان اين ملاقات بوده است؟
* برژينسكي اصلاً ديداري با ما نداشت.
- بله، ولي در الجزاير با يزدي و بازرگان ملاقات كرده است و آقاي يزدي در مجلس عنوان كردند كه شوراي انقلاب در جريان بوده است. شما اين گفته آقاي يزدي را تأييد مي‌كنيد؟
* همانطور كه گفته شد، آقايان قبل از رفتن به الجزاير هيچ مجوزي نگرفتند كه با برژينسكي ملاقات داشته باشند ولي آنجا رفته‌اند و ملاقات داشته‌اند. باز تكرار مي‌كنم، اگر آقايان، اگر نخست‌وزير و وزير خارجه ما لازم ديده باشند با برژينسكي صحبت بكنند من اين را جرم و خلاف نمي‌دانم، اگر خلافي هست اين است كه چه صحبتي كرده‌اند. باز بايد تكرار بكنم، براي چندمين بار تكرار مي‌كنم و در آينده هم تأكيد خواهم كرد: مگر مي‌شود كشوري را اداره كرد بي آنكه انسان با نمايندگان كشورهاي ديگر گفتگو كند؟ بايد نمايندگان كشورهاي ديگر بدانند كه با ما به صورت مستقل گفتگو كنند، يعني ما مستقل هستيم. به هر حال اگر ما در صحبت‌هايي كه با ديگران مي‌كنيم قاطع باشيم و با قاطعيت روي استقلال و بي‌نيازي‌مان از آنها پافشاري بشود گفتگو با آنها هميشه نتيجه خوب خواهد داشت. اگر با آنها در گفتگوها ضعف نشان دهيم نتيجه بد خواهد داشت. به همين جهت من اصل ملاقات اين آقايان را هم هيچ نمي‌توانم درباره‌اش نظر دهم تا وقتي كه دقيقاً بدانم چه گفته‌اند. ولي دقيقاً نمي‌دانم چه گفته‌اند. مهم اين است كه آقايان بتوانند صورت مذاكراتشان را براي اطلاع ملت منتشر كنند.
- پس تأييد نمي‌كنيد گفته آقاي يزدي را كه صورت مذاكرات را به اطلاع شوراي انقلاب رسانده‌ايم.
* صورت مذاكرات را به آن صورت ...، قبل از رفتن يا بعد از رفتن؟
- پس از بازگشت.
* پس از بازگشت گزارش دادند اما اين غير از آن است كه قبل از رفتن مجوز كسب كرده باشند. خوب پس از بازگشت گزارش دادند كه به همان دليل كه اين گزارش اينها «جمعاً مطلوب نبود»؛ براي ملت هم خوشايند نبود ولي وقتي برگشتند گزارش كار خود را به شوراي انقلاب دادند و بعد به امام هم گزارش دادند اما اين گزارش كار نشانه تأييد كامل كار آنها نمي‌تواند باشد مگر اينكه تمام مذاكراتي را كه آنها انجام داده‌اند نوارش را و صورتش را دقيقاً بگويند. (54) از نكات جالب توجه پيرامون مصاحبه مورد اشاره اين است كه نشريه اطلاعات هفتگي در مقدمه مصاحبه زمان ضبط آن را 59/7/19 اعلام مي‌كند. اما به دلايلي كه بيان نمي‌شود در آن زمان به چاپ نرسيده و چند ماه بعد يعني 10 روز پس از شهادت آيت‌الله بهشتي آن را به چاپ مي‌رساند. در حالي كه ممكن بود توضيحات دكتر بهشتي تا اندازه‌اي در تنوير افكار عمومي مؤثر واقع شود. اين مصاحبه به خوبي نشان مي‌دهد كه تلاش شده از طريق برخي سئوالات بهشتي به عنوان فردي سازشكار و سابقه‌دار در ديدارهاي سياسي مشكوك با نمايندگان كشورهاي خارجي معرفي شود كه او از پس سئوالات بر آمده و توضيحات مبسوطي را مطرح كرده است. به همين دليل احتمالاً دست‌اندركاران مصاحبه كه از رسيدن به اهداف خود باز مانده‌اند از انتشار آن منصرف شده‌اند.

