فرزندان ماكياولي به دنبال اسلام ماسوني
بررسي شباهت هاي رفتاري فرقه سبز و سازمان منافقين
در آسيبشناسي از انقلاب اسلامي ايران نيز كه مسيري تكاملي را طي ميكند، نمادهاي اين پديده به خوبي قابل رؤيت است و براي آفتزدايي از حيات انقلاب اسلامي شناخت اين پديده و اشكال مشابه و همسويي با آن ضروري است.
نكته مهم در اين مسأله اين است كه چه به لحاظ ماهيت و چه به لحاظ رفتار و روش و تاكتيك، وجوه مشتركي در پديدههاي مشابه وجود دارد كه با قياس و تطبيق منصفانه، ميتوان به سمتگيري رفتاري پديدههاي مشابه وقوف يافته و اقدامات آن را پيشبيني كرده و متناسب با پيچيدگيهاي جديد در اين پديده، به مديريت و مهار آن پرداخت.
سازمان منافقين، يكي از تشكلهاي سياسي است كه به دلايل روشني به التقاط كشيده شد و به قول برخي سران اوليه اين گروه، " پوستين مذهبي آن به علت وصله زدن هاي تكراري از هم گسست " و براي نجات از بن بستهاي ايدئولوژيكي ، امدادهاي اضطراري از ديگر ايدئولوژيهاي مادي گرفت ولي آن را پنهان كرد تا با واكنش اعضا يا مردم قشري! مواجه نشود. دليل اين دگرديسي ايدئولوژيك روشن بود، چرا كه دانستههاي اعتقادي اين سازمان برگرفته از منابع اصيل و صاحبنظران متقي و متخصصان مذهب كه همان روحانيون بزرگ و مراجع بودند، نميشد. اندكي تفسير قرآن و نهجالبلاغه با مقداري فلسفه و تاريخ، مقدمه ورود به اجتماعيات و مسائل سياسي ميشد و كادرهاي اصلي به چنان باوري از خود ميرسيدند كه "محور عالم " ميشدند.
از آنجا كه قصد واكاوي انديشه سازمان منافقين را نداريم به برخي شاخصهاي اصلي آنان كه در سير تطور و تكامل خود در دهه سوم انقلاب به جريان جديد و همراه با آن تبديل شد ميپردازيم و اين شباهت ماهيتي- رفتاري را بازگو ميكنيم.
1- احساس مالكيت انقلاب
به اين دليل، رهبري انقلاب اسلامي (امام خميني) را از روي ناچاري و مماشات تحمل ميكردند تا حقانيت و برتري خود را اثبات كنند.
اين حس مالكيت، موجب خودمحوري و ناديده گرفتن حقايق و واقعيتهايي بود كه بر انقلاب اسلامي حاكم بود. امام(ره)، مردم و پيوند آنان با يكديگر را كه سازنده انقلاب و نظام اسلامي بود بدون برتري و سلطه خود بيمعني ميدانستند.
اين شاخص را در جريان فتنه پس از انتخابات 88 نيز به وضوح شاهد هستيم و فراكسيون ائتلاف جريانهاي تشكيلدهنده جريان فتنه، از اين جايگاه به انقلاب و جمهوري اسلامي مينگرند و نظام را بدون خود، معادل صفر و هيچ ميدانند، معنا دادن به انقلاب و نظام را بدون خود، پوچ معرفي ميكنند و حتي امام و رهبري را در سايه خود، تفسير ميكنند.
همانگونه كه براي منافقين اين حس مالكيت مفسدهساز بود، در جريان فتنه نيز شاهد مفاسد متعدد ساختاري، اليتسازيهاي باندي، رانتهاي اقتصادي بيپايان و حقانيت بازتعريف از انقلاب و اسلام و ترسيم آيندهاي متفاوت از شعارهاي اصلي اسلامي و استقلال كشور هستيم.
2- مظلومنمايي
منافقين براي اين منظور با ارسال نامه به امام(ره)، خود را مدعيالعموم و طرف اصلي رهبري و مطالبهكننده حقوق مردم نشان ميدادند. با اين عنوان كه اطلاعات به امام(ره) از مسيرهاي كاناليزه صورت ميپذيرد، در متانت شناخت حضرت امام ايجاد تشكيك ميكردند. جالب اينكه در يكي از مكاتبات به حضرت امام(ره) نوشتند كه چون ما را جاسوس ميدانند، اجازه حضور در جبهه را به ما نميدهند.
اين در حالي بود كه هنوز موضوع جاسوسي و ارتباط منافقين با كشورهاي بيگانه(اتحاد جماهير شوروي) بر ملا نشده بود و شايد براي پيشدستي به طرح اين مسأله ميپرداختند.
نگاه منافقين به جنگ تحميلي اين بود كه جنگ ماهيت ارتجاعي دارد و كساني كه در ايران، مسأله جنگ را اداره ميكنند، نيروهاي ارتجاعي هستند و اگر ما(منافقين) وارد شويم، با تكيه بر تجربه، فضا و ماهيت جنگ را عوض كرده و انقلابي ميكنيم.
