نسل اول روشنفکران ايراني و مدرنيته سياسي (5)
6-ميرزا حسين خان سپهسالار
ملاها در هيچ عهدي مثل ايام صدرات من عزيز و محترم نبودند اما بلافاصله مي افزايد که مداخله در امور دولت را به ايشان تجويز نمي کردم .(4)
تلاش هاي ميرزا حسين خان براي تغيير و عقلاني کردن ساختارهاي سياسي و اداري و همچنين توسعه اقتصادي مي توانست بسيار حائز اهميت باشد ، و حتي در برخي موارد همچون تأسيس راه آهن مي توانست پشتيباني برخي از علما را نيز به دنبال داشته باشد .
7- مستشارالدوله
به نظر ما مستشارالدوله که قصد ايجاد و هماهنگي ميان قواعد اسلامي و ارزش هاي اروپايي داشته حدي نبوده و خود مي دانسته که اين دو مطلب يعني اسلام و اصول مشروطه غربي با هم تفاوت دارند ولي از سوي ديگر او آگاه بود که مردم ميهن او براي دريافت و هضم مطالبي که رنگ اسلامي داشته باشد بيشتر آمادگي داشته اند بنابراين کوشيده اند انديشه هاي نو را با آيات قرآن و حديث بيارايد تا همان طور که در نامه مورخ 1286 خود به آخوند زاده اشاه مي کند « کسي نگويد که فلان چيز بر ضد اسلام يا اسلام مخالف ترقي و تمدن است .» (5)
8- ميرزا ملکم خان
« ما در اهمال ديوان يا بايد مقلد متقدمين باشيم و يا از فرنگي سرمشق بگيريم يا خود مخترع باشيم اولاً بفرماييد که اين پانصد سال گذشته در صنايع ظاهري کدام اختراع کرده ايم که بتوانيم در صنايع علمي اختراع بنماييم ؟ اگر ما در کشتي سازي يا راه اهن يا نقاشي يا در زرگري يا شماعي يا در هر صنعت جزئي که شما بخواهيد يک نقطه از پيش خود اختراع کرده باشيم آن وقت که در علوم دولتي هم قابل اختراع هستيم ... چگونه مي توانيم در صنايع ديواني که هزار مرتبه دقيق تر از جميع علوم و صنايع ديگر است از پيش خود اختراع نمائيم .»(8) آجوداني با نقد ديدگاههاي تقلي گرايانه ، در خصوص ملکم خان مبني بر سياه و سفيد بودن ديدن وي يا خادم و خائن ناميدن وي و يا آزادي خواه و وطن پرست تلقي کردن او يا ريا کار قلمداد کردن او معتقد است که بايد سير تحولات فکري او را مد نظر قرار داد زيرا ملکم خان نويسنده روزنامه قانون با ملکم « کتابچه ي غيبي و اصول ترقي » متفاوت است . آجوداني آثاري چون کتابچه غيبي يا دفتر تنظيمات را متعلق به دوران جواني ملکم مي داند در حالي که روزنامه قانون متعلق به دوران متاخر زندگي وي مي باشد دوره اي که به بدترين شيوه از سر فرصت طلبي هاي کاسبکارانه سياسي در بسياري از اصول اساسي عقايد و انديشه هاي پيشين خود تجديد نظر و گاه از پاره اي از آنها عدول کرده بود .(9)
ملکم خان هيچ گاه در تعارض يا دين قرار نگرفت و بنا به روايت الگار هيچگاه آشکارا به علما حمله نکرد و حتي در نامه اي به اخوند زاده مي نويسد :« تو نبايد يه دين ايشان بچسبي و نبايد به ايشان بگويي اعتقاد شما باطل است و شما در ضلالت هستيد . تو بدين شيوه ناملايم براي خود هزار قسم مدعي و بدگو خواهي تراشيد و به مقصد هم نخواهي رسيد .(10) آيا چنين موضع گيري در قبال دين و علما تلاش براي استفاده از نفوذ آنان در راه انجام هدفهايش است ؟ آيا تلاش براي تشويق مردم به پذيرش افکار جديد است ؟آيا ترس از سرنوشت اصلاح طلباني چون امير کبير يا روشنفکراني چون آقا خان است ؟عاملي که مي تواند به عنوان پاسخي مثبت به سؤالات فوق باشد عمل گرايي و اراده معطوف به عمل سياسي وي مي باشد و لذا او نيز قادر به ارائه تئوري يا ديدگاهي منسجم در حوزه اصلاحات نو تبيين چگونگي تعامل دين و دولت نيست ،وقتي او متن خطبه اي را براي سخنراني مظفرالدين شاه در سفر سوم او به فرنگ تنظيم مي کند مخالف دانستن اسلام و ترقي را تقبيح مي کند و حتي ادعا مي کند علماي اعظام و مجتهدين جامع الشرايط مي توانند بر طرح هاي علمي نظارت کنند .(11) اين در حالي است که وي در کتابچه غيبي مدعي داشته بود که در اين عهد ملعون هزاران علم و فن و رندي براي ملک و رعيت داري و رياست ضرور و واجب شده که آقايان عظيم يکي را ندانند . او همچون سپهسالار در پي ريز سنتي از تعامل دين و مفاهيم جديد مؤثر است و سعي دارد چهره غرب را اسلامي سازد تا سهل تر مورد پذيرش قرار گيرد . « ما دريافتيم که همان عقايدي که به ياري نمايندگان شما از اروپا مي آمد ، به هيچ روي قبول نيم شد ، وقتي ثابت مي شد که در اسلام هم هست بي درنگ با خوشحالي پذيرفته مي شود .»(12)
قيصري مي نويسد ديدگاه ملکم خان درباره اسلام نشان مي دهد که نه از نقش اساسي و پيچيده اسلام در جامعه ايران آگاه بود و نه از ارتش منحني آن با تجدد در عوض اسلام را فقط وسيله اي براي ايجاد نوعي برنامه عمل سياسي مي ديد .(13) اين سنت فکري اگر همچون نقش سپهسالار در آشنايي مردم با بخي مفاهيم مؤثر بوده است و نظر طيفي از علما براي حضور در انقلاب مشروطه را جلب نمود ، اما صرفاً در کنش و بسيج سياسي مؤثر واقع شد ولي پيامدهاي آن نشان داد که تلفيق هاي سطحي و خوش بيني ها و يا زيرکي هايي از اين دست علاوه بر تاخير مهم مدرنيته سياسي واقعيت ديگري را نيز مي توانست به نمايش بگذارد . يعني سياسي شدن روحانيون ، اما کنش روحانيت در انقلاب مشروطه نشان داد که علماي اسلام و شيعه مأموران سربه زير و روبه راهي نبودند که به اندک سهمي قناعت کنند .(14) آجوداني تلاش براي برقراري رابطه اين هماني بين اسلام و قوانين غربي را تلاش بسياري از متفکرين عصر مشروطه مي داند که زمنيه هاي پذيرش مشروطيت در جوامع شرقي را فراهم آورده اند اما ملکم خان را نخستين روشنفکر غرب گرايي مي داند که در تاريخ جديد ايران ، صرفاً به جهت مصلحت هاي سياسي و براي دست يافتن به قدرت و برانداختن حکومت ناصر الدين شاه و صدارات امين السلطان مبلغ اين انديشه عرف ستيز مي شود که «رئيس روحاني ملت » و « امام شرعي امت » بايد بالاتر از هر شاه و مهمتر از آن «فايق بر جميع امراي عرفي » باشد و بدتر از همه تاج شاهي را از سر ناصرالدين شاه بر مي دارد و بر سر ميرزاي شيرازي مي نهد و وقتي با يک پرسش فرضي روبرو مي شود که اگر ميرزاي شيرازي بميرد چه خواهد شد پاسخ مي نويسد : فضلاي ملت [ علماي اسلام ] جمع مي شوند و موافق يک قانون شرعي از ميان اولياي اسلام ، اعلم و افضل و اعدل را رئيس قرار مي دهند ، سلسله رياست علما ادامه خواهد يافت و بدين ترتيب صاحب يک «دولت مشروعه » خواهيم شد و « روح اسلام » شاد مي شود .(15)
پی نوشت ها :
1-فريدون آدميت ، انديشه ترقي و حکومت قانون (عرصه سپه سالار )(تهران : انتشارات خوارزمي ، 1351)ص130
2-همان ، ص176.
3-الگار ، همان ، ص261.
4-همان ، ص262.
5-عبدالهادي حائري ، تشيع و مشروطيت ، (تهران : انتشارات امير کبير ، 1364)ص39.
6-الگار ، همان ، ص281.
7-حامد الگار ، ميرزا ملکم خان ، ترجمه جهانگير عظيما و مجيد تفرشي (تهران : انتشارات سهامي نشر ، 1369)ص17.
8-محمد محيط طباطبايي ، مجموعه آثار ميرزا ملکم خان (تهران : انتشارات علمي - بي تا )ص127.
9-ماشاء الله آجوداني ، مشروطه ايراني ، (تهران :نشر اختران،1384)ص288
10-اخوند زاده مکتوبات کمال الدوله ، ص84.
11-محمد محيط طباطبايي ، همان ، ص196.
12-حامد الگار ، دين و دولت ، ص287.
13-علي قيصري ، همان ، ص39.
14-مقصود فراستخواه ، سرآغاز نو انديشي معاصر ، (تهران : انتشارات ، سهامي انتشار ، 1373) ص96.
15-آجوداني ، مشروطه ايراني ، ص343.
فصلنامه تخصصي علوم سياسي /سال چهارم ،شماره ششم
ادامه دارد...