طبقه بندي سيستم هاي حزبي از نظر گونه شناسي (3)
نويسنده:سيد شهاب الدين موسوي *
چند حزبي افراطي و قطبي شده:
1- حضور احزاب ضد سيستم .اين سيستم به وسيله يک مخالفت ضد سيستم مشخص مي شود که نه حکومت ، بلکه سيستم حکومت را تغيير خواهد داد . ضد سيستم با سيستم اعتقادي ديگري همراهي خواهد شد . بخصوص با نوعي سيستم اعتقادي که به هيچ وجه در ارزشهاي نظام سياسي که حزب در آن به وجود آمده است مشارکت نمي کند . بنابراين احزاب ضد سيستم، ايدئولوژي کاملاً متفاوتي عرضه مي کنند و اين همان دليلي است که آنها حداکثر فاصله ايدئولوژيکي را نمايش مي دهند . به عنوان مثال احزاب کمونيست غربي در ضمن ايفاي نقش خود در داخل سيستم بر اساس بعضي از قواعد از اين حقيقت نمي کاهند که هر گاه يک حزب کمونيست قدرت حکومت را به چنگ آورد دموکراسي قانوني هرگز باقي نخواهد ماند .
2- وجود سيستم تضاد دو سويه - بر اساس اين ويژگي مخالفين نه تنها با حکومت ، بلکه بيشتر با خودشان مخالفت مي کنند و در حاليکه در سيستم تضاد يک طرفه احزاب تنها با حکومت مخالفت مي کنند ، در سيستم تضاد دو طرف دو گروه مخالفت بيشتر با حکومت موافقت مي کنند تا خودشان . ويژگي هاي مذکور قادرند که « نوع » را مشخص سازند بنابراين گونه بندي سارتوري ، در جائي که بيش از 5 حزب مربوط با ويژگي هايي همچون مخافت ضد سيستم و ضد مخالف دو سويه سيستم تفاوت مي کند و مي تواند به عنوان « نوع » چند حزبي قطبي شده نامگذاري شود .
3- چند حزبي قطبي شده داراي بنياد مرکزي است و حداقل يک برخورد مثلثي در آن وجود دارد (سه ستون راست ، مرکز و چپ ). اما چند حزبي معتدل داراي مرکز نمي باشد و تنها در آن دو قطب مشاهده مي شود (دو قطبي ).
مرکز در چند حزبي قطبي شده موقعيت مرکزي است نه عقيده ، ايدئولوژي يا دکترين مرکزي به اين معني که به خاطر تضاد دو طرفه، دو گروه مخالف رو در روي هم وجود دارند که توسط گروه احزاب مستقر در مرکز از يکديگر جدا شده اند و آنگاه به وسيله يک حزب مرکزي (ايتاليا ) و يا گروهي از احزاب مستقر در مرکز (فرانسه و ايمار ) مشخص مي شود . با فرض اين که يک مرکز متحد يا مستقيم شده بين آنها اشتقاق ايجاد مي کند ، تمام موارد چند حزبي هاي افراطي به طور عموم داراي يک مشخصه اساسي مي باشند :«مرکز توازن سيستم اشغال شده است ».بنابراين در حالي که مکانيسم چند حزبي معتدل دقيقاً يک سيستم دو قطبي است (زيرا سيستم داراي بنيان مرکزي نمي باشد )، مکانيسم چند حزبي قطبي شده چند قطبي است و نمي تواند به وسيله مدل دو گانگي توصيف شود . موقعيت مکزي نه تنها گرايش به مرکز را مأيوس مي سازد (به عنوان مثال تمايلات معتدل کننده را ) بلکه بر عکس اين نوع سيستم ، سيستم مرکز گذر يا گريز از مرکز مي باشد و بر حسب آن مشخصه باعث بروز سياستهاي عدم اعتدال يا افراطي مي شود .
اين بدان معني است که براي يک حزب با موقعيت مرکزي نه تنها نتيجه اي مترتب مي باشد ، بلکه همچنين بيشتر يک عامل تعدد احزاب محسوب مي گردد و لذا يک حزب مرکزي اساساً نتيجه تمايلات گريز از مرکزي است که بر سيستم غلبه دارد .
نتيجه اين که نه تنها سارتوري نظريه دوورژه را در مورد فقدان عقيده يا دکترين مرکزي در سياست رد مي کند (1)، با بيان دوورژه در مورد ايجاد سيستم چند حزبي (اشتقاق و نيمه نيمه روي هم افتادن ) نيز مخالفت مي نمايد .
4- با توجه به سه ويژگي اشاره شده در مورد چند حزبي قطبي شده چهارمين ويژگي بايستي به عنوان « حالت سيستم » تعريف شود که نتيجه فاصله ايدئولوژيکي توانمند آن مي باشد . به اين معني که در تمام موارد طيف عقايد سياسي به طور شاخصي قطبي شده است . قطبهاي جانبي آن لفظاً دو قطب جدا هستند در حالي که فاصله بين آنها با حداکثر عقايد گسترده قابل تصور پوشيده شده است . بنابراين در اين نوع سيستم حزبي اجماع خيلي پائين است . در حالي که شکاف خيلي عميق مي باشد و قانوني بودن نظام سياسي به طور وسيعي قابل پرسش به نظر مي ايد .در اين جا مرکز جذب احزاب و ايجاد مرکزيت نيست . به عبارت ديگر مرکز نتيجه قطبي شدن نيست بلکه مسبب آن است . در حقيقت امر منطقه مرکزي اشغال شده است و سيستم را با تمايلات گريز از مرکز تغذيه مي کند و رقابت براي جذب به مرکز را نوميد مي نمايد .
5- پنجمين شکل سيستم ، گرايشات گريز از مرکز دروراي جذابيت تمايل به مرکز است تمايل سيستم در تضعيف مرکز و از دست رفتن مداوم آراء آن به نفع يکي يا هر دو انتهاي افراطي سيستم مي باشد ، حتي اگر در يک لحظه اين از دست دادن آراء مرکز متوقف شود هنوز کشش هاي گريز از مرکز به طور موفقيت آميز نقش قطعي در داخل سيستم به عهده دارند. به عنوان مثال در سيستم حزبي ايتاليا که عليرغم رشد و ترقي هنوز بيش از رقابت در جذب به مرکز يا ويژگي گريز از مرکز مشخص شده است .
6- ششمين چهر سيستم چند حزبي قطبي شده نمونه خاص ايدئولوژيکي سيستم است همان طور که سارتوري اظهار مي دارد : در داخل اين سيستم مدل ايدئولوژيکي با آنچه در سياستهاي يک قطبي وجود دارد تفاوت مي کند . به اين معني که در زمينه سياستهاي دو قطبي تأکيد بر روي «شور ايدوئولوژيکي » است ، اما در موضوع سيستم هاي جمعي تأکيد بر قوه ذهني و عقل گرايي است . در اين حالت ايدئولوژي به عنوان انگيزه بالاي درگيري در امور سياسي معني مي دهد که از ريشه هاي عميق فرهنگ (به معناي گسترده کلمه ) سر چشمه گرفته است و نوعاً روي قوه عقل گرايي انعکاس مي يابد که با طرز تفکر تجربي و عملي مخالفت مي کند .
بنابراين تحت اين سيستم احزاب بيش از برخوردي که ناشي از طرز تفکر عملي است ، هر يک با ديگري با طرز تفکر ايدئولوژيکي (که از فرهنگ عقل گرايي سرچشمه گرفته است ) مي جنگند . از طرف ديگر در اين مورد نمونه خاص ايدئولوژيکي تفاوت مي کند . هر دو ممکن است به سردي گرايند ، اما به هيچ عنوان نمونه خاص ايدئولوژيکي به طرز تفکر عملي انتقال نمي يابد . برطبق نظر سارتوري عوامل ايجاد اين نوع شکاف به شرح زير مي باشند :
هنگامي که در يک جامعه چندين حزب به وجود مي آيند به دو دليل نياز به منافع مسلمي در پرورش نوعي کانليزه کردن ايدئولوژيکي دارند . اولين دليل اين است که ، تحت اين سيستم اغلب احزاب گروه هاي ذي نفع هستند که چنانچه پيروان آنها معتقدين به آنان نيز شوند بهتر مي توانند به مبارزه ادامه دهند و به خاطر قانون تسري ، احزاب بزرگتر نيز از همان گونه بازي مي کنند (به آنها تأسي مي کنند ) . دومين دليل آن است که : اگر تعداد زيادي از احزاب تحت مشخصه خاص خود شناخته شوند ، نمي توانند فقدان عملي آن مشخصه را تحمل کنند .
7- هفتمين چهره چند حزبي قطبي شده ،ظهور مخالفين غير مسئول است که مبتني بر چرخش حکومتي احزاب مستقر در مرکز است . زيرا حزب مرکز در معرض تناوب نيست و به طور نامحدودي حکومت مي کند و مخالفين (احزاب افراطي ) به وسيله محدوديت در تناوب از حکومت محروم شده اند . بنابراين در آينده اي نه چندان دور « ائتلاف متناوبي » مي توان يافت که در آن بعضي احزاب تغيير تناوبي مي کنند و ديگران همراهان خود را تغيير مي دهند . بنابراين در موارد گرايش حکومتي احزاب و قابل وصول بودن اداره اين سيستم با چند حزبي معتدل تفاوت مي کند . يعني اينکه در حالي که در چند حزبي معتدل تمام احزاب وابسته داراي جهت حکومتي هستند و ممکن است به حکومت دست يابند ، در مورد چند حزبي قطبي شده به عوض نوعي برگشت محيطي منحصر به احزاب راست مرکز و چپ مرکز وجود دارد ، اما اين وضعيت نمي تواند به احزاب کوچک سرايت داده شود (بخصوص احزاب افراطي ) و انتظار مي رود آنها تا زماني که سيستم برقرار است حکومت نکنند بنابراين تحت سيستم چند حزبي قطبي شده مي توان چندين حزب نيمه مسئول و يا کاملاً غير مسئول يافت (با توجه به انتظار و حساسيت آنها به در دست گرفتن حکومت ) حال در سياست هاي قطبي شده بازگشت متحدين احتمالي حزب حاکم مرکزي اغلب به وسيله محاسبات ائتلافي تحميل مي شوند ، به علاوه احزاب چپ مرکز وراست مرکز محتملاً در يک مسئوليت حکومتي جانبي شرکت مي کنند . نهايتاً عدم ثبات حکومت و ائتلافهاي در حال انتقال اين نظر را مبهم مي سازد که : چه کسي براي چه مسئول است . بنابراين احزاب نيمه مسئول آنهايي هستند که در محيط مرکز مستقر شده اند و مخالفين غير مسئول ، احزاب افراطي مي باشند که با سيستم مخالفت مي کنند .
8-چهره قطعي چند حزبي قطبي شده سياستهاي روي دست رفتن يا بيش از حد اميد بخش بودن است که با آنچه سياستهاي رقابتي گفته مي شود تفاوت دارد . سياست هاي رقابتي را مي توان با رقابت در اقتصاد مقايسه کرد که در آن بازار از کنترل انحصاري آزاد مي شود و کالاها آن چيزي هستند که گفته شده است بايد باشند ، اما در سياستهاي رقابتي ، روي دست رفتن يا بيش از حد اميد بخش بودن تمايل براي اين دارند که قانون بازي شوند . بنابراين سياست رقابتي هم يک انتخاب واژه غير ارضاء کنند و هم يک عدم درک حقايق است . عملاً بازي سياسي در مفاهيم رقابت غير عادلانه اي به موجب قاعده بيش از حد اميد بخشي بودن و صعود پيوسته انجام شده است .
بنابراين به طور کلي همچنانکه سارتوري مشخص مي کند خصوصياتي که سياستهاي چند حزبي قطبي شده را توصيف مي کند ، چندين قطبي ، گريز از مرکز و سياستهاي غير معتدل يا افراطي است .
عاملي که هم سارتوري و هم دوورژه به عنوان عامل مساعد براي ايجاد سيستم چند حزبي قبول دارند فرمول نمايندگي نسبي است . اما سارتوري معتقد است که اين سيستم قطعه قطعه شدن فرهنگ سياسي را مجسم مي کند و در کشورهايي که يک فرهنگي سياسي عام يکنواخت وجود دارد فرمول نمايندگي نسبي به سوي چند حزبي معتدل هدايت شده است .
نتيجه گيري
بنابراين در موضوع طبقه بندي مي توان يک حزبي ، دو حزبي محدود و افراطي را مشخص نمود و در موضوع گونه بندي مي توان « انواع زير را مشخص نمود : چند حزبي ساده ، چند حزبي معتدل و چند حزبي افراطي از جمله ( نوع) دوحزبي ، حزب برتر ، حزب مسلط و نوع يک حزبي . در قضيه عقيده يا دکترين مرکز سارتوري گفته دوورژه را رد مي کند (فقدان دکترين يا عقيده مرکز و وجود حزب مرکز )، و معتقد به وجود دکترين يا عقيده مرکزي مي باشد ، اما در گونه بندي سيستم هاي حزبي منظور او از مرکز ، موقعيت مرکزي است . به اين صورت که در مسئله چند حزبي قطبي شده ، ارتباط بين قطبها و قطبها و مرکز ، يک تضاد دو طرفه است و تضاد بين قطب ها مي تواند بيشتر به شکل مثلثي تصور شود تا تضاد يک طرفه . بنابراين از يک طرف تحت اين سيستم مي توان مرکزي يافت که در آن ساير قطبها بيشتر با آن توافق مي کنند تا با خودشان و از طرف ديگر مرکز نتيجه قطبي شدن نيست بلکه مي توان به عنوان عامل ايجاد قطبي شدن تصور شود ، در حالي که در نظريه دوورژه مرکز تنها حزب مرکز است که از اجتماع جناح راست چپ و جناح راست به وجود آمده است .
در مسئله شمارش احزاب (مقوله عددي ) سارتوري توجه بيشتري به خصوصياتي همچون قدرت ائتلاف و قدرت تهديد (باج سبيل ) احزاب معطوف مي دارد تا شأن و مقام آنها (تعداد آراء و کرسي هاي به دست آمده بوسيله احزاب ).
پی نوشت ها :
*عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي آشتيان .
1-سارتوري طي مقاله اي در مورد دوورژه مي گويد : بيانيه دوورژه بايستي چنين تغيير يابد ، يک عقيده يا يک تمايل مرکزي هميشه در سياست وجود دارد ، آنچه ممکن است وجود نداتشه باشد يک حزب مرکزي است .
1- مدير شانه چي ، محسن . احزاب سياسي ايران - مؤسسه خدمات فرهنگي رسا . 1375.
2- ميشل ، دوبرت -احزاب سياسي با مقدمه سيمور مارتين ليپت - ترجمه حسن پويان - انشارات چاپخش - چاپ اول - زمستان 1368.
فصلنامه علمي-پژوهشي ( ويژه نامه علوم سياسي )