ارائه نظام واره اي احاديث اجتماعي (2)
نويسنده:دكتر محمود تقي زاده داوري*
3. عامل تشخص / تعين جامعه
شگفت آنكه درست همين مضمون در مجموعه آثار حضرت امير (عليه السلام) هم يافت مي شود :«ايّها الناس، اِنّما يَجمَعُ الناسَ الرضا و السُخط، و وَ اِنّما عَقَر ناقهَ ثَموُدَ رَجُلٌ فَمَعَهُمُ اللهُ بالعَذابِ لمّا عَمُوّهُ بالرضا، فقالَ سبحانَه: فَعَقَرُوها فَاَصبَحوُا نادمين: اي مردم، آن چيزي كه عموم را جمع مي كند/ مجتمع مي سازد، خشنودي و خشمناكي [از يك عمل است] همانا شتر قوم ثمود را فردي واحد پي كرد ولي خداوند همه آنها را عذاب نمود زيرا همه آنها از آن كار راضي / خشنود بودند. خداوند [ در قرآن] فرمود: پس آنها [شتر را] پي كردند، صبح كردند در حاليكه از عمل خود پشيمان بودند» (نهج البلاغه، خطبه 201).
همين ايده در گفتاري ديگر نيز تأكيد شده است: «الراضي بفعل قوم کالداخل فيه معهم، و علي کل داخل في باطل اثمان: إثم والعمل و إثم الرضا: فرد خشنود به عمل جماعتي، همانند فرد شركت كننده در انجام آن كار به همراه آن جماعت است، و بر هر فرد وارد شونده در عمل باطلي، دو گناه است: گناه انجام آن عمل، و گناه رضايت به آن عمل»(نهج البلاغه، حديث 154).
در مجموع، احاديث شريف فوق كاملا گوياي اين ايده است كه جمعيت ها و جماعت ها هنگامي كه به نظر و نگرش واحدي مي رسند و يكجور به مسئله اي مي نگرند؛ و يا به احساس و عاطفه مشتركي دست مي يابند و همگي يك چيز را مي خواهند؛ و يا رسم و رويه و كار مشتركي را پيش مي گيرند، و همگي همكار و همفكر و هم ذوق و هم آرمان مي شوند، جامعه واحدي متولد مي شود، چنانچه هنگامي كه مردم از رژيم شاه به خشم آمدند و از نظام پادشاهي تبري جستند، جامعه شاه فرو پاشيد و مضمحل گرديد (بهمن 1357) و متقابلا خشنودي و خرسندي مردم از آيت الله امام خميني (رحمه الله) و ديدگاه ها و مواضع او، جامعه جديدي را پديد آورد.
اين نگرش در عين حال فرهنگ گراست و اصالت را به محتواي فرهنگي چارچوب اجتماعي مي دهد (CULTURALISM) و نه به ساختار و قالب (structuralism) و شكل ظاهري جامعه (formalism). فلاسفه اجتماعي بزرگ مسلمان همچون فارابي و مطهري از اين ديدگاه حمايت كرده و جامعه را موجودي فرهنگي پويا و متحول دانسته اند (تقي زاده داوري، 1387، ص 21).
4. تكرار پذيري رفتارهاي جمعي
الف: امام صادق (عليه السلام) از طريق پدران خود از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه: «كُلُّ ما كانَ في الاُممِ السالِفه فانّه يكون في هذه الامّه مِثلُه، حَذْ وَالنَعلِ بالنَعل وَالقُذّه بالقُذه: هر رويه و رفتاري كه در امت هاي گذشته بوده، در اين امت هم خواهد بود، درست مطابق با همان و مهمسان با همان» (مجلسي، بحارالانوار، ج28، ص10).
ب: ابوسعيد خدري از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه: «لَتَتْبعَنَّ سُنن مَن كان قَبلَكم شِبْراً بِشبرٍ، وَ ذِراعاً بِذراعٍ حَتّي لو دَخَلوا حِجْرَ ضَبِ لَتّبَعتُمُوهم...: همانا، شما سنت هاي مردم ما قبل خود را پيروي خواهيد كرد، وَجَب به وَجَب و ساعد به ساعد، حتي اگر آنها وارد سوراخ سوسمار شده باشند، شما نيز به دنبال آنها خواهيد رفت ! (همان، ص 30)، همين مضمون از طرق ابوهريره و نيز به صورت منقطع از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم ) گزارش شده است» (همان، صص 6. 8).
ج: در توصيه امام علي (عليه السلام) به فرزندش امام حسن(عليه السلام) آمده كه:«إستَدّلَ علي ما لم يَكُنْ بما قَد كانَ فاِنَّ الامورَ اَشباهٌ: با اموري كه وقوع يافته اند، بر اموري كه هنوز محقق نشده، برهان آور/ استدلال كن، زيرا امور/ رويدادها شبيه به هم اند» (نهج البلاغه، كتاب 31).
د: در توصيه حضرت امير (عليه السلام) به حارث همداني آمده: «وَاعْتَبرِ بما مضي مِنَ الدُنيا ما بَقيَ مِنْها فاِنَّ بَعَضها يُشْبُه بَعضاً: از امور گذشته و منقضي شده دنيا براي امور نيامده آن عبرت گير/ استدلال كن، زيرا بعضي از [جريانات] دنيوي مشابه بعض ديگرند» (نهج البلاغه، كتاب 69).
هـ: در يكي از مواعظ اخلاقي امام علي (عليه السلام) آمده كه: «عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ كَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ لاَ يَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ وَ لاَ يَبْقَى سَرْمَدا مَا فِيهِ، آخِرُ فَعَالِهِ كَاءَوَّلِهِ مُتَسابِقهٌ (مُتَشَابِهَةٌ )امُورُهُ مُتَظَاهِرَةٌ اَعْلاَمُه: بندگان خدا، روزگار بر حاضرين همانگونه مي گذرد كه بر پيشينيان، آنچه كه از آن رفته است ديگر بر نمي گردد، و آنچه كه هست، براي هميشه پايدار نمي ماند، رفتار آخر آن همانند رفتار اول آن است، امور آن از هم پيشي گيرند (شبيه به هم اند)، و علم هاي آن چشمگير است»(نهج البلاغه، خطبه 157).
و: در خطبه قاصعه كه در نكوهش سبك زندگي متكبرانه و استكباري شيطاني ايراد شده، تعبيراتي از اميرالمؤمنين (عليه السلام) وجود دارد كه مرتبط و مؤيد بحث حاضر است:«وَاحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قبلكم مِنَ المَثُلات بِسُوءِ الافعال وَ ذَميم الاَعمال فَتَذَكّروا فيالخير و الشَّرِ احوالَهم، وَاحذَروا اَن تكونوا اَمثالَهم... فَاعتَبِروا بحالِ وُلدُ اسماعيل وَ بني اسحاق و بني اسرائيل (عليهم السلام)، فما اَشّرش إعتدالِ الاحوال وَ اَقرَبَ إشتباهُ الامثال: دوري كنيد از آنچه كه فرود آمد بر امت هاي پيشين، از كيفرهايي كه بر افعال ناشايست و اعمال نكوهيده خود ديدند، پس نيك و بعد احوالشان را به ياد آريد و خود را از همانند شدن با آنها برحذر داريد... از حال فرزندان اسمعيل و اسحاق و اسرائيل ـ كه سلام بر آنها باد ـ عبرت گيريد كه مساني حالات [اقوام] چقدر زياد است و مشابهت نمونه ها چقدر نزديك»(نهج البلاغه، خطبه 192).
ز: در لابه لاي موعظه اخلاقي ديگر امام علي (عليه السلام) نيز اين تأكيدات ذكر شده كه: « اَوَلَيْسَ لَكُمْ فِي آثارِ الْأوَّلِينَ مُزْدَجَرٌ؟ وَ فِي آبَائِكُمُ الْماضِينَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ،
اَوَلَمْ تَرَوْا إلَى الْماضِينَ مِنْكُمْ لا يَرْجِعُونَ و وَ إلَى اْلخَلَفِ الْبَاقِينَ لا يَبْقَوْنَ...وَ عَلي اَثَرِالماضي (الماضين) ما يمضي الباقي: آيا در آثار پيشينيان چيزي نيست كه شما را [از كار زشت] باز دارد، و اگر داراي فهم و عقليد آيا در نياكان در گذشته تان، عامل بصيرت و عبرتي وجود ندارد؟ نمي بينيد كه گذشتگان شما باز نمي آيند و ماندگار نيز باز نمي مانند... ماندگان [نيز] بر همان راه و مسير گذشتگان مي گذرند» (نهج البلاغه، خطبه 99).
به هر تقدير، مجموع مستندات فوق، گواه روشن اين ايده است كه زندگي جمعي جوامع، امت ها، ملت ها و دولت ها مسير همسان و مشابهي را طي مي كند، راه و رسم اعتلا و انحطاط زندگي شان همگون و همانند است؛ انسان ها صرف نظر از نژاد، قوميت، آب و هوا و جغرافيا، فرهنگ، تاريخ و وابستگي هاي تمدني، همواره الگوهاي رفتاري مشابهي را ظاهر مي سازند كه در جوامع و در ادوار مختلف، تكرار مي شود؛ و از اين رو مي توان به تيپ بندي كنش ها، اعمال و افعال جمعي انسان ها پرداخت و با ايجاد مدل هاي آرماني، محدوده جزر و مد انواع رفتارها را مشخص نمود و بدين ترتيب، كنش ها و فرآيندهاي جمعيِ حيات بخش، اعتلايي و تقويت كننده را از حركات و رفتارهاي انحطاطي، تضعيف كننده و ويران كننده جامعه بازشناخت، و به دنبال آن راه فهم وضعيت جامعه از نظر سلامت و بيماري، قدرت و ضعف را به دست آورد.
5. قانونمندي جامعه
به هر تقدير در گنجينه احاديث اسلامي نيز مواردي از اين رابطه علي تعاقبي رفتارهاي جمعي گزارش شده است. مثلا از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه:«اِذا كَثُرَ الزَّنا بُعْدي كَثُرَ مَوْتُ الْفُجْأَهً، وَ اِذا طُفِّفَ الْمِكْيالُ أَخَذَهُمُ اللهُ بِالسِّنينَ وَ النَّقْصِ، و إذا مَنَعُوا الزَّكاه مَنَعَتِ الْأرْضُ بَرَكاتِها مِنَ الزَّرْعِ و الثِّمارِ وَ الْمعادِنِ، وَ إذا جارُوا فِي الْحُكْمِ تَعاوَنُوا عَلَي الظُّلْمِ وَ الْعُدْوانِ، وَ إذا نَقَضُوا الْعُهُودَ سَلِّطَ اللهُ عَلَيْهِمْ عَدُوَّهُمْ، و إذا قَطَعُوا الْأرْحامَ جُعِلَتِ الْأموالُ في اَيدي الْأشْرارِ، وَ إِذا لَمْ يَأمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ يَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَمْ يَتَّبعُوا الْأَخْيارَ مِنْ أَهْلّ بَيْتي سَلَّطَ اللهُ عَلَيْهِم عَدُوَّهُمْ، و إذا قَطَعُوا الْأرْحامَ جُعِلَتِ الْأَمْوالُ في اَيدي الْأَشرارِ، وَ إِذا لَمْ يَأْمُرُوا بِالْمَعْروفِ وَ لَمْ يَنْهَوا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَمْ يَتَْبعُوا الْأَخْيارَ مِنْ أَهْلِ بَيْتي سَلَّطَ اللهُ عَلَيْهِمْ أَشْرارَهُمْ فَيَدْعُوا عِنْدَ ذلِكَ خِيارُهُم فَلا يُسْتَجابُ لَهُم: پس از من، هنگاميكه زنا فراوان گردد، مرگ نابهنگام فزوني يابد؛ و زماني كه كم فروشي رواج يابد، خداوند آنان را به قحطي و خشكسالي و كمبود مبتلا مي گرداند؛ و زماني كه زكات ندهند، بركات زميني از غلات و ميوه جات و معادن از آنها برداشته شود؛ و هنگامي كه در قضاوت تعدي كنند، تعاون بر ظلم و دشمني را رواج داده اند؛ و زماني كه عهدها و پيمان ها شكسته شود، خداوند دشمنان آنان را بر ايشان مسلط سازد؛ و هنگامي كه قطع خويشاوندي كنند؛اموال آنان به دست شروران افتد؛ و زماني كه امر به معروف و نهي از منكر انجام نشود و از نيكان خاندان من پيروي نشود، خداوند شروران را بر آنها چيره سازد؛ و در آن حال خوبان آنان دعا كنند ولي به اجابت نرسد » (ابن شعبه حراني، تحف العقول، 1363، ص 51/ صدوق، علل الشرايع، ص 766).
از حضرت امير (عليه السلام) نيز گزارش شده كه: «لاَ تَتْرُكُوا الْاءَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَكُمْ: امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد كه بدترين شما، بر شما ولايت / حكمراني يابد و آنگاه دعا كنيد ولي به اجابت نرسد»(نهج البلاغه، كتاب 47).
بر اين اساس، حيات اجتماعي و روابط اجتماعي ما عرصه حاكميت قوانين اجتماعي است. كنش هاي جمعي ما به طور عيني و خارجي پيامد متناسب با خود را به دنبال مي آورد، از اين رو، كنش هاي ما گاه جامعه را به قوت و عزت و رفاه و توسعه مي رساند و گاه موجب ضعف و فقر و توسعه نيافتگي آن مي شود. همه رفتارهاي جمعي ما اين چنين اند، داراي پيامدند و با پيامدهاي خود رابطه وجودي ضروري دارند. بر جامعه و تاريخ و امت (به تعبير قرآني)، سنن و نظامات و قوانيني وجودي، واقعي و عيني و در عين حال، كلي، عمومي و استثنا ناپذير، حاكميت داشته و با شناخت هر رفتار و هر شرايط اجتماعي مي توان، اثر متناسب مترتب بر آن را حدس زد و پيش بيني نمود، و حتي با تغيير نوع رفتار، از وقوع عكس العمل و پيامد آن جلوگيري كرد.
پی نوشت ها :
*دكتراي فلسفه اجتماع و عضو هيئت علمي دانشگاه قم
2. ببينيد: الميزان، ج4، ص98-99؛ جامعه و تاريخ، صص 26-30؛ جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، صص 425-458؛ المدرسه القرآنيه، صص 42-121.
ادامه دارد...