نتيجه
 

به هر حال سند مذاكره آيت‌الله بهشتي به رغم شايعه‌پراكني‌ها و اتهاماتي كه عليه وي مطرح شد نه تنها چهره‌اي سازشكار و يا غير انقلابي از او به تصوير نمي‌كشد كه چهره‌اي منطقي و علاقه‌مند به منافع ملي را به نمايش مي‌گذارد. همچنين بررسي حاشيه‌هاي مرتبط با ماجراي انتشار اين سند نيز نشان مي‌دهد كه همه جوسازي‌ها در حقيقت هياهوي سياسي با هدف انحراف افكار عمومي از حقايق ديگر بوده است. البته شهيد بهشتي تا زمان حيات به دفعات و در مناسبت‌هاي مختلف نسبت به سياست‌هاي دولت آمريكا اعتراض داشت و با آن به مخالفت پرداخت كه همگي حاكي از عمق نگاه او به اين كشور و سياست‌هاي آن است. جمله معروف «اي آمريكا از ما عصباني باش و از اين عصبانيت بمير» از بهترين جملاتي است كه شهيد بهشتي در اعتراض به دخالت‌هاي آمريكا در امور داخلي ايران بيان داشته و به يكي از ماندگارترين تعابير سياسي عليه دولت آمريكا مبدل شده است.

پي نوشت ها :
 

29. مجله شهروند امروز، شمـ 45، مورخ 87/2/15، ص 46.
30. روزنامه اطلاعات، مورخ 58/12/12.
31. مجله شهروند امروز، شمـ 45، مورخ 87/2/15، ص 49.
32. همان، ص 48.
33. جزوه افشاگري و پاسخ به سئوالات از انتشارات انجمن اسلامي دانشجويان مجتمع عالي تكنولوژي انقلاب، ص 22.
34. مجله شهروند امروز، شمـ 45، مورخ 87/2/15، ص 49.
35. جمعي از پژوهشگران سازمان مجاهدين خلق از پيدايي تا فرجام، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، س 84، ج 1، صص 327-282-281.
36. همان، ج 2، ص 27.
37. همان، ج 2، ص 388.
38. گروهك رجوي بعدها به صورت علني و رسمي به خدمت كشورهاي امپرياليستي بويژه آمريكا در آمد.
39. زيباكلام، صادق، ‌مقدمه‌اي بر انقلاب اسلامي، تهران، روزنه، 1378، ص 85.
40. نشريه مجاهد، س اول، شمـ 12، مورخ 58/11/16، ص 8 و محمد حسنين هيكل روزنامه‌نگار برجسته عرب كه تحقيقاتي پيرامون انقلاب اسلامي داشته و با نيروهاي انقلابي ايران نيز مرتبط بوده مي‌نويسد: «رجوي مي‌پنداشت كه كارتر (دولت آمريكا) در مقطعي خاص دست از حمايت شاه كشيده است.» (حسنين هيكل، ايران روايتي كه ناگفته ماند ـ مترجم حميد احمدي، نشر الهام، تهران، 1362، ص 19) جالب اين است كه اين تحليل رجوي از جهاتي با تحليل سلطنت‌طلبهاي هوادار رژيم نيز شباهت دارد.
41. نشريه مجاهد، س اول، فوق‌العاده شمـ 5، مورخ 58/11/12، ص 1.
42. سعادتي در تاريخ 58/2/5 دستگير شد.
43. ر.ك: جمعي از پژوهشگران، سازمان مجاهدين خلق از پيدايي تا فرجام، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، س 84، ج 2، ص 465. از سوي ديگر چريكهاي فدايي خلق هم براي عقب نماندن از قافله در اطلاعيه‌اي بهشتي را از عناصر دلبسته به امپرياليسم معرفي نمودند (جزوه بحثي در رابطه با اشغال سفارت، ص 5)
44. البته اعضاي سازمان مجاهدين خلق براي نفوذ در مراكز حساس و از جمله دادگاه‌ها تلاش زيادي كردند كه تا حدودي هم موفق بودند. براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، ج 2، ص 395.
45. براي مطالعه كامل اين گزارش مي‌توان به نشريه مجاهد، شمـ 102، نگاه كرد.
46. مجله 15 خرداد، شمـ 15 و 16، س 1373، ص 83.
47. وي نخواست كه نامش فاش شود.
48. جمعي از پژوهشگران، سازمان مجاهدين خلق از پيدايي تا فرجام، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، س 84، ج 2، ص 474.
49. همان.
50. براي اطلاع بيشتر ر.ك: همان، ج 2، صص 597، 523، 522.
51. سنجابي، كريم، اميدها و نااميدي‌ها، لندن، نشر جبهه ملي، چ اول، 1368، ص 319.
52. هايزر، رابرت، مأموريت‌ هايزر در تهران، ترجمه محمد حسين عادلي، تهران، مؤسسه رسا، چ اول، س 1365، ص 186.
53. يزدي، ابراهيم، بررسي سفر هايزر به ايران، انتشارات نهضت آزادي، تهران، چ دوم، س 1362، صص 49-48.
54. مجله اطلاعات هفتگي، شمـ 2046، مورخ 1360/4/17، صص 67-66.
 

منبع:فصلنامه مطالعات تاريخي 25



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.