اتل متل توتوله (1)

با اين که پاره اي از محقّقان سروده اتل متل توتوله را نظمي مهمل، خوانده اند، اين سروده، هدفمند، معني آفرين، و کاملاً جهت دار است. روح جمعي و ناخودآگاه قوم ايراني، در پي نياز خود سعي کرده است، همه اقوام عالم را به يگانگي فرابخواند و آن ها را در شادي آييني خود شريک کند. نام عرب، کرد، ترک، هند، چين و فارس که روايتگر اين نظم
دوشنبه، 3 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اتل متل توتوله (1)

اتل متل توتوله (1)
اتل متل توتوله (1)


 

نويسنده:*دکتر محمد ريحاني




 

چکيده
 

با اين که پاره اي از محقّقان سروده اتل متل توتوله را نظمي مهمل، خوانده اند، اين سروده، هدفمند، معني آفرين، و کاملاً جهت دار است. روح جمعي و ناخودآگاه قوم ايراني، در پي نياز خود سعي کرده است، همه اقوام عالم را به يگانگي فرابخواند و آن ها را در شادي آييني خود شريک کند. نام عرب، کرد، ترک، هند، چين و فارس که روايتگر اين نظم است به تدبيري هوشمندانه و کاملاً رازآميز در بياني آهنگين، در کنار هم قرار گرفته اند. شش جهت عالم در سلوک معرفت آميز قوم ايراني، در منظومه هندسي دايره، استوار و به آئين، دست اندر کار رستاخيز ديگري هستند؛ رستاخيز جان.
سير تکاملي آدمي از خا ک تا افلاک، جان مايه ي اين سروده است در اين بازي به کودکان، ادب نشستن مي آموزند تا دامن از خا ک برچينند و فروتني را رسم راه خود کنند. اين سروده در پي آن است تا ما را به خويشتن واقعي و واپسين مان باز گرداند و عروس زيباي عشق و فرهنگ را که در سيماي زن کرد و عم قزي نمود، پيدا کرده، در دل و ديده مان بيارايد.
اين بازي، يکي از نادرترين سروده هايي است که آيين نامگذاري را که يکي از رازآميزترين آيين هاست، در بين ايرانيان باستان؛ در خود حفظ کرده است.
واژه هاي کليدي: آيين نامگذاري، سرود آييني، هندوستان اسطوره و معنا، آيين ادب
اتل متل، سرودي است که کودکان، به هنگام بازي آن را مي خوانند و در واقع سرودي مخصوص است براي بازي مخصوصي. در اين بازي، کودکان دايره وار بر زمين مي نشينند و پاها را رو به مرکز دايره دراز مي کنند، يکي از کودکان که خودش هم از نشستگان است بازي را با خواندن سرود به آهنگي هجايي، آغاز مي کند و با هر هجا به دست و اشاره، پايي را نشانه مي گيرد و مي گذرد. اين بازي تا آخرين هجاي سرود، آرام و آهنگين ادامه مي يابد.
هجاي «برچين» که بر «پايي» نشست، آن کودک همان پا را جمع مي کند. اين بازي تا جايي ادامه دارد که همه پاها جز يکي جمع شود. آن که يک پايش جمع نشده، بر مي خيزد و نخستين کودکي را که هر دو پايش جمع شده بود به ميدان دايره مي آورد، فرمان مي دهد پشت خم کند تا بازي «تاپ تاپ خمير/ شيشه پر پنير/ سوزن و قيچي/ دست کي بالا» را کودکان در حالي که همگي دستي بر پشت او دارند، آغاز کنند. کودک بازيچه، زماني مي تواند قد راست کند و از بار اين همه دست، رهاشود که به تدبير و هوش، روشن کند کدام يک از دست ها با بقيه تفاوت دارد. مثلاً اگر همه انگشت اشاره و وسط را به صورت هفت که مفهوم قيچي گشوده را دارد، برافراشته اند، کدام يک فقط انگشت اشاره را به نشان سوزن نگه داشته است. اين سروده به گونه هاي ديگري هم روايت و بازي شده است.(1)
محقّقان ادبيّات کودکان اين سروده را نظمي مهمل و غير روايي خوانده اند. مهمل در لغت به سخن بي معني و بيهوده و بي فايده اطلاق مي شود. در اصطلاح کودکانه سرايان نظم مهمل «سرودي شفاهي، ساده، کوتاه، يا بلند، بي موضوع و بي معني است که موسيقي، وزن و قافيه، تصوير، رنگ، جنبه هاي بازي و سرگرمي آن برجسته و ساختمان آن نيز تقليدي از قافيه بازي کودکان است.» (2)
من بر اين باورم که اين سروده و سروده هايي از اين دست، مهمل نيستند. اکنون براي اثبات اين ادعا نخست صورت کامل اين سروده را مي آوريم. سپس به کمک نشانه هايي که در متن هست، نشان مي دهيم که اين سروده تجلي نياز و خواست ناخودآگاه روح جمعي مردم اين سرزمين است که در کوششي آگاهانه و کاملاً هدفمند، معنادار و معناآفرين، براي ايجاد آموزش آموزه هاي ملي و فرهنگي به کودکان اين ديار ساخته و پرداخته شده است. گر چه يک يا دو واژه از مجموعه واژه هاي اين سروده به ظاهر بي معني است، به هنگام تأمل و دقت در زنجيره ي سخن خواهيم ديد که مفهومي ارزشمند و نمادين دارند.
سرود:
اتل متل توتوله/گاو حسن چه جوره ؟/ نه شير داره نه پستون/ شيرشو ببر هندستون/ يک زن کردي بستون/ اسمشو بزار عم قزي/ دور کلاش قرمزي/ هاچين واچين/ يه پاتو ورچين.
موسيقي بيروني: وزن اين سروده از زحافات بحر سريع است (مفتعلن، فاعلن) که غالباً براي بيان مضامين شاد و نشاط آور به کار رفته است، صوفيان اهل سماع، در مجالس دست افشاني و پايکوبي بيشتر از غزل هايي کمک مي گيرند که به اين وزن است.
موسيقي کناري: اين نظم، نُه بند (مصرع) دارد. بندهاي يک و دو، هفت و هشت و نُه هم قافيه اند و بند سه و چهار و پنج هم با هم. به اين اعتبار نوعي تفنن شعري است که در آن سعي شده تا شعر را از قيد قالب هاي موسوم و به تعبير نيما يوشيج «سنگ شده» رها کنند.
موسيقي دروني: جناس: اتل و متل جناس اختلافي در واج آغازين دارند و واج آغازين اتل در اصطلاح زبان شناسي واجي است پسيني (حلقي، گلويي، چاکنايي) و واج آغازين متل واجي است غنه اي (خيشومي) در اداي واژه اتل دهان گشوده مي شود و در متل دهان بسته، گشاد و بست دهان با موسيقي بيروني (مفتعلن، فاعلن) همخواني و هم آوايي دارد و به بالا بردن موسيقي و پران کردن آن کمک مي کند. معناي اتل -که گروهي آن را مهمل و بيکار خوانده اند -در لغت عربي، گام پيشين نهادن، در هنگام شور و هيجان است که با شکل بازي و نقش آفريني گامها هماهنگ و همراه است.
هاچين واچين: هر دو با هم جناس اختلافي دارند و به مصوت بلندي که بعد از واج آغازين آمده هر دو را در خدمت يک معنا قرار داده است. در تلفظ هر دو کلمه دهان گشوده ميشود تا هيجان شنونده بيشتر شود. مصوت بلند در اين سروده، بيش از مصوت هاي بلند ديگر تکرار شده است.
سجع: واژه هاي قافيه، همگي بر پايه سجع بنا، شده اند: توتوله=چه جوره/ عم قزي= قرمزي / واچين= ورچين/ بستون= پستون/ همگي سجع متوازي اند و در پستون و هندستون سجع مطرّف برقرار شده است.
تناسب: توله در توتوله با گاو در تناسب است و چون در واژه به ظاهر مهمل توتوله -که نام نوعي بازي است هم سهمي در معنا دارد، ايهام تناسب خواهد بود. اين هر دو با اتل که در فارسي نوعي کرم است (لغت نامه دهخدا) هم تناسب دارند.
تناسب در محور عمودي: بين حسن (به اعتبار عربي بودن آن)، با هندستون، زن کرد، عم قزي (به اعتبار ترکي بودن آن) و چين که بيانگر پنج مکان فرهنگي و جغرافيايي است، تناسبي معنايي به چشم مي خورد. روايتگر اين سرود کودکي ايراني (پارسي) است. اين شش جهت علم يادآور شش جهت جغرافيايي است که از جمله اعداد کامل به حساب مي آيد ما در ادبيّات هر گاه مي خواهيم همه عالم را اراده کنيم از ترکيب شش جهت بهره مي بريم چنان که حافظ هم مي فرمايد:
افسوس که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
اين سرود به گونه اي رمزي و غير صريح مدعي به وحدت رساندن همه اقوام عالم به بازي گرفتن انسان و مشارکت دادن آن ها در شادي، نشاط و جلوه هاي گوناگون زندگي است.
نمودآوايي: در نظم، صامت هاي انسدادي يا آني و بريده(ب، پ، ت، د، ک، گ) در مجموع بيست بار و صامت هاي، سايشي و انقباضي (ر، ز، ژ، س، ل، ف، و) هم در مجموع بيست و پنج بار بازيگري کرده اند. صامت هاي نخستين با رکن عروضي مفتعلن و صامت هاي دسته دوم با رکن عروضي فاعلن هماهنگي دارند، اين باز و بسته شدن ها که با بسياري از بازي هاي کودکانه در پيوند است از اساسي ترين عناصر شورآفريني در کودکان است که خود در بازي ديگري با عبارت موزون «باز مي شيم، بسته مي شيم» آمده است. تکرار (بسامد) بالاي مصوت( َ) 22بار بر کشش آهنگين کلام افزوده و تکرار (بسامد) مصوت(ِ) 12بار همبه بسط روحي کمک مي کند.

نمادها
 

گاو در ادبيّات ايران رنگي اسطوره اي دارد. اورمزد در آغاز سه هزاره دوم از کل دوازده هزار سال که يک چرخه کامل از آفرينش است، پس از اين که به دعاي راستي (اهونور)اهريمن را بيهوش مي کند، به آفرينش گيتي مي پردازد. در اين آفرينش «اورمزد» گاو يکتا آفريده را در ايرانويچ (سرزمين اصلي ايرانيان) در ميان جهان و در کنار رود اساطيري دائيتي نيک، در ساحل راست آن، مي آفريند و «کيومرث را در ساحل چپ آن» پس گاو، پيش نمونه گياهان و چارپايان است، چنان که در جمله اهريمن و فرارسيدن مرگش «به سبب داشتن طبع گياهي از اندام هاي او 55 نوع غله و 12 نوع گياه شفابخش از زمين مي رويد»(3) گاو بر اين اساس با هندوستان که فرودگاه حضرت آدم پس از رانده شدن از بهشت است؛ ارتباط معنايي پيدا مي کند. در مفهوم مکاني گاو که پيش نمونه حيوانات و گياهان در باور ايرانياناست با آدم که در فرهنگ سامي و ديني، پدر اوليّه انسان است ارتباط بومي- اسطوره اي شکل مي گيرد.
شير: شير هم با توجه به مفهوم نمادين و اسطوره اي گاو، قابل توجّه است. مشي و مشيانه که از نطفه کيومرث (پيش نمونه انسان) به شکل شاخه ريواسي از زمين روييده بودند به نيروي دو فره ايزدي، جان مي گيرند و به صورت انسان حرکت مي کنند، سي روز بدون غذازندگي مي کنند، سپس به گياهخواري مي پردازند؛ پس از آن راهي بيابان مي شوند و از بز سفيد مويي شير مي دوشند و مي نوشند؛ «پس از خوردن اين شير، مشي دروغ ديگري» مي گويد و با کشتن گوسفند تيره رنگ به گوشتخواري مي پردازند».(4) شير در اين سروده، بيانگر مرحله اي است که دروغ هنوز وارد جان آدمي نشده است. چون با گوشتخواري است که منش گوشتخواري حيواني و درنده خويي در او جان مي گيرد. در اسطوره ضحاک هم ابليس در لابس خواليگر (آشپز ) او را به اين کار وامي دارد. گاو در اين روايت منظوم «نه شير دارد نه پستون» اما روايتگر به ما سفارش مي کند شير را به هندوستان ببريم تا به واسط آن بتوانيم «يک زن کردي» بگيريم اين شير، نمادي از راستي و معرفت است که ما را مي تواند به آفرينش آغازين مان نزديک تر کند و کمک کند تا اسطوره ها را که در گذر تاريخ، معاني و مفاهيم رمز آلود ديگري را با خود همراه کرده اند، تفسير کنيم و جان و جهانمان را وسعت معنايي ببخشيم. آفرينندگان اين سروده، در ضمير ناخودآگاهشان، با بياني متناقض گونه (پارادوکسي) به اين مفهوم برجستگي داده اند. برجستگي اين معنا، در گرو گاوي است که شير و پستان ندارد اما قرار است ما شيرش را به هندوستان ببريم. همين قرينه نشانگر اين معناست که اين گاو، در مفهوم نمادين آمده است.

پي نوشت ها:
 

1- شعر باقر به مثل هست و چو آيات کلام
شعر ياران دگر همچو اتل توله متل
لغت نامه دهخدا، براي گونه هاي ديگر اين روايت، رک. کتاب کوچه، احمد شاملو.
2- ادبيات کودک و نوجوان، فرامرز نعمت اللهي 1385ص114.
3- نمونه هاي نخستين انسان و نخستين شهريار در تاريخ افسانه اي ايران، آرتور کريستن سن ص3و4 .
4- همان، ص 6.
(مدير گروه کارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي)*
 

منبع:پايگاه نور- ش 13



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط