در حلقه رندان
نويسنده: مهدي دانش
خواب در بيداري
آستين را نيز بالا مي زنم
مي كنم با خواب تسويه حساب
فاكتورش را دولا پهنا مي زنم
با کمي انديشه كار و تلاش
طرح خوشبختي فردا مي زنم
همتي بايسته مي گيرم به كار
يك سري تا عرش اعلا مي زنم
خشت اول مي گذارم بر زمين
شعبه اي هم در ثريا مي زنم
دفتر خوشبخي آينده را
مي گشايم ، زيرش امضا مي زنم
توپ غم گر شيشه دل را شكست
من به آن يك شوت زيبا مي زنم
زندگي را سينه استپ مي كنم
يك گل فني به دنيا مي زنم
كاميابي پشت در آماده است
مي گشايم در ، بفرما مي زنم
قورت دادن كار خيلي مشكلي است
پنبه قورباغه ها را مي زنم
چرخ گردون بر مرادم گر نرفت
خود سوارش مي شوم پا مي زنم
تا طرف هم بنده را باور كند
يك سري هم آن طرف ها مي زنم!
**
ته كشيده باز پول تو جيبي ام
پا شدم زنگي به بابا مي زنم
بنده عادت دارم از اين حرفها
شب به شب هنگام لالا مي زنم
شب به شب در عالم وهم و خيال
دست بر دامان رؤيا مي زنم
تا كه هي پهلو به پهلو مي شوم
كله اي هم بر متكا مي زنم
مي زند گلهاي سالم روزگار
من گل آفسايد اما مي زنم!
اي خدا ، آن روز پس كي مي رسد؟
من كه يك عمر است در جا مي زنم!
در پاسخ دندان شكن به ادعاي دوباره شيخ جوان امارتي
خليجيات!
راشد انصاري
1
شاخه به فارس را خليج عربي
تا باز شود دو چشم كور ايشان
داديم به خوردشان هويج عربي !
2
دنبال ترقه و طرب مي باشي
با حرف نسنجيده خود ، ثابت كن
اي شيخ جوان ،زبيخ عرب مي باشي!
3
در خوانش افكار«ننه» حيران است
زيرا ننه با حفظ سمت مي گويد :
عجمان و دبي قسمتي از ايران است!
4
با چربي بيش از حد و آن عقل كمت
بر آن شده اي جزيره ها را بخوري؟
بپا كه اجل نگيره زير دوخمت!
5
از حيث مرام و معرفت عريان است
در پاسخ گستاخي او گفت «ننه»
مردك ، مگراين دو تنب ما تنبان است؟!
دل و جام جهاني
نويسنده:سعيد سليمانپور
سالها دل طلب جام جهاني مي كرد
خب جوان بود ودر اين باب جواني مي كرد
توپ مي ديد و پي كاپ ، هوايي مي شد
تيم مي دادو مرا پاك ،رواني مي كرد
تا كه تيمش كند از منطقه خويش صعود
تكيه بر عرضه و تدبير فلاني مي كرد
پاره مي كرد سپس ليست دعوت شدگان
داخل تيم يهو خانه تكاني مي كرد
«مَمدُسِن» را به مربي گري آورده و بعد
لقب ايشان «فرگوسن ثاني» مي كرد
بعد گل خوردن تيمش ، به سر تيم حريف
هي تماشاگر او سنگ پراني مي كرد
چون «اِي . اِف. سي» پي محروميتش مي آمد
رو به «فيفا» زده و چرب زباني مي كرد
گاه از نشريه «مَشك» شكايت مي برد
گاه با نشريه «كَشك» تباني مي كرد
عاقبت كِركِره كُركُري اش پايين بود
حذف مي گشت و سپس مرثيه خواني مي كرد
نه فقط صحبت و نقد و نظر منتقدان
غزل بنده هم او را عصباني مي كرد
اين دل ضايع ما ضايعه ملي بود
باز اما طلب جام جهاني مي كرد!...
نوار قلب شاعر
محمد روحاني (نجواكاشاني)
ديشب گرفت يك متخصص به كار قلب
از قلب دربه در شده من نوار قلب
بسيار در نوار نظر كرد و گفت : واي!
بيچاره كرده است تو را كارزار قلب
گفتم چگونه ؟ گفت كه شوخي نمي كنم
خارج شده عنان تو از اختيار قلب
گفتم اميد زندگي از دست رفته است ؟
خنديد و گفت : تا چه بر آيد ز كار قلب
گفتم كه هست فاصله تا قبر؟ گفت هست
اما به قدر لحظه ساعت شمار قلب
گفتم كجاست پس ملك الموت ؟ گفت او:
با لشكري ستاده مسلح كنار قلب
گفتم شگفت حالي و ما مانده بي خبر
از طمطراق و طنطنه بي قرار قلب
ما را بگو كه يكسره تعريف مي كنيم
در نظم و نثر ، از دل عاشق تبار قلب
داريم خاطرات فراوان و بي شمار
از لطف و عشق و مهر و صفا يادگار قلب
در هر كجا كه گوهري از عشق يافتيم
آن را محك زنيم فقط با عيار قلب
هر جا دلي طپيد و نگاهي گسيل گشت
پنداشتيم ديده شده داغدار قلب
هم بوده قلب ما هم جا پايبند چشم
هم چشم ما شده همه جا دستيار قلب
ما از فرار مغز شنيديم قصه ها
اما كسي نگفته به ما از فرار قلب
بعداز كمي تأمل ، دكتر جواب داد:
انگار غافليد شما از فشار قلب
اين دستگاه كوچك اگر قلدري كند
خارج شود ز ريل محبت قطار قلب
ما زنده از طپيدن اين پمپ كوچكيم
غير از طپش چه بوده دگر شاهكار قلب
تنها تلمبه بودن و خونش پخش كردن است
با اين همه اهن و تلپ ، افتخار قلب
گوش پزشك و گوشي طبي ، تمام عمر
پر مي شود ز غلغله و قار قار قلب
شاعر كه دست دور بر آتش نهاده است
تعريف مي كند همه جا از شرار قلب
بيچاره قلب اگر كه به آتش كشيده شد
شاعر كجا و پرسه زدن در ديار قلب
از من اگر كه مي شنوي قلب را بپا
كمتر بكش به دفتر شعرت هوار قلب
وقتي كه در زمانه همه چيز قلب شد بايد نشست فاتحه خوان بر مزار قلب!
منبع:نشريه اطلاعات هفتگي،شماره 3426
/ن