آنچه که باید از معنا و مفهوم زندگى بدانیم

دنیا مقطعى از زندگى است که به لحاظ زمانى، بخش ناچیزى از حیات انسانى را تشکیل مى دهد،در این مقاله به دنبال معنا و مفهوم این دنیا هستیم
شنبه، 29 مهر 1402
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آنچه که باید از معنا و مفهوم زندگى بدانیم
انسان، موجودى است کمال گرا و هدفمند که از بیهودگى، بى معنایى و بى هدفى، سخت گریزان است. بیهودگى و پوچى، چنین موجودى را ارضا نمى کند و از این رو اگر زندگى، معنا و هدفى نداشته باشد، زنده ماندن، ارزشى نخواهد داشت؛ هرچند تمامى امکانات زندگى فراهم باشد. علّت نارضایتى و سرد شدن زندگى، «ناکامى در رفاه» نیست.

زندگى ساده و حتّى سخت را مى توان دوست داشت و راضى بود، به شرط آن که معناى زندگى را درک کرده باشیم. آنچه موجب بن بست و ناامیدى در زندگى مى شود، «ناکامى در معناطلبى» است.

یک جوان آمریکایى در بیان سرگذشت خود مى گوید:

بیست و دو سال داشتم و همان مسیرى را در زندگى دنبال کرده بودم که اجتماع براى رسیدن به خوش بختى دیکته مى کند. از دانشگاه، فارغ التحصیل شده بودم و در مقام مهندس شیمى در شرکتى کار مى کردم و درآمد بالایى داشتم.

چه چیز دیگرى مى خواستم؟ تمامى اجزاى خوش بختى را در اختیار داشتم؛ ماشین، ضبط صوت، آپارتمان لوکس، یکى دو دوستِ... خوب. دیگر چه چیز مى توانى بخواهى اى مرد جوان؟!

امّا در زندگى هرگز تا به حال، آن اندازه، احساس تیره روزى نکرده بودم. در اولین سال فارغ التحصیلى، در همان زمانى که در مقام مهندس شیمى در یک کمپانى کار مى کردم، گرفتار بحران هویت و ارزش هاى زندگى شدم. هرچند تمام کارهایى را که جامعه براى خوش بخت شدن، دیکته مى کند، انجام داده بودم، اما هیچ دلیلى براى ادامه زندگى نمى یافتم....
 
آنچه که باید از معنا و مفهوم زندگى بدانیم

هرچند تمام کارهایى را که جامعه براى خوش بخت شدن دیکته مى کند، انجام داده بودم، اما هیچ دلیلى براى ادامه زندگى نمى یافتم. نمى دانستم چرا زنده ام و چرا زنده بودنم مى تواند مهم باشد. زندگى هیچ معنایى برایم نداشت. این بحران شک و پریشانى، کم کم به تمامى جنبه هاى زندگى ام کشیده شد.

با خود فکر مى کردم، آیا به راستى زندگى کاملاً نسبى است؟ آیا همه اش همین است؟ پنجاه ـ هشتاد سالى از خوشى ها و ناخوشى هاى زودگذر[ استفاده کردن ]، کار کردن، خوابیدن، خوردن، لذّت بردن از خوشى هاى زمینى و همین، و بعد انگار نه انگار که روزى زنده بوده اى؟!

اگر چنین است پس اصلاً چرا باید زندگى کرد؟ چرا خودکشى نکرد و به همه اینها خاتمه نداد؟ چرا باید براى زندگى بى هدف، تلاش بیهوده کرد؟ چرا باید خوب بود؟ چرا باید به فکر سلامتى بود؟ اگر قرار باشد که دیر یا زود همه چیز با رود زندگى شسته و برده شود، اصلاً چرا باید تلاش کرد؟

هرچه مى گذشت، همه چیز بیشتر غیر قابل تحمّل مى شد و مرا به این نتیجه مى رساند که زندگى به راستى ارزش زیستن ندارد.34
 

این، نشان دهنده نقش مؤثر معنا در نشاط و شادابى زندگى است. آلپورت مى گوید:

امروزه در اروپا روان شناسان و روان پزشکان، آشکارا از فروید (که ناکامى جنسى را علت ناراحتى هاى روانى مى داند)، روى برگردانده اند و به «هستى درمانى» روى آورده اند که مکتب «معنا درمانى» یکى از آنهاست.35

مسئله معنا چند حالت پیدا مى کند. یکى «فقدان معنا» است. این حالت، مخصوص کسانى است که از آغاز، معنایى براى حیات نمى یابند و زندگى را هیچ و پوچ مى دانند.

حالت دوم، «ناتمام بودن معنا» است. این وضعیت، مخصوص کسانى است که معنایى براى زندگى در نظر داشته اند؛ اما وقتى به آن مى رسند، آن را بى ارزش تر از آن مى بینند که به خاطرش زندگى کنند. آنچه مى خواهد فلسفه زندگى را توجیه کند، باید فراتر از زندگى و ارزشمندتر از آن باشد. در غیر این صورت، پدیده «زیان دیدگى» که در ادبیات دین از آن به عنوان «خُسران» یاد مى شود، رخ مى دهد.

 
آنچه که باید از معنا و مفهوم زندگى بدانیم



دنیا مقطعى از زندگى است که به لحاظ زمانى، بخش ناچیزى از حیات انسانى را تشکیل مى دهد. به لحاظ ارزش نیز دنیا و هر آنچه در آن است، ناچیز است.


خداوند متعال، دنیا را ناچیزتر از آن مى داند که هدف تلاش هاى انسان باشد.

«قُلْ مَتَـعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَالْأَخِرَةُ خَیرٌ لِّمَنِ اتَّقَى.36
بگو کالاى دنیا اندک است و آخرت براى آنان که تقوا پیشه کنند بهتر است».


کسانى که معناى زندگى شان دنیاست، با کسب دنیا خشنود مى شوند؛ همانند کودکى که با دانه اى شکلات، از شادى در پوست خود نمى گنجد. قرآن کریم درباره این گروه مى فرماید:
«وَ فَرِحُواْ بِالْحَیوةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیوةُ الدُّنْیا فِى الْأَخِرَةِ إِلاَّ مَتَـعٌ.37

آنان به زندگى دنیا خشنودند و حال آن که زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت، جز کالایى اندک نیست».

و اما حالت سوم، دست یافتن به «معناى واقعى حیات» است. هر چیزى را مى توان معناى زندگى قرار داد؛ اما هر معنایى، ارضا کننده و رضایت بخش نیست. در بازار معانى، انسان موفق، کسى است که انتخابگر خوبى باشد.

اشتباه در انتخاب معنا، موجب ناکامى مى گردد و ناکامى، به نارضایتى ختم مى شود. براى کامیابى باید انتخابگر خوبى بود و انتخاب خوب، متوقّف بر شناخت صحیح است. بدانید که دنیا به خاطر انسان و در خدمت انسان آفریده شده و همچون ابزارى براى زندگى واقعى اوست.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید:
همانا دنیا براى شما آفریده شده و شما براى آخرت.38
 
امام على علیه السلام نیز در این باره مى فرماید:
همانا خداوند سبحان، دنیا را براى پس از آن آفریده و اهل دنیا را در آن مى آزماید تا معلوم شود که چه کسى نیک کردارتر است. ما براى دنیا آفریده نشده ایم و به کوشش در آن (براى به دست آوردن حطام دنیوى) مأمور نگشته ایم.39

همچنین دنیا مزرعه آخرت دانسته شده40 و این یعنى دنیا بستر حیات است، نه هدف حیات. به همین جهت، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید:
همانا براى دنیا فرزندانى است و براى آخرت، فرزندانى. شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا مباشید.41

 
آنچه که باید از معنا و مفهوم زندگى بدانیم



وقتى خدا، معناى زندگى شد، انسان به خاطر خدا زندگى مى کند، به خاطر او تلاش مى کند و براى رسیدن به او همه سختى ها را تحمّل مى کند. وقتى خدا معناى زندگى شد، انسان مى داند چرا زنده است و چرا باید زندگى کند و سرانجامش چه خواهد شد. بدین سان، از حیرت و سرگردانى در مى آید و چون براى عالى ترین و بلکه تنها مفهوم حیات زندگى مى کند، بر خود مى بالد و احساس رضایت و خشنودى مى کند.


34. روان شناسى شادى، ص13.
35. انسان در جستجوى معنا، ص4.
36. سوره نساء، آیه 77.

37. سوره رعد، آیه 26 و نیز، ر. ک: نهج البلاغه، خطبه 113؛ غررالحکم، ح2610.
38. میزان الحکمه، ج4، ص1692، ح5753.
39. نهج البلاغه، نامه 55.

40. میزان الحکمه، ج4، ص1691، ح5747.
41. بحار الأنوار، ج77، ص188، ح10.
 
منبع: هنر رضایت از زندگى، عباس پسندیده، انتشارات: دفتر نشر معارف، چاپ نهم، پاییز 1390


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.