تأملي در برخي از فنون بلاغي «مشاکله» (2)

از آن جا هنر شناسان کلامي و بلاغيان در صنعت «رد العجز» در مورد کيفيت رابطه ي لفظ و معني واژه هاي صنعت ساز، شرط و قيدي نيفزوده اند و در اين خصوص ساکت مانده اند، نگارنده اين مقاله بر اين باور است که مي توان«مشاکله» و «رد العجز» را در مواردي با هم آشتي داد و با حفظ خصوصيات هر کدام در کنار هم نشاند، مانند بيت معروف، با اندک تغييري:
دوشنبه، 1 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملي در برخي از فنون بلاغي «مشاکله» (2)

تأملي در برخي از فنون بلاغي «مشاکله» (2)
تأملي در برخي از فنون بلاغي «مشاکله» (2)


 

نويسنده:دکتر محمد فاضلي*




 

از آن جا هنر شناسان کلامي و بلاغيان در صنعت «رد العجز» در مورد کيفيت رابطه ي لفظ و معني واژه هاي صنعت ساز، شرط و قيدي نيفزوده اند و در اين خصوص ساکت مانده اند، نگارنده اين مقاله بر اين باور است که مي توان«مشاکله» و «رد العجز» را در مواردي با هم آشتي داد و با حفظ خصوصيات هر کدام در کنار هم نشاند، مانند بيت معروف، با اندک تغييري:

قالو: اقترح طعاما نُجد لک طبخَهُ
قلتُ: القميصَ و الجبّهَ لي اطبَخوا(10)

سه ديگر از همسايه هاي شبهه انگيز درون مرزي براي «مشاکله» «اسلوب حکيم» يا به ديگر عبارت قسم دوم از «قول به موجب» است. اين همسايه شبهه انگيز را که از آرايه هاي «معنوي بديع» به شمار مي آيد چنين تعريف مي کنند:
«حمل لفظٍ في کلام الغيرِ علي خلاف مراده مما يحتمله بذکر متعلقه»(قزويني: ايضاح، تلخيص همراه شروح 4/408 ، مراغي : علوم البلاغه 324) «تعريف» حاضر، اسلوب حکيم را سخن دو پهلوي جاري شده بر زبان کسي معرفي مي کند که مخاطب آن را در مرحله ي بازسازي توسط خود، با بهره گيري از برخي متمم ها و وابسته ها در جهت خلاف نظر متکلم هدايت کند، مانند:

قلتُ: ثقَّلت إذ أتيتُ مِراراً
قال: ثقلتَ کاهلي بالأيادي

گفتم: از اين که بارها آمده ام مزاحمت فراهم آوردم؛ گفت: دوش مرا به نعمت ها سنگين کردي. چنان که ملاحظه مي شود واژه ي «ثقل» در مصراع اول به منظور ايجاد مزاحمت به کار رفته است ولي مخاطب آن را در مرحله بازسازي بمنظور هدايت سخن در مسيري بهتر با بهره گيري از برخي وابسته هاي لفظ مورد نظر چون:«کاهلي» و «بالأيادي» ، در معني نعمت و منّت مي نشاند.
با توجه به آن چه گفته آمد نزديکي و درهم تنيدگي (مشاکله) و «اسلوب حکم» يا «قول به موجب» قابل انکار نيست و حتي مي توان گفت: آن چه در واقع در مصاديق هر دو فن اتفاق مي افتد بر هم منطبق اند. از اين روي «سُبکي» مثال معروف «مشاکله» را :«قلتُ اطبخوا لي جبهً و قميصا» نيز داخل در صنعت «قول به موجب» مي داند که با بازساي بعدي و افزودن «حبه» و «قميصا » در جهت هدايت در خلاف معني اولي پيش رفته است(مواهب 4 /409)
ضمن تأييد سخن «سبکي» نگارنده بر اين باور است که مثال معروف «مشاکله» نقطه ي اشتراک دو صنعت به شمار مي آيد نه دليل انطباق صد در صد آن ها، زيرا دو فن مورد بحث از جهاتي با هم اختلاف دارند، از جمله:
الف» در «مشاکله» تقابل بين متکلم و مخاطب ملحوظ نيست، به ديگر عبارت لزومي ندارد، زبان لفظ هاي مکرر يکي نباشد، مانند: «و جزاءُ سيئه سيئهٌ مثلها» اما اين تقابل در «اسلوب حکيم» لحاظ شده، چنان که عبارت «حمل لفظ وقع في کلام الغير» آن را مي رساند.
ب)«مشاکله» در مقايسه با «قول به موجب» از وضوحي بيشتر برخوردار است، و شايد به همين دليل باشد که عبدالقاهر (ت 471 يا 474) مصاديق فن اخير را «مغالطه» مي خواند، و اين «سکاکي» (ت 626 هـ) است که «قول به موجب» يا مصاديق آن را «اسلوب حکيم» مي نامد.(قزويني : ايضاح و سبکي: عروس الأخراح، شروح تلخيص 1 /479)
ج) در «مشاکله» «لفظ پيرو» در همه جا نسبت به معني مراد از آن لزوماً به منزله ي (12) لباس عاريتي است؛ اما در «اسلوب حکيم» چنين ملازمه اي ملحوظ نيست.
د) «اسلوب حکيم» با «تجاهل عارف» و هدايت متکلم به در نظر گرفتن آن رويه ي ديگر سخن، نزديکي بيشتر دارد تا «مشاکله»
هـ) غرض از «مشاکله» نوعي همراهي شکلي و لفظي است، و از «اسلوب حکيم» يادآوري ظريف مخاطب و وسوسه ي وي از دور به اتخاذ آن سوي بهتر سخن.
مسأله ي چهارم تفاوت «مشاکله» با ديگر همسايه هاي بيرون مرزي چون «مجاز»؛ «استعاره» و کنايه است. هر چند ممکن است در عمل و تطبيق مصاديق با فنون ياد شده گاهي غموض و ابهام و ديگر گاه تلاقي و در هم تنيدگي پيش آيد؛ اما تفکيک «مشاکله» از آن ها و تحديد مرزهاي همسايه هاي بيروي مرزي روشن تر از مباحث گذشته درون مرزي است. زيرا در فنون بيرون مرزي بر خلاف «مشاکله» تکرار لفظ ملحوظ و معتبر نيست، و از طرفي ديگر به کارگيري لفظ در معني دومي(فرعي) بر مبناي تناسب هاي معروف «مجاز مرسل» و« مشابهت در استعاره» و ملازمت در «کنايه» صورت مي گيرد. و ديگر آن که فنون ياد شده هنري تر و تخيل و صورتگري پايه و اساس آن ها به شمار مي آيد.
با وجود اين تفاوت ها گاهي مي توان آن ها را در کنار هم گرد آورد و بر يک سفره نشاند؛ مانند: آيه ي «و جزاءُ سيئهٌ مثلها فمن عفا واصلَح فأجرُه علي الله» (شوري / 40)
در اين آيه «سيئهٌ» مي تواند محمل «مجاز مرسل» ؛ استعاره و «مشاکله» باشد، زيرا انتقام و مکافات مشروع که پيامد برخورد تجاوز و ستم است باز «سيئه» خوانده شده که لباس و پوششي نامتعارف باشد ومسلما توجيهي در پي دارد. چنان به مبناي اين توجيه را «مسببيت» به حساب آوريم که اين کنش اولي است منجر به واکنش مي شود و ثمري اين چنين مي دهد؛ فن مورد نظر را در شمار «مجاز مرسل» به حساب مي آوريم. و اگر مبنا را زاويه ي «مشابهت » قرار دهيم بدين معني که انتقام نيز در حد ذات خود بدون ملاحظه کنش اوليه، تخريب و انهدام و سيّئه است؛ فن برآمده را در اين صورت «استعاره» مي ناميم. شايد عبارت «فمن عفا و أصلح فأجره...» نيز تأييدي بر ارزش زاويه ي اعتبار مشابهت «انتقام» با «تجاوز» باشد که مرتبت گذشت و صلح را برتر مي نهد و با عنوان زيبا و نامحدود چون «اجره علي الله» از آن ياد مي کند، و از جنبه ي اجتماعي و سازندگي هم آن را نشان «عضو و صلح» مي داند؛ و برعکس از انتقام براي پرهيز از انتخاب آن و ايجاد نوعي از کراهت و دل زدگي تعبير «سيئه» آمده تا سايه ي سنگينش از گزينش انتقام کنار نرود.
اما چنان چه زاويه ديد را از تمرکز بر آن سوي ظاهري کلمه ي «سيّئه» عوض کنيم و از جنبه هاي معنوي و اختصاصي آن، و همچنين از روابط داخلي واژه ها با يکديگر دست کشيم، و در مقابل جنبه اي اجتماعي ظاهري و شکلي کلمات را ملحوظ داريم، و مسائل لفظي را جانشين معنوي کنيم، و تأثيرات نزديک همنشيني ظاهري وسوسه انگيز پيش آمده و همشکلي لفظي محسوس را در نظر بگيريم؛ تعبير «سيّئه» را از «انتقام» صنعت «مشاکله» مي خوانيم.
مسأله ي پنجم (ت 528 هـ) از آن چنين ياد مي کند: «فنٌ من فنون کلامهم بديعٌ، و طِرازٌ عجيب منه ... و لله أمر التنزيلِ و احاطته يفنون البلاغه و شعبها؛ لا تکاد تستغربٌ فنا إلا عثرت عليه فيه علي أقوم مناهجه و أشِد مدارجه» (کشاف 1 /113 ذيل آيه 26 / بقره)
«مشاکله» از فنون نو ظهور سخن عرب است و شيوه ي شگفت آور کلامشان، ... شگفتا از شيوه ي بيان قرآن! که همة فنون و شاخه هاي سخن را در خود جاي داده تا آن جا با پديده اي نو در اين زمينه روبرو نمي شوي مگر اين که استوارتر و درست ترش را در قرآن مي يابي – از سخن زمخشري که بگذريم و در کنار صنعت «مشاکله » کمي درنگ کنيم و در صور آن تأمل نماييم، به نکته هاي چند هنري مي رسيم:
اولاً: «مشاکله» غالباً در برگيرنده ي نوعي معادله (13) و برابري در تعبير است که بي تأثير بر محتوا نمي باشد.
ثانياً: اين معادله و همدمي، دستيابي متکلم را به قالب و تعبير سهولت مي بخشد.
ثالثاً: از نظر موسيقي همنواي جناس را درگوش زمزمه مي کند.
رابعاً: در اين معادله ي دلپذير يا ناپسند غالباً متکلم با زبان شخص ديگر حرف مي زند تا وي را سلسله جنبان هر دو سوي «معادله» به حساب آورد.
خامساً: اين صنعت در موارد متعدد افاده مبالغه مي کند، و تحذير و تنفير بيشتر را مي رساند؛ از آن جمله سخن «عمروبن کلثوم» که قبلاً گفته آمد:

ألا لا يجهلن احَد علينا
فنجهل فوق جهل الجاهلينا

شاعر در اين بيت واکنش خود را – يعني: انتقام- در پوشش جهل و خيره سري و زير پا نهادن معيار عقل و منطق يادآور مي شود تا عمق مسأله را به اطرافيان بدخواه خود بنماياند، و تلخي درشتي اين عکس العمل را گوش زد کند. (بسيوني عبدالفتاح: علم البديع، 194)
در خاتمه مي توان به نکته اي ديگر در ارزش هنري مشاکله اشاره کرد که به گفته ميرزا حسين واعظ کاشفي سبزواري (ت 910 هـ)
اين صنعت خالي از مطايبه نيست؛ مثال:

گفت آن دلبر که: خواهم عاشقان را قتل کرد
گفتمش: بهر خدا هجران خود را قتل کن

(بديع الأفکار في صنائع الاشعار ص 106)
 

پی نوشت ها :
 

10)با تغيير پيش آمده «صنعت مشاکله» از نظر لفظي تغيير نيافته است و به حال خود باقي مانده، و از نظر «رد العجز» هم مشکلي ندارد، زيرا يکي از لفظ هاي مکرر در آخر بيت و ديگري در آخر مصراع اول قرار دارد چنان که گفته آمد مشکل ساز نيست.
11) برخي از کتب بلاغي مواردي از مصاديق قسم دوم «قول به موجب» يا «اسلوب حکيم» را تحت عنوان «خلاف مقتضاي » حال در «علم معاني» آخر احوال مسند اليه نيز آورده اند.(قزويني: الايضاح ص79 ، تفتازاني المطول ص)
12)يادآور مي شود تحقيق آنست که «مشاکله» بين حقيقت و مجاز قرار دارد، بدين معني که در قالب هيچ کدام نمي گنجد، بنابراين در برخي از کتب بلاغي جديد چون «علوم البلاغه» از احمد مصطفي المراغي ص 2-301 به تبغ از بلاغيان قديم«مشاکله» مجاز دانسته شده، که خلاف تحقيق است.
13)زمخشري گاهي «مشاکله» را «مقابله» مي خواند، البته مراد وي از مقابله معني اصطلاحي آن نيست، بلکه ظاهراً به مفهوم «معادله» و امثال آن نظر دارد.(ابوموسي: البلاغه القرآنيه ص 403)
 

منابع و مآخذ:
1)بسيوني، عبدالفتاح فيود:«علم البديع» چاپ سوم 1418 هـ 1998 م داراالمعالم الثقاليه، عربستان سعودي
2)تفتازاني، سعد الدين مسعود بن عمر(ت 792 هـ) «المطول» 1424 هـ تحقيق عبدالحميد هنداوي، دارالمکتب العلميه، بيروت – لبنان
3)ثعالبي، ابومنصور عبدالملک نيشابوري(ت 429هـ) «يتيميه الدّهر...» 1403 هـ تحقيق احسان عباس (بي تا) داراالثقاله، بيروت- لبنان
5)دسوقي، محمد بن احمد(ت 1230 هـ) «حاشيه» بر «شرح مختصر» ضميمه ي «شروح تلخيص» (بي تا) نشر ادب الحوزه، ايران
6)زرکلي، خيرالدين «الأعلام » (1984 م) چاپ ششم، دارالعلم للملابين، بيروت- لبنان
7) زمخشري، جارالله ابوالقاسم محمود بن عمر( ت 528 هـ) الکشاف عن حقائق التنزيل» بي تا
8)سبکي، بهاء الدين (ت 736 هـ «عروس الأفراح في شرح تلخيص المفتاح» ضميمه ي «شروح تلخيص»(بي تا) نشر ادب الحوزه
9)سکاکي، ابويعقوب يوسف بن ابي بکر محمد بن علي(ت626 هـ) به اهتمام نعيم زر زور(1407 هـ) دارالکتب العلميه، بيروت- لبنان
10)سيالکوتي عبدالحکيم(ت1607 هـ) «حاشيه بر مطول» (1211 هـ) استانبول ، مطبعه ي شرکت صحافي عثماني
11)سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن(ت 911 هـ) «إلاتقان في علوم القرآن» تحقيق محمد فضل ابراهيم (1363 هـ) منشورات رضي ايران
12)سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن (ت 911 هـ) «معترک الأقران في اعجاز القرآن» تحقيق احمد شمس الدين (1408 ت) بيروت – لبنان
13)شريف محمد باقر: «جامع الشواهد» انتشارات فيروز آبادي (بي تا) قم
14) عتيق عبدالعزيز: «علم البديع» (1424 – 2004) نشر الآفاق العربيه، قاهره
15) فراء، ابوزکريا يحيي بن زياد (ت 207 هـ) «معاني قرآن» (1955 م ) دارالسرور، بيروت-لبنان
16) قزويني ، محمد بن عبدالرحمن ابوالمعالي معروف به «خطيب» (ت 739 هـ) الايضاح في العلم البلاغه، دارالمکتب العلميه- بيروت – لبنان
17) قزويني، محمد بن عبدالرحمن ابوالمعالي «تلخيص» همراه «شرح المختصر» ضميمة شروح التلخيص (بي تا) نشر ادب الحوزه
18)لاشين، عبدالفتاح، «البديع في ضوء قرآن کريم» چاپ سوم(1986 م) مکتبه الأنجلوالمصريه
19) مراغي، احمد مصطفي، «علوم البلاغيه» دارالقلم، بيروت – لبنان
20)المشهداني مثني نعيم حمّادي: الجهود البلاغيه لابن الجوزي(1425 هـ 2005م) مکتبه الثقافه الدّينيه ، قاهره.
21)مغربي ابن يعقوب - «مواهب الفتاح في شرح تلخيص المفتاح» ضميمه ي «شروح تلخيص (بي تا) نشر ادب الحوزه
22)ابوموسي محمد حسيني «البلاغيه القرآنيه و اثرها في تفسير الزّمخشري» (بي تا) دارالفکر العربي
23)نصرالله تقوي، «هنجار گفتار» 1363 هـ نشر فرهنگسراي اصفهان
24)هاشمي، سيداحمد «جواهر البلاغه» چاپ سيزدهم(1383 هـ) مکتبه التجاريه الکبري، مصر
نشريه پايگاه نور شماره 19

 



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط