خلاص كردن دنيا از سياست لولو سازي
نويسنده:استفن گوانز(1)
چكيده:
دولتمردان اين كشور با كمك بازوي رسانه اي خود، اين تهديدات فرضي را تا حد«لولويي»كه بزرگسالان براي ترساندن كودكان به آنها متوسل مي شوند، بالا مي برند و با ايجاد هراس مداوم ازآنها در جامعه، اهداف سلطه طلبانه خود در گوشه و كنار جهان را دنبال مي كنند.تراشيدن اين لولوها، يكي از اركان اصلي سياست هاي آمريكاست و با از ميان رفتن يكي از آنها، دولت اين كشور با تبليغات گسترده، لولوي ديگري را علم مي كند.رفتارهاي حمايت آميز مردم آمريكا از عمده سياست هاي دولت خود در مقاطع مختلف، نشان دهنده كارآمد بودن اين ترفند بوده است.
آري فليشر سخنگوي كاخ سفيد خاطر نشان كرده است كه «وقتي كشور ما ارتش خود را درگير جنگ مي كند، اين كار را براي هدف اخلاقي والايي انجام مي دهد كه توان نظامي پشتيبان آن است و جهان جاي مناسبي براي اين كار است».اينكه ايالات متحده بر توان نظامي خود اتكا دارد، جاي سؤال ندارد.اگرچه نزديكان اصلي بوش از جمله برادرش جب، دونالد رامسفلد و پل و ولفويتس- كه امضاي خود را پاي نامهاي گذاشتند كه در روزهاي واپسين دوران رياست جمهوري كلينتون انتشار يافت و در آن گله شده بود كه چرا ارتش ايالات متحده خود را درگير وظيفه استقرار يك امپراطوري جهاني جديد آمريكا نكرده است- اين گونه ميانديشيدند كه كشور به اندازه كافي بر ارتش خود اتكا نكرده است. بمباران هفتاد و هشت روزه يوگسلاوي به دستور بيل كلينتون؛ شليك موشك هاي كروز به يك كارخانه داروسازي درسودان به دستور او؛ حمله موشكي به تأسيسات آموزشي القاعده در افغانستان، از نوع ايده هاي به رخ كشيدن عضلات نظامي پرورش يافته با داروهاي استروئيدي بود كه اعضاي كليدي حلقه داخلي دبليوبوش فكر مي كردند براي كشوري مناسب بود كه مي توانست-حالا كه شوروي از سر راه كنار رفته بود-ادعاي از راه رسيدن يك قرن جديد را كند، قرني سرشار از صلح، رفاه و آزادي...
آري، يك قرن آمريكايي جديد به ارتشي توانا براي دست زدن به هر جنگي در اينجا، آنجا، هر جايي از جمله در فضاي خارج جو نياز خواهد داشت.پاره كردن پيمان موشك هاي ضد بالستيك و ميلياردها دلار را در«دفاع موشكي ملي»هزينه كردن؛ پروژه اي كه اگر موفق از كار درآيد، اول توانايي حمله كردن عليه رقباي مسلح به سلاح هاي هستهاي را به كشور خواهد داد؛ تدوين مقررات يك «بازنگري وضعيت هستهاي»با فهرستي از كشورهاي منظور نظر هستهاي و غير هسته اي به يكسان، كه فقط بايد روزي به شكلي گسترده مشخص شوند-اين همه البته در راستاي يك هدف اخلاقي والا انجام مي پذيرد-!امتناع از امضا دادن در«دادگاه جنايي بين المللي»نيت آمريكا در دهن كجي كردن به تمهيدات دردسرآفريني چون كنوانسيون ژنو را (كه رفتار نازي ها در اروپا را مشمول رفتار جنايتكارانه قلمداد كرد)به شكلي مؤثر نشان مي دهد.نيتي كه در انتقال «زندانيان جنگي»به خليج گوانتانامو، به قفس انداختن آنها و مثل حيوان رفتار كردن با آنها كه همگي در مغايرت با مفاد كنوانسيون هاي ژنو در ارتباط با رفتار با زندانيان جنگي بود، نيز مشخص شد.همچنين در تصويب قانوني كه رئيس جمهور را به استفاده از هر ميزان نيروي لازم برايآزاد كردن آمريكايي هايي كه به اتهام ارتكاب جنايات جنگي در زندان نگهداري مي شدند، متعهد مي كرد؛ دستور دادن به امضاكنندگانICC مبني بر عليه تسليم آمريكاييان به دادگاه هاي بين المللي از ترس مجازات، در حالي كه همزمان از «هاگو تريبونال»و مواردي مشابه آن به عنوان نسخه ترجيح داده شده عدالت بين المللي نامقارن و تحت سيطره آمريكا حمايت مي كرد؛ گناه از پيش مقدر شده براي مغلوب و مصونيت براي غالب.روشن كنيد كه قوانين بينالمللي براي كشورهاي ديگر خوب و مطلوب است، اما ايالات متحده-كه توسط بينش اخلاقي خود هدايت مي شود-نمي تواند اجازه دهد، ممنوعيت هاي احمقانهاي كه سگ هاي جنگ را در خانه نگاه خواهد داشت، دست و بال آن را ببندد، در صورتي كه آنها مي توانند راه را براي «برتري»آمريكا تا دور دست هاي جهان هموار كنند.
گزافه گويي هاي فليشر در اين باره كه يك هدف اخلاقي والا، سياست سازان ايالات متحده را هدايت مي كند، حقيقت دارد؛ البته اگر شما خريدار اين ايده باشيد كه فشردن گلوي عوامل ناخواسته از طريق تجارت آزاد (با شرايط آمريكا)و بازارهاي آزاد (براي مؤسسات آمريكايي)نيز از هدف اخلاقي والايي برخوردار است.به نظر مي رسد، راهبرد امنيت ملي رئيس جمهوري- كه جايگاه تجارت آزاد را تا يك اصل اخلاقي بالا مي برد، مگر آنكه بتواند حاشيهاي سود سرمايه گذاران آمريكايي را كاهش دهد كه در اين صورت، جايگاه تجارت آزاد به يك اشتباه فاحش تنزل مي يابد-در اين منطق عجيب و غريب گرفتار شده باشد؛ اگر چه «منطق»واژه اي آنچنان قدرتمند براي توصيف افرادي كه حكم پوشش را دارند مثل فليشر نيست كه تظاهر مي كنند، در جست وجوي خام دستانه قدرت و مزيت هاي اقتصادي براي نخبگان ايالات متحده هستند.
همچنين بايد گفت كه ميليون ها كشته در هندوچين، هزاران قرباني در يوگسلاوي و كشته شدن پنج هزار در افغانستان به دليل بمباران، كمترين اهميتي ندارد.اما نهايتا اين بستگي دارد به اينكه چه كسي درباره آن حرف مي زند.همچنين كساني كه براي هميشه معلول شدهاند يا كساني كه در نتيجه اين اقدامات، در اثر سرطان هاي ناشي از نابودي زيست محيطي گسترده و پخش مواد زيانباري كه اعمال توان نظامي ايالات متحده ناگزير به همراه دارد، رنج كشيده و جان باخته اند.و نيز هزاران هزار عراقي كه در اثر ديفتري، پرتوسيس و ديگر امراض ناشي از شرب آب آلوده پس از انهدام تعمدي تأسيسات آب رساني عراق توسط پنتاگون در جنگ خليج فارس جان باختند؛ مواد برگ زدايي كه در ويتنام مورد استفاده قرار گرفت و اورانيوم خفيف شدهاي كه در عراق از آنها استفاده شد؛ همچنين كودكاني كه در اثر برخورد آنها با بمب هاي خوشهاي عمل نكرده دست و پاييشان قطع شدند و نه كهنه سربازان آمريكايي كه در اثر امراض اسرارآميزي چون سندروم جنگ خليج(فارس)كه پنتاگون به عنوان يك اسطوره درباره آن اخ و پيف مي كند، آرام آرام به مرگي دردناك جان باختند.
اما براي «لاكهيد مارتين»،«بوئينگ»،«ريتئون»و صف درازي از پيمانكاران نظامي كه سودهايشان به هر حوضچه خوني كه به راه افتاده، آلوده است، جهان به راستي به جاي بهتري تبديل شده است.به همين ترتيب براي سهام داران و مديران اجرايي كه براي بهره برداري از منابع و بازارهاي جديد و مناطق جديد كارگران داراي دستمزد پايين در خارج از كشور، فرصت هاي بيشتري از سوي پنتاگون به آنها اهدا شده، جهان به جاي بهتري تبديل شده است.و ازنظر واشنگتن كه دررأس يك امپراطوري سريعاً در حال گسترش نشسته است، چگونه امكان دارد اعمال قدرت نظامي ارتش ايالات متحده،چيزي جز تبديل شدن جهان به جايي بهتر ديده شود؟ اسفناك اينكه، از نظر بسياري ازآمريكايي هاي عادي نيز، اگرچه جهان برايآنان به جاي بهتري تبديل نشده است، اما آن را جاي بهتري مي بينند.فرويد يك بار گفته بود كه اين رومي هاي عادي بودند كه تاوان بهاي سنگيني را كه آنها به خاطر ماليت ها و خدمات نظامي پرداخته بودند، با افتخار به كشورهايي كه زير سلطه روم قرار داشت پرداختند.آنها از پرستيژ بازتاب يافته امپراتوري روم حمايت مي كردند. امروزه نيز به همين ترتيب، بسياري از آمريكاييان به خاطر سيلي محكمي كه به طالبان «زدهايم»خود را چيزي بزرگتر مي پندارند، انگار كشتن دهقان ها در آن سوي جهان، يك رويداد المپيكي است و ايالات متحده تمام مدال ها را درو كرده است(كه اگر اينطور بود، بي شك همين اتفاق مي افتاد).وچگونه است كه آمريكاييان كه در امنيت خانه هايشان نشسته اند و بيشتر از آنچه كه CNN به آنها نشان مي دهد و هياهو و هراس جنگ نزديك نيستند-و به همين خاطر است كه پنتاگون به آنها اجازه مي دهد نگاهي اجمالي به آن بيندازند-فكر مي كنند كه آنها نيز در كشتار انسان ها شريك بودهاند، در حالي كه كمترين تأثيري در تصميماتي نداشته اند كه به اين كشتارها مي انجامند؟
اعلام عضويت در رتبه ابر انساني، يكي از دلايلي است كه آمريكايي ها در حمايت از جنگ هاي تهاجمي ايالات متحده رديف مي كنند.دليل ديگر، اطمينان حاصل كردن از اين است كه لولو آنها را نمي خورد.بله، لولو يا آنچه كه
روزنامه نگار آمريكايي اچ.ال منكن زماني آن را لولوخورخوره ناميده بود. او مي گويد، هنر سياست ورزي عملي، تهديد مردم با خطر لولوهايي است كه هيچ كدام آنها واقعي نيستند،براي هراساندن آنها و واداشتن آنها به انجام دادن كارهايي كه در غير اين صورت انجام نخواهند داد...كارهايي نظير حمايت از حملات بي دليل به كشورهاي ديگر.تاكنون لولوهاي زيادي وجود داشته اند:كمونيسم؛ كاسترو؛ ساندينيست ها؛ نوريگا؛ شورويها؛ قذافي؛آيت اللهها؛ صدام حسين؛ تروريسم؛ اسلوبودان ميلوشويچ؛ طالبان؛ اسامه بن لادن و به دنبال آنها نيز يك نفر از ايران.وقتي واشنگتن فرمان دوم جنگ خود عليه تروريسم را مختومه مي كند و فرمان سومش را مي گشايد:سيطره بر حوزه هاي نفتي ايران؛ بار ديگر اعلام مي شود كه اعمال توان نظامي آمريكا، براي هدف اخلاقي والايي انجام گرفته است.
تحريك يك لولو، راهي بسيار كارآمد براي دولت هاست؛ براي ترغيب مردم خود به قرار گرفتن در پشت سرآنها، خطر قريب الوقوع، يك حس دروني عميق و بدوي را به حركت درميآورد.شايد نتوانيد اثبات كنيد كه حمله به عراق قانوني است يا با حمايت سازمان ملل و جامعه بين المللي انجام شده است؛ شايد زير پا گذاشتن قطعنامههاي سازمان ملل و تبديل شدن آن به دستاويزي براي جنگ با عراق، پرسش هاي زيادي را درباره اسراييل به وجود آورد و شايد هدف واقعي، امن كردن راه دسترسي به نفت عراق باشد.اما گر محتمل باشد، فقط محتمل باشد كه صدام قصد داشته سلاح هاي شيميايي و ميكربي را در اختيار تروريست هايي قرار دهد كه از ما نفرت دارند، با يك وسيله هستهاي بسازد و آن را در داخل يك چمدان به داخل ايالات متحده قاچاق كند، ديگر چه كسي به راستي به قوانين بين المللي اهميت مي داد و آيا زماني كه صدام بدترين ستمگري هاي خود را مرتكب مي شد،باز هم واشنگتن، از او حمايت مي كرد يا نه؟ اگر هزار هزار عراقي بايد بميرند، بهتر است آنها بميرند تا من.ما نمي توانيم اجازه دهيم كه بار ديگر اتفاقي مشابه يازدهم سپتامبر رخ دهد و اگر اين كار به معناي از ميان برداشتن ديكتاتورهاي بي ترحم و پليدي همچون صدام باشد، حتي اگر تهديد به طور كامل شكل نگرفته باشد،بهتر است هم اكنون به آن وضعيت غير حتمي پرداخت تا اينكه منتظر ماند كه بعدها يك ابر قارچي شكل بر فراز نيويورك، واشنگتن يا واي...شهر خود من، قد برافرازد.بدون شك بسياري از آمريكايي ها چنين مي انديشند.آيا مي توان آنها را سرزنش كرد؟ آيا تاكنون پيش نيامده است كه يك توفان در حال قدرت گرفتن، در حال فشار آوردن به آمريكاييان باشد و اگر نگوييم خود آمريكايي ها «منافع آمريكايي ها»-اين عبارت بسيارآشنا كه نود درصد آمريكاييان معناي آن را نمي دانند و نود ونه درصد از مقامات دولتي نمي خواهند كه آنان معناي آن را بفهمند-را مورد تهديد قرار داده باشد؟ پس چيستند اين منافع آمريكا كه الزام مي كنند، نيروهاي نظامي آمريكا تا دوردستترين نقاط جهان ريشه هاي خود را بگستراند؟ دشوار مي توان گفت كه هيچ يك از اين تهديدات واقعي نيستند.بعضي ها واقعي هستند. گاهي اوقات قربانيان به مقابله برمي خيزند و اگر توانايياش را داشته باشند؛ حمله ما را پاسخ مي گويند.ولي در تهديدات آنها به شدت اغراق كنيد؛ سهم آنها را آنقدر بزرگ نمايي كنيد، تا زماني كه آنها به اعوجاجاتي كارتوني تبديل شوند كه وجود آنها مديون ظرفيت هاي آنها براي ايجاد وحشت است.
همراهي كردن با واشنگتن به خلاصي از لولوها نمي انجامد.واشنگتن آنچنان محتاج لولوهاست كه يك معتاد، به وعدههاي منظم مواد نيازمند است.خلاص شدن از ترور مدام، هم در نوع توليدي خود و نوعي كه در قالب يكي از نتايج سياست خارجي ايالات متحده ظهور مي كند، مستلزم رويكردي به شدت متفاوت است.در وهله اول بايد دلايل اختراع لولوها را كنار گذاشت.اگر چيزي وجود نداشته باشد كه با آن مردم را مي ترساند و به همراهي با خود واداشت، هيچ نيازي به يك لولو نيست.آنچه دولت ها را وامي دارد تا جنگ هاي سلطه به راه اندازند ريشه كن كنيد و ضرورت نگه داشتن مردم در يك حالت برانگيختگي دائمي را از بين ببريد.آنچه كه دولت ايالات متحده را به راه انداختن جنگ هاي تهاجمي وا مي دارد، در مدارك رسمي نهفته است؛ از «راهبرد فرماندهي مركزي پنتاگون»گرفته تا «راهبرد امنيت ملي رئيس جمهوري».اين محركات ترجيحات اقتصادي هستند (نه آمريكاييان در كليت خود، بلكه آمريكايياني كه مالك اقتصاد هستند و آن را كنترل مي كنند)و ترجيحات اقتصادي آنها به هزينه-و فقر و محروميت فزاينده-ديگر مردم است كه تضمين مي شود؛ مردمي كه برخي از آنها جزو فقيرترين مردم جهان هستند.
دوم اينكه، برخي تهديدات در نتيجه سلطه بر يك كشور شكل مي گيرند.اينها تهديداتي هستند كه در نتيجه قرباني كردن ديگران به وجود ميآيند.دولت ها مي دانند چگونه با اين تهديدات مقابله كنند، چون تمام مدت در حال بررسي راه هاي مقابله با آن هستند؛ و متأسفانه نه براي خودشان، بلكه براي ديگران.مثلا نسخه صلحي را كه جرج دبليوبوش براي عراق پيچيد را در نظر بگيريد:
-اگر رژيم عراق آرزومند صلح است، اين رژيم بايد بي درنگ و بدون قيد و شرط، تمام سلاح هاي كشتار جمعي، موشك هاي دوربرد خود و مواد مرتبط با آنها را فاش كند و برچيند يا نابود كند.
-اگر رژيم عراق آرزومند صلح است، بايد بي درنگ و بدون قيد و شرط به حمايت از تروريسم پايان دهد و اقدام به مقابله با آن كند، همان طور كه بر اساس قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل، تمامي كشورها ملزم به انجام اين كار هستند. -اگر رژيم عراق آرزومند صلح است، بايد آزار و اذيت مردم غير نظامي خود از جمله شيعيان، سنيها، كردها، تركمنها و ساير اقوام خود را متوقف كند كه اين امر را نيز قطعنامههاي شوراي امنيت الزامي مي دارند.وغيره وغيره. اينها توصيه هاي خوبي هستند.اما با كنار هم چيدن دوباره كلمات و تغيير دادن كانون توجه آنها، نسخه بوش به طرحي تبديل مي شود كه براي آمريكا نيز مي توان آن را پيچيد.با وام گيري از ديويد مك گوان نويسنده، بايد گفت، علاوه بر چيزهايي كه بوش درباره عراق گفته است، اين چيزها را نيز بايد مي گفت:
-ما صلح مي خواهيم.ما بي درنگ و بدون قيد و شرط، كليه سلاح هاي كشتار جمعي، موشك هاي دوربرد و مواد مرتبط با آنها را افشا، حذف يا نابود خواهيم كرد.
-ما خواهان صلح هستيم، ما بي درنگ و بدون قيد و شرط به حمايت از تروريسم از جمله تروريستي كه توسطKLA و تروريست هاي ضد كوبايي انجام شده، پايان خواهيم داد و نسبت به مقابله با تروريسم اقدام خواهيم كرد؛ آنچنان
كه قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل، تمامي كشورها را ملزم به انجام اين كار كردهاند.
-ما خواهان صلح هستيم.ما مسئوليت خسارت هاي ناشي از بمباران سراسري عراق، يوگسلاوي و افغانستان را مي پذيريم، مسئوليت آسيب هاي زيست محيطي گستردهاي كه بر اين كشورها وارد آمده را مي پذيريم؛ كليه بمب هاي خوشهاي منفجر نشده را جمع آوري مي كنيم؛ تمام مناطقي را كه در آنها اورانيوم خفيف شده مورد استفاده قرار گرفته، پاكسازي مي كنيم.
-ما خواهان صلح هستيم، ما بي درنگ جهت گيري راهبرد امنيت ملي خود را به سمت حفاظت از داخل كشور تغيير خواهيم داد و از اين پس به دنبال سلطه بر بازارهاي جديد، منابع جديد داراي كارگردان دستمزد پايين در خارج از كشور نخواهيم بود.نيروي زميني، نيروي هوايي، نيروي دريايي و تفنگداران ايالات متحده به چيزي تبديل خواهند شد كه هدف از تشكيل آنها همين بوده است:
نيروهاي دفاعي براي جلوگيري و تلافي حملاتي كه به خاك كشور صورت مي گيرد.آنها ديگر مشت پنهاني نخواهند بود كه جهان را براي بانك ها، شركت هاي بزرگ نفتي و فن آوريهاي سيليكون امن نگه دارند.
با برداشتن اين گام ها، ما علايم گشايش و مسئوليت جديدي را ارسال خواهيم كرد، به همراه قائل شدن يك تعهد جديد براي خود، نسبت به يك نظم جهاني مبتني بر همكاري مشترك و حاكميت قانون.
ما متعهد به اين ديدگاه هستيم كه زندگي مادي ايمني براي تمام مردم كشورهاي جهان تضمين شود؛ متعهد به اينكه تمامي مردم جهان مستحق آموزش و تحصيل، مراقبت هاي بهداشتي، سرپناه مناسب، پوشاك مناسب و تغذيه مناسب هستند و اينكه تضمين اين چيزها در چهارچوب استطاعت جمعي ما قرار دارد.ما معتقديم كه اين مطمئن ترين راه براي تضمين صلحي پايدار است.
(Stephen Gowans، محقق و صاحب مقالات متعدد در مسائل سياسي و اجتماعي)
منبع:http://freethoughtmanifesto.blogspot.com
منبع: نشريه سياحت غرب شماره 74
/ن