اختلاف نظر علما درباره برخي از جنبههاي سوگواري محرم
ترجمه : جعفر جعفريان
در اين مقاله, از پرداخت مجدد به اين پرسش كه بسيار مورد بحث قرار گرفته, يعنى بحث از ريشه و دلايل گسترش اين برنامه هاى دراماتيك خوددارى مى كنم, و تنها به ذكر اين نكته بسنده مى كنم كه بسيارى از نويسندگانى كه درباره اين نمايش ها قلم زده اند به رفتار و موضع ترديدآميز و حتى شديداً انتقادى برخى علماى شيعه درباره محتوا و طريقه اجراى اين نمايش ها اشاراتى داشته اند.4 به هر حال, تا آنجايى كه بنده اطلاع دارم, در هيچ زبان غربى, تحليلى مفصل, براساس منابع شيعى درباره موضع علماى شيعى نسبت به عزادارى به طور كل و يا برخى از جنبه هاى آن به طور خاص, وجود ندارد.5
در اين مقاله من تنها در مورد مسئله موضع آنها در مورد سينه زنى و استفاده از زنجير و قمه در خودآزارى در جريان مراسم بحث كرده ام. در اين متن از اين پس اين اعمال با واژه كلى (خودزنى) مورد اشاره قرار مى گيرد.*
در حدود پنجاه سال قبل, بحث و جدلى بين علماى شيعه بر سر مشروعيت خودزنى و ديگر آداب محرم, باعث پيدايش بحرانى در جوامع شيعى سوريه و لبنان گرديد كه نويسندگان شيعى معاصر از آن با نام (فتنه بزرگ) ياد كرده اند.6 به عنوان يك گام مقدماتى در جهت برخوردى موشكافانه با كل مسئله آداب عزادارى, آن گونه كه محققان شيعى به آن نگريسته اند, بنده برخى از يافت هاى خود را كه در طول مطالعات خود درباره ادبيات و همچنين شرايط اجتماعى ـ سياسى حاكم بر اين جدل داشته ام, خدمت شما عرضه مى دارم. در حقيقت موشكافى اين فتنه شيعى در اواخر دهه بيست ميلادى مى تواند نقطه آغاز خوبى براى بررسى كلى مسئله باشد. در اين نوشته, حوادث مشابه و يا بازتاب هاى اين مجادله در ايران مورد بحث قرار نخواهد گرفت.7
عنصر اصلى ماجرايى كه با عنوان فتنه شيعه در قرن بيستم از آن ياد شده سيد محسن امين عاملى (1952/1371ق) مى باشد. وى نويسنده يك اثر تراجم نگارى بزرگ با عنوان اعيان الشيعه است.8 سيد محسن, كه در شقراء در جبل عامل (جنوب لبنان) در سال هاى 1876 يا 1868 [1284ق] متولد شده, در نجف تحصيل كرد, بعدها به دمشق رفت و در آنجا رهبر معنوى جامعه شيعه گرديد. در اوايل دهه بيست قرن بيستم وى كتابى در پنج بخش درباره شهادت امام حسين فرزند على(ع) و ديگران امامان اهل بيت(ع) به نام المجالس السنيه9 نوشت. سيد محسن در اين كتاب, ضمن دفاع از ديدگاه سنتى شيعه درباره تاريخ اوليه اسلام و تأكيد بر شايستگى عزادارى براى شهيدان, از برخى آدابى كه در مراسم عزادارى محرم اجرا مى شود, و به خصوص خودزنى انتقاد كرد. اين انتقاد بلافاصله توسط يكى از هم ميهنان وى به نام شيخ عبدالحسين صادق (وفات: 1942م/ 1361هـ.ق) پاسخ گفته شد. وى اهل نبطيه10 بود, مكانى كه به دليل تعزيه هاى آن تا سال هاى اخير شهرت خاصى داشت [10الف]. اين جوابيه كه در 1926 يا اوايل 1927 [1345هـ.ق] با عنوان سيماء الصلحاء11 منتشر شد, به وسيله سيد محسن در كتابچه اى كوچك ولى بسيار جالب به نام التنزيه لاعمال الشبيه* مورد انتقاد قرار گرفت. اين كتابچه در محرم 1346 هجرى (جولاى 1927) نوشته شد12 و در صيدا در اواخر 1928 چاپ شد.13 كتابچه ياد شده كه بعداً در مورد آن بيشتر سخن خواهيم گفت, شعله اين فتنه شيعه را برافروخت و مى توان آن را به عنوان متن اصلى آن ماجرا شناخت. در اين كتابچه, سيد محسن نه تنها خودزنى بلكه استفاده از آلات موسيقى و حضور زنان بدون پوشش در مراسم محرم به عنوان سمبل زنان خانواده امام حسين(ع) را بدعتى نامشروع ناميد. از آنجايى كه كتاب التنزيه حمله اى شديد به آن دسته از علماى شيعى بود كه در قبال آنچه سيد محسن آنها را به عنوان معلول دسيسه هاى شيطان عنوان كرده بود, سكوت اختيار كرده و يا حتى از آن دفاع مى كردند, اين كتابچه منجر به زنجيره اى از پاسخ هاى مجادله آميز شد, تا آنجا كه بنابر ادعاى سيد محسن تنها يك نويسنده اين جرأت را به خود داد كه در اثر خود به دفاع آشكار از آن بپردازد.14 اين دفاع15 و بسيارى از رديه ها در عراق منتشر شد, جايى كه شيعيان لبنانى مخالف سيد محسن, اخبار آنچه را كه آنها به عنوان حمله افتضاح آميز به بنيان شيعه مى دانستند, به آنجا آورده بودند. اين كتابچه هاى مجادله آميز منابع خوبى براى تحقيق و مطالعه درباره مسئله مورد بحث هستند; ولى دستيابى به آنها بسيار مشكل است. دليل اصلى مشكل بودن اين دستيابى, در كنار ساير دلايل, اين است كه كتابخانه هايى كه اين گونه نوشته ها در آنها يافت مى شود ـ به خصوص در مراكز كتابخانه اى عراق ـ نمى تواند بسادگى توسط خارجى هاى غير شيعى مورد استفاده قرار گيرد. در ضمن, شيعيان عموماً در صحبت درباره بيشتر اين موضوعات با خارجى ها ترديد دارند.
در حقيقت, جزوات مجادله آميز بر ضد آثار سيد محسن, المجالس السنية والتنزيه هنوز در دسترس بنده قرار نگرفته اند. با اين همه, نام نويسندگان اين نوشته ها, به همراه همه اطلاعات كتاب شناختى كه بنده موفق به كشف و اثبات درستى آنها شده ام, در اين متن آمده است. بنده اميدوارم ليست زير براى خوانندگانى كه تمايل به تحقيقات بيشتر درباره تاريخ مجادلات شيعه در مورد تعزيه را دارند, مفيد واقع شود:
الف. عبدالله السبيتى, رنة العصا فى تعظيم شعائر العزاء, بغداد چاپ دوم (مطبعة النجاح) از اين كتاب در ذريعه, ج2, ص254, ش1552 و معجم المؤلفين العراقيين, ج2, ص326 ياد شده است. براى اطلاعات بيشتر درباره مؤلف اين كتاب بنگريد: خانبابا مشار, مؤلفين, كتب چاپى, ج3, ص992ـ 993.
ب. مرتضى آل ياسين, نظرة جامعة تبحث عن المظاهرات فى عاشوراء كل سنة (محرم), بغداد (مطبعه الفرات), عنوانى كه در Der Islam 17/1928/341 ذكر شده با آنچه در معجم المؤلفين العراقيين, ج3, ص291 آمده است, فرق دارد. تاريخ چاپى كه در هر دو مرجع ذكر شده سال 1927 را نشان مى دهد كه اين اثر نمى تواند (آن گونه كه در ذريعه, ج4, ص455 گفته شده) بر ضد التنزيه نوشته شده باشد, ولى مى تواند ردى بر المجالس السنيه باشد. درباره مرتضى آل ياسين بنگريد: رجال الفكر والادب فى النجف, ص472, ش2036.
ج. عبدالحسين حلى, النقد النزيه لرسالة التنزيه, نجف, 1347 قمرى (29ـ 1928) بنگريد: معجم المؤلفين العراقيين, ج2, ص227; نقباء البشر, ج1/3, ص1062ـ1072. براساس آنچه در منبع دوم گفته شده, عبدالحسين حلى رد ديگرى هم بر تنزيه سيد محسن با عنوان نصره المظلوم ولى با اسم مستعار حسن المظفر نوشت. اين نكته با آنچه در معجم المؤلفين العراقيين, ج1, ص332 و ج2, ص226 آمده تأييد مى شود, اما تاريخ چاپى كه در آنجا آمده (1345ق/ 27ـ1926) با تاريخ چاپ التنزيه (1928) هماهنگى ندارد. به هر روى استفاده از نام المظفر به عنوان اسم مستعار توسط عبدالحسين حلى چندان هم تصادفى به نظر نمى رسد (بنگريد به ادامه بحث).
د. محمدحسين المظفر: الشعائر الحسينية, بغداد, 1348هـ.ق (20ـ1929), مطبعة النجاح, (ذريعه, ج14, ص191, ش2136; معجم المؤلفين العراقيين, ج3, ص154). درباره مؤلف بنگريد: نقباء البشر, ج1/2, 6464.
هـ. عبدالمهدى المظفر: ارشاد العلماء للتمسك بالائمه, نجف, 1348هـ.ق (30ـ1929). بنگريد: ذريعه, ج1, ص512, ش2510 و معجم المؤلفين العراقيين, ج2, ص353. يك مطلب از ارشاد العلماء در اعيان الشيعه, ج40, (1957), ص122. در ذريعه, ج12, ص272, ش1819 از كتاب ديگرى از عبدالمهدى المظفر با عنوان السياسية الدينية لدفع الشبهات على المظاهرات الحسينيه (نجف) ياد شده است. درباره مؤلف بنگريد: نقباء البشر, ج1/37, ص1240ـ1242.
و. على نقى اللكهنوى, اقالة الاثير فى اقامة الشريعة الحسينية, نجف, 1348ق (30ـ1929), بنگريد: ذريعه, ج2, ص263, ش1072 (نيز: ج4, ص455, ش2027). معجم المطبوعات (بنگريد پاورقى ش15), ص88, ش158 از چاپ 1374ق, مطبعه الغرى (59ص) ياد كرده است. درباره مؤلف بنگريد: رجال الفكر والادب فى النجف, ص390, ش1650.
ز. گفته هاى برخى از علماى معروف شيعه در حمايت از خودزنى و آداب مربوط به آن به احتمال زياد در كتابچه اى اثر سيد محسن السويج (يا السويجى) با عنوان الفتاوى والتقرير فى جواز التشبيه والعزاء (مطبعه الغرى, 32ص, چاپ سال 1957) آمده است. اين كتابچه نيز در دسترس بنده قرار ندارد.16
خوشبختانه, تنزيه سيد محسن حدود پنج سال پيش در بيروت تجديد چاپ شد (1973؟).17 همچنين اثر وى اطلاعاتى را درباره محتواى سيماء الصلحاء شيخ عبدالحسين صادق در اختيار ما قرار مى دهد, چرا كه سيد محسن بخش هاى طولانى از كتاب هاى مخالفانش را عيناً نقل مى كند. [17الف] در نتيجه, اين توانايى را به ما مى دهد كه تصورى از بحث هايى كه برخى علماى شيعه در دفاع از خودزنى و آداب مربوط به آن داشته اند, به دست آوريم; مانند اين ادعاى شيخ صادق درباره اينكه زخمى كردن جلو سر به عنوان نشانه عزادارى براى امام حسين(ع) به گونه اى شبيه عمل طبى حجامت است و بنابراين مجاز است; علاوه بر آن كه در اين كار يك هدف مذهبى هم دنبال مى شود.18 به علاوه, عدم دسترسى نسبى به آثار رديه اى مربوط به اين بحث را مى توان با استفاده سيستماتيك و اصولى از آثار كتابشناسى و متون شرح حال كه اخيراً نوشته شده جبران نمود.19 بدين ترتيب, مى توان تاريخ ادبى فتنه شيعه را, به خصوص با در نظر گرفتن روابط خانوادگى بين برخى از نويسنده هاى درگير در اين موضوع مجدداً بازسازى كرد.
نهايتاً, نوشته هاى (خاطرات) مانند جعفر الخليلى20 درباره شخصيت هاى معاصر عراق, اطلاعات غنى و با ارزش ديگرى را درباره مجادلات مربوط به آداب محرم در اختيار ما قرار مى دهد, چرا كه وى خود يكى از معدود پيروان متعصب سيد محسن در نجف بوده است.21 عموماً براساس تنزيه سيد محسن و ديگر مواردى كه در بالا ذكر كردم, قصد دارم تا درباره برخى جزئيات اين نزاع, توضيحات و تفاسيرى را ذكر كنم و درباره موضع علماى شيعه درباره خودزنى نتايجى بگيرم.
1. واضح است كه سيد محسن هيچ گاه قصد نداشت مراسم عزادارى محرم را براندازد يا لغو كند. حتى به نوعى, مى خواست آن را احيا كرده و گسترش دهد. وى اميد داشت كه با حذف بدعت ها از عزادارى محرم, آن را تبديل به وسيله اى براى اقدامات تبليغى شيعه كند. براى دستيابى به اين هدف, او پيشنهاد كرد كه بايد سلسله جديدى از مداحان و روضه خوانان آموزش ديده تربيت شوند و جايگزين آن دسته از كسانى شود كه تصوير شيعه را با بيان رسوم غلط, نشر داستان هاى خرافى, تقويت خودزنى و غيره مخدوش مى كنند.22
2. سيد محسن نخستين كسى نبود كه براى حذف خودزنى و برخى ديگر از كارهايى كه بدعت آميز مى دانست, از مراسم محرم تلاش نمود. به هر روى, مدرك كتبى اين موضع گيرى اصلاحى, تنها در نسخ چاپى, در دهه بيست قرن بيستم يافت مى شود, يعنى كم و بيش شبيه كارهاى سيد محسن در اين زمينه, نام دو تن از كسانى كه با سيد محسن هم عقيده و هم موضع بوده اند بايد در اينجا ذكر شود: سيد ابوالحسن اصفهانى, كه تا زمان درگذشتش در نجف مجتهد (مرجع تقليد) بود23 و سيد محمدمهدى قزوينى در بصره.24 گفته هاى آنها بر ضد خودزنى حدود دو سال قبل از انتشار كتاب تنزيه سيد محسن بود.25
3. در جبل عامل, مجلس تعزيه در ماه محرم قرن هاست كه برگزار مى شود. مراسم خودزنى ـ كه بنابر احتمال زودتر از دهه آخر قرن نوزدهم شكل نگرفته است ـ توسط مهاجران ايرانى به نبطيه آورده شد.26 يك عالم شيعى به نام شيخ حسن الحبوشى, ملقب به المكى (م1907 يا 1908/1326ق)27 با اين مراسم مخالفت كرد. وى از قائم مقام عثمانى در صيدا در باب اين مسأله يارى خواست. به هر روى, والى عثمانى در بيروت, بعد از دخالت مراكزى كه بنابر منابع در دست من, هويت آنها مشخص نيست,28 به قائم مقام دستور داد تا در مراسم مذهبى ايرانيان دخالتى ننمايد. خيلى زود غير ايرانى ها نيز بدان ها پيوستند و با حمايت اشخاص منتفذ محلى مراسم محرم نبطيه با آداب خودزنى و تعزيه هايش تبديل به مركز پر جاذبه اى شد كه بينندگان فراوان شيعى و غير شيعى را از روستاهاى مجاور و جاهاى ديگر به خود جذب مى كرد… شكل و سياق ايرانى عزادارى حتى به ديگر مناطق جبل عامل به خصوص شهر كوچك جباع گسترش يافت.29
4. تا آنجايى كه به عراق و ديگر كشورهاى با جوامع شيعى مربوط است, سيد محسن هيچ چيزى درباره منبع ظهور خودزنى نگفته است. او تنها بدين نكته اشاره مى كند كه در زمان آل بويه و ديگر حاكمان شيعى در دوره قرون ميانه, خودزنى براى جامعه شيعى ناشناخته بوده است و بنابراين در منابع عالمان شيعى آن زمان مانند شيخ مفيد, شريف مرتضى و شريف رضى بدان اشاره اى نشده است.30 به هر روى, همرزم سيد محسن, محمدمهدى قزوينى, در اثرى كه آن را در رمضان سال 1345 هجرى (مارس 1927) منتشر كرد, ادعا نمود كه استفاده از آهن, يعنى زنجير و قمه در خودزنى حدود يك قرن قبل توسط مردمانى كه تسلط زيادى به قوانين شريعت نداشتند, پديد آمد.31 اگر فرض كنيم گفته قزوينى تنها در مورد تاريخ آن اعمال در عراق است, آن گاه اين موضوع با ساير اطلاعاتى كه در منابع ديگر درباره شيخ باقر بن شيخ اسدالله دزفولى (م1838 يا 1839) آمده است, مطابقت دارد. گفته مى شود كه وى نخستين كسى بود كه مراسم سينه زنى را در حرم كاظمين انجام داد.32 اين امكان وجود دارد كه سينه زنى و ديگرى فرم هاى خودزنى از مدت ها قبل از آن در عراق شناخته شده بوده ولى تنها در مجالس عزادارى كه دور از ترس و آزار و اذيت عثمانى ها, در زيرزمين خانه هاى خصوصى برپا مى شده, انجام مى شده است.33
5. جزئيات چندى كه در منابع گوناگون درباره شروع خودزنى در عراق يافت شده است, مؤيد اين ديدگاه مشهور است كه فرم هاى افراطى عزادارى, شامل خودزنى, نخست در ايران ظاهر شد و سپس از آنجا به شيعيان كشورهاى همسايه انتقال يافت. به هر حال, در اين مقاله, درباره اين مسئله چيزى نخواهيم نوشت. بلكه, بنده تمايل دارم به موضوع اصلى يعنى همان نزاع ميان علماى شيعه در اواخر دهه بيست و گفته هايى كه ميان آنان در جريان بحث و جدل بر سر برخى آداب محرم شكل گرفت, بپردازم.
