آثار و پیامدهای اخلاص و انصاف

در این مطلب به سه ویژگی اخلاقی، اخلاص و انصاف و کنترل سخن اضافی اشاره خواهیم کرد؟
3 ساعت و 52 دقیقه پیش
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
آثار و پیامدهای اخلاص و انصاف
مقدمه:
خوشا به حال کسی که در زندگی خود اخلاص داشته باشد؛ زیرا این اخلاص نشان‌دهنده صداقت و وفاداری است که روابط را قوی‌تر و پایدارتر می‌کند.
 
خوشا به حال کسی که انصاف را در رفتار با دیگران رعایت کند؛ زیرا احترام به حقوق و ارزش‌های دیگران، اساسی برای ارتباطات سالم و موثر است.
 
خوشا به حال کسی که می‌تواند مازاد سخنان خود را کنترل کند؛ زیرا صحبت کردن با اندازه و درستی، نشانه‌ای از هوش اجتماعی و تواضع است که به ارتباطات خوب کمک می‌کند.
 
اِخلاص  که همان انجام دادن عمل تنها برای خدا و پاک کردن نیّت از غیر خدا است، و انصاف به معنای عدالت ‌ورزی و اجرای قسط و اقرار به حقوق مردم و ادای آنهاست،  و صحبت بی جا صحبتی است که انسان می شود آن را ترک کند که از نظر معقول نه ضرر دنیوی متوجه انسان می شود و نه ضرر اخروی.
 
در این مطلب به سه روایت اشاره خواهیم کرد که با این تعبیر شروع می شود که خوشا به حال کسانیکه ویژ گی های خوب اخلاقی مانند اخلاص و انصاف و کنترل سخن اضافی داشته باشند.
 
آثار و پیامدهای اخلاص و انصاف
الف :خوشا به حال کسی که در آن چه انجام می دهد اخلاص داشته باشد.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام): طوبی لمن اخلص لله عمله و عمله (1(
 
به تعبیری دنیا تجارت خانه ی آخرت است و ما تاجرانی هستیم که با متاع دنیا برای خدا تجارت میکنیم. در این بازار، کسی سود می برد که برای خدا و در راه خدا سرمایه گذاری کرده باشد:
 
 اگر عملی انجام می دهد، اگر چیزی فرا می گیرد، اگر به کسی مهر می ورزد و اگر کسی بیزار است، همه و همه برای خدا باشد. بدیهی است که خدا به کسی مزد (اجر) می دهد که برای او کار کند. این «عمل در راه خدا و برای خدا» به اخلاص تعبیر می شود.
 
1- ریا؛ اسکناس تقلبی
اما آنچه نقطه ی مقابل قرار می گیرد «ریا» ست. ریا هم چون اسکناس تقلبی است. با واریز آن به حساب اعمالمان، نه فقط پولی به حسابمان نم یرود بلکه پیگرد قانونی هم دارد.
 
 در هر حال، ما انسانها که در این دنیا به کاری مشغول هستیم و دست روی دست نگذاشته ایم؛ چه بهتر که عملمان برای خدا باشد و گرنه دستمال خالی می ماند و جز ضرر نصیبی نمی بریم. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
 
«از ریا بپرهیزید زیرا هر که برای غیر خدا کار کند خدا او را به همان واگذار می کند.» (2(
 
و ضرری بزرگتر از این نیست که خدا بندهاش را به غیر واگذارد: کسی که برای کسب شهرت و محبوبیت نزد مردم به کاری دست م یزند، به مردم واگذار می شود. گویی خدا به او می فرمایند:
 
«اجر و مزدت را نیز از همان مردم بخواه!» مانند کارگری که از صبح تا شب برای خانهی همسایه کار کرده است چرا که هم خسته شده و هم چیزی گیرش نیامده.
 
هر عمل کوچک یا بزرگ ما اگر برای رضای خداوند و در چارچوب دستور او باشد می تواند پاداش مهم بدنبال داشته باشد. به دو نمونه توجه فرمایید:
 
حدیثی برای بانوان: «اگر زنی برای خدا لیوانی آب به دست شوهرش بدهد، از عبادت یک سال برای او بهتر است.» (3(
 
حدیثی برای آقایان: «مردی که برای تأمین معاش خانوادهاش زحمت می کشد همچون مجاهد در راه خداست.» (4(
 
 
اما اگر همین اعمال ریاکارانه و تنها به خاطر نگاه دیگران باشد جز خستگی و از دست دادن سرمایهها نتیجهای نخواهد داشت.
 
2- نشانه های اخلاص
برای آن که خود را محک بزنیم و ببینیم تا چه حد دارای اخلاص هستیم، باید به دنبال این نشانهها باشیم. به کمک همین هاست که می توان «اخلاص» را تمرین کرد:
 
1- فرد مخلص انتظار تعریف و تشکر ندارد؛
از عیسی علیه السلام پرسیدند مخلص کیست؟ ایشان پاسخ داد: «کسی که کاری برای خدا بکند و دوست نداشته باشد از او تعریف کنند.» (5(
 
همه می دانیم که انسان دوستدار تعریف و تمجید دیگران است، اما چرا مخلصان دوست ندارد از آنان تعریف شود؟ چون آگاهاند که تعریف و تجید ضررها و خطرهایی دارد:
 
 باعث غرور می شود، راه پیشرفت معنوی را سد می کند، از شوق انسان به عمل نیک می کاهد زیرا باعث ارضای خاطر او می شود. و...
 
امیرمؤمنان در خطبه شیوا و رسای «متقین» می فرمایند:وقتی از پرهیزگار تعریف و تمجید می کنند، می ترسد و می گوید من بهتر از دیگران خود را می شناسم و خدا نیز مرا بهتر می شناسد.
 
 خدایا، مرا به واسطهی این سخنان مؤاخذه نکن و مرا بهتر از آنچه اینان می گویند قرار ده و ببخش آنچه را آنان خبر ندارد.» (6(
 
2- فرد مخلص از شهرت گریزان است:
امام هشتم شیعیان، امام رضا (علیه السلام) می فرمایند: «عاقل، گمنامی را بیش از شهرت دوست میدارد.» (7( بدیهی است که شهرت مسئولیت انسان را سنگینتر و کار او را حساستر می کند.
 
 خطایی که از فردی مشهور و شناخته شده سر م یزند، در جامعه بازتابی وسیعتر و عواقبی ناگوارتر دارد. اما با این همه، فرد ریاکار به واسطه نقصان عقل دوست دارد اگر هم کار نیکی کرد به همه بفهماند و همه جا جار بزند.
 
شاید شما هم شاهد این بودهاید که: دنیاپرستان و زراندوزان ترجیح می دهند دیگران از جزء جزء اموال آنان با خبر نشوند. موجودی حساب بانکی خود را مخفی می دارند، حتی در دفترها و اسناد خود دستکاری می کنند تا مأمور وزارت دارایی را هم بفریبند. چرا؟
 
چون می خواهند مالشان برای خودشان محفوظ بماند. فرد مخلص همین ویژگی را نسبت به داراییهای معنوی و اعمال صالح دارد، او ترجیح می دهد سرمایه ی معنویاش که همان اعمال مخلصانه ی اوست برای خودش محفوظ باشد و اجر آن را ضایع نکند.
 
با این حال، سنت خدا چنین است که کار نیک انسان مخلص را علنی می کند. از بیان امام رضا (علیه السلام) در نقل ماجرای یکی از انبیاء چنین استفاده می شود که:
 
«اگر کاری برای خدا کردید بکوشید پنهان بماند، اما خدا آن را آشکار می کند و به مؤمن آبرو می بخشد.» (8(
 
3- فرد مخلص در واگذار کردن کار به فرد شایسته تر تردید نمی کند:
هدف مخلص این است که کار انجام شود، نه این که فقط به دست او و به نام او انجام شود! وقتی هدف خدمت باشد، واگذار کردن کار به فرد شایستهتر انتخاب اصلح است. (9(
 
4- برای فرد مخلص آشکار و پنهان تفاوتی ندارد:
برای کسی که هدفش رضایت خداست، توجه این و آن اهمیتی ندارد.برای او مهم نیست کسی متوجه کارش بشود یا نشود.
 
به مثالهای زیر توجه فرمایید:
- وقتی نماز می خواند چه کسی ببیند یا نه سعی میک ند نماز را کامل و با توجه به جا آورد.
 -  کارمندی که کار ارباب رجوع را راه می اندازد و با بودن بازرس نبودن او یکسان عمل می کند.
 
- وقتی برای نو عروس و داماد کادو می برد فامیل بفهمند یا نفهمند هدیه خوب و ارزشمندی م یبرد.
- به همسرش احترام میگذارد چه در مقابل خانواده او یا در غیاب آنها بله انسان با اخلاص همواره خدا را میبیند و سعی می کند کارش خداپسند باشد.
 
اما فرد ریاکار در مقابل دیگران خوب و بانشاط و در خلوتها خطاکار و اهل تقلّب است امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در نامه 26 نهج البلاغه می فرمایند:
 
کسی که آشکار و پنهان و نیز ادّعا و عملش تفاوتی نکند او به حقیقت اخلاص دارد. (10(
 
5- فرد مخلص از کار خوبش پشیمان نمی شود:
وقتی طرف حساب ما خداست و شکی نداریم که خدا اجر ما را محفوظ می دارد، بیتوجه ی و ناسپاسی دیگران نباید ما را آزرده کند. امیرمؤمنان هشدار می دهد که «مبادا ناسپاسی انسان ناسپاس، تو را نسبت به کار خیر بیرغبت کند.» (11(
 
درست است که در اسلام بر اهمیت سپاسگذاری و قدردانی تأکید شده، اما عدم انجام وظیفه ی دیگران نباید ما را از کار خیر پشیمان کند. بد نیست به فرمایشی از امام سجاد (علیه السلام) در باب وظایف خود در قبال نیکی و محبت اشاره کنیم.
 
 تا اهمیت سپاسگذاری و قدردانی بیشتر معلوم شود. امام سجاد (علیه السلام) در رساله حقوق می فرمایند: «وقتی کسی به شما محبتی کرد چند کار انجام دهید:
 
1- با زبان از او تشکر کنید،
2- محبت او را بازگو و یاد آوری کنید،
3-  از او به نیکی یاد کنید،
4- برایش دعا کنید،
5-  تا فرصتی فراهم شد، خوبی اش را جبرانکنید»(12(  بنابراین گرچه ما باید در مقابل خوبی و محبت دیگران شاکر و قدردان باشیم اما ناسپاسی دیگران ما را از انجام کار خوب پشیمان نکنند.
 
6- فرد مخلص در پی انجام وظیفه است نه در پی انجام کاری که دلخواه اوست؛
این نکته بسیار ظریف و رعایت آن بسیار سودمند است، چرا که اغلب کسانی که به کمال نم یرسند و جزء مقربان درگاه احدیت نمی شوند، در پی کاری هستند که دلخواهشان است نه آن چه وظیفه دارند مانند فرد کهنسالی که روزه برای او ضرر دارد و خداوند می خواهد که او روزه نگیرد.
 
 ولی او از روی غفلت می گوید من باید حتما روزههایم را بگیرم هرچند بیماریام بدتر شود. پس کار او عبادت و اظهار ارادت به خدا نیست. به طور کلی باید توجه داشت در مسیر بندگی خداوند تنها «خوب بودن» عمل کافی نیست «وظیفه بودن» مهم است.
 
چه بسا انجام و اجرای کاری که به ظاهر از واجبات و مستحبات است، در شرایط خاصی مورد رضای خدا نباشد؛ همانگونه که خداوند در جواب شیطان که گفته بود.
 
 اگر از سجده ی من به انسان درگذری تو را آنچنان سجدهای کنم که هزار سال به طول انجامد، فرمود: «مرا آن گونه که من می خواهم بندگی کن نه آنگونه که خود می خواهی. »
 
4-- آثار اخلاص
اخلاص و انجام کارها برای رضای خداوند آثار مهمی در زندگی دنیا و آخرت انسان دارد که برخی از آنها یادآوری می شود:
 
1- محبوبیت نزد خداوند: انسان مخلص مورد محبت خداست و خدا او را دوست می دارد. همچنان که حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرمایند: «محبوبترین بندگان کسی است که مخلص باشد.» (13)
 
2- مقبولیت عمل: یعنی خدا کاری را قبول می کند که خالص و برای خدا باشد. حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «دو ویژگی هست که بدون آنها عملی پذیرفته نمی شود: تقوا و اخلاص.» (14)
 
3- نورانیت باطن: وقتی اخلاص پیش آمد باطن انسان نورانی می شود. در علم فیزیک، ثابت شده است که آن چه انسان میبیند به واسطه نوری است که از اجسام و اجرام به چشم م یرسد. به عبارت دیگر، «چشم سر با نور ظاهر م یبیند.»
 
