ابوذر غفاري (1)

در ابتداي سخن ، اشاره به اين نكته ضروريست كه علاوه بر مشخص بودن اصحاب نزديك پيامبر اكرم (ص)، در رواياتي (از منابع سني) صراحتاً از برخي اصحاب، با عنوان دوستان پيامبر (ص) نام برده شده است: «رفقاي رسول خدا(ص) دوازده نفرند؛ ابوبكر، عمر، علي (ع)، حمزه، جعفر، ابوذر، مقداد، سلمان، خديجه، ابن مسعود، عمار ياسر، بلال بن رياح.» همچنين در تأكيد بر علو شخصيتي برخي از آنان آمده است كه: ترمذي ما را حديث كرد كه رسول خدا فرمود:« پروردگار مرا به دوست داشتن چهار تن امر كرده است، علي(ع) يكي از آنهاست و
دوشنبه، 22 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابوذر غفاري (1)

ابوذر غفاري (1)
ابوذر غفاري (1)


 

تهيه كننده : محمود كريمي شروداني
منبع : سایت راسخون




 
در ابتداي سخن ، اشاره به اين نكته ضروريست كه علاوه بر مشخص بودن اصحاب نزديك پيامبر اكرم (ص)، در رواياتي (از منابع سني) صراحتاً از برخي اصحاب، با عنوان دوستان پيامبر (ص) نام برده شده است: «رفقاي رسول خدا(ص) دوازده نفرند؛ ابوبكر، عمر، علي (ع)، حمزه، جعفر، ابوذر، مقداد، سلمان، خديجه، ابن مسعود، عمار ياسر، بلال بن رياح.» همچنين در تأكيد بر علو شخصيتي برخي از آنان آمده است كه: ترمذي ما را حديث كرد كه رسول خدا فرمود:« پروردگار مرا به دوست داشتن چهار تن امر كرده است، علي(ع) يكي از آنهاست و ابوذر و مقداد وسلمان را هم؛ و خبر داده كه خود نيز آنها را دوست دارد.»
جالب توجه است كه پس از رحلت پيامبر اكرم (ص)، از بين اين اصحاب، دو نفر از آنان در پي خلافت راهي را بر مي گزينند كه بقيه مخالف بوده، و از امام علي (ع) حمايت مي نمايند لذا علاوه بر اينكه اينان از اصحاب بزرگ پيامبر (ص) بوده و در كنار حضرتش زيسته اند پس از ايشان نيز در كنار امام علي (ع) ماندند و بر عملي شدن خواستهاي پيامبر(ص) تأكيد داشتند كه به عنوان شيعيان اوليه شناخته شده اند همچنين ثبات شخصيتي و معروفيت ديانت و نقش آنان به حدي بوده كه علي رغم دشمني بني اميه و بني عباس كه سالها حاكميت را در دست داشتند و از هيچ ترفندي براي خدشه دار نمودن چهره آنان كوتاهي نكردند با چنين وضعيتي، ثبات ديني آنان به حدي قوي بود كه ماندگاري و درخشش شخصيتي آنان حفظ شد، خصوصاً ابوذر كه مستقيماً با شخص معاويه و دستگاه تبليغاتي او نيز در مي افتد.
پس شناخت چنين شخصيتهايي براي فرهنگ و رفتار اجتماعي مسلمانان، و چگونگي مسلماني ضروريست مضافاً اينكه شيعه بودن، درشناخت و الگو پذيري عملي از سر چشمه هاي اوليه امكان پذير است. اگر در رابطة با اسلام و اصحاب، استفاده از تمثيل ظرف و مظروف صحيح باشد هر دو مستقيماً با معمار اصلي اسلام مرتبط بوده، همچنين مي بايست متوجه اين نكته بسيار حساس بود كه بخشي از تحولات غير قابل تصور صدر اسلام، نشأت گرفته از درستكاري اصحابي بود كه كاركردهاي واقعي و مترقي اسلام را به منصة ظهور رساندند. لذا در اين قسمت با تكيه بر منابع دست اول شيعي و سني به معرفي ، و بررسي برخي از ويژگيهاي شخصيتي ابوذر پرداخته خواهد شد.

نسب ابوذر
 

ابوذر غفارى: جندب (برير)بن‌جنادة بن كُعيب‌بن صُعير از قبيله بنى‌غفار، (قبیله «غفار»، قومی بودند که ماه های حرام را رعایت نمی کردند و بت پرست بودند.) معروف به ابوذر غفارى از صحابه بزرگ رسول‌خدا(صلى الله عليه وآله) است.كنيه ي او اباذر است .
ابوذر صحابی صالح، صادق، شورآفرین و پرتوان در تمامی صحنه هاست که از آغاز پذیرش اسلام تا آخرین لحظه حیات، اندکی در حق گویی، ستم ستیزی و یاری نبوت و ولایت کوتاهی نکرد و لحظه ای تردید به خود راه نداد.
"ابوذر غفاری" در اسلام از لحاظ معنوی و اخلاقی چهره برجسته ای است و جنگها و شمشیر زدن هایش در پیشرفت اسلام تأثیر بسزایی داشت.
او از ناحيه پدر و مادر (رمله دختر وقيعه) منسوب به قبيله غفار شاخه اي از كنانه است، ليكن زمان ولادت اش به درستي معلوم نيست. نوشته اند كه پيشه وي قبل از پذيرش اسلام شباني بود و از نظر ويژگي ظاهري قامتي بلند و عظيم و در عين حال لاغر داشت و رنگ پوست اش تيره و داراي محاسني پرپشت بود.
او چهارمين يا پنجمين كسي است كه در شهر مكه در آغاز بعثت پيامبر خدا(ص) اسلام آورد و پس از گذشت كم تر از دو ماه از اقامت اش در مكه، با اذن رسول الله نزد قبيله اش بازگشت. هر چند اصحاب تراجم و سيره،گزارش روشني از حيات فكرى، ديني و اجتماعي ابوذر در فاصله حدود هيجده سال اقامت در ميان قوم خود تا هجرت وي به مدينه در اواخر سال پنجم هجرى، ارائه نكرده اند، ليكن به يقين روح دانش دوست و حق طلب اش از كسب معارف بلندِ وحي و ترويج آن، لحظه اي باز نماند تا آن كه محبوب دلش را بعد از گذشت پنج سال از هجرت در مدينه باز يافت و از آن پس در حضر و سفر، ملازم رسول خدا(ص) بود. در تربيت نفس و جان تا آن جا رسيد كه در زمره اصحاب سِرِّ آن حضرت درآمد و در عرصه جهاد، از غزوه غابه تا غزوه حنين و فتح مكه و غزوه تبوك در ركاب پيامبر شركت كرد. پس از پيامبر در فتح بيت المقدس نيز حضور داشت.

ابوذر قبل از اسلام آوردن
 

هر چند منابع تاریخی چیز زیادی درباره حیات اولیه صحابی بزرگ ابوذر غفاری به ما نمی گوید. خصوصاً در باره پیش از اسلام آوردن، آن دورانی که در بین قوم خود زندگی می کرده است. اما درباره ي اين دوران زندگي او روايات متعددي است كه ما در اينجا به تعدادي از آنها مي پردازيم :
براساس روايتى، در جاهليّت شبانى مى‌كرد و با شجاعتى كه داشت، گاه يك‌تنه در مقابل كاروانى مى‌ايستاد. او از سه سال پيش از پذيرش اسلام، خداى يگانه را مى‌پرستيد و نماز مى‌گزارد و از بت‌ها دورى مى‌جست.
در روايتي ديگر مي خوانيم، که قبل از اسلام آوردن نیز موحد بوده است و بعد از ایمان آوردن به پیامبر(ص) و خداوند یکتا، علناً به مخالفت با ظلم و ستم خلفا و نزدیکان خلفا بخصوص عثمان پرداخت و بدون ترس، خیانت های آنها را بر ملا می ساخت.
هم چنين در روايتي ديگر است كه، او در دوران جاهلیت نیز از قهرمانی برخوردار بوده است و این قهرمانی بعد از اسلام آوردن او هم ادامه داشته است.
در دوران جاهلیت او از قهرمانان عرب به شمار می رفت. ابن سعد در طبقات خود روایت می نماید: "ابوذر فردی راهزن بود و به تنهایی راهزنی می کرد. او در تاریکی صبح با اسب و یا با پای پیاده به گروهی از مردم حمله می برد و هر چه را می خواست بر می داشت و زنده بر می آمد تا این که خداوند نور اسلام را در دل او افکند."
این گونه زندگی کردن در بادیه و مبتنی بر غارت و چپاول نه تنها برای اعراب مایه سرافکندگی نبود بلکه مایه افتخار هم بود و فرد با این کار در میان قوم خود سربلند می شد و نشانه قدرت و قوّت فرد بود. ولی اسلام از این گونه اقدامات نهی کرد. ابوذر و مسلمانان هم به این ندای اسلام لبیک گفتند.

خداپرستی ابوذر قبل از اسلام
 

وی سالها قبل از اسلام بت پرست بوده و بتی داشته بنام «مناة» که همان بت قبیله اش «بنی غفار» بوده روزی برای بت خود مقداری شیر آورد و در کنار او گذارد و خود بکناری رفت تا بنگرد که «مناة» با آن شیر چه می کند و در این هنگام مشاهده کرد که روباهی بیامد و شیر را خورد و سپس بکنار بت «مناة» آمد و پای خود را بلند کرده و بر آن بت بول کرده ورفت!..
دیدن این منظره ابوذر را بفکر فرو برد و وجدان خفته توحیدی او را بیدار کرده به خود آمد و با خود گفت: این بتی که به این اندازه ناتوان و مفلوک است که روباهی میتواند غذای او را بخوردو این جرات و جسارت را نسبت به او روا دارد که بر سر و روی او بول کند چگونه می تواند معبود من باشد و دفع زیان و ضرر ازمن و انسانهای دیگر بکند و همین سبب شد تا او دست ازبت پرستی برداشته و بخدای جهان ایمان آورد و اشعار زیر را نیزدر همین باره گفت:
ارب یبول الثعلبان براسه
لقد ذل من بالت علیه الثعالب
فلو کان ربا کان یمنع نفسه
و لا خیر فی رب ناته المطالب
برئت من الاصنام فالکل باطل
و آمنت بالله الذی هو غالب
و پس از سرودن این اشعار بدنبال حنفای زمان خود رفت و سالها قبل از بعثت رسول خدا (ص) دست از بت پرستی برداشت ودر زمره حنفای زمان خود در آمد.
همانطور که نقل شد، ابوذر در دوره جاهلی نیز خدا را پرستش می کرد و می گفت: «خدایی جز خدای یگانه نیست» و بتها را پرستش نمی کرد. ازگفته های وی این است که: «من سه سال پیش از آنکه نزد رسول­خدا(ص) بروم، نماز می خواندم و در نماز به هر سوی که خدواند اراده می کرد، عبادت می کردم» نقل شده روزی برادر ابوذر "انیس" به دنبال وی می گشت، ناگهان منظره شگفت انگیزی را مشاهده کرد که برادرش با حالت خشوعی ایستاده و در حال عبادت است. آنقدر در این عبادت غرق شده بود که متوجه انیس نشد، بعد از تمام شدن نمازش، انیس از او پرسید: «چه می کنی؟» گفت: «نماز می خوانم» انیس دوباره پرسید: «برای خدا!... نماز که در پیشگاه منات و بت های دیگر درست نیست. » گفت : «من در طبیعت نشانه ای یافتم که مرا به خدایی غیر از خدای شما رهبری کرد. خدایی که بزرگ و توانا و یکتاست. »

چگونگی مسلمان شدن ابوذر
 

قضيه اسلام آوردن او را گوناگون و حتّى خارق‌العاده ذكر كرده‌اند: و از جمله کسانی که در این مرحله از مراحل دعوت رسول خدا (ص) اسلام آورده ابوذر غفاری است که بنا به گفته برخی از علمای اهل سنت چهارمین نفر و به گفته دیگران پنجمین شخصی است که به رسول خدا (ص) ایمان آورده و مسلمان شده است، و چنانچه برخی گفته اند:
وی قبل از ظهور اسلام وبعثت رسول خدا (ص) نماز میخواند، و چون از او پرسیدند به کدام جهت نماز میخواندی؟ پاسخ داد:
«حیث وجهنی الله»
بدان سو که خداوند مرا بدان سو متوجه می کرد!
و هم چنان بود تا وقتی که به او خبر ظهور رسول خدا (ص) رسید و به مکه آمده و بدست رسول خدا (ص) مسلمان شد.
و البته داستان اسلام او به دو صورت نقل شده که یکی رامرحوم صدوق در امالی و کلینی (ره) در روضة و ابن شهر آشوب درمناقب نقل کرده اند و دیگری را دانشمندان اهل سنت و ارباب تراجم حدیث کرده اند.
مرحوم ابن شهر آشوب در کتاب مناقب در باب معجزات رسول خدا (ص) و آن بخش از معجزات آن حضرت که مربوط به تکلم حیوانات و سخن گفتن آنها با رسول خدا (ص) و دیگران بوده حدیث را بطور مرسل از ابی سعید خدری روایت کرده وظاهرا آنرا از طریق اهل سنت روایت نموده ولی مرحوم صدوق وکلینی (ره) با شرح بیشتری نظیر آنرا با سند خود از طریق شیعه ازامام صادق علیه السلام روایت کرده اند که ترجمه حدیث روضه کافی چنین است:
مردی از امام صادق روایت کندکه فرمود: آیا جریان مسلمان شدن سلمان و ابوذر را برای شما باز نگویم؟ آن مرد گستاخی و بی ادبی کرده گفت: اما جریان اسلام سلمان را دانسته ام ولی کیفیت اسلام ابی ذر را برای من باز گوئید.
فرمود: همانا اباذر در دره «مر» (دره ای است دریک منزلی مکه) گوسفند می چرانید که گرگی از سمت راست گوسفندانش بدانها حمله کرد، ابوذر با چوبدستی خود گرگ را دور کرد، آن گرگ از سمت چپ آمد ابوذردوباره او را براند سپس بدان گرگ گفت: من گرگی پلیدتر و بدتر از تو ندیدم، گرگ به سخن آمده گفت: بدتر ازمن – به خدا - مردم مکه هستند که خدای عز و جل پیغمبری بسوی ایشان فرستاده و آنها او را تکذیب کرده دشنامش می دهند.
این سخن در گوش ابوذر نشست و به زنش گفت: خورجین و مشک آب و عصای مرا بیاور، و سپس با پای پیاده راه مکه را در پیش گرفت تا تحقیقی درباره خبری که گرگ داده بود بنماید، و همچنان بیامد تا در وقت گرماوارد شهر مکه شد، و چون خسته و کوفته شده بود سر چاه زمزم آمد و دلو را در چاه انداخت (بجای آب) شیر بیرون آمد، با خود گفت: این جریان – به خدا سوگند - مرا بدان چه گرگ گفته است راهنمائی می کند و می فهماند که آنچه رامن بدنبالش آمده ام بحق و درست است.شیر را نوشید و بگوشه مسجد آمد، در آنجا جمعی ازقریش را دید که دور هم حلقه زده و همانطور که گرگ گفته بود به پیغمبر (ص) دشنام میدهند، و همچنان ازآن حضرت سخن کرده و دشنام دادند تا وقتی که در آخرروز ابوطالب از مسجد در آمد، همین که او را دیدند به یکدیگرگفتند: از سخن خودداری کنید که عمویش آمد.
آنها دست کشیدند و ابوطالب به نزد آنها آمد و با آنهابه گفتگو پرداخت تا روز به آخر رسید سپس از جا برخاست، ابوذر گوید: من هم با او برخاستم و به دنبالش رفتم، ابوطالب رو به من کرده و گفت: حاجتت را بگو، گفتم: این پیغمبری را که در میان شما مبعوث شده (میخواهم) ! گفت: با او چه کار داری؟ گفتم: میخواهم بدو ایمان آورم و او را تصدیق کنم و خود را در اختیار او گذارم که هر دستوری بمن دهد اطاعت کنم، ابوطالب فرمود: راستی اینکار را میکنی؟ گفتم: آری. فرمود: فردا همین وقت نزدمن بیا تا تو را نزد او ببرم.
ابوذر گوید: آن شب را در مسجد خوابیدم، و چون روزدیگر شد دو باره نزد قریش رفتم و آنان همچنان سخن ازپیغمبر (ص) کرده و باو دشنام دادند تا ابوطالب نمودار شدو چون او را بدیدند به یکدیگر گفتند: خودداری کنید که عمویش آمد، و آنها خودداری کردند، ابوطالب با آنهابه گفتگو پرداخت تا وقتی که از جا برخاست و من به دنبالش رفتم و بر او سلام کردم، فرمود: حاجتت را بگو، گفتم: این پیغمبری که در میان شما مبعوث شده میخواهم، فرمود: با او چه کار داری؟ گفتم: میخواهم به اوایمان آورم و تصدیقش کنم و خود را در اختیار او گذارم که هر دستوری به من بدهد اطاعت کنم، فرمود: تو اینکار رامیکنی؟ گفتم: آری، فرمود: همراه من بیا، من بدنبال اورفتم و آن جناب مرا به خانه ای برد که حمزة (ع) در آن بود، من بر او سلام کردم و نشستم حمزة گفت: حاجتت چیست؟ گفتم: این پیغمبری را که در میان شما مبعوث گشته میخواهم، فرمود: با او چه کار داری؟ گفتم:میخواهم بدو ایمان آورده تصدیقش کنم و خود را در اختیاراو گذارم که هر دستوری به من بدهد اطاعت کنم، فرمود: گواهی دهی که معبودی جز خدای یگانه نیست، و به اینکه محمد رسول خدا است؟ گوید: من شهادتین راگفتم. پس حمزه مرا بخانه ای که جعفر (ع) در آن بود برد، من بدو سلام کردم و نشستم، جعفر به من گفت: چه حاجتی داری؟ گفتم: این پیغمبری را که در میان شمامبعوث شده میخواهم، فرمود: با او چه کار داری گفتم: میخواهم بدو ایمان آورم و تصدیقش کنم و خود را در اختیاراو گذارم تا هر فرمانی دهد انجام دهم، فرمود: گواهی ده که نیست معبودی جز خدای یگانه ای که شریک ندارد واینکه محمد بنده و رسول او است.
گوید: من گواهی دادم و جعفر مرا به خانه ای برد که علی (ع) در آن بود من سلام کرده نشستم فرمود: چه حاجتی داری؟ گفتم: این پیغمبری که در میان شمامبعوث گشته میخواهم، فرمود: چه کاری با او داری؟ گفتم: می خواهم بدو ایمان آورم و تصدیقش کنم و خود رادر اختیار او گذارم تا هر فرمانی دهد فرمان برم، فرمود: گواهی دهی که معبودی جز خدای یگانه نیست و اینکه محمد رسول خدا است، من گواهی دادم و علی (ع) مرابه خانه ای برد که رسول خدا (ص) در آن خانه بود، پس سلام کرده نشستم رسول خدا (ص) به من فرمود: چه حاجتی داری؟ عرض کردم: این پیغمبری را که در میان شمامبعوث گشته میخواهم، فرمود: با او چه کاری داری؟ گفتم: می خواهم بدو ایمان آورم و تصدیقش کنم و هردستوری به من دهد انجام دهم، فرمود: گواهی دهی که معبودی جز خدای یگانه نیست و اینکه محمد رسول خدااست، گفتم: گواهی دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست، و محمد رسول خدا است.
رسول خدا (ص) به من فرمود: ای اباذر به سوی بلاد خویش بازگرد که عموزاده ات از دنیا رفته و هیچ وارثی جز توندارد، پس مال او را برگیر و پیش خانواده ات بمان تا کارما آشکار و ظاهر گردد ابوذر بازگشت و آن مال را برگرفت و پیش خانواده اش ماند تا کار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آشکار گردید.
امام صادق (ع) فرمود: این بود سرگذشت ابوذر و اسلام او، و اما داستان سلمان را که شنیده ای.
و اما صورتی که دانشمندان اهل سنت مانند بخاری و مسلم در کتاب صحیح خود و دیگران با مختصر اختلافی از ابن عباس نقل کرده اند و ما ترجمه یکی از آنها را انتخاب کرده ایم
بدین گونه است که گوید:
ابوذر خبرهایی از پیامبر(ص) که در مکه ندای خداپرستی سر داده بود، شنیده بود و به همین خاطر برادرش "انیس" را به مکه فرستاد تا از سخنانی که شنیده بود، اطمینان حاصل کند. هنگامی که انیس از مکه به نزد برادرش بازگشت وی را از این قضیه آگاه کرد که مردی در مکه زندگی می کند که دینی همانند دین ابوذر دارد و از طرف خدا فرستاده شده اما مردم عامی وی را شاعر، کاهن و ساحرمی پندارند. اما او مردم را به نیکی و پاکی دعوت می کند و از بدی نهی می کند.
ابوذر گفت: خواسته مرا انجام ندادی! ...
و بدنبال این سخن ظرف آبی و توشه راهی برداشته و خودبه مکه آمد ولی احتیاط کرد پیش از آنکه رسول خدا (ص) راشخصا دیدار کند و خواسته خویش را به کسی اظهار کند، به همین منظور آن روز را تا شب در مسجد الحرام گذراند و چون پاسی ازشب گذشت علی علیه السلام در آن شب او را دیدار کرده فرمود:
از کدام قبیله هستی؟
پاسخ داد: مردی از بنی غفار هستم.
علی علیه السلام بدو فرمود: برخیز و به خانه خود بیا!
و بدین ترتیب علی علیه السلام در آن شب او را به خانه خود بردو از وی پذیرائی کرد ولی هیچ کدام سخن دیگری با هم نگفتند.
آنشب گذشت و روز دیگر را نیز ابوذر تا غروب به جستجوی رسول خدا (ص) گذراند.
ولی آنحضرت را دیدار نکرد و از کسی هم سئوالی نکرد وچون شب شد به جای شب گذشته خود در مسجد رفت و دو باره علی علیه السلام بدو برخورد و فرمود:
هنوز جائی پیدا نکرده ای! و بدنبال آن مانند شب گذشته اورا به خانه برد و از او پذیرائی کرد و هیچکدام با یکدیگر سخنی نگفتند، و شب سوم نیز بهمین ترتیب گذشت و چون روز سوم شدابوذر به علی علیه السلام عرض کرد:
اگر منظور خود را از آمدن به شهر مکه اظهار کنم قول میدهی آن را مکتوم و پنهان داری؟ و علی علیه السلام این قول را به او دادو ابوذر اظهار داشت: آمده ام تا ازین پیامبری که مبعوث شده است اطلاعی پیدا کنم، و قبلا نیز برادرم را فرستادم ولی خبر صحیح وکاملی برای من نیاورد و از اینرو ناچار شدم خودم بدین منظورآمده ام!
علی علیه السلام بدو فرمود: امروز بدنبال من بیا، و هر کجاکه من احساس خطری برای تو کردم می ایستم و همانند کسی که آب میریزم بسوی تو باز میگردم، و اگر کسی را ندیدم (وخطری احساس نکردم) هم چنان میروم و تو نیز دنبال سر من بیاتا به هر خانه ای که وارد شدم تو هم وارد شو!
ابوذر بدنبال علی علیه السلام رفت تا بخانه رسول خدا (ص) وارد شدند و هدف خود را از ورود به مکه و تشرف خدمت آن حضرت ابراز کرده و مسلمان شد، و آنگاه عرض کرد: ای رسول خدا اکنون چه دستوری به من میدهی؟
فرمود: به نزد قوم خود باز گرد تا خبر من به تو برسد!
ابوذر عرض کرد: به خدائی که جان من در دست او است باز نگردم تا این که دین اسلام را آشکارا در مسجد به مردم مکه ابلاغ کنم!
این را گفت و به مسجد آمده با صدای بلند فریاد زد:
«اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله»
مشرکان که این فریاد را شنیدند گفتند:
این مرد از دین بیرون رفته! و بدنبال این گفتار بر سر او ریخته آنقدر او را زدند که بیهوش شد، در این وقت عباس بن عبد المطلب نزدیک آمد و خود را بر روی ابوذر انداخت و گفت: شما که این مرد را کشتید! شما مردمانی تاجر پیشه هستید و راه تجارت شمااز میان قبیله غفار می گذرد و کاری می کنید که قبیله غفار راه کاروانهای شما را نا امن کنند!
و بدین ترتیب از ابوذر دست برداشتند، و روز دیگر هم ابوذرهمین کار را کرد و مشرکین مانند روز گذشته او را زدند و باوساطت عباس از او دست برداشتند.
این حادثه تأثیر منفی روی ابوذر به جای گذاشت و با خود عهد بست که از قریش انتقام بگیرد. بیرون رفت و در بی راهه پنهان شد و کسانی را که با شتر برای قریش غذا می آوردند مجبور می کرد که بارهای خود را به زمین بگذارند. ابوذر به ایشان می گفت: "هیچ کس به دانه ای نمی رسد مگر این که لااله الا الله بگویید. آنان نیز لا اله الا الله می گفتند و اموال خود را بر می داشتند."
همانگونه که در روایات آمده است ابوذر در جنگهای بدر و احد و خندق حضور نداشت.چرا كه او براي مدت طولاني در بين قوم خود بود. ابوذر می خواست با این کار آنان را به دینشان آشنا نماید و احکام اسلامی را به آنان بیاموزد.
نگارنده گوید: با توجه به سبقت ابوذر در اسلام، و آمدن اوبه مکه در مرحله تبلیغ سری اسلام به نظر می رسد رسیدن خبر ظهور پیامبر اسلام در مکه به ابوذر از طریق غیر عادی و بصورت خارق العاده بوده و همانگونه که در روایات شیعه بود، و بدان گونه نبوده که به سادگی خبرظهور رسول خدا (ص) به قبیله بنی غفار در بادیه های مکه رسیده باشد و او نیز به جستجوی آن حضرت به مکه آمده باشد، و الله العالم.
اما وقتی ابوذر به میان قوم خود بازگشت، سفارش پیامبر خدا را عملی ساخت و آنان را به سوی خدای عزوجل و دست برداشتن از بت پرستی و ایمان آوردن به رسالت حضرت محمد (ع) دعوت کرد. اولین کسی که ایمان آورد انیس برادر او بود. سپس مادرش ایمان آورد. نیمی از قبیله غفار ایمان آوردند و نیم باقی مانده گفتند وقتی که پیامبر به مدینه بیاید اسلام می آوریم. این چنین هم شد و آمدند و اسلام آوردند و گفتند: ای پیامبر خدا! برادر ما هستی. به کسی ایمان می آوریم که دیگران به او ایمان آورده اند. پس اسلام آوردند. در این حین پیامبر اسلام فرمود: "خداوند غفار را رحمت نماید و چه خوب به خداوند ایمان آوردند."
پس از قبیله «غفار»، قبیله «اسلم» نیز پیش حضرت رسول(ص) رفتند و گفتند: «یا رسول خدا(ص)، ما نیز همان گونه که قبیله غفار ایمان آوردند ایمان می آوریم.» حضرت فرمودند: «خداوند غفار را بیامرزد و اسلم را نگه دارد. »
بدین ترتیب ابوذر دعوت پیامبر(ص) را به مردم رسانید و تمام سعی و کوشش او بر آن بود که حق را بر باطل چیره سازد و آزار و اذیت هایی که از جانب مشرکان به ابوذر می رسید هرگز او را از این دعوت باز نمی داشت. و پس از جنگ اُحُد (يا خندق) به مدينه آمد و تا پايان حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله)با حضرت بود.

ابوذر وجنگ هاي پيامبر
 

همانگونه كه اشاره شد ابوذر پس از آن که اسلام آورد، به میان قبیله خود بازگشت و تا پس از جنگ بدر و احد در ميان قوم خويش باقي ماند و آن ها را نیز به اسلام دعوت نمود . ابوذر از پرشورترین و جدی ترین کوشندگان در راه گسترش اسلام بود . ابوذر گرچه پس از جنگ احد به مدینه مهاجرت کرد و در جنگ بدر شرکت نداشت، ولی خلیفه دوم به سبب مقام و منزلت وی، او را نیز در زمره مستمری بگیران اهل بدر به شمار آورد و برای او نیز همچون شرکت کنندگان در جنگ بدر، مقرری تعیین کرد .
ابوذر بعد از اينكه مسلمان شد تا پس از جنگ بدر و احد در ميان قوم خويش مقيم بود سپس به مدينه به حضور پيامبر اكرم (ص) رسيد حضرت رسول (ص) در برخي از غزوات ايشان را در مدينه جانشين خود مي نمود از جمله به هنگام غزوه ذات الرقاع و غزوه بني المصطلق (المريسيع) جانشين حضرتش بود. در فتح مكه پرچم بني غفار را داشت. هم چنين او از کسانی بود که به قصد همراهی با پیامبر در جنگ تبوک از مدینه خارج شد ولی ضعف و لاغری شترش باعث شد از لشگر اسلام عقب ماند. ابوذر که چنین دید، تصمیم گرفت با پای پیاده راه بیفتد و خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله برساند. از این رو، ابوذر در حالی که اثاثیه خود را بر دوش می کشید، در پی سپاه به راه افتاد و آن قدر پیاده راه پیمود تا آن که خود را به سپاه اسلام رسانید
سپاهیان اسلام که در منطقه‌ای مشغول استراحت بودند، دیدند کسی زیر آفتاب سوزان ظهر به سوی آنان می‌آید. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:« کاش ابوذر باشد.»
اصحاب گفتند:« ابوذر است.»
رسول خدا فرمود:« به او آب دهید که تشنه است.»
به ابوذر آب دادند. پیامبر که دید ابوذر با خودش مشک آب دارد به او فرمود:« ای ابوذر، خودت آب داشتی ولی تشنه بودی؟»
ابوذر گفت:« بلی ای رسول خدا، پدر و مادرم فدایت باد. در میان راه در کنار صخره ای آبی یافتم. چشیدم، دیدم آب گوارایی است. با خودم گفتم نمی نوشم تا دوست و محبوبم، رسول خدا، از آن بنوشد.»
رسيد پيامبر اكرم (ص) فرمود: «آفرين بر ابوذر كه تنها راه مي رود و تنها مي ميرد و تنها برانگيخته مي شود. مثل اين بود كه يكي از عزيزان خانواده ام از من بازمانده و نرسيده است.». ابوذرهمچنين در جنگ‌هاي غابه، حنين وکرز بن جابر فهري در رکاب رسول‌الله (ص) و همراه مسلمين جنگيد و پسرش را در نبرد غابه از دست داد. در زمان جنگ خيبر او به عنوان جانشين پيامبر (ص) در شهر ماند.
هم چنين می گویند او در فتح بیزانس (روم شرقی) و قبرس در سال 23 قمری شرکت کرده و جزو سپاهیان مسلمانان بوده است.

تشیع ابوذر
 

"شیخ طوسی"، ابوذر را از یاران صدیق علی(ع) به شمار آورده و او را یکی از ارکان اربعه می داند. ابوذر پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از طرفداران امیرمومنان علی علیه السلام شد و از جمله چند نفری بود که از بیعت با ابوبکر خودداری کرد.
پس از ماجرای سقیفه و بیعت جمعی با ابوبکر، علی(ع) برای استیفای حق خویش از مسلمانان یاری خواست اما فقط چهل تن به ظاهر به یاری وی پاسخ مثبت دادند که از میان آن چهل تن نیز تنها چهار نفر با حضرت همکاری کردند که عبارت بودند از زبیر، مقداد، ابوذر و سلمان. بنابراین ابوذر جزء معدود افرادی بود که تا پای جان حاضر به حمایت از مولایش علی(ع) بود. تا آنجا که ابوذر همواره علی(ع) را اول مسلمان می دانست و از هر نظر او را به دیگران برتری می داد،
از ابوذر نقل شده که رسول خدا(ص) فرمود:
«إنّ علیّا مع الحقّ و الحقّ معه، لن یزولا حتّی یردا علی الحوض»
علی با حق است و حق با او و این دو از هم جدا نمی شوند تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند.»
روزي علی علیه السلام در مسجد مشغول نماز بود و ابوذر غفاری نیز در گوشه‌ای نشسته بود. مردی نزد ابوذر رفت و گفت:« به من بگو چه کسی را از همه بیشتر دوست می‌داری، زیرا به خدا سو گند، می دانم که محبوبترین فرد نزد تو، محبوب‌ترین فرد نزد رسول خداست.»
ابوذر جواب داد:« آری، همین طور است که گفتی. به خدا سوگند آن شخص همان است که در حال نماز است.»و به علی علیه السلام اشاره کرد.
روزي ابوذر غفاری به شدت بیمار شد تا آنجا که نزدیک بود از دنیا برود. در این شرایط علی بن ابیطالب علیه السلام را به عنوان وصی برگزید و وصیتهای خود را به آن حضرت کرد. به او گفتند: اگر به امیرالمؤمنین عمر بن خطاب وصیت می کردی نیکوتر و بهتر بود.
ابوذر گفت: به خدا سوگند، که به امیرالمؤمنین حقیقی و حق وصیت کردم. علی همان مربی و صاحب زمین است که آرامش زمین به وجود اوست و اگر از او جدا شوید، از زمین بیگانه و زمین نیز با شما بیگانه می شود.
ابوعمرو كندي مي گويد روزي نزد علي (ع) بوديم مردم گفتند براي ما از اصحاب خود چيزي بگو، فرمود: از كدام يك از اصحابم؟ گفتند از اصحاب محمد (ص) گفت: همه اصحاب محمد (ص) اصحاب من هستند، از كدام يك مي پرسيد؟… گفتند: از ابوذر چيزي بگو، گفت: ابوذر فراوان سؤال مي كرد، گاه رسول الله (ص) به او پاسخ مي داد و گاه پاسخ نمي داد. ابوذر در دينش آزمند بود و به فراگرفتن علم حريص، آن قدر علم آموخت كه پيمانة علمش پرشد آن گونه كه از تحمل آن عاجز آمد. پس با توجه به اينكه ابوذر دانشمندترين اصحاب پيامبر(ص) بود به عنوان بزرگترين صحابي و حامي امام علي (ع) نيز ايفاي نقش نموده، بيان مي داشت كه رسول الله (ص) مي فرمود:«هركس از من جدا شود از خدا جدا شده و هركس از علي (ع) جدا شود از من جدا شده!» لذا پس از حادثه سقيفه همراه مقداد، سلمان فارسي، عباده بن صامت، ابوالهثيم بن التيهان و حذيفه و عمار، تلاش مي نمايند كه انحراف حاصل شده در امر خلافت را به صلاح آورند و در اعتراض به واقعه سقيفه مي گويد: اي گروه مهاجر و انصار شما و بستگان شما مي دانيد كه رسول خدا (ص) فرمود: امر خلافت پس از من از آن علي (ع) است ولي شما فرمايش رسول خدا (ص) را دور انداخته، به دست فراموشي سپرديد پيرو دنيا شديد و آخرت را رها كرديد آري به بهره و ميوه آن دست يافتيد و پوسته آن را رها كرديد و حال آنكه اگر اين كار را در خاندان پيامبرتان قرار مي داديد حتي دو تن هم با شما اختلاف نمي كردند.
همچنين با صداي رسا فرياد برمي آورد: من جندب بن جناده يار و صحابي رسول خدا (ص)، هر كس مرا نمي شناسد بشناسد. من از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: «مثلُ اهل بيتي كمثل سفينه نوح من ركبها نجي و من تخلف عنها غرق». «مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است هر کس سوار آن شود نجات یابد و هر کس مخالفت کند غرق می گردد». به هر حال ابوذر در شرايط مختلف به عنوان مسلماني ثابت قدم و بي نظير، شيعه بودن را به تصوير مي كشد و مرز ميان ديانت زنده واصيل با كاركردهاي واقعي، و دينداري خود خواهانه، منحط و دروغين را تفكيك مي نمايد و خدمت بزرگي به دنياي اسلام نمود چرا كه دو تيپ و دوگونه مسلمان را در درون اصحاب پيامبر (ص) از هم متمايز و مشخص كرد يك طرف چهره عمليِ ابوذر بودن، و ديگر، فرزند دنيا بودن، طلحه شدن، زبيرشدن و معاويه بودن.
آن هنگامي كه اصحاب ضعيف و دون پايه، به فزوني قدرت و مجلل نمودن هر چه بيشتر زندگي روي آورده و حركت به سوي كاخها، زندگي روزمره شان شد و با سرعتي بدور از انتظار به سمت و سوي شكل دهي جامعه طبقاتي گام بر داشتند ابوذر سيماي پايبندي به پيامبر (ص) و مسلمان واقعي بودن را به نمايش مي گذارد. اين چنين شدن را در مكتب قرآني پيامبر(ص): «و ما الحيوه الدنيا الا لعب ولهو وللدار الاخره خير للذين يتقون افلا تعقلون » (سوره انعام آیه 32، و زندگي دنيا چيزي جز بازيچه و لهو نيست و پرهيزكاران را سراي آخرت بهتر است. آيا به عقل نمي يابيد؟) و در كنار شخصيت بي نظيري چون امام علي (ع) مي آموزد كه مي فرمود: «چهارپايان در بند شكمند، و درندگان در پي تجاوز به هم، مؤمنان فروتنند، مؤمنان مهربانند، مؤمنان ترسان، آنرا كه تقوا فراز برده فرو مياريد، و آن را كه دنيا بالا برده بلند مشماريد». و نهايتاً در طي مسير شرافت و انسانيت به مرتبتي صعود مي نمايد كه امام علي (ع) مي فرمايند: «امروز هيچ كس جز ابوذر و خودم باقي نمانده است كه در راه خدا از سرزنشِ سرزنش كننده نترسد!»
هم چنين در رابطه با علاقه ابوذر به امام علي(ع) در روايت آمده است كه: ابی سخیله، می گوید: من با سلمان فارسی رحمة الله علیه، اعمال حج را انجام دادیم، و به هنگام بازگشت، در «ربذه » به ملاقات ابوذر غفاری رفتیم.
ابوذر، به ما گفت، پس از مرگ من ناچار فتنه ای به وجود می آید، در آن زمان به کتاب خداوند، و بزرگ مرد علی بن ابی طالب (ع) پناه برید و ملازم او باشید، زیرا من در حضور رسول خدا (ص) بودم و شنیدم که می فرمود: علی (ع) اول کسی است که به من ایمان آورده، اول کسی است که نبوت مرا تصدیق نموده، و اول کسی است که در روز قیامت، با من دست خواهد داد.
علی (ع) صدیق اکبر است، او فاروق این امت می باشد، زیرا میان حق و باطل راجدا می کند، او سرپرست اهل ایمان است، در حالی مال و ثروت سرپرست (وصاحب اختیار) منافقین می باشد.
اما این که «علامه مجلسی » ملاقات سلمان فارسی با ابوذر را بعید می داند، و احتمال می دهد ملاقات کننده «سلمان بن ربیعه » بوده، چون ورود «سلمان فارسی » بعد ازخروج ابوذر از «ربذه » به «مدینه » بعید می باشد. باید گفت این احتمال علامه مجلسی رحمة الله تعالی علیه، نمی تواند احتمال قابل اعتباری باشد، زیرا در متن خبر، که شیخ طوسی نیز آن را روایت کرده، سخنی از بازگشت سلمان فارسی «به مدینه » به میان نیامده است.
اضافه بر این، آن روزگاری که سلمان بر «مداین » فرمانداری می کرده، مقام اومانع از حج نمی گردیده است، و می توان گفت، سلمان به هنگام رفتن به مکه یابازگشت، به ملاقات ابوذر توفیق یافته است.
به هر حال، سراسر زندگی ابوذر، صحابی ممتازپیامبر (ص) داستانهای عبرت آموز است و فوق العادگی دارد، و گویا بدین خاطراست که، فرقه هایی مانند: غلات، گروهی از صوفیان و فرقه های دیگری خواسته اند فقط جنبه های عرفانی و کرامات او را ملاک عمل قرار دهند، و با عدم توجه به جنبه های فقاهتی و جهاد و فرهنگ عمیق و همه جانبه او، راه افراط و انحراف را پیش گیرند.
منابع تحقیق :
پژوهشگاه باقر العلوم
www.Sobh.org
tahoorkotob.com
maarefquran.com
bashgah.net
Bayanat.ir
daneshnameh.roshd.ir

ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.