6. همان گونه كه انتظار مى رود, هر دو گروه طرفداران و منتقدان خودزنى براى اثبات ديدگاه هاى خود به علماى پيشين شيعه رجوع مى كنند. به هر روى, به نظر مى رسد سيد محسن, با توجه به نظر خود نسبت به خودزنى به عنوان يك پديده جديد, تلاش زيادى براى يافتن مدرك يا نمونه اى براى اثبات گفته خود از پيش از زمان شيخ مكى (م1326ق) ـ كه موافق با اوست ـ نكرده است. از طرف ديگر, بسيار قابل توجه است كه مخالف وى, شيخ عبدالحسين صادق, به عنوان مدرك, تنها به ذكر نام برخى از رهبران اخير ـ ولى در عين حال مهم ـ شيعه اكتفا مى كند.34 سيد محسن در مورد دو تن از كسانى كه شيخ صادق از آنها نام برده است, يعنى شيخ جعفر معروف به كاشف الغطاء (م1812م/1228هـ.ق)35 و ميرزاى قمى (م1815 يا 1816/ 1231هـ.ق)36 جواب مى دهد كه گفته هاى آنها مربوط به آدابى كه شيخ صادق به آنها اشاره كرده, نبوده است. به هر حال, وى در رابطه با ديگر علماى ذكر شده توسط شيخ صادق سكوت اختيار مى كند. در ميان آنها, نام يكى از معاصران سيد محسن و يكى از علماى صاحب نام به چشم مى خورد: ميرزا حسين نائينى در نجف37 يكى از مهم ترين حاميان جنبش مشروطه ايران38 و (به موازات حاج سيد ابوالحسن اصفهانى) مرجع تقليد جامعه شيعه تا زمان مرگش در سال 1936. روى سخن وى در حمايت از خودزنى با شيعيان بصره بود, كه به دليل ديدگاه هاى مختلف دو عالم بزرگ شيعى در آنجا, يعنى شيخ محمدمهدى قزوينى كه پيش از اين درباره او صحبت كرديم و شيخ عبدالمهدى مظفر (وفات: 1944/ 1323ش)39 بر سر اين موضوع به نزاع پرداخته بودند. تا امروز, مدافعان خودزنى فتواى اين مرجع تقليد (و ـ حتى مهم تر از آن ـ رهبرى مترقى و نوگرا) را به عنوان مهم ترين سند اثبات درستى موضع خود قلمداد مى كنند.40
7. جعفر الخليلى41 روش هايى را كه مدافعان خودزنى در نجف ـ كه بسيار از آنان طلاب و علماى جبل عامل بودند ـ براى ساكت كردن طرفداران سيد محسن به آنها متوسل مى شدند, توصيف مى كند: آنها (مخالفان سيد محسن) براى تحريك توده بى سواد عليه آنان, طرفداران متعصب سيد محسن را اموى ناميدند; واژه اى حقيقتاً توهين آميز در جامعه شيعه و به خصوص در مكانى مانند نجف. در مقابل, آنان خودشان را عليوان ناميدند. طرفداران خودزنى با اموى ناميدن دشمنانشان توانستند جمع فراوانى از شيعيان عراق را قانع كنند كه انتقاد سيد محسن به برخى آداب محرم برابر با ـ يا تلميحاً در حد ـ زنده كردن امويان است; يعنى دودمانى كه مسئول مرگ (شهادت) امام حسين بودند, و نامشان در تفكر شيعى مترادف با پستى است.42 آنها براى تحقير نام سيد محسن, مردانى را كه به عزاداران آب مى فروختند, تحريك كردند تا به جاى (لعنت خدا بر حرمله) ـ [سربازى كه فرزند تازه متولد شده حسين را با تير شهيد كرد] بگويند (لعنت خدا بر الامين)!43 مخالفان همچنين يك سخنران محبوب را كه به خاطر توانايى بيانش شهره بود, جذب خود كردند تا مردم را عليه سيد محسن و طرفدارانش در نجف برانگيزد.44 در نتيجه, تعداد خودزنانى كه در مراسم محرم سال 1929/ 1307ش شركت كردند از هميشه بيشتر بود; و اين در حالى بود كه (امويان) از ترس كشته شدن, مجبور به پنهان شدن و حتى خروج موقتى از شهر شدند.45
با اين حال وقتى سيد محسن در 1933/1312ش در سفرش به حرم هاى شيعى در عراق و ياران وارد نجف شد , مورد استقبالى باشكوه حتى از سوى كسانى كه عليه وى و طرفدارانش در طول فتنه فعاليت داشتند, قرار گرفت.46 سيد محسن در نوشته هايش درباره اين سفر و درباره مسائلى كه در جريان ديدارش در نجف رخ داد, سكوت مى كند.47
8. مطالعه اى درباره تاريخ اين نزاع و فتنه, مشخص مى سازد كه تعدادى از بزرگ ترين علماى شيعه در عراق و لبنان ـ كه در ميان آنها, به طور مثال, محمدحسين الكاشف الغطاء (م1954/1333ش) در نجف48 و عبدالحسين شرف الدين (م1957) در صور ـ در دفاع از خودزنى سخن گفته اند.49 از طرف ديگر, تعداد كسانى كه خواستار برانداختن اين آداب و رسوم از ميان عامه مردم شدند, بسيار اندك ماند. بخش بزرگى از علماى شيعه در طول فتنه سكوت اختيار كردند. حتى اعلاميه هاى عمومى در دفاع از خودزنى, الزماً بدين معنا نبود كه همه علماى درگير در اين مسئله بر تمامى جزئيات مراسم محرم مهر تأييد مى زدند.50 روشن است كه, سيد محسن از وضع دشوار آن دسته از علماى شيعه آگاه بود; كسانى كه به خاطر ترس از دست دادن كنترل و نفوذ خود بر توده بيسواد جامعه, از خودزنى به عنوان نشانه خداترسى و پرهيزگارى دفاع مى كردند, و در عين حال, خودشان از پيوستن به اين گونه رسوم خوددارى مى نمودند. سيد محسن مى گويد, اگر اينان (علما) واقعاً به مستحب بودن اين اعمال باور دارند, چرا هيچ يك از علما تا به حال در حال قمه زدن و يا سينه زنى در طول مراسم محرم ديده نشده است؟51
9. انتقاد كلى ديگرى نسبت به دو دلى علما در محكوم نمودن بدعت هاى محبوب در حدود 18سال قبل از آن در عراق, توسط سيد هبةالدين حسينى شهرستانى52 در نجف (م1967/1346ش) و در مجله اصلاح طلب العلم, كه در بغداد طى سال هاى 1912ـ1910 چاپ مى شد, ديده مى شود.53 در حقيقت ما نام شهرستانى را, كه وزير آموزش عراق در سال هاى 1920ـ21 شده بود, در ميان نام كسانى مى بينيم كه الخليلى به عنوان حاميان متعصب سيد محسن در عراق از آنها ياد كرده است.54
10. درباره اين حمايت كنندگان ـ كه در ميان آنها عالم و سياستمدار با نفوذ عبدالكريم الجزائرى (م1962/1342ش)55 ديده مى شود ـ مطالب زيادى در رابطه با موقعيت, پيش زمينه خانوادگى و انگيزه هاى احتماليشان در قبال موضعشان در اين جنجال مى توان گفت. به طور مثال يك حقيقت تعجب برانگيز كه الخليلى بدان شااره كرده, اين است كه دو تن از معدود مراجع بزرگى كه از تنزيه سيد محسن در نجف دفاع كرده اند, به دليل عدم تمايلشان به تفكرات نوگرايانه نيز شناخته شده بودند.56 در حوزه اين مقاله, امكان بررسى دقيق اين نكته و ديگر نكات كه در اين منابع يافت مى شود وجود ندارد. بنابراين بنده تنها به ذكر نقش مسلم ارتباطات خانوادگى و ديگر قيود شخصى در شكل گيرى خطوط مقدم فتنه اكتفا مى نمايم. اگر بخواهم يك داستان پيچيده را خلاصه شده خدمتتان عرض كنم, بايد بگويم كه مبارزه عليه سيد محسن, حداقل در ابتدا, تقريباً يك مسئله خانوادگى بود: آل شرف الدين, يك خانواده از روحانيون شيعه در جبل عامل با شاخه هايى در عراق و ايران تبليغاتى را عليه سيد محسن در سوريه/لبنان و عراق پايه ريزى كردند. آنها اين كار را با همكارى ديگر خانواده هاى ذى نفوذ علما كه با ازدواج هاى بين خانوادگى با يكديگر ارتباط داشتند, انجام دادند,57 به طور مثال آل ياسين در كاظمين.58 خيلى زود آل مظفر در نجف, خانواده اى كه به دليل آموزش هاى مذهبيشان شناخته شده بودند, به مبارزه عليه سيد محسن پرداختند. در نتيجه, شيخ عبدالمهدى يكى از نوادگانشان را كه پيش از اين درباره وى گفتيم, در رقابتش با قزوينى در نقش رهبرى دينى در بصره حمايت كردند.59 به هر روى, به احتمال, ارتباطات خانوادگى نقش مهمى در شكل گيرى طرفداران و حاميان سيد محسن بازى كرده است. [59الف]
11. در يك نگاه كلى, حتى اين سؤال مى تواند پرسيده شود كه آيا وقوع فتنه, حداقل تا حد زيادى, نمى توانسته به رقابت ميان عاملى ها, يعنى خانواده هايى از جبل عامل كه به طور سنتى به دليل آموخته هاى مذهبى خود در سراسر جهان شيعه معروف بوده اند, بوده باشد؟60 زمانى كه سيد محسن امين به رغم آن كه از خانواده كم نفوذترى بود, به موقعيت رهبرى شيعه در دمشق رسيد, مشكلاتى براى وى از سوى ساير خاندان هاى شيعى پديد آمد. در اين فضا انتقاد سيد محسن از برخى آداب و اعمال محرم بدان ها ـ جدا از نظر واقعى آنها درباره اين موضوع ـ بهانه و فرصتى داد تا موضع سيد محسن را با تحريكِ بخش وسيعى از جمعيت شيعيان بيسواد عليه وى تضعيف كنند.
12. به هر روى, عنصر ديگرى نيز بر شكل گيرى جناح ها در اين جنجال اثرگذار بوده است: مسئله تقليد, يعنى وظيفه دينى هر شيعه معمولى (يعنى هر مقلد) در وفادار ماندن (تقليد كردن) از فتاواى يك مرجع است. در نجف, مقلدين مرجع تقليدى كه از وى نام برديم سيد ابوالحسن الاصفهانى, تا حد زيادى, يك خط دفاعى را عليه (علوى هاى) مهاجم تشكيل دادند. مهم تر از اين, عامل ديگرى براى حفظ امنيت نسبى منتقدان مشهور و بنام خودزنى وجود داشت و آن وجود عطيه ابوكلل رهبر يك گروه اهل فتوت بود كه مانند يك لشكر اخوت بر بخش هايى از نجف كه زوركورت (يا زقورت) ناميده مى شد, تسلط داشت. وى يكى از مقلدان سيد ابوالحسن اصفهانى بود.61
13. نكته اى كه فقط در اين مقاله مورد بررسى قرار گرفته است, نفوذ عوامل سياسى ـ مانند رفتار سيستم حكومتى عثمانى با جامعه شيعه ـ بر رشد و گسترش عزادارى در عراق و سوريه/لبنان است. تا آنجايى كه به اين جنجال در اواخر دهه بيست مربوط مى شود, هر تحليلى بر رشد آن بايد ـ در كنار ساير عوامل ـ بازتاب قدرت يافتن وهابيون در حجاز و تأثير آن بر جامعه شيعه را در نظر بگيرد. جامعه شيعه كه به دليل اقدامات ضد شيعى وهابيان و پاسخ مثبت به اين اقدامات در برخى از مراكز تسنن در عراق احساس خطر مى كرد,62 با سخت گيرى نامتعارف بر تفكرات اصلاح طلبانه اى كه توسط علماى خودشان بيان شده بود, اما كمابيش با انتقادات سنيان به رفتار شيعيان مشابه بود, برخورد كرد.63 در نتيجه, اقداماتى كه ايرانيان ـ دولت رضاشاه ـ و ديگر دولت ها در اواخر دهه بيست عليه عزادارى عمومى انجام دادند,64 در ميان شيعيان عراق نوع رنجش و ناراحتى در مقابل هرگونه بحثى در اين باره به وجود آمد, به خصوص آنكه بسيارى از علماى عتبات ريشه ايرانى داشتند (براى نمونه نائينى) ولى به دلايلى مخالف سياست هاى رضاشاه بودند.65 طبعاً فضاى خاص اين مقطع زمانى با شرايط ياد شده, عامل تعيين كننده اى در حمايت اندك از ديدگاه هاى سيد محسن براى انجام اصلاحات مورد نظرش بوده است.
14. و نهايتاً, منتقدان شيعه از منافع اقتصادى و انگيزه هايى كه موجب دودلى علما در محكوم نمودن عمومى مراسم خودزنى و ساير مراسم محرم شده است, سخن گفته اند. به طور مثال, سيد محسن برخى از مردم را به سودجويى هاى مادى در كمك به گسترش اين بدعت ها در جبل عامل متهم مى كند.66 همشهرى وى محمدجواد مغنيه, جامعه شناس شيعى عراقى, على الوردى و شاگردش ابراهيم الحيدرى, از نوعى توافق ميان برخى از روحانيون و بازاريان در جهت به دست آوردن سودهاى كلان در آذوقه رساندن به توده عزاداران و تماشاگرانى كه از مراسم محرم در حرم هاى شيعيان ديدار مى كنند, سخن گفته اند.67
15. به طور قطع, اتهامات هميشگى و اجتناب ناپذير نقشه هاى امپرياليستى در شكل گيرى اين اتفاقات همچنان وجود دارد.68 به نظر من, اين واضح و روشن است كه برخى از بازاريان محلى به ادامه يافتن اين گونه مراسم هاى محرم كه به دليل طبيعت تماشاييشان موجب جذب جمعيت كثيرى از بازديدكنندگان به مراكز شيعى مى شده است, علاقه داشته اند; به خصوص در شرايطى كه با راه ها و وسايل نقليه جديد, زيارت آن مراكز حتى براى شيعيانى كه در نقاط دوردست زندگى مى كردند, از هر زمانى آسان تر شده بود. از آنجايى كه اغلب روابطى بين اين مراكز تجارى و برخى خانواده هاى علما وجود دارد, برخى از علماى شيعه احياناً دلايل شخصى خاصى براى سكوت در قبال خودزنى و حتى حمايت از آن داشته اند.
16. به هر روى, به نظر مى رسد كه انگيزه كلى ديگرى در شكل گيرى موضع علما در قبال خودزنى و ديگر جنبه هاى عزادارى ـ حداقل در بخش هايى از جهان شيعه كه قدرت اجتماعى و معنوى سيدها در ميان علما هنوز وجود دارد ـ دخيل است: از آنجايى كه آنها به عنوان نوادگان امام حسين و ديگر امامان شهيد مورد احترام بودند, مراسم عزادارى سالانه محرم, هم به جهت سمبليك و هم به جهت بازنمايى آشكار و مستقيم ادعاى رهبرى آنها بر جامعه, و يا حداقل داشتن مكانى مورد احترام در آن, را تقويت مى كند.69 از آنجايى كه اين موقعيت در دوره جديد مورد تهديد قرار گرفته است, اكثر آنها مخالفت با مراسم محرم را كه مى تواند به عنوان بيان عميقى از بيعت توده با سادات تعبير شود و تا حد زيادى اينگونه هم هست را عاقلانه نمى دانند.*
پی نوشت ها :
* مترجم: گفتنى است كه اين قبيل تحليل هاى مادى در آثار مستشرقان امرى عادى و هميشگى است. آنان بى توجه به انيگزه هاى دينى و درونى, مى كوشند تا براى هر نوع پديده اى, نوعى تحليل اجتماعى ـ اقتصادى ارائه دهند. مؤلف ما در اينجا براساس همين تئورى كه مشابه آن را در تحليل قضاياى مهم معاصر ديگر از جمله نهضت تنباكو مى بينيم, به صورت قالبى به سراغ اين نظريه رفته و از آن سخن گفته است. اين مسئله به خصوص در باره نكته 15و 16 ايشان مصداق دارد.)
1. اين مقاله نسخه تقريباً گسترش يافته مقاله اى است كه آن را در هشتمين كنفرانس Union Europeenne des
et Islamisants كه در Aix-en-Provenece (فرانسه) در دسامبر 1976 برپا شد, خواندم. اين مقاله قسمتى از نتايج يك پروژه تحقيقى درباره نمو و رشد فكرى و اجتماعى ـ سياسى جامعه شيعه (امامى) در جهان عرب معاصر است. بخشى قابل توجهى از مواد خام استفاده شده در اين مقاله در طول سفرى به لبنان, عراق و سوريه در سال 1974 جمع آورى شده است. اين سفر با دعوتى از Deutsche Forschungsgemeinschaft از بن ( Bon ) ممكن شد.
2. در اين متن, واژه (شيعه) صرفاً به معناى شيعيان امامى (اثناعشرى) به كار مى رود.
3. انبوه مطالب نوشته شده در باب عزادارى و به خصوص تعزيه در زبان هاى غربى, در دو اثر كتاب شناسى مربوط به اين موضوع كه در آلمان چاپ شده اند عنوان شده است: H.Muller: Studien zum Persischen Passionsspiel (Diss. Freiburg im Breisgau 1996 و D. Monchi-zadeh, Taziyah das persische Passionsspiel , استكهلم, 1967. مطالعات مشابهى كه بر روى اين موضوعات و يا در رابطه با آنها در دهه اخير صورت گرفته, در پاورقى هاى بعدى ذكر خواهد شد. تز دكترا (دانشگاه هاروارد, 1975), محمود م. ايوب, Redemptive Suffering in Islam: A study of the Devotional Aspects of Ashura in the Middle Ages , در دسترس بنده قرار ندارد.
4. Muller , ص53 پاورقى.
5. مسئله كلى رفتار دوگانه علماى شيعه درباره برخى عقايد و رفتارها در اسلام شيعى در شكل عام آن, از جمله خودزنى هاى محرم, حداقل در يك مقاله توسط عبدالجواد فلاطورى, يك محقق شيعه ايرانى كه در آلمان تدريس مى كند, مورد بررسى قرار گرفته است. Die Zwplfer Schia aus der Sicht eines Schiiten. Probleme ihrer Untersuchung , در Festschrift Werner Caskel , تصحيح توسط E. Graf (ليدن, 1968), ص62 ـ 95, به ويژه صفحات 71ـ 78. نويسنده به سكوت بسيارى از علماى شيعى در قبال اعمالى كه به نظرشان حرام است, اشاره مى كند, و به نظر مى رسد كه اطلاعى در مورد اين مطلب كه برخى از علماى پيشرو شيعى, به برخى دلايل, علناً از خودزنى حمايت كرده اند, اطلاعى ندارد (نائينى, كاشف الغطا و ديگران, ببينيد صفحات29 و31) [مترجم: اطلاعات مؤلف تا سال 1979 يعنى سال چاپ اين مقاله است] *. مترجم: گفتنى است كه مؤلف به طور كلى براى سينه زنى و قمه زنى از واژه flagellation استفاده كرده و ما به ناچار تعبير خودزنى را در برابر آن به كار برده ايم.
6. به نظر مى رسد تنها اشاره به فتنه بزرگ شيعه كه تا به حال در يك زبان غربى چاپ شده يك مقاله سطحى نوشته شده توسط J. Berque [به نام: Hier a Nagaf et Karbala (در: Arabica 9/1962/325-42 ) مى باشد. املاى نادرست اسامى و عدم فهم صحيح از حوادث, ارزش اطلاعاتى را كه Berque در كتابش آورده است كم رنگ مى سازد; به طور مثال, برداشت وى از لغت امويان كه با معنايى توهين آميز در طول فتنه شيعه از آن استفاده شده, امت مى باشد: Berque, 337
7. براى تحقيقى درباره ادامه مراسم محرم در ايران ببينيد E. Neubauer: Muharram-Brauche im heutigen Persien , در: Der Islam 49/2 (نوامبر 1972), ص72ـ249. ارتباط سياسى و اجتماعى عزادارى به طور كل, و به خصوص در ايران در اثر G. Thaiss به نام Religious Symbolism and Social Change: The Drama of Husain چاپ شده در Scholars, Saints and Sufis (بركلى, 1982), ص349ـ66, تصحيح توسط N.R.Keddie مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. براى بررسى اين وضعيت در عراق امروز ببينيد پايان نامه ( Freie Universitat Berkin )ابراهيم الحيدرى با عنوان: Zur Soziologie des schiitischen Chiliasmus. Ein Beitrag zur Erforschung des irakischen Passionsspiel (چاپ در Freiburg im Breisgau, 1975 ). * مترجم: متن عربى اين كتاب با عنوان (تراجيديا كربلاء) (قم, دارالكتاب الاسلامى, 2002) چاپ شده است.
8. اعيان الشيعه, ج40 (1957) به طور كامل به زندگى و آثار سيد محسن (مصحح: حسن الامين) اختصاص داده شده است. براى اطلاعات بيشتر درباره زندگينامه وى رجوع شود به: مصادر الدراسة الادبيه, ج2/1, ص141ـ46; مؤلفين كتب, ج5, ص206ـ10; معجم المؤلفين, ج7, ص183ـ 85.
9. مصادر الدراسة الادبيه, ج2/1, ص145; ببينيد مؤلفين كتب, ج5, ص209; و ذريعه, ج19, ص360 پاورقى, ش1610. براساس اين نامه, جلد چهارم المجالس السنيه (چاپ به سال 1343هـ.ق/ 1924ـ 25) ذيلى دارد به نام اقناع اللأئم فى اقامة المآئم كه دفاعى از عزادارى شيعيان براى امام حسين(ع) است, همچنين ببينيد ذريعه, ج2, ص275, ش1115. مصادر الدراسة الادبيه, ج2/1, ص143 چاپى از اقناع با تاريخ 1344هـ.ق (1925ـ26) دارد, چاپ هاى بعدى المجالس السنيه در دمشق (چاپ سوم 1954) و نجف (1380هـ.ق) صورت گرفته است.
10 الف. ابراهيم الحيدرى, Die Taziya, das schiitische Passionsspiel im Libanon , در ZDMG , اضافات 3/1, ص19. Deutscher Orientalistentag (..), Vortrage, hrg. Von Wolfgang Voigt (Wiesbaden, 1977), 430 ـ37, و Frederic Maatouk: La Representation de la mort de I Imam Hussein a Nabatieh (Liban-Sud ), بيروت, 1974. Peter Heine Munster توجه من را به ماخذ دوم جلب كرد, ولى بنده تنها مى توانم در پاورقى 26 از آن استفاده كنم, چرا كه در آن زمان مقاله در مراحل پايانى نشر بود.
10. براى اطلاعات بيشتر درباره زندگينامه اين شخص رجوع شود به نقباء البشر, ج1/3, ص1030ـ32, و الحركة الفكرية والأدبية فى جبل عامل, 237, پاورقى1.
11. ببينيد: ذريعه, ج12, ص292, ش1961. * مترجم: اين كتاب با عنوان (عزادارى هاى نامشروع) توسط جلال آل احمد به فارسى ترجمه و چاپ شده است (به كوشش سيد قاسم ياحسينى, تهران 1371ش)
12. براساس اطلاعاتِ آخر كتاب در چاپ جديد (بيروت, چاپ دوم, 1973؟), ص32.
13. مصادر الدراسة الادبيه, ج2/1, ص143 پاورقى; همچنين ببينيد ذريعه, ج3, ص455, ش2027, و ملاحظه مختصرى در مجله شيعى (العرفان), 17/1929/101.
14. اعيان الشيعه, ج40 (1957), ص123 پاورقى, همچنين ببينيد: هكذا عرفتموهم, ج3, ص230.
15. كشف التمويه عن رسالات التنزيه, اثر شيخ محمد الگنجى (بر برخى منابع, گبنجى) چاپ نجف در 1347 هجرى (29ـ 1928), داراى 74 صفحه, هادى الامينى در معجم المطبوعات النجفيه (نجف 1966), ص284, ش1188 از آن نام برده است و همچنين در معجم المؤلفين العراقيين, ج3, ص232; همچنين ر.ك: ذريعه, ج18, ص24, ش492 و مؤلفين كتب, ج5, ص703. هيچ اثر يا توضيحى درباره زندگى اين نويسنده در دسترس بنده نيست.
16. در معجم المؤلفين العراقيين, ج3, ص343 از آن ياد شده است و همچنين الامينى در معجم المطبوعات (پاورقى15 را ببينيد) از آن نام برده است.
17. (ليست منابع اصلى) را ببينيد, ش10.
17الف. تصويرى كلى از دو كتاب سيماء الصلحا و تنزيه همراه با اطلاعات پيش زمينه اى ديگرى در اثرى از ابراهيم فرّان به دست داده شده است: رأيان مختلفان فى كيفيت اقامة عاشوراء.
18. نويسنده ديگرى, در بحث درباره ارزش معنوى خودزنى, چنين عنوان مى كند كه اين آداب و رسوم ابزارهاى بسيار خوبى براى زنده نگاه داشتن روحيه جهاد در مؤمنين ـ و به خصوص جوانان ـ مى باشد و موجب تقويت و تحكيم آمادگى آنها براى فداكارى و از خود گذشتگى مى شود. درباره تمسخر و انتقاداتى كه ممكن است غير شيعيان درباره خودزنى عنوان كنند, وى نمونه حضرت محمد را به خوانندگان يادآور مى شود, كه با وجود تحقير و تمسخر از جانب قريش از تبليغ خود دست نكشيد. (عبدالوهاب الكاشى: مأسات الحسين بين السائل والمجيب (بيروت 1973), ص127ـ29)
19. برخى از مهم ترين آنها در پاورقى هاى قبلى ذكر شده است: ذريعه, اعيان الشيعه, معجم المؤلفين العراقيين, رجال الادب والفكر فى نجف ((ليست مهم ترين منابع) را ببينيد)
20. (ليست منابع اصلى) را ببينيد, ش3. درباره نويسنده (متولد نجف در 1904) ببينيد معجم المؤلفين العراقيين, ج1, ص245ـ47. دستاوردهاى وى به عنوان يكى از نويسندگان پيشرو عراقى در تز دكتراى جان توماس همل ( John Thomas Hamel ) در دانشگاه ميشيگان مورد بررسى قرار گرفته است: Jafar Al-Khalili and the Modern Iraqi Story (1972 ). ترجمه عربى اين پايان نامه در 1977 در بغداد چاپ شد. برادر جعفر, عباس الخليلى (وفات 1972) كه بعد از انقلاب عراقى در 1920 به ايران مهاجرت كرد, در آنجا تبديل به يك روزنامه نگار و نويسنده برجسته گرديد, ببينيد B. Alavi, Geschichte und Entwicklung der modernen persischen Literatur (برلين, 1964), ص147ـ49; همچنين ببينيد: هكذا عرفتهموهم, ج4, ص75ـ192.
21. اين نكته قابل ذكر است كه جعفر الخليلى برخاسته از خانواده اى بود كه به جهت تعليمات مذهبيشان مشهور بودند: پدربزرگ وى, ملاعلى الخليلى, در نجف مرجع تقليد بود (ر.ك: پاورقى23). عموى پدرش, ميرزا حسين الخليلى نيز چنين مقامى داشت.
22. براى نمونه, ر.ك: التنزيه, ص18 و (درباره مراسم عزادارى كه دسته اى كوچك از شيعيان ايرانى در مصر انجام داده اند) اظهارات سيد محسن در كتاب خاطرات سفرش: رحلات السيد محسن الامين (بيروت, چاپ دوم [1974؟], ص61 پاورقى.
23. براى اطلاعات بيشتر ر.ك: معجم المؤلفين العراقيين, ج1, ص60 پاورقى و اعيان الشيعه, ج53 (1962), ص47ـ59; همچنين ر.ك: كتب مؤلفين, ج1, ص137ـ40 و نقباء البشر, ج1/1, ص41 پاورقى ـ دفتر دينى مرجع تقليد توسط A.K.S. Lambton در A Reconsideration of the Marja al-Taghlid and the Religious Instition , در Studia Islamica 20/1963/115-35 توصيف شده است.
24. براى اطلاعات زندگينامه اى ر.ك: اعيان الشيعه, ج48 (1960), ص149 پاورقى, و معجم المؤلفين, ج3, ص253 پاورقى, (شبيه آنچه پيش از اين ذكر شد, همان, ص346)
25. گفته مى شود سخنان سيد ابوالحسن بر ضد خودزنى در يك رساله فارسى (هكذا عرفتموهم, ج3, ص229) به نام انيس المقلدين در نجف در سال 1345هـ.ق/ 27ـ1926 (ذريعه, ج2, ص466, ش1812) چاپ شده است. در همان سال, القزوينى اهل بصره در بغداد كتاب كشف الحق لغفلة الخلق را منتشر كرد; اثرى كه شامل اظهارات انتقادى درباره خودزنى مى باشد (ذريعه, ج18, ص32, ش539). مدتى بعد, او انتقادش را در كتابى كه بر ضد يك عرب ملى گراى سنى نوشته بود, تكرار كرد. اين (عرب سنى) در كتابى درباره شايستگى ها (دستاوردها)ى بنى اميه به ديدگاه شيعيان درباره تاريخ انتقاد كرده بود (پاورقى42). تنها اثر دوم القزوينى در اختيار بنده است: دولة الشجره المعلونه الشاميه على العلويه, بغداد 1346هـ.ق (مطبه دارالاسلام, 164ص).
26. اين بخش از مقاله حاضر عمدتاً براساس گزارش سيد محسن در التنزيه, ص30 پاورقى و همچنين ـ با اندكى اضافات ـ در خطط جبل عامل, چاپ حسن الامين (بيروت 1961), ص119 وى مى باشد. تا آن جا كه بنده مطلعم, هيچ نويسنده شيعى با اين سخن سيد محسن كه خودزنى يك رسم نسبتاً تازه وارد در مراسم محرم در جبل عامل است, مخالفت نكرده است. ماتوك (ببينيد پاورقى 10الف), براساس گزارش هاى شفاهى, نقش مهم مهاجران ايرانى در ورود عزادارى عمومى به جبل عامل را تأييد مى كند. (ص42ـ 48). بر طبق گفته او, ورود اين مراسم از 1918 به بعد صورت گرفته است.
27. درباره اين شخص ببينيد اعيان الشيعه, ج24 (1961), ص215ـ22, الحركة الفكرية والادبية فى جبل عامل, ص36 پاورقى.
28. براساس گفته يك نويسنده شيعى لبنانى, يك كنسول ايرانى در صيدا در اواخر قرن نوزدهم وجود داشت ( Waddah Chrara: Transformations d une manifestation religieuse dans un village du Liban-Sud (Ashura ), بيروت 1968, ص40, ش9)
29. در يادداشت كوتاهى درباره چاپ التنزيه در العرفان, از اين مكان صريحاً نام برده مى شود. در باب پيدايش مراسم عمومى محرم حتى در حومه بيروت از اواخر دهه سى به اين سو, و اهميت آن ببينيد Fuad I. Khuri در R. Antoun, I,Harik: Rural Politics and Social Change in the Middle East , (لندن و Bloomington, 1972 ), ص205ـ7.
30. التنزيه, ص31; برخى از نويسندگان شيعى اخير, در دفاع از خودزنى بدين نكته اشاره مى كنند كه اين مراسم در زمان بزرگانى چون شيخ مفيد, كلينى, صدوق و سيد مرتضى انجام مى شده است, و اين بزرگان آنها را ممنوع نكرده اند, براى نمونه ببينيد: الكاشى, مأساة الحسين (ر.ك: پاورقى18), ص128.
31. دولت شجره الملعونه (ر.ك: پاورقى25) , ص136 پاورقى.
32. نقباء البشر, ج2/1, ش359, تحت نظارت سيد حسين صدر; همچنين ر.ك: على الوردى: لمعات اجتماعية من تاريخ العراق الحديث, ج2 (بغداد1971), ص111.
33. وردى, همان, ص109ـ11.
34. اين پاراگراف توسط سيد محسن در التنزيه, ص31 نقل شده است. به جز شيخ جعفر, ميرزاى قمى و ميرزا حسين نائينى (براى اطلاعات بيشتر درباره آنها به پاورقى هاى بعدى مراجعه كنيد) شيخ صادق از اين علما نيز ياد كرده است: شيخ مرتضى انصارى (م1864), در سرور العباد (مجموعه اى از فتاواى وى, ر.ك: ذريعه, ج12, ص175, ش1167), درباره الانصارى ببينيد اعيان الشيعه, ج48 (1960), ص43ـ46. شيخ زين العابدين حائرى (وفات 1890ـ91) در ذخيرة المعاد (ذريعه, ج10, ص20, ش101), درباره اين نويسنده ببينيد معجم المؤلفين العراقيين, ج2, ص14 و نقباء البشر, ج1/2, ص805 پاورقى, ش1311). شيخ خيضر شلال (وفات 1839) در ابواب الجنان (ذريعه, ج1, ص74 پاورقى, ش367), درباره اين نويسنده ببينيد اعيان الشيعه, ج29, ص253ـ61 و GAL AII, C. Broekelmann , ص794.
35. ببينيد دائره المعارف اسلام, چاپ دوم, ج4, ص703; اعيان الشيعه, ج15 (1962), ص306ـ30; نقباء البشر, ج2/1 (شيخ صادق به كشف الغطاء, اثر مشهور شيخ جعفر اشاره مى كند)
36. شيخ صادق به جامع الشتات وى اشاره مى كند, درباره آن ببينيد: ذريعه, ج5, ص59 پاورقى, ش221, كه اندكى اطلاعات درباره زندگى وى نيز در آنجا وجود دارد.
37. شيخ صادق به فتواى وى براى مردم بصره اشاره مى كند (بنگريد پاورقى ش40). براى اطلاعاتى درباره زندگى نائينى ببينيد: نقباء البشر, ج1/2, ص593 ـ96 و اعيان الشيعه, ج26 (در دسترس بنده نيست)
38. اين جنبه فعاليت هايش را ببينيد: Shiism and Constitutionalism In Islam. A Study of the Role Played by the Persian Residents of Iraq in Iranian Politics (ليدن 1977), 101پاورقى, و همچنين فرشته م. نورايى: انديشه هاى مشروطه مجتهد شيعه: محمدحسين نائينى, در: Iranian Studies (بوستن/ ماساچوست), 47-8/1975/234.
39. درباره المظفر قبلاً توضيحاتى داديم.
40. متن اين فتوى در كتابى از ابراهيم الموسوى الزنجانى مجدداً چاپ گرديد: عقايد الامامية الاثنى عشرية, چاپ دوم (بيروت 1973), ص289ـ91.
41. به خصوص در هكذا عرفتموهم, ج1, ص97 پاورقى (خاطراتى از ابوالحسن اصفهانى) و ج9,2 پاورقى (درباره شيخ محمدرضا المظفر, يكى از مدافعان خودزنى).
42. در اوايل 1927, كتابى در دفاع از بنى اميه نوشته شده توسط يك معلم سنى لبنانى الاصل, انيس زكريا, كه منجر به يك بحران داخلى در عراق شده بود. تحليلى بر اين بحران را ببينيد: Arabische Nation und islamische Geschichte (بيروت و Wiesbadan, 1977, Reihe BTS =, ش20), 132ـ 45, اثر القزوينى كه در يان باره از آن ياد كرديم (پاورقى25) بر ضد كتاب النصولى نوشته شده بود.
43. هكذا عرفتموهم, ج1, ص209.
44. وى سيد صالح الحلى (وفات1940 يا 41) بود, درباره وى ببينيد: هكذا عرفتموهم, ج1, ص108پاورقى. و نقباءالبشر, ص1/2, ص883 ـ 85, ش1421. نمونه اى از اشعار توهين آميز وى به سيد محسن در هكذا عرفتموهم, ج1, ص208 نقل شده است.
45. هكذا عرفتموهم, ج1, ص212.
46. همان, ص215ـ17.
47. بنگريد به رحلات وى (مشخصات آن در پاورقى22), ص79 پاورقى, به خصوص آنجا كه وى مكالمه خود با اصفهانى و نائينى را توصيف و تشريح مى كند.
48. درباره اين شخص (يكى از نوادگان عالمى كه در پاورقى29 از او ياد كرديم) ببينيد: الدراسه الادبيه المعاصر, ج2/1, ص36ـ37; معجم المؤلفين العراقيين, ج3, ص144ـ47; نقباء البشر, ج2/1, ص612 ـ19.
49.اطلاعاتى درباره زندگى شرف الدين در مصادر الدراسة الادبيه, ج3/1, ص626 ـ29 يافت مى شود. نقش وى در جامعه شيعه امروز در كتابى از عباس على به نام (الامام شرف الدين) مورد تحسين و ستايش قرار گرفته است, نجف 1968. براى موضع وى در فتنه ببينيد: هكذا عرفتموهم, ج1, ص127 و ص207 و ج3, ص229 و همچنين اعيان الشيعه, ج40 (1957), ص120.
50. جعفر الخليلى, در مقاله جالبى درباره سيد محمدحسين كاشف الغطاء (هكذا عرفتموهم, ج1, ص225ـ52), مى نويسد (ص232) كه كاشف الغطاء با وجود آنكه در اساس با حذف و كنار گذاردن خودزنى موافق بود, از سيد ابوالحسن در قبال اين موضوع حمايت نكرد. الخليلى رقابت وى با سيد ابوالحسن براى رهبرى دينى را به عنوان تنها دليل موضع وى ذكر مى كند. ببينيد همان, ص207, الخليلى در اينجا بدين نكته اشاره دارد كه كاشف الغطاء حتى فتوايى در جواز خودزنى صادر نمود. وجود اين فتوى توسط نويسندگان ديگرى نيز تأييد شده است. از جمله عبدالله القصيمى در كتاب ضد شيعيش الصراع بين الاسلام والوثنيه. (قاهره, 1938, ج2), ص44, و كاشى نويسنده شيعى (پاورقى18 را ببينيد), مأساة الحسين, ص128.
51. التنزيه, ص29.
52. درباره الشهرستانى ر.ك: نقباء البشر, ج1/4, ص1413ـ 18 و معجم المؤلفين العراقيين, ج3, ص438ـ41.
53. مقاله (علماؤنا والتجاهر بالحق) در: العلم, 2/1911.
54. هكذا عرفتموهم, ج1, ص209; همچنين ر.ك: توصيف جانبدارانه الخليلى درباره شخصيت وى, همان, ج2, ص193ـ212.
55. هكذا عرفتموهم, ج1, ص209; درباره الجزائرى ببينيد رجال الادب والفكر فى نجف, ص100, ش359; نقباء البشر, ج1/3, ص1173ـ80 و (درباره نقش سياسيش در حدود 1920) عبدالرزاق الحسنى: الثورة العراقية الكبرى, چاپ سوم با اضافات, صيدا 1972, در جاهاى مختلف كتاب (عكس در صفحه210).
56. آنها شيخ على قمى (م1952) و شيخ جعفر البديرى (م1950) مى باشند, ببينيد هكذا عرفتموهم, ج1, ص210; درباره شرح احوال قمى ببينيد رجال الفكر والادب فى النجف, ص358, ش1485 و نقباء البشر, ج1/4, ص1323ـ 28; درباره البديرى رجال الفكر والادب فى النجف, ص62, ش189 و نقباءالبشر, ج1/1, ص278پاورقى.
57. به خصوص ارتباطات خانوادگى شرف الدين و صدر بسيار نزديك مى باشد. به طور مثال ببينيد, شرح حال مختصرى كه محمد صادق الصدر درباره عبدالحسين شرف الدين در پيش گفتارى بر كتاب عبدالحسين (النص والاجتهاد) نوشته است (چاپ چهارم, بيروت, 1966). سيد موسى صدر كه به عنوان رهبر معظم مجلس اعلاى شيعيان لبنان نقش مهمى را در رخدادهاى اخير آنجا بازى كرده است, از نوادگان هر دو خانواده مى باشد. ببينيد W. Ende امام موسى صدر, در Orient (هامبورگ Opladen ). به نظر مى رسد, تاريخچه اى از دو خانواده با عنوان (بغية الراغبين فى احوال آل شرف الدين) نوشته شده توسط عبدالحسين شرف الدين (ذريعه, ج3, ص132, ش446) هنوز به چاپ نرسيده است. (النص والاجتهاد, چاپ چهارم, ص20, عنوان ش12 [مترجم: اين كتاب در سال هاى اخير چاپ شده است])
58. درباره روابط خانوادگى ميان نويسندگانى كه تاكنون نام آنها را ذكر كرده ايم, ببينيد اعيان الشيعه, ج40 (1957), ص120.
59. ر.ك: هكذا عرفتموهم, ج2, ص20پاورقى.
60. مجموعه مشهورى از شرح احوال علماى عاملى تا قرن هفدهم هجرى در امل الامل اثر محمد الحر العاملى (وفات 1692) آمده است, ببينيد ذريعه, ج2, ص350, ش1400 و دائرةالمعارف اسلام, چاپ دوم, ج3, ص558 پاورقى. براى بررسى كلى درباره اهميت عاملى ها در الهيات و ادبيات شيعى ببينيد: الحركة الفكرية والادبية فى جبل عامل, بويژه صفحات21ـ 28 و 67 ـ 135 و (درباره ايران صفوى) E. Glassen: Schah Ismail und die Theologen Seiner Zeit در: Der Islam 48/1972/254-68 , به خصوص 263ـ 65.
61. هكذا عرفتموهم, ج1, ص213, درباره دو طرف مبارزه در نجف و نقش ابوكلل ببينيد اعيان الشيعه, ج15 (1962), ص315ـ20 و ج40 (1957), ص58 ـ60, رجال الفكر والادب فى النجف, ص7ـ10 و همچنين J. Berque (پاورقى6), به ويژه ر.ك: 332پاورقى و 338.
62. توصيف و دفاعيه اى از اين اقدامات توسط محمدرشيدرضا, سردبير المنار در قاهره, و در كتابچه اش به نام الوهابيون و الحجاز در قاهره در 1344هـ.ق (1925ـ26) به انتشار درآمد, ديدگاه شيعه نسبت به اين رخدادها و به طور كل وهابيان, به طور مثال در پاسخ سيد محسن به كتابچه رشيدرضا ديده مى شود: الوهابيون والحجاز, دمشق 1928, چاپ سوم, تهران, چاپ دوره (1973). براى مشاهده يك محكوميت صريح مراسم محرم شيعيان توسط يك وهابى ببينيد القصيمى (پاورقى50) ج2, ص44ـ 55.
63. سيد عبدالحسين صادق در اثرش سيماء الصلحاء (پاورقى11) در حقيقت تلاش مى كند تا انتقاد سيد محسن به برخى اآداب محرم را هم تراز با ويرانى مقبره هاى بقيع در مدينه, و در ميان آنان مقبره اهل بيت(ع), توسط وهابيون قرار دهد.
64. مولر (پاورقى3), ص55, 71 و111 و منابعى كه آنجا ذكر شده است; براى حيدرآباد ( Deccan ) ببينيد J.N. Hollister: Shiite of India (لندن 1953), 172 بر طبقه گفته D.T. Lindell در Muharram in Hyderabad (در: البشير, حيدرآباد, ج3/1, 1974, 14ـ29) خودزنى در آنجا در سال هاى اخير انجام مى شده است (ص16, 22, 24). درباره اين ممنوعيت خودزنى در جامعه شيعى مسلمان اتحاد جماهير شوروى ببينيد Ocherki, Islam, L.I. Klimovich (مسكو, 1962), ص242.
65. براى اطلاعاتى درباره اين مسئله ببينيد N.R. Keddie: The Roots of the Ulamas Power In Modern Iran, H. Algar: The Oppositioal Role of the Ulama in Twentieth-Century Iran , در: Scholars, Saints and Sufis ص, N. R. Keddie (پاورقى7) به ترتيب ص211ـ29 و 231ـ 55.
66. خطط جبل عامل (پ1اورقى26), ص119, خط سوم از بالا.
67. مغنيه: الشيعه فى الميزان (بيروت, 1973), ص14; وردى: وعاظ السلاطين, بغداد, 1954; حيدرى (ر.ك: پاورقى7), Zur Soziologie بويژه صفحات180ـ82.
68. محمدجواد مغنيه: الاسلام مع الحيات (بيروت, 1959), ص58 ـ60. Emrys Peters: A Muslim Passion Play. Key to a Lebanese Village
69. در: The Atlantic Monthly (بوستن/ ماساچوست), اكتبر 1956, 176ـ80. پيترز نام روستايى كه در اجا اطلاعات خود را جمع آورى كرده ذكر نمى كند. ولى از قرائن مى توان نتيجه گرفت كه جباع است.
/ن