 حال می توان اینگونه تعبیر کرد که «چشم دل با نور باطن می بیند.» بینایی چشم دل همان توانایی تشخیص حق از باطل است که محصول اخلاص است.
 
 در روایتی ذکر شده است که روزی امام باقر (علیه السلام) در مسجد نشستند و به یاران فرمودند هر کس وارد شد از او بپرسند امام در کجا نشسته است؟
 
هر کس وارد می شد، در برابر این سؤال ناتوان از پاسخ بود چرا که حضرت به اذن خدا از چشم آنان پنهان شده بود. تا آن که فردی نابینا وارد شد و در پاسخ سؤال یاران امام، با تعجب گفت: «این چه پرسشی است؟ آقا که اینجا نشسته اند!»
 
و به نقطهای که حضرت در آنجا جلوس فرموده بودند اشاره کرد. وقتی از او پرسیدند چگونه ایشان را دیدی، گفت: «امام نور است و با چشم دل دیده می شود. و کسی که دلش پاک باشد نور حق را می بیند.» (15)
 
4- بهره مندی از مدیریت خداوند: حدیثی قدسی وجود دارد که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیه وآلهوسلّم) م یفرمایند: «خدا فرمودهاست اگر بندهای فقط برای من کار کند، من خود سیاست زندگیاش را به دست می گیرم.» (16)
 
همه ی ما در پی شخص، کتاب، آیین و دانشی هستیم که با کمک آن برای زندگی خود بهترین برنامهها را تدوین کنیم. اما خداوند رأساً سیاست و مدیریت زندگی فرد مخلص را بر عهده میگیرد و چنان تدبیر می کند که به خیر و سعادت او بینجامد:
 
 با اشخاص خوب و مثبت آشنا می شود، در محیطی که زمینه ی پیشرفت فراهم است قرار می گیرد، وارد شغل و حرفهای سودمند می شود، داماد، عروس، همسر، شریک مناسب نصیبش می شود که همگی اسباب سعادتمندی اوست.
 
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فرمودند: «هرکس عبادت خالص خود را به سوی خداوند بفرستد خداوند بهترین مصلحتها را برای او تقدیر و به سوی او می فرستد.» (17)
 
5- آبرومندی و محبوبیت نزد خلق: تمام ما همواره در تلاشیم برای خود وجهه و اعتباری کسب کنیم؛ از رسیدگی به سر و وضع و آراستن ظاهر گرفته تا تحصیل علم و اعتبار و شهرت و...
 
 اما عزتی که خداوند به فرد مخلص می بخشد هرگز با بیعزتی قرین نیست و آبرویی که خدا به مخلص عطا می کند با هیچ ترفند و نیرنگی به بیآبرویی منجر نمی شود. بهترین راه کسب آبرو و اعتبار و محبوبیت نزد مردم که فساد و خسرانی در آن راه ندارد، «اخلاص» است. (18)
 
و البته انسان مخلص این آبرو و محبوبیت را سرمایهای می داند که از آن هم در جهت بندگی و خیررسانی به خلق خدا بهره می گیرد.
 
6- حکمت و دانش مفید
میدانیم حقیقت علم، نور و روشنبینیای است که خداوند به هر که بخواهد عنایت می فرمایند. پیامبراکرم (صلیاللهعلیه وآله و سلّم) فرمودند: «هیچ کس چهل روز برای خدا خالص عمل نمی کند.
 
 مگر این که خداوند حکمت و دانش مفید را از قلبش بر زبانش جاری می سازد.» (19) یعنی چشمه حکمت را در دل او می گشاید و سخنان حکیمانه بر زبان او جاری می شود.
 
ب : خوشا به حال کسی که مازاد سخنانش را نگه دارد.
طوبی لمن... انفق الفضل من ماله و امسک الفضل من قوله - پیامبر اکرم (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) (20)
 
در یکی از سخنان نورانی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیه وآله سلّم) به دو عامل «خوشا به حالی» اشاره شده. یکی انفاق (که پیشتر دربارهاش سخن رفت) و دیگری حفظ زبان از سخنان زائد که اکنون به شرح آن می پردازیم.
 
 روایت شده است که پیامبر، به کسی از ایشان پندی خواسته بود دو مرتبه فرمودند: «مراقب زبانت باش.» و وقتی احساس کردند که او این پند را سبک و بدیهی شمرده است بار سوم فرمودند: «وای بر تو، مگر نمیدانی بسیاری از جهنمیان به واسطه ی زبانشان اهل دوزخ شدهاند؟» (21)
 
در واقع زبان ابزاری است که می توان آن را با خودرو مقایسه کرد: خودرو هم دنده ی جلو دارد هم دنده عقب هم سبب پیشرفت است و هم عامل پسرفت.
 
 در مورد لقمان که سورهای از قرآن به نام اوست و خداوند سفارشات او را به فرزندش نقل می کند درتاریخ و حدیث می خوانیم: از او پرسیدند:
 
«مگر تو در فلان قوم غلام نبودی؟ چه شد که به مقام حکمت رسیدی؟» لقمان پاسخ داد: «دروغ نگفتم، چشم خود را مراقب بودم، حرام نخورم و زبانم را از سخن بیهوده باز داشتم.» (22)
 
گفته می شود یکی از معجزات حضرت داود این بود که آهن را به اذن خداوند در دستان او نرم بود. روزی حضرت داود مشغول ساختن شیئی از آهن بود که لقمان وارد شد.
 
در ابتدا خواست از داود بپرسد چه می کنی، اما سکوت کرد و به انتظار نشست. داود زرهی ساخت و بر تن کرد. لقمان که چنین دید گفت: «سکوت حکمتی است و کمتر افرادی هستند که سکوت کنند.» داود نیز در پاسخ گفت: «حق است که خداوند به تو حکمت بخشیدهاست.» (23)
از طرفی پرحرفیها موجب جهنمی شدن است و از طرف دیگر مراقبت زبان موجب ترقی انسان است و نیز این داستان معروف از لقمان نقل شده که در دوران غلامیاش، اربابش از او خواست گوسفندی بکشد و بهترین عضو آن را نزد او بیاورد.
 
 لقمان پس از سر بریدن گوسفند قلب و زبان گوسفند را نزد ارباب برد. روزی دیگر ارباب خواست بدترین عضو نزدش آورده شود و لقمان باز هم قلب و زبان گوسفند را نزد او برد! و در پاسخ سؤال ارباب گفت: آری این دو عضو می تواند بهترین و مایه سعادت انسان باشد و می تواند بدترین و مایه بدبختی انسان گردد. (24)
 
 در مورد زبان علاوه بر تذکرات قرآنی و حدیثی در کلمات حکیمان هم تشبیهات و تمثیلات گویایی وجود دارد مثلا گفته اند زبان مانند فرزندانی است که لبها به منزله ی در زندان و دندانها به منزله ی میله های زندان هستند اما با وجود این نردههای محکم اگر زندانبان غفلت کند زبان آزاد می شود و خسارت به بار می آورد.
 
در رویات آمده است که اعضاء و جوارح در آغاز هر روز به زبان التماس می کنند بگذار آسوده باشیم و زبان هم به آنها تضمین می دهد، اما در ادامه به عهد خود عمل می کند! (25)
 
امیرمؤمنان (علیه لسلام) در خطبه ی متقین می فرمایند: «از ویژگیهای پرهیزگاران این است که سخن گفتنشان درست و بهجاست.» (26) و در جای دیگر می فرمایند:
 
 «زبان عقل در پس عقل او و عقل نادان و در پس زبان اوست.(27)» یعنی عاقل ابتدا می سنجد و سپس سخن میگوید و نادان اول می گوید و بعد فکر می کند.اما سخنان نابه جا و ناصواب کداماند؟ و چگونه می شود آنها را طبقهبندی کرد تا از آنها پرهیز کنیم؟
 
1- سخنان نا به جا و ناصواب
1- گناهان مشهور: که زودتر به ذهن می رسند و شاید تصور شود تنها گناهانی که به واسطه زبان صورت می گیرد همین هاست. از جمله: دروغ، ناسزا، غیبت، تهمت و...
 
2-  سرزنش دیگران: چند گناهی هست که خدا آنها را در همین دنیا عقوبت م یدهد. یکی از آنها سرزنش مؤمن است. در روایت آمده است: «نمیمیرد آن مؤمنی را سرزنش کرد مگر با خودش همانگونه رفتار شود.» (28)
 
جای عقوبت گناهان، آخرت است ولی برخی از آنها در دنیا هم عقوبت می شوند مانند سرزنش دیگران و کفران نعمت. البته این عقوبتها نشانه ی لطف خدا و هشداری است برای دست کشیدن از این گناهان.
 
پس اگر خطایی از مؤمنی سر زد، نباید زبان به ملامت او گشود؛ چنان که بیمار را در باز پسگیری سلامتش کمک کنیم نه سرزنش. پس مؤمن خطاکار را باید یاری کرد نه سرزنش.
 
3- پرسش های نابه جا و بیهوده: اینگونه پرسشها بیشتر به جهت عرض اندام و اظهار فضل مطرح م یشود و در شمار سخنان باطل و پوچ است.
 
 امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «هرگز برای اظهار فضل و امتحان دیگران سؤال مکنید.» (2) به طورکلی فخر فروشی و خود برتربینی، ضعفی عقلی و ایمانی است چرا که اگر هم نعمتی به ما عطا شده، بیشتر باید خائف باشیم مبادا از ما گرفته شود.
 
 برخی پرسشها هم هست به جهت تخریب شخصیت و تحقیر و آزار پرسششونده مطرح می شود که سبب تاریکی ذهن است، دستهای دیگر هم پرسشهای بیهودهای است که پاسخشان هیچ دردی از کسی دوا نمی کند.
 
4- تجسس: تجسس در امور شخصی دیگران و دخالت در زندگی مردم علاوه بر این که در شمار سخنان ناصواب و در نتیجه در زمره ی گناهان است، پرسششونده را نیز به گناه (مثلا دروغگویی یا تندخویی و دشنامگویی) وامیدارد.
 
 یعنی تجسس همگناه است و هم زمین هساز گناه. و خداوند در قرآن کریم به طور آشکار از این عمل نهی فرموده است. (30) این عادت مذموم متأسفانه در میان بانوان به شکلی و در میان آقایان به گونهای دیگر رایج است:
 
 پرسشهایی از قبیل «حقوق شما چقدر است؟» و «دامادتان چطو آدمی است؟» و «شوهر شما چقدر پول تو جیبی می دهد.» در شمار سخنان ناصواب و مصداق تجسساند.
 
5- قیاس: انتظار ما از هر کس و هر چیزی باید به اندازه ی همان شخص و همان شیء و متناسب با ظرف استعدادهای آن باشد. بدیهی است که از یک دانه گندم نمی توان انتظار داشت به درخت هلو تبدیل شود!
 
مقایسه فقط و فقط بذر کینه و کدورت میپاشد و زمینه طمع شیطان به زندگی ما را فراهم می کند. خدا در قرآن فرمودهاست «ما شما را به گونههای مختلف آفریدیم.» (31)
 
 همین اختلاف و گوناگونی است که به دنیا زیبایی بخشیده و مایه رشد و حرکت و تکامل است. پس نباید هیچ چیز زندگی خود را (همسر، فرزند، شریک، خانه، خودرو) با دیگری مقایسه کنیم.
 
6- ایراد گیری، بهانه جویی و مدارا نکردن با اطرافیان: عده ی انگار در دهان خود تخم «نه» کاشته اند! ایرادگیری و کثرت مخالفت نوعی بیماری است که ریشه در مشکلات روانی دارد و باید به درمان آن همت گماشت.
 
 این خصیصه ناپسند هیچ حاصلی ندارد جز این که به شیطان میدان میدهد و تلخکامی فرد مبتلا و اطرافیانش را سبب میشود. از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نقل شده که «شرط همنشینی این است که کمتر مخالفت بورزید.» (32)
 
اما عدهای انگار هیچکاری به چشمشان نمی آید و هیچ چیزی باب طبعشان نیست. اما باید توجه داشت که مخالفت تنها هنگامی پسندیده است که پای نافرمانی خداوند یا ظالم به بندگان خدا در میان باشد. و در موارد شخصی و دنیایی هر چه با هم مدارا کنیم موفقتر خواهیم بود.
 
7- قضاوت بیجا و بدون تحقیق: از جمله رفتارهایی است که در روز قیامت گریبانگیر ما میشود و همچون سنگی گران که به پای ما بسته شده، ما را از حرکت به سوی بهشت باز می دارد. متأسفانه عدهای لق لقه ی زبانشان همین است: «فلانی مال مردم خور است. فلانی با ما دشمن است. فلانی به زندگی ما نظر سوء دارد
 
انسان در روز قیامت متوجه می شود شاکیان زیادی دارد که برخی شاکیان نسبت به قضاوت نابجا از ما شکوه دارند. این کار ما از دید مأموران الهی مخفی نمی ماند. بنابراین باید خیلی مراقب باشیم که با قضاوت بیجا نسبت به دیگران برای خود دردسر درست نکنیم.
 
8- مراء (بگو مگوی باطل):  از دامهای شیطان یکی این است که بیجهت با هم بحث کنیم. این عارضه بیشتر در جمع خانواده پیش می آید و برای نیفتادن در دام شیطان، باید تصمیم بگیریم زود کوتاه بیاییم.
 
 یعنی اگر اختلاف نظری پیش آمد. نظر و دلیل خودرا بگوئیم اما اگر طرف مقابل نپذیرفت بحث را ادامه ندهیم تا فرصت فکر به او داده باشیم و توجه داشته باشیم از مهمترین نقشههای شیطان برای تخریب فضای سالم خانواده مراء است. این جمله را تابلو و نصبالعین قرار دهیم:
 
«زندگی مسابقه در کمالات است.» و سعی کنیم ما در صبر و تحمل از طرف مقابل خود پیشتر باشیم.
 
از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیه وآله وسلّم) نقل شده است: «من سه کاخ بهشتی را تضمین می کنم برای کسی که سه کار کند: دروغ را ترک گوید هرچند که شوخی باشد، مراء (بگو و مگوی بیحاصل) را ترک نماید هر چند حق به جانب او باشد، و اخلاقش را نیکو کند.» (33)
 
ج: خوشا به حال کسی که انصاف را در حق دیگران رعایت کند.
پیامبر اکرم (صلی اللهعلیه وآله وسلّم): طوبی لمن... انصف الناس من نفسه - (34)

عنوان این بخش که برگرفته از یکی از فرمایشهای پیامبر گرانقدر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلّم) است، به جایگاه والای انصاف اشاره می کند. انصاف از ریشه ی «ن ص ف»، به این معناست که آنچه برای خود می پسندیم برای دیگری هم بپسندیم و آنچه برای خود نمی پسندیم، برای دیگری هم نپسندیم.
 
به تعبیر دیگر، در خوبی و بدی، و در باید و نباید خود را هم تراز و هم شأن دیگران بدانیم. حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) در نامه ی سی و یکم نهجالبلاغه می فرمایند:
 
«خود را میزان قرار بده میان خودت و دیگران. دوست بدار برای دیگران آنچه را برای خود دوست میداری و آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند. به دیگران ستم مکن همانگونه که دوست داری به تو ستم نکنند و به دیگران نیکی کن همانگونه که دوست داری به تو نیکی کنند.» (35)
 
 
 
وفای به عهد، محبت، احترام، صداقت در معامله ... همه و همه رفتارهایی است که ما از دیگران توقع داریم، و شرط انصاف آن است که خود نیز در حق آنان چنین باشیم.
 
انصاف گوهری گرانبهاست که در مدارک و متون دینی تعابیری بس ارزشمند از آن شده است که در این جا به چند مورد اشاره میشود:
 
1- انصاف از دیدگاه روایات
در سخنان معصومین (علیهمالسلام) نسبت به انصاف تعبیراتی شده که نشان اهمیت این صفت زیباست.
 
1- سید الاعمال: (36) کلمه ی «سید» در لغت به معنای آقا و بزرگ است. در جامعه، به انسانهایی که نسبشان به پیامبر می رسد سیّد گفته می شود. ماه رمضان نیز به «سیدالشهور» یعنی آقای ماهها معروف است. در فضیلت انصاف همین بس که به «سیدالاعمال» مشهور است. یعنی در بین کارهای خوب از جایگاه رفیع و عظمت برخوردار است.
 
2- تکمیل کننده ی ایمان: همچنان که در روایت آمده است: «صاحب انصاف، مؤمن حقیقی است.» (37)
 
3-افضل الفضائل: به معنای برترین فضیلت ها. (38)
4- عامل قطعی شدن بهشتی شدن: شخصی نزد پیامبر اکرم (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) رسید و عرض کرد: یا رسولالله، عملی را به من یاد دهید که فاصلهای میان آن و بهشت نباشد (و با انجام آن قطعا بهشتی شوم.) حضرت فرمود:
 
 «بیجا خشمگین مشو، عزت نفس خود را حفظ کن، و آن چه را برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند.» (39)
 
5- تقرّب و نزدیک شدن به خداوند: امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند: «اگر با دیگران به انصاف عمل کنی و آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بخواهی خداوند تو را به خود نزدیک و مورد لطف خاص خود قرار می دهد.» (40)
 
2- مصادیق بی انصافی
در روایات هشدار دادهاند که با انصاف بودن سخت است. کمتر کسی پیدا میشود که انصاف را به طور کامل نسبت به خدا و همه ی اطرافیان و مردم رعایت کند.
 
انسان در حیات خود سه گونه ارتباط دارد: با خود-که در آن قطعاً انصاف را رعایت می کند، با مردم- که گاهی در حق آنان بیانصافی را رعایت می کند، و با خدا- که متأسفانه در حق پروردگار بسیار بیانصافی روا داشته می شود.
 
 به بیان دیگر، توقع ما از خدا و عملمان در قبال او به هیچ وجه با یکدیگر همخوانی ندارد. حضرت علی (علیه السلام) در مناجاتی به خداوند چنین عرضه دارد: «خدایا همان گونه هستی که من دوست دارم پس مرا همان گونه قرار ده که دوست داری
 
روایت شده است: «هر کس دوست دارد دریابد چه جایگاهی در نزد خدا دارد، ببیند خدا در نزد او چه جایگاهی دارد.» ما در بسیاری مواقع (چه بسا همیشه) لطف و رحمت اجابت دعا و یاری خداوند را میخواهیم،.
 
 اما حاضر نیستیم تن به بندگیاش بدهیم و آنچه را او از ما خواسته (و تازه همین هم اسباب رشد و پیشرفت ماست نه نیاز خداوند) به جا آوریم. هنگامی که بیماریم، مقروضیم، آبرویمان در خطر است، لفظ «یا الله» و«ای خدا» از زبانمان نمی افتد، اما کارمان که سامان گرفت نعوذ بالله- از شیطان اطاعت کنیم!
 
وقتی خداوند در پاسخِ «یا الله» گفتن ما لبیک می گوید، شایسته است که ما هم امر خدا را لبیک بگوییم. پروین اعتصامی در داستان نمرود که به زیبایی آن را به نظم در آورده، نمونه ای از این بی انصافی را پیش چشم ما قرار میدهد، هنگامی که کشتی حامل نمرود (که نوزادی بیش نیست) دچار طوفان می شود، خداوند آن نوزاد بیپناه را در پناه خود می گیرد و به ساحل امن می رساند:

 
کشتی ای ز آسیب موجی هولناک                                         رفت وقتی سوی غرقاب هلاک
 
تندبادی کرد سیرش را تباه                                                   روزگار اهل کشتی شد سیاه
 
هر چه بود از مال و مردم آب بود                                          زآن گروه رفته طفلی ماند خرد
 
طفل مسکین چون کبوتر پر گرفت                                          بحر را چون دامن مادر گرفت
 
موجش اول وهله چون طومار کرد                                          تندباد اندیشه ی پیکار کرد
 
بحر را گفتم دگر طوفان مکن                                                 این بنای شوق را ویران مکن
 
در میان مستمندان فرق نیست                                              این غریق خرد بهر غرق نیست
 
صخره را گفتم مکن با او ستیز                                               قطره را گفتم بدان جانب مریز
 
امر دادم باد را کآن شیرخوار                                                  گیرد از دریا گذارد در کنار
 
سنگ را گفتم به زیرش نرم شو                                             برف را گفتم که آب گرم شو
 
صبح را گفتم به رویش خنده کن                                          نور را گفتم دلش را زنده کن
 
لاله را گفتم که نزدیکش بروی                                              ژاله را گفتم که رخسارش بشوی
 
خار را گفتم که خلخالش مکن                                             مار را گفتم که طفلک را مزن
 
رنج را گفتم که صبرش اندک است                                       اشک را گفتم مکاهش کودک است
 
گرگ را گفتم تن خردش مدر                                               دزد را گفتم که گلوبندش مبر
 
بخت را گفتم جهان داریش ده                                            هوش را گفتم که هشیارش ده
 
تیرگیها را نمودم روشنی                                                     ترسها را جمله کردم ایمنی
 
ایمنی دیدند و ناایمن شدند                                               دوستی کردم مرا دشمن شدند
 
آخر آن نور تجلی دود شد                                                  آن یتیم بیگنه نمرود شد
 
رزمجویی کرد با چون من کسی                                          خواست یاری از عقاب و کرکسی
 
کردمش با مهربانیها بزرگ                                                  شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
 
خواست تا لاف خداوندی زند                                              برج و باروی خدا را بشکند
 
 
رای بد زد، گشت پست و تیره رای                                       سرکشی کرد و فکندیمش ز پای
 
پشهای را حکم فرمودم که خیز                                           خاکش اندر دیدهای خودبین بریز(41)
 
باشد که از سرگذشت نمرود پند گیریم تا به سرنوشت او دچار نشویم.
 
کسی که با خدا بیانصافی کند با بندگان خدا هم انصاف را رعایت نمی کند. وقتی فردی در موقعیت فرودست قرار دارد مدعی میشود که اگر ترقی کند چنین می کند و چنان میک ند؛ دانشآموز م یگوید:
 
«این پزشکان چقدر بیانصافاند. بگذار من در رشته ی پزشکی فارغالتحصیل بشوم، آن وقت چهها که برای بیماران مستمند نمی کنم.» پیاده می گوید:
 
«چقدر بیانصافاند این سوارهها، بگذار من خودرو بخرم، خواه ی دید که همواره در طول مسیر عابران را به مقصد خواهم رساند.» اما افسوس که رسیدن به آن موقعیت همانا و فراموشی و مصداق بیانصافی شدن همان!
 
چه بسیار کارخانهها و فروشگاهها ومؤسسات خدماتی که در ابتدای کار محصولات خدماتی شایسته عرضه میکنند، اما تا مشتری جمع میکنند کیفیت محصولشان افت میکند، بهای کالایشان بالا میرود، برخوردهایشان از ادب و احترام فاصله میگیرد.
 
 چه بسیار جوانانی که هنگام نیاز، با بزرگتر خود با مهربانی و ادب رفتار می کنند و وقتی به مراد خود می رسند، اثری از این رفتار شایستهشان نمی ماند! شاید توجه به آثار و برکات انصاف ما را وادار به رعایت آن نماید.
 
3- برکات انصاف
1- عظیم ترین ثواب: حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: «عظیمترین ثواب متعلق به انصاف است.» (42) چرا که این انصاف ما را به جاهای برتر دیگر میرساند. و سرچشمه ارزشهای دیگر است.
 
2- دوام دوستی و محبت: در روایت آمده که انصاف اختلافات را برطرف می کند و موجب دوستی می شود. (43) اولین عامل اختلافات خانوادگی بیانصافی است.
 
 اگر پسر خود را به جای پدر قرار دهد، مرد خود را جای همسرش قرار دهد، پدر خود را به جای فرزندش قرار دهد و از دریچه ی چشم او به اوضاع بنگرد، بسیاری از اختلافات و کشمکشها به خودی خود رفع خواهد شد. چرا که در این صورت هر کسی می فهمد خواسته و انتظار دیگری چیست و سعی می کند در تحقق آن بکوشد.
 
3-  آرامش روحی: بسیاری از اضطرابهای ما ریشه در مذمت ها و بازخواست های وجدان ما دارد. بیانصافیهایی نظیر غش در معامله، دروغگویی، خلف وعده و... باعث سرزنش وجدان میشود و آرامش از زندگی رخت بر می بندد. اما اگر انسان باانصاف باشد به آرامش م یرسد، همچنان که امیرالمؤمنین می فرمایند: «انصاف مایه ی آسایش است.» (44)

4- زینت یافتن انسان: روایت شده است که: «تاجافتخار انسان پاک بودن و عفیف بودن است و زینت انسان به انصاف است.» (45)

زینت های ظاهری برای موجه جلوه کردن در نظر اطرافیان به کار میرود اما زینت های باطنی به چشم خدا و اولیاءالله می آید . انصاف از جمله زینت های باطن است.
 
5- تقرب به خداوند:  که همین امر باعث برکات دیگری نظیر اجابت دعا و بازشدن چشم به حقایق اله ی و تأثیر کلام می شود.
 
در روایتی آمده است: «اگر انصاف را رعایت کنی خدا تو را به خویش نزدیک می کند.» (46)
 
6- آبرومندی: خداوند فرد باانصاف را روز به روز عزیزتر و آبرمند می کند، (47)  چنان که این فرد در میان مردم نیز به واسطه ی صفت عالیاش آبرو و اعتباری می یابد و همه او را امین خود می دانند.
 
چند تذکر در مورد انصاف
1-انصاف کم یاب است
بله انصاف کمیاب است و بیانصافی فراوان، مراقب باشیم ما از بیانصافها نباشیم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند:
«کم اتفاق می افتد که زبان انصاف را رعایت کند چه در مقام بیان بدیهای دیگران یا خوبیها.» (48)
 
2- از خود شروع کنیم
ما معمولا به طرف مقابل نگاه می کنیم و انتظار داریم او با ما انصاف داشته باشد تا ما هم با انصاف باشیم و چون طرف مقابل هم در همین فکر است از انصاف خبری نمی شود.
 
 اما امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «این انصاف نیست که از دیگران درخواست انصاف داشته باشی.» (49) بلکه باید تو آغازگر انصاف باشی تا آنها هم به این عمل نیک شوند.
 
3) با بی انصاف ها هم انصاف داشته باشیم
 
پیشوای متقین علی (علیه السلام) میفرمایند: «و از نشانههای فضیلت و کمال انسان اینست که با بیانصاف هم انصاف را رعایت نموده و به کسی که بدی کرده خوبی نماید.» (50)
 
نتیجه:
اخلاص یک ارزش اخلاقی است که به صداقت، وفاداری، و نیت خالص و صاف در اعمال و رفتارها اشاره دارد. شخصی که اخلاص دارد، اعمال و رفتارهای خود را با نیت صادقانه و بدون هیچ گونه تزلزل یا دغدغه‌ای انجام می‌دهد.
 
این ارزش اخلاقی نشان‌دهنده تعهد به اصول و ارزش‌های انسانی و اجتماعی است و می‌تواند به ارتباطات موثر، اعتماد و صداقت در روابط انسانی کمک کند.
 
انصاف به معنای رعایت حقوق و عدالت در رفتار و تصمیم‌گیری است. این ارزش اخلاقی نشان‌دهنده برابری، انصاف و درستی در برخورد با دیگران و رفتارهاست.
 
انصاف به معنای احترام به حقوق دیگران، بدون تبعیض و تعصب، است و به توازن و تعادل در روابط انسانی کمک می‌کند. احترام به حقوق دیگران، رعایت اصول عدالت و توزیع منصفانه منافع و مزایا، همگانی از مفاهیم مهم انصاف در زندگی اجتماعی و روابط انسانی می‌باشند.
 
کنترل سخن مازاد به معنای نگهداری از سخنان اضافی و غیرضروری در مکالمات و ارتباطات است. این مهارت نیازمند توانایی فهمیدن زمان و مکان مناسب برای صحبت کردن و عدم پرداختن به مسائل بی‌اهمیت یا خسته‌کننده است.
 
با کنترل سخن مازاد، می‌توانیم ارتباطات خود را بهبود بخشیم، احترام به زمان و توجه مخاطبان خود را نشان دهیم و از ایجاد خستگی و بی‌حوصلگی در مخاطبان جلوگیری کنیم.
 
پی نوشت:
 1.  بحار ج77 ص 289
2.امام صادق (علیه السلام): «ایاک و الریاء فانّه من عمل لغیرالله و کله الله الی من عمل له» بحارالانوار ج 72 ص 266
3. امام صادق (علی هالسلام): «ما من امرءۀ تسقی زوجها شربۀ من ماء الّا کان خیراً لها من عبادۀ سَنَۀ» وسائلالشیعۀ ج14 ص 123
4. «الکادّ لعیا له کالمجاهد فی سبیلالله»- الکافی ج 5 ص88
5. قال الحواریون لعیسی (علیه السلام): «یا روحالله من المخلص لله؟ قال: الذی یعمل لا یحبّ ان یحمده احد علی شیء من عمل الله عزوجل» میزان الحکمۀ ج3 ص63
6.«اذا زُکّی احدٌ منهم خاف ممّا یقال له: فیقول انا اعلم بنفسی من غیری و ربّی اعلم بی من نفسی»- نهجالبلاغه خطبه متقین (همّام)
7. «الخمول اشه ی الیه من شهرۀ- امام رضا (علیه السلام) در بیان صفات عاقل»- تحفالعقول صفحه ی 330
8. بحارالانوار ج 77 ص 18 حدیث اول
9. عن رسولالله (صلیاللهعلیه وآله و سلّم): «من امَّ قوماً و فیهم من هو اعلم منه وافقه لم یزل امرهم الی سفال الی یومالقیامۀ»- (عقاب الامال- صدوق)
10. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام): «من لم یختلف سرّه و علانیۀ و فعلی و مقالته فقد ادَّ الامانۀ واخلص العبادۀ» نهجالبلاغه نامه 16
11. «امّا حقّ ذی المعروف علیک فان تشکره و تذکر معروفه تکسبه المقالۀ الحسنۀ و تخلص له الدّعاء فیما بینک و بین الله عزوجل فاذا فعلت ذلک کنت قد شکرته سراً و علانیۀ ثم ان قدرت علی مکافأته یوماً کافأته» بحارالانوار ج71 ص7
12.«امّا حقّ ذی المعروف علیک فان تشکره و تذکر معروفه و تمسبه المقالۀ الحسنۀ و تخلص له الّعاء فیما بینک و بین الله عزوجل فاذا فعلت ذلک کنت قد شکرته سراً و علانیۀ ثم ان قدرت عل مکافأته یوماً کافأته» بحارالانوار ج 71 ص 7
13. «احبّ عبادالله مکن اخلَص» نهجالبلاغه خطبه
14.«صفتان لا یقبل الله سبحانه الاعمال الّا بهما التّقی و الاخلاص» غررالحکم
15. «عند تحقق الاخلاص تستنیز الضمائر» غررالحکم
16. قال الله عزوجل: «لا اطلع علی قلب عبد فأعلم منه حبّ الاخلاص لطاعتی لوجهی و ابتغاء مرضاتی الاّ توّلیت تقویمه و سیاسته» بحارالانوار ج 85 ص 136
17. «من اصعد الی الله خالص عبادته اهبط الله الیه احسن مصلحته» بحارالانوار ج 70 ص 250
18. «من اراد الله عزوجل بالقیل من عمله اظهر الله له کثر مما اراد و من اراد الناس بالکثیر من عمله فی تعب من بدنه و سهر من لیله ابی اله عزوجل الا ان یُقَلِّلَهُ فی عَینِ _مَن _سَمِعَهُ» قلب سلیم ص 379 به نقل از اصول کافی
19. «ما اخلص عبدالله عزوجل اربعین صبا حا الاّجرت ینابع الحکمۀ من قلبه علی لسانه» بحارالانوار ج70 ص 242
20.الکافی ج2 ص644 باب الانصاف والعدل
21. «جاء رجل الی النبی (صلیاللهعلیه و آله و سلّم) فقال: یا رسول الله اوصنی قال: أحفظ لسانک ... ویحک! و هل یکبّ النّاس علی مناحزهم فی النار الا حصائد ألسنتهم» اصول الکافی 1/ 115 حدیث 14
22. «قیل للقمان (علیه السلام): آلست عبد آل فلان؟ قال بلی قیل فما بلغ بک مانوی؟ قال صدق الحدیث و اداء الامانۀ و ترک ما لا یعنینی و غضّ بصری و کفّ لسانی و عفّۀ طعمتی فمن نقص عن هذا فهو دون و من زاد علیه فهو فوقی و من عمله فهو مثلی»
23.«الصمت حکمٌ و قلیل فاعله»
24. «انّ مولاه دعاه فقال: اذبحشاۀ فأتنی بأطیب مضغتین منها فذبح شاۀ و اتاه بالقلب و اللّسان ثمّ امره بمثل ذلک بعد ایّام و أن یخرط منها أخبث مضغتین فأخرج القلب و اللّسان فسأله من ذلک فقال: انّهما أطیب شیء اذا طاباو أخبث شیء إذا خبثا» میزان الحکمۀ ج 9 ص 495
25. عن الصادق (علیه السلام): «ما من یوم الّا و کل عضو من اعضاء الجسد یکفّ اللسان بقول: «نشد تک الله أن نعذّب فیک» وسائل الشیعۀ 2/ 226/ باب 119
26. نهج البلاغه -خطبه متقین - «منطقهم الصواب»
27.نهج البلاغه حکمت 40
28. «من شمت بمصیبۀ نزلت باخیه لم یخرج منالدنیا حتی یفتتن» - میزان الحکمۀ ج7 ص 154
29. «فاسئل العلماء ما جهلت و ایاک أن تسألهم تعتنا و تجربۀ»- میزان الحکمۀ- ج7 ص 439
30. «و لا تجسّسوا ...»- حجرات 12
31. «و قد خلقکم اصوارا»- نوح 14
32. «شرط المصاحبۀ قلۀ المخالفۀ»- غررالحکم
33. «انّی زعیم ببیت فی ربض الجنۀ و بیت فی وسط الجنّۀ و بیت اعلی الجنّۀ لمن ترک الکذب و ان کان هازلا و لمن ترک المراء و ان کان محقّا و لمن حسّن خلقه»- بحارالانوار ج 2 ص 261
34. نامه 31 نهجالبلاغه: «یا بنّی اجعل نفسک میزاناً فیکت بینک و بین غیرک فاحبب لغیرک ما تحّب لنفسک و اکراه له ما تکره لها و لا تظلم کما لا تحّب أن تظلم و احسن کما تحّب ان یحسن الییک و استقبح من نفسک ما تستقبح من غیرک ...»
35.الکافی ج2 ص644 باب الانصاف والعدل
36. سیدالاعمال (کافی ج2 ص 116)
37. «فذلک المؤمن حقّا» (کافی ج2 ص 118)
 38. «الانصاف افضل الفضائل» غررالحکم
39. «عن الرضا عن آبائه عن امیرالمؤمنین (علیه السلام) قال: رجل للنبی (صلیاللهعلیه وآۀه وسلّم) علّمنی عملاًلایحال بینه و بینی الجنّۀ قال: لاتغضب و لاتسأل الناس شیئاوارض للناس ما ترضی لنفسک» بحارالانوار ج75 ص 27
40. «انّک ان انصفت من نفسک ازلفک الله» غررالحکم
41.دیوان پروین اعتصامی
42. «انّ اعظم الموثۀ الانصاف» غررالحکم
43. «الانصاف یرفع الخلاق و یوجب الائتلاف» غررالحکم
44. «الانصاف راحۀ» غررالحکم
45.«تاج الرجل عفافه و زینۀ انصافه» غررالحکم
46. «انک ان انصف من نفسک ازلفک الله» غررالحکم
47. «الّا انّه من ینصف الناس من نفسه لم یزده الله الّا عزّا» بحارالانوار ج 75 ص 33
48. «قلما ینصف اللّسان فی نشر قبیح او احسان» غررالحکم
49. «لیس من الانصاف مطالبۀ الاخوان بالانصاف» بحارالانوار ج 75 ص 27
50. «انّ من فضل الرّجل ان ینصف من لم ینصفه و یحسن الی من اساء الله» غررالحکم

منبع:
دالتیان، مهدی، 1343 -عنوان و نام پدیدآور:خوشا به حال چه کسی؟/مهدی عدالتیان ؛ [به سفارش] موسسه ی فرهنگی موعود.مشهد: گل محمدی، 1384.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط