طهارت
انواع طهارت
اهميت طهارت
روايت: اعرابي اي (3) در مسجد رسول (ص) بول کرد. صحابه قصد کردند که وي را بيازارند. رسول (ص) گفت: بگذاريد او را، آب بر وي ريزيد طهارت را؛ که ما را از بهرِآساني فرستاده اند، و نفرستاده اند به دشواري، يعني به دشوار کاري وسخت گيري و عذرناپذيري.(4)
نکوهش بدبويي دهان
لطيفه بيماري در شُرُف موت بود. شخصي که از دهانش بوي بد مي آمد بر بالين بيمار نشسته بود، سر به نزديک او مي برد و تلقين شهادت مي کرد و بر صورت اونفس مي زد. هر چند بيمار صورت خود را بر مي گرداند آن گنده دهان سرش را به بيمار نزديک تر مي بُرد. چون بيمار به تنگ آمد گفت: اي عزيز مي گذاري که من راحت و خوش و پاکيزه بميرم، يا مي خواهي که مرگ مرا به هر چه ناپاک تر است الوده کني؟
در جهان اهل فضل نايابند
گوش بر هر فضول (6) نتوان کرد
هر که بوي ريا دهد ز لبش
نفسش را قبول نتوان کرد (7)
اهميت مسواک زدن
در مسواک کردن منافع ظاهري و باطني بسيار است که قابل شمارش براي شخص انديشمند نيست».(8)
درس گرفتن از مسواک
تمثيل: همان طور که آلودگي هاي دندان هايت به طعام و خوارک را با مسواک زائل مي کني، زائل کن پليدي ها ي گناهانت را با زاري کردن به درگاه خداي و خشوع و شب زنده داري و استغفار در وقت سحر، و پاک کن به کلّي براي خدا ظاهرت را از نجاست ها و باطنت را از تيرگي هاي مخالفت با اوامر الهي و ارتکاب کارهاي ناپسند. (10)
آداب اصلاح سرو صورت
اول - خضابِ 12سياه کردن؛ که در خبر آمده است که اين خضابِ اهل دوزخ است، و خضاب کافران است. و اول کسي که اين خضاب کرده، فرعون بوده است ابن عباس روايت مي کند که رسول (ص) گفت: در آخر الزمان قومي باشند که خضاب سياه کنند، وايشان بوي بهشت نشنوند. در خبر است که بدترين پيران آنان اند که خويشتن را به جوانان مانند کنند، و بهترين جوانان آنان اند که خويشتن را به پيران مانند کنند؛ و به سبب اين نهي است که اين مکري است به مقصودي فاسد.
دوم -خضاب به سرخي وزردي است؛ و اين اگر جنگجويان کنند تا کافران بر ايشان گستاخ نشوند و به چشم ضعيفي و پيري بديشان ننگرند، اين سنت بود. و بدين غرض، بعضي از علما نيز چنين خضاب کرده اند. اما اگر اين غرض نباشد هم پنهان کردن بود، و روا نباشد.
سوم - سپيد کردن محاسن به گوگرد تا پندارند که پير شده است و حرمت وي بيش دارند. و اين حماقت بود؛ چه حرمت به علم و عقل باشند، نه پيري و جواني. انس بن مالک مي گويد که رسول خدا (ص) وفات يافت و برفت و در همه موي وي، بيست موي سپيد نبود.
چهارم - آن که موي سپيد از محاسن ببرد واز پيري ننگ دارد؛ و اين چنان است که از نوري که خداي - تعالي - بدو داده است، از آن ننگ مي دارد.، واين از جهل باشد.
پنجم - کندن موي به حکم هوس و سودا، درابتداي جواني، تا به صورت بي ريشان نمايد؛ و اين از جهل باشد، که خداي - تعالي- را فرشتگانند که تسبيح ايشان اين باشد که گويند: پاک است آن خداي که مردان را به محاسن و زنان را به گيسو بياراست
ششم- محاسن را گِرد کردن - چون دم کبوتر؛ تا در چشم زنان نيکوتر نمايد، و به وي رغبت پيش کنند.
هفتم- آن که موي سر در محاسن افزايد؛ وزلف از بنا گوش فروگذارد زيادت ازآن که عادت اهل صلاح است.
هشتم - به سياهي يا سپيدي آن مغرور شود؛ که حق - تعالي- دوست ندارد کسي را که به چشم غرور در خود نگرد.
نهم - شانه کند براي چشم مردمان؛ نه براي به جاي آوردن سنت.
دهم -آن که آشفته بگذارد براي اظهار زهد؛ تا مردمان پندارند که وي خود بدان نمي پردازد که موي شانه کند.(13)
پی نوشت ها :
1ـ گزيده در اخلاق و تصوف، ص39
2ـ سِلک سلوک، ص123
3ـ اعرابي: عرب صحرانشين.
4ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص187
5ـ همان، ص113
6ـ فضول: در اينجا يعني ياوه گو
7ـ بازنويسي بهارستان جامي، ص123
8ـ چراغ راه دينداري (بازنويسي مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة)، ص51
9ـ همان، ص52
10ـ همان، ص51
11ـ محاسن: ريش و سبيل و شارب
12ـ خضاب: رنگ
13ـ کيمياي سعادت، ج1، صص156-158