پس از سرمايه سالاري

بحران اقتصادي اخير در جهان ،ضعف هاي ساختاري نظام سرمايه سالاري را بار ديگر آشکار کرد و نشان داد که سرمايه سالاري توان پاسخ گويي به چالش هاي دنياي پيچيده امروز را ندارد .در پاسخ به اين پرسش که آيا سرمايه سالاري به پايان راه خود رسيده است يا نه ، انديشمندان و کارشناسان مختلف در ماه هاي اخير گمانه زني هاي
سه‌شنبه، 9 شهريور 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پس از سرمايه سالاري

پس از سرمايه سالاري
پس از سرمايه سالاري


 

نويسنده:جف مولگان (1)




 

چکيده :
 

بحران اقتصادي اخير در جهان ،ضعف هاي ساختاري نظام سرمايه سالاري را بار ديگر آشکار کرد و نشان داد که سرمايه سالاري توان پاسخ گويي به چالش هاي دنياي پيچيده امروز را ندارد .در پاسخ به اين پرسش که آيا سرمايه سالاري به پايان راه خود رسيده است يا نه ، انديشمندان و کارشناسان مختلف در ماه هاي اخير گمانه زني هاي زيادي انجام داده اند .مقاله حاضر که تلخيصي است از مقاله اي طولاني تحت همين عنوان ،ضمن اشاره به مسيري که سرمايه سالاري تاکنون پيموده است ، اين ايده را مطرح مي کند که بي شک ، تداوم سرمايه سالاري با مشخصه هاي فعلي آن امکان پذيرنيست .
سيستم بانکداري ايالات متحده با زياني سه هزار ميليارد دلاري مواجه است .ژاپن گرفتار رکود اقتصادي شده است .چين به سمت نرخ رشد صفر درصدي پيش مي رود . برخي هنوز اميدوارند که يک جراحي فوري بتواند وضعيت را به حال سابق درآورد .اما احساس تعداد بيشتري از مردم اين است که در پايان اين دوره نرخ هاي تورم نادر قرار داريم و در آستانه دوره اي هستيم که در آن ، ديگر هيچ چيز تشبيه گذشته نخواهد بود . اما اگر يک رؤيا به پايان برسد ،آيا رؤياهاي ديگري در سايه به انتظار نشسته اند ؟ آيا سرمايه سالاري خود را با اين شرايط سازگار خواهد کرد ؟ يا آيا بايد دوباره يکي از سؤالات بزرگي را مطرح کنيم که بر حيات سياسي قريب به دو قرن سيطره داشته است : پس از سرمايه سالاري نوبت چيست ؟
تاهمين چند سال قبل ، طرح اين سؤال همان اندازه معقول انگاشته مي شد که پرسيدن اينکه ،پس از الکتريسيته نوبت چيست .پس از جذب چين و هند به درون
بازارهاي جهاني ،اين طور به نظر مي رسيد که پيروزي سرمايه سالاري کامل شده است . گفته مي شد که شرکت هاي چند مليتي برامپراتوري هايي بزرگ تر از اکثر کشور -ملت ها حکم مي رانند وطبق برخي محاسبات ،توانسته اند از طريق نشان هاي تجاري خود (برندها )بر توده ها قيموميت يابند .با اين حال ، درسي که از خود سرمايه سالاري مي توان گرفت اين است که هيچ چيز هميشگي نيست ؛در درون سرمايه سالاري ،به همان اندازه که نيروهاي لازم براي پيش بردن آن وجود داردند ،به حد کافي نيروهايي نيز وجود دارند که آن را تضعيف کنند .
من در اين مقاله نگاهي خواهم انداخت به اين که سرمايه سالاري پس از عبور از رکود ،به چه چيزي ممکن است تبديل شود . من نه احيا و نه فروپاشي آن را پيش بيني نمي کنم ، بلکه بين سرمايه سالاري با برخي سيستم هاي ديگر که زماني به اندازه سرمايه سالاري مصون و آسيب پذير به نظر مي رسيدند ،قياسي انجام مي دهم . در دهه هاي نخست قرن نوزدهم ،به نظر مي رسيد که اشرافيت اروپايي نگاه خود را از چالش گران انقلاب خود که رؤياي آنها زير لجن هاي «واترلو » دفن شد ،برگرفته است . اشراف و امپراتورها بر جهان سلطه داشتند و ثابت کرده بودند که فوق العاده قابل اقتباس هستند .آن گاه طرفداران آنها درست مثل حاميان امروزي سرمايه سالاري ،توانستند به طرزي قابل ادعا کنند که اشرافيت در طبيعت ريشه دارد . در آن زمان ،اين سلسله مراتب بود که طبيعي بود ؛ امروزه آزمندي و زياده طلبي است که طبيعي است .در آن زمان ، اين دمکراسي توده اي بود که تجربه شده و ناتواني آن اثبات شده است .امروزه اين سوسياليسم است که از چنين منظري نگاه مي شود ، به مثابه تجربه اي کاملاً شکست خورده ؛چرا که با طبيعت انسان در تضاد بوده است .
اتفاقي که براي نظامي گري افتاده نيز يک چهارچوب سودمند را براي انديشيدن پيرامون آينده سرمايه سالاري در اختيار ما مي گذارد .امروزه ما فقط به اندازه چند نسل از جوامعي دور شده ايم که در آنها نيروي نظامي در رأس تمام قوانين و احترامات قرار داشت . جنگ بخشي از نظم طبيعي و راهي اجتناب ناپذير براي حل اختلافات به شمار مي رفت . با اين حال ،به رغم موارد انگشت شمار ،بيشتر ارتش هاي آن زمان تربيت و متمدن شدند و اربابان غالباً ستمگر به خدمتگزاراني حرفه اي تبديل شدند .
من نمي گويم که سرمايه سالاري بيش از اين رنگ خواهد باخت . اقتصادهاي بازار پيچيده و مرتبط با هم ، همچنان به توليد مازادهاي انبوه ادامه خواهند داد و جريان مداوم دانش هاي علمي نوين ، نيازهاي آنها را تأمين خواهد کرد . اما همان گونه که اشرافيت روزي از مرکز صحنه به کنار رفت و نقشي پيراموني تر گرفت ، سرمايه سالاري نيز ديگر به اندازه امروز بر جامعه و فرهنگ سيطره نخواهد داشت . خلاصه بگويم ،سرمايه سالاري به جاي ارباب ،به يک خدمتکار تبديل خواهد شد و رکود اقتصادي ،اين تغيير را تسريع خواهد کرد . رکودهاي اقتصادي قبلي شديد بودند .اما امروزه رکودها باعث مي شوند که ايده ها از حاشيه به مرکز جريانات اصلي بيايند .اين حرکت حاشيه به متن ايده ها ،از طريق سه مرحله اي که طبق توصيف شوپنهاور براي تمام حقايق جديد رخ مي دهد ،تسريع مي شود ؛ يعني ايده هاي نو در ابتدا مورد استهزا و تمسخر قرار مي گيرند ،سپس به شدت با آنها مخالفت مي شود و در مرحله بعد ، خود به عنوان شاهدي براي خود عمل مي کنند .
براي درک اينکه امکان تبديل شدن سرمايه سالاري به چه چيزي وجود دارد ، ابتدا بايد درک کنيم که چه چيزي هست . مورخ فرانسوي فرناند براودل شايد بهترين توصيف را از سرمايه سالاري به دست داده باشد ،آنجا که از آن به عنوان مجموعه اي از لايه هايي ياد مي کند که بر روي اقتصاد بازار روزمره پياز و چوب ،لوله کشي و آشپزي بنا شده اند . اين لايه هاي محلي ، منطقه اي ،ملي و جهاني را استخراجي بزرگ تر داراي مشخصه مي کند ، تا انجا که فاينانس از کالبد تهي شده ، تلاش براي رسيدن به بازده در هه جا ، بي تعهدي نسبت به هر مکان و کالا سازي همه چيز را در لايه هاي زيرين خود قرار مي دهند . زماني که بانکداري و تجارت پر شور ژنو ،ونيز ، لندن و پراگ با توليد صنعتي مبتکرانه براي ساختن جهاني که در آن دارندگان سرمايه استخراجي سلطه مي يابند ، در هم مي آميزند و بسياري از رقباي ديگر را از قطب مخالف ،از مردان جنگي و محققان گرفته تا بروکرات ها و سازندگان کالا به کناري مي رانند ، سرمايه سالاري به يک کاريزما تبديل مي شود .
در مسير رسيدن به بودجه هاي احتياطي و اقتباسي امروزي ،انواع نسخه هاي تثبيت شده تري از سرمايه سالاري نيز وجود داشته است . ار جمله اين نسخه ها عبارتند از اتحاد با حکومت (چهل درصد سرمايه هاي موجود در سيليکون توسط دولت پرداخته شده است ) .حاکميت شرکت هاي صنعتي بزرگ (مانند آنچه که در کره شاهد هستيم )و دو رگه هاي عجيب سرمايه سالاري کمونيستي سودگرانه که در چين مي بينيم و سرمايه سالاري تحت رهبري غول هاي اقتصادي که در جنوب شرق آسيا وجود دارند .در اين مسير ، بازارهاي آزاد دزد دريايي وار (ماجراجويانه ) نيز ظهور کرده اند ، مثل آمريکايي قرن نوزدهم و نمونه هاي بسيار سوسياليستي شده تر آن نظير سوئيس قرن بيستم . اما همان گونه که کارل مارکس پيش بيني کرده ، سرمايه سالاري گسترش پذير است . شيوه هاي سرمايه سالاري به حوزه هاي مراقبت هاي بهداشتي ،مديريت اراضي و امور خيريه نيز تسري داده شده است .هر چيزي را که قابليت تبديل شدن به کالا را دارد ،مي توان خريد و فروش کرد ، از سکس و هنر گرفته تا مذهب . سرمايه سالاري اگر اين ابتکار را نداشت ،هيچ چيز نبود .حتي تغييرات آب و هوايي به يک بازار گرم بالقوه براي سرمايه سالاري تبديل شده است .
سرمايه سالاري رابطه پيچيده اي با سياست داشته است :گاهي اوقات سياست آن را محدود و تربيت کرده و گاهي وقت ها به دنبال تسلط بر آن بوده است .هم حزب محافظه کار و هم ليبرال در انگليس ،شديداً به کمک هاي مالي «سيتي » ضمانت شده است و از آنها خواسته شده است که زنجيره اي از بانکداران ،هدايت کميسيون هايي را برعهده بگيرند که حوزه کاري اين کميسيون ها يعني سلامت اجتماعي و رفاه عمومي ،به هيچ وجه در حيطه قابليت هاي آنان جاي نمي گيرد .
بوريس جانسون نظارت بر دايره استخدام و مهارت هاي «لاندنز » را به مردي سپرده که اداره کننده يکي از سرمايه هاي احتياطي بوده است .همين الگو را مي توان در آمريکا نيز در اين نمونه مشاهده کرد که هر دو حزب ، يک نفر را در وال استريت تعبيه کرده اند ، به اين دليل که آنها واکنش نشان دادن به بحراني که فرضيات آنها راه شدت به چالش کشيده است دشوار يافته اند .
به نظر مي رسد ، سرمايه سالاري از طريق همه چيز، از داروهاي تغيير دهنده ذهن و بازي هاي رايانه اي گرفته تا ورزش هاي پرانرژي ،به اعماق خواهش ها و تمايلات انسان دست مي يابد ،کاري که فقط در گذشته از مذاهب بر مي آمد .
با اين حال ،تا همين چند دهه پيش ،تمايل شديدي به آنچه که مي توانست جايگزيني براي سرمايه سالاري باشد ،وجود داشت . پاسخ هاي پيش روي سرمايه سالاري بسيار متنوع بود ؛ازکمونيسم گرفته تا مديريت گرايي و از اميد به دوران طلايي فراغت گرفته تا رؤياي بازگشت به هماهنگي اجتماعي و زيست محيطي .امروزه اين اتوپياها را مي توان در جنبش هاي اطراف «کنفرانس اجتماعي جهاني »در حاشيه هاي تمامي مذاهب بزرگ ، در زير فرهنگ هاي راديکالي که در شبکه اينترنت موج مي زنند و در شکل تعديل شده هزاران ماجراجويي مدني در سراسر جهان يافت . آنها خود را موظف به يافتن هواخواهان جديد مي دانند .اما ضعف آنها و ضعف بيشتر متون ضد سرمايه سالاري معاصر ( از ديويد کورتن و وندل بري گرفته تا الن ليپيتز و مايکل آلبرت ) اين است که آنها تأکيد و اهميت زيادي به اين نمي دهند که چگونه ديدگاه هاي آنها را مي توان درک کرد و چگونه بايد بر منافع به شدت مستحکم غلبه کرد .
از سوي ديگر ، توانايي روشنفکري مارکسيسم ، زاده اين ادعا است که سرمايه سالاري، آن سيستم همه جانبه و قدرتمندي نبوده است که امروزه توسط نويسندگاني همچون مايکل هاردت و آنتونيو نگري تصوير مي شود ؛بلکه بيشتر سيستمي بود که موظف به نابودي خود بوده است .در برداشت مارکسيستي ، توسعه تکنولوژيک از طريق تناقضات بين نيروها و روابط توليد ، به نيرويي انقلابي تبديل مي شود . در قرن نوزدهم انتظار مي رفت که ماشينيسم باعث قدرت گرفتن پرولتاريا شود . در قرن بيستم اين طور فرض مي شد که برداشت هاي وارونه از ماشينيسم ،باعث قدرت گرفتن کارگران خواهد شد. در هر دو حالت ، سرمايه سالاري گور سرمايه سالاري را مي کند .
واقعيت اين است که چنين اتفاقي رخ نداد و به جاي آن ،سرمايه سالاري ثروت را در مقياسي بزرگ گسترش داد و مارکسيسم را به کناره راند ،امري که مايه اعتراض احزابي چون حزب ضد سرمايه سالاري نو فرانسه يا جدال آکادميک شديد مارکسيستي شده که از دل آن تئوري ادبي ظهور کرد .
يک نسل پيش ،دانشمند علوم اجتماعي آمريکايي دانيل بل، تناقضات فرهنگي سرمايه سالاري را به رشته تحرير درآورد و گفت که سرمايه سالاري هنجارهاي سنتي را که بر آن بنا شده از بين خواهد برد . هنجارهايي چون تمايل به سخت کوشي ،انتقال ارثيه به فرزندان و پرهيز از لذت گرايي صرف ،ژاپن در دهه 1990نمونه خوبي بود از اينکه نوجوانان تنبل آن ، اخلاق کاري والدينشان را که دليل اصلي وقوع معجزه اقتصادي در اين کشور بود ، پس زده اند .
برخي استدلال ها ،مسائل جمعيتي را به عنوان پاشنه آشيل معرفي کرده اند . ماترياليسم سرمايه سالاري انگيزه هاي مردم را براي داشتن فرزند ، فدا کردن درآمد و لذت در قبال استحکام زندگي خانوادگي تضعيف کرده است .شايسته ساللاري نيز والدين را تشويق مي کند تا پول خود را بيشتر صرف جاه طلبي هاي شان براي پيشرفت بيشتر خرج کنند تا صرفاً براي يک دو فرزند خود . به همين دليل است که نرخ زاد و ولد در ميان اروپاييان و سفيد پوستان آمريکايي به شدت کاهش يافته است .سقوط نرخ پس اندازها به حدود صفر تا سال 2007در آمريکا ،آن هم در شرايطي که اين کشور به يک جمعيت سي درصدي از سالخوردگي نزديک تر مي شود . نشانه اي قاطع از اين است که سرمايه سالاري توانايي خود رابراي محافظت از آينده خود از دست داده است .(کنايه آميز اينکه ،چين با وجود نرخ بالاي پس اندازهايش ،ممکن است حتي بيش از آمريکا در معرض خطر قرار داشته باشد .اعمال سياست تک فرزندي ، اين کشور را به سرعت از کشوري جوان به کشوري پير تبديل مي کند ؛سريع تر از تمام اتفاقات مشابهي که در طول تاريخ بشر رخ داده است .)
ساير منتقدان تأکيد کرده اند که آسيب پذيري سرمايه سالاري، يک موفقيت براي آن است .بهره وري فوق العاده حاصل از توليد صنعتي ،سهم آن را از توليد ناخالص ملي کاهش مي دهد و اقتصادها را بيشتر به خدماتي وابسته نگه مي دارد که ذاتاً رشد آنها دشوارتر صورت مي گيرد . در ذات مصرف ، يک آسيب پذيري سازگاري وجود دارد .برآورده ساختن موفقيت آميز نيازهاي مادي مردم ، اگر آنها تمايل خود را به سخت کار کردن از دست بدهند و به جاي آن ، به سمت سال هاي شکاف ميانسالي و تعطيلات سه روزه در هفته روي آورند ،سرمايه سالاري را در معرض تهديد قرار مي دهد . تنها پاسخ سرمايه سالاري به اين چالش ها ، سرمايه گذاري بيشتر از قبل بر روي خلق نيازهاي جديد است ؛نيازهايي که نگراني از وضعيت جسماني يا زيبايي و توده بدني ،سوخت لازم را براي آنها تأمين
مي کند؛نتيجه فاسدي که مي تواند جوامع سرمايه سالاري پيشرفته را به نسبت همتايان فقيرتر آنها ،از نظر رواني به دردسر بيندازد . البته بحران سرمايه سالاري يک بحران جهاني است و اين بحران ، محدوديت هاي نهادهاي جهاني را که نيم قرن پيش شکل گرفته اند .نشان داده است. چين در حال تبديل شدن به يک بازيگر غالب در بانک پول و بانک جهاني است و به دنبال آن ، هند و برزيل در راهند .«گروه 20» «گروه 8» را به عنوان باشگاهي حائز اهميت به حاشيه رانده است .احتمالاً نهادهاي جديدي نيز در راه هستند تا نقش پليس را برعهده بگيرند و همه چيز را از مهاجرت جهاني گرفته تا وضع مقررات براي بيوتکنولوژي دردست بگيرند و درکنار آنها ، نهادهاي کمتر رسمي را براي کمک به جمعيت جهان بنا کنند تا آنها را در کارهاي مختلف درگير سازند ؛از پارلمان هاي الکترونيکي گرفته تا جايگاه هاي رقابت جهاني همچون «آواز » که يک روزنامه آنلاين است .
هيچ کس نمي داند کدام يک از اين احتمالات واقعيت خواهند يافت . اساساً تعداد بي شماري سمت و سو وجود دارد که سيستم هاي اجتماعي مي توانند در پيش بگيرند .اما تاريخ به ما مي گويد که در لحظات سرنوشت ساز ،تکامل عمدتاً به طور گزينشي عمل مي کند .به اين ترتيب معلوم مي شود ،تنها تعداد معدودي از مدل ها پايدار هستند و نسبت به فن آوري ، ارزش ها و ساختارهاي قدرت مسلط گرايش نشان مي دهند .
استدلال ها کم کم دارند معطوف به اين مي شوند که طرح هاي اصلاحي به جاي اينکه در تلاش براي اصلاح بازارهاي گذشته باشند ، چگونه مي توانند رشد مشاغل را بازگردانند و آينده را سرو سامان دهند . هنوز معلوم نيست که کدام گروه از سياست مداران خواهند توانست نسخه اي از سرمايه سالاري خدمتکار را که بيشتر از همه با قرن بيست و يکم تناسب داشته باشد ،تدوين کنند . ديويد کامرون تلاش هاي سختي را در اين راستا انجام داده است ، اگر چه ممکن است نسخه او گاهي اوقات در خدمت نسل هاي ذي نفع عمل کند . گوردون براون پسر يک کشيش است ، اما عميقاً در اين بحران درگيراست .اوباما بايد مطلوب ترين فرد براي ارائه يک نسخه جديد و مناسب باشد ، با اين حال ،او دور و بر خود را از مدافعان و پرچم داران همان سيستمي انباشته است که به نظر مي رسد اکنون درحال فروپاشي باشد .
نتيجه حاصله اين است که فضاي سياسي بازتري در حال ايجاد شدن است . در کوتاه مدت ،اين فضا پر خواهد شد از خشم ،هراس و سردرگمي در بلند مدت تر ، ممکن است اين فضا از بازتاب نسخه جديدي از سرمايه سالاري و رابطه آن ، هم با جامعه و هم محيط زيست انباشته شود . نسخه اي که درباره آنچه که ما خواهان رشد آن هستيم و آنچه که انجام داده ايم ،شفاف تر خواهد بود . دمکراسي ها در گذشته مکرراً سرمايه سالاري را تربيت ، هدايت و بازنگري کرده اند . آنها مانع از فروش مردم ، آراي آنها ،کار کودکان و فروش اعضاي بدن شده اند ؛حقوق و قوانين را به اجرا گذاشته اند و در عين حال منابع را صرف بر آوردن نيازهاي سرمايه سالاري به علم و مهارت ها کرده اند ؛ و اين آميزه کشمکش و همکاري که به بيشترين پيشرفت ها در قرن گذشته دست يافته ،خود را دور نگه داشته است .
براي کشف اينکه بعد چه خواهد شد ،شايد بايد نگاهي به پيش رو بيندازيم .خط افق ساده ترين آزمون را در اختيار مي گذارد ، براي فهم اينکه ارزش هاي يک جامعه و مازادهاي آن در کجا کنترل مي شود .چند قرن پيش ، بزرگ ترين ساختمان هاي شهرهاي جهان ، قلعه ها ، کليساها ، معابد بودند ،بعدها اين معيار براي ساختمان ها بلند ، جاي خود را به قصرها دادند . در قرن نوزدهم ،براي مدت کوتاهي ،ساختمان هاي شهري ، ايستگاه هاي راه آهن و موزه ها اين جايگاه نصيب بانک ها شد . اما درباره آنچه در آينده بعد از اين مي آيد ،ما بايد ظرفيت خود را براي تجسم کردن بالا ببريم و از ميان توفاني که تازه در حال گردآوري نيروي خود است ، ببينيم که چه در وراي آن وجود دارد.

پی نوشت ها :
 

1-Geoff Mulgan،پژوهشگر و تحليلگر مسائل اقتصادي و سياسي و صاحب آثار متعدد.
منبع :www. prospect-magazine.co.uk
 

منبع:نشريه سياحت غرب ،شماره 71



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.