البته نوع ديگري از اين تفسير در مورد جنگ را گروه انشعابي از منافقين(لطفالله ميثمي)، تحت عنوان "سه تكبير تا قدس " مطرح ميكردند تا هم براي خودشان اصالت قائل شده و هم رهبري جنگ كه در دست امام بود را زير سؤال ببرند.
همين ويژگي در جريان فتنه نيز به عنوان تاكتيك به كار رفت تا هم براي خود حقانيت در نتيجه انتخابات ايجاد كنند و هم ساختار نظام را زير سؤال برده و هم اينكه فقدان حضور خود در قدرت را نشانه بيتدبيري و عدم عقلانيت نظام نشان دهند و همه مشكلات را بر عهده رقيب نشان دهند.
جالب است كه جريان فتنه اعلام ميكند "به ما برانداز ميگويند " و چنانچه به واقعيت عملكرد منافقين در ارتباطات جاسوسي در جنگ و ارتباط با شوروي سپس آمريكا و غرب توجه داشته باشيم، احتمالاً بايد ماهيت جريان فتنه را "براندازي " تلقي كنيم. هر چند دلايل بسياري مبني بر تمايل براندازي در اصل، ماهيت و شكل نظام از سوي اين جريان و حاميان خارجي آنها عنوان شده است.
3- ارتباط با بيگانه و دشمن
از آنجا كه منافقين با اصل انقلاب، نحوه شكلگيري و محتواي آن مشكل داشتند براي تضعيف و براندازي آن برنامهريزي كرده، ارتباط پنهان با شوروي(از طريق سعادتي و سيكو)، گسترش سازمان و تشكيلات در سراسر ايران، اجراي خط آشوب در داخل و شكاف در بين مسئولان را با هدف افزايش تعارضات عملي كردند تا نظام قادر به كنترل نبوده و در فضاي متشنج و پرآشوب، يا نظام را ساقط كنند و تسليم منافقين شود يا آن را تضعيف كنند. از آنجا كه روسيه نيز مانند امريكا بر نابودي انقلاب تمايل داشت، ارتباط منافقين با روسها، نميتواند از چارچوبهاي مشترك بين روسيه و امريكا خارج باشد. با اين حال منافقين به موازات ارتباط با روسيه، از طريق كاظم رجوي در اروپا و امريكا، سرپلهاي حمايتي و ارتباطي ايجاد كردند و به همين دليل در جريان فرار رجوي، به جاي مسكو به پاريس رفته و با ليبراليسم پيوند خوردند.
يعني اينكه منافقين روند تكاملي خود را در پيوند با غرب تعريف كردند و اكنون نيز با همين سيره و انديشه در جريان فتنه روبهرو هستيم.
براي كسب تأييد و حمايت غرب، جريان فتنه تلاش دارد تا در تمامي پروندههاي اساسي ايران مانند موضوع هستهاي، حقوق بشر، رژيم صهيونيستي و... با غرب همسو نشان دهد و با آنها همپوشاني كند، غرب نيز از موضع حقوق بشر از جريان فتنه حمايت كند. جالب اينكه كليد واژههاي جريان فتنه و غرب در مورد فشار به ايران يكسان است، افراطيگري، امتياز دادن به روسها در سطح تركمنچاي، ناكارآمدي حكومت، مشكل نظام در ولايت فقيه است، برخي از اين كليدواژههاي مشابه است.
4- فصل مشترك، هدف مشترك و سرنوشت مشترك
خانم حقيقتجو نيز اين پديده را ناشي از هدف مشترك دانست كه كاملاً درست است و ضمن فصل مشترك و هدف مشترك، سرنوشت مشتركي نيز دارند چرا كه با قدرت مردم از صحنه خارج شدند.
5- پوستين مذهبي و قرائت نو از اسلام
6- روشهاي كاري
فساد مالي، جنسي، روشهاي ديكتاتورمآبانه و فاشيستي و ضدديني، بخشي از جهشهاي ايدئولوژيكي، اليتسازيهاي فكري و رانتهاي اقتصادي و ماكياولي در هر دو جريان است.
آنچه از سازمان منافقين در شرايط فعلي يك جريان مزدور بيگانه و دشمن مردم ساخته، در شاخصهاي ششگانه و پيشگفته، قابل جستوجوست كه در جريان فتنه و تركيب نامتجانس اجزاي آن، با وسعت بيشتري شاهد هستيم. تنها تفاوت منافقين و جريان فتنه در اين است كه عبور از منافقين يك موج تاكتيكي براي پالايش فكري انقلاب بود ولي جريان فتنه يك جهش راهبردي و نقطه عطف در مسير تكامل و تطور انقلاب و نظام اسلامي است.
منبع: پتك جمهوريت
/ن