فضل الله بن روزبهان خنجي و شريعت نامه نويسي در قرن نهم (1)
با ظهور شاه اسماعيل صفوي تأسيس حكومت صفويه، در ايران و ايجاد حكومتي متمركز بر اساس عقايد شيعي، شريعت نامه نويسي بار ديگر مورد توجه قرار گرفت. يكي از افرادي كه براي مقابله با صفويان انديشه تجديد خلافت و جمع كردن آن با سلطنت مطلقه را در قالب شريعت نامه نويسي مورد توجه قرار داد، فضل بن روزبهان خنجي است. مقاله حاضر به بررسي آرا و نظريات وي در اين زمينه در دو دوره از زندگياش، يعني در عصر آق قوينلوها و پس از ظهور صفويه در دربار خوائين ازبك در ماوراءالنهر، پرداخته و او را به عنوان آخرين ميراثدار شريعت نامه نويسي كه اين جريان را به انحطاط كشيده معرفي كرده است.
واژه هاي كليدي: فضل بن روزبهان، خلافت، خليفه، سلطنت، سلطان.
انديشه هاي حكومتي اهل سنت و جماعت در طي نه قرن تحولات اسلام و ايران تا پيش از ظهور صفويه، به وسيله انديشمنداني چون ماوردي، خواجه نظام الملك طوسي و خواجه رشيدالدين فضل الله همداني تبيين شد. طي اين مدت، چهار ديدگاه عمده در انديشه سياسي اهل سنت اراثه گرديد.(1)
1. انعقاد خلافت: دوران پس از رحلت پيامبر و انتخاب ابوبكرين ابي قحافه (11- 13 ق) به خلافت؛
2. استخلاف: انتخاب عمربن الخطاب (13- 23 ق) به خلافت توسط ابوبكر؛
3. شورا: انتخاب عثمان بن عفان (23-35 ق) به عنوان خليفه سوم در شورايي مركب از شش نفر از صحابه پيامبر كه عمر تعيين كرده بودند؛
4. استيلا: ديدگاهي متأثر از عمل سياسي است و ايجاد آن به سلسله اموي و مشخصاً معاويهًْ بن ابوسفيان (41-60 ق) بر مي گردد.
با ظهور شاه اسماعيل صفوي و تأسيس حكومت شيعي صفويه در 907 ق، اميد نظريه دازان سياسي به ويژه طرفداران سلطنت حامي خلافت و مذهب اهل سنت به يأس مبدل شد؛ بنابراين براي اهل سنت لازم بود تا در رويارويي با خلافت شريعت شيعي
- كه بخش بزرگي از اميراتوري اسلامي را به طور بازگشت ناپذير از قلمرو خلافت و سلطه اهل سنت بيرون مي كرد – نظريه خلافت را تجديد كرده و با نظريه سلطنت مطلقه بار ديگر بر حكومت و مردم استيلا يابند.
يكي از افرادي كه در اين قرن براي مقابله با حاكميت صفويان شيعه مذهب به فكر تجديد خلافت و بازگشت به شريعت نامه نويسي افتاد، فضل بن روزبهان خنجي بود. او شافعي مذهب متعصبي بود و اين تعصب در تكوين عقايد وي نقش مهمي داشت. فضل بن روزبهان خنجي با احياي شريعت نامه نويسي به دنبال احياي نظم اقتدار سياسي جهان اهل سنت بود كه سربازان قزلباش صفوي با نابودي اهل سنت در ايران بر هم زده بودند. حيات فضل الله بن روزبهان را در نظريه پردازي و توجيه حكومت ها مي توان به دو بخش تقسيم كرد: 1. دوره اقامت او در دربار آق قوينلوها: 2. دوره حضور وي در دربار ازبك ها پس از فرار از ايران.
1. فضل الله بن روزبهان عصر آق قوينلوها
فضل الله بن روزبهان بن فضل الله الامين ابوالخيربن قاضي بن امين الدين خنجي الاصل الشيرازي الشافعي الصوفي، معروف به خواجه ملا، فرزند جمال الدين روزبهان بن فضل الله است كه از علما و دانشمندان قرن نهم و در دولت آق قوينلو از سران و زعماي قوم بود، وي بعد از شورش عدهاي از سرداران در اصفهان به تبريز احضار شد و در آنجا مورد احترام و لطف فراوان سلطان يعقوب آق قوينلو قرار گرفت و در دربار سلطان داراي ارج و قربي شد. خويشاوندان مادري فضل الله نيز سلسله آق قوينلو رابطه نزديكي داشتند و يكي از دايي هاي وي به وزارت اوزون حسن رسيد. فضل الله بن روزبهان در سن هفده سالكي براي فراگيري علوم عربي و قرآن به مكه رفت. وي در سن 25 سالگي نيز در پي مسافرت به مصر و حجاز صحيح مسلم و صحيح بخاري را نزد علماي مصر و حجاز خواند و در جريان سفر دوم، مادرش را در قاهره، و مرشدش پير جمال الدين اردستاني را در بيت المقدس از دست داد. (2)
فضل الله بن روزبهان در تدارك سفر سوم خود به حج عزم آن داشت تا هنگام عبور ازآذربايجان به رسم بيعت و تجديد عهد در خدمت امام زمان سلامي كرده و به شرف خدمت عالي حضرت پناهي امامت دستگاهي ظل الهي سلطان يعقوب برسد.(3) وي در جريان همين سفر در سال 892 ق كتاب بديع الزمان في قصهًْ حي بن يقظان را كه اول آن به القاب همايوني موشح و مزين شده بود، در اردوي سلطاني در دامنه كوه سهند آذربايجان به ملازمان سلطان نشان داد و از آن براي تقرب و سلطان استفاده كرد.
كتاب بديع الزمان (4) آن طور كه خود فضل الله در عالم آراي اميني مي گويد:
در بيان كيفيت تدريج نفس ناطقه انساني به مراتب قروه نظري و عملي است كه با فوايد جميله و تحقيقات جزيله متأخران در ضمن داستان لرستان اندراج يافته. (5)
وي در مراسم بار عام، كتاب را به سلطان يعقوب عرضه كرد و بعد خواندن مقدمه كتاب و شكر نعمت زيارت خورشيد خاور امام زمان ، مدعي شد كه مي تواند كتابي درباره وقايع حكومت سلطان يعقوب و اجداد وي بنويسد كه ساير كتب تاريخي مثل تاريخ جهانگشاي جويني را نقض كرده و تحت الشاع قرار دهد.
او در عالم آراي اميني (6) در اين باب چنين مي سرايد:
مجالي اگر آراي يايم از جور چرخ
نباشم در انديشه از دور چرخ
روان بر فروزم درين انجمن
كشم برسد شاهنامه قلم
اگر شد کند نامه من رقم
کشم بر سر شاهنامه قلم
سلطان يعقوب يعد از شنيدن مقدمه كتاب بديع الزمان و سخنان فضل الله روزبهان، مي گويد:
اگر تاريخ ما را فلان- فضل الله روزبهان خنجي- بنويسد هر آينه چنان كه گفته ناسخ تورايخ ملوك عالم باشد. (7)
بعد از اينكه تربيت هاي لايق و لازم انجام شد- اين تربيت ها شامل خلعت انعام و پاداش و مستمري براي فضل الله روزبهان بود – فرماني جانب سلطان يعقوب صادر مي شود و طي آن روزبهان خنجي مأمور تأليف كتاب عالم آراي اميني مي گردد.(8)
او كتاب عالم آراي اميني را با حمد و سپاس الهي چنين آغاز مي كند:
فواتح داستان اخبار و نصايح بيان آمار اخبار سزاوار ذكر و ثناي بسيار و نشر و سپاس بي شمار آن پادشاهي است كه از ميامين غايت بي غايت به محاسن هدايت بي نهايتش هميشه سلاطين نبوت شعار و انبياي سلطنت مدار از تذكار صحيفه من قصصنا عليك در صحايف انتشار نامور و نامدارند. (9)
وي اين ذكر ثناي حمد و سپاس بي شمار خداوند را شامل سلاطين، اولياء و خلفا كه بعد از ختم نبوت پيامبران الهي با رسالت رسول اكرم(ص) به حكومت در روي زمين رسيده و قائم مقام انبياء هستند مي داند، و معتقد است كه خداوند باري تعالي با دارا بودن قدرت نامحدود و زوال ناپذير به مصداق آيه «انا جعلنا في الارض من خليفه» انسان را به اعلي مرتبه شرف و اعزاز رسانيد و اشرف مخلوقات قرار داد.
فضل الله حكومت سلاطين را نمونهاي از مظاهر قدرت پروردگار مي داند و مي گويد:
تمام پادشاهان روي زمين بر حسب تفاوت حكومت و كشورگشايي خود را از الطاف الهي دارند. (10)
وي بعد از حمد خداوند چندين صفحه را به مدح و منقبت مقام رسول اكرم (ص) اختصاص مي دهد نكته جالب استفاده فضل الله شافعي مذهب متعصب از حديث معروف حضرت رسول (ص) «إني تارك فيكم الثقلين» است كه از مهم ترين احاديث مورد استفاده براي اثبات حقانيت اهل بيت و خلافت شيعي مي باشد.
فضل الله اين دو يادگار سنگين پيامبر يعني كتاب خدا و اهل بيت پيامبر را عاملي مهم در جهت نظم بخشيدن به مصالح عالم و التيام دهنده راه راست (اصل متن لغت، منهاج مي باشد، به معني راه راست، راه روشن اولاد آدم) مي داند.(11)
وي تمام خسروان روي زمين و سلاطين و مجاهدين دين را پيرو آفتاب عالم تاب نبوت رسول اكرم و سرفرازي آنان را در جهان ناشي از پيروي و بيعت با رسول اكرم و آل و اصحابش دانسته است. (12)
فضل الله روزبهان بعد از مدح پيامبر (ص) به مسئله جانشيني آن حضرت پرداخته و مانند تمام اهل سنت اعتقاد به چهار خليفه يا خلفاي راشدين دارد و با اين مطلع از آنان ياد مي كند:
ذكر منقب چهار يار ابرار كه چهار ركن كعبه امامت و چهار امام مقام كرامت و بيان خلفاي لاحقين و سلاطين صالحين- رضوان الله علهم اجمعين. (13)
وي از ابوبكر به عنوان اول فردي كه از در تصديق درآمده و مسلمان شده (14) و نيز همدم غار و همسفر پيامبر نام برده (15) و در مناقب عمربن الخطاب مي گويد:«اصحاب بني كبير در سايه علم امامت او رايت نشر شريعت برافراخته و دست به فتوحات زده اند (16) او عثمان بن عفان را به عنوان سومين امام و ذوالنورين يعني كسي كه دو دختر پيامبر را به همسري گرفته و جمع كننده قرآن كريم و امامي كه در عصر او نور اسلام از اقصي نقاط مغرب تا ظلمات هندوستان رسيده نام مي برد.(17)
وي در مقام يك مورخ و نقل يك واقعه تاريخي، هيچ اشارهاي به مسئله اختلاف درباره جانشيني پيامبر و قضيه سقيفه بني ساعده و انتخاب ابوبكر، نصب عمر به جانشيني ابوبكر، شوراي خلاف عمر كه منجر به خلافت عثمان شد و اشتباهات عثمان كه باعث قتل وي شد، ندارد و در اين باره سكوت مي كند.
فضل الله روزبهان از حضرت علي بن ابي طالب با عنوان اميرالمؤمنين – لقبي كه فقط در مورد حضرت علي (ع)به كار برده و نه سه خليفه قبلي- ولي المسلمين و ولي مؤمنان ياد كرده و در شرح و مقام حضرت علي (ع) به حديث غدير خم استناد جسته و مي گويد: در غدير خم جرعه «اللهم من كنت مولا» بر او پاشيده و دعاي «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» از خمخمانه مولاه رحماني به مذاق آمال و اماني او چشانيده. (18) وي حتي به حديث «انا مدينهًْ العلم و علي بابها» و هچنين حديث «ضريهًْ علي يوم الخندق توازي عمل الثقلين» در شرح مقام والاي حضرت علي(ع) استناد مي كند. (19) سرانجام ذكر مناقب علي بن ابي طالب (ع) را اين چنين به پايان مي رساند:
در ظلمت قتال جمل و صفين جز چراغ دين نيفروخته و علماي شريعت را سيرت قتال اهل بغي آموخته تا آنكه نيلوفر تيغ ابن ملجم بر سمن عارضش گل سرخ شكافيده و سوسن دم بسته خنجر آن پر ستم ارغوان بر بهارش ريزانيده.(20)
فضل الله گرچه درباره علي (ع) بيشتر از سه خليفه قبلي تعريف و تمجيد كرده و تنها از او با لقب اميرالمؤمنين و ولي السلمين ياد كرده و به مهم ترين احاديث شيعه در اثبات حقانيت خلافت اهل بيت استناد كرده، ولي از آنجا كه سنّي متعصبي است اين مسائل را فقط به عنوان فضائل اخلاقي علي (ع) مطرح كرده و ايشان را خليفه چهارم مي داند. (21)
به اعتقاد فضل الله بن روزبهان بعد از علي بن ابيطالب (ع) تنها فرزند ارشد وي حسن مجتبي (ع) لايق جلوس بر منصب خلافت و امامت بوده و بعداز گناره گيري و شهادت امام (ع) برادر بزرگوارش حسين (ع) را امام زمان و خليفه وقت مي داند. (22)
وي درباره قيام امام حسين (ع) مي گويد:
جهت اقامت حقوق امامت و طلب ادامت امن و استقامت اصغر السبطين اكبر الشهداء و الخافقين اميرالمؤمنين ابي عبدالله حسين - رضي الله عنه – قيام نموده جهت دفع فرقه (23) ثم يكون بعد ذلك ملكا. (24)
ابن روزبهان مدعي مي شود كه بعد از شهادت امام حسين (ع) در كربلا فردي با لياقت و دلايل و شواهد كافي نبود تا بر منصب خلافت و امامت زمان جلوس كند.
چراغ دودمان رسالت در زمان بني اميه خاموش شده اولاد و احفاد اميه و سميه با تدبير و سياست خلافت را به چنگ آورد و در اطراف عالم آوازه حكومت خود را منتشر ساختند كه به نظر فضل الله مدعاي ايالتشان بي دليل و پايه امامت در عهد ايشان ذليل بود.(25)
ابن روزبهان مانند اين تيميه، شريعت نامه نويس سنّي متعصب و شيعه ستيز قبل او.حكومت بني اميه را سطنتي مي داند كه مقام و منصب خلافت رسول الله را غصب كرده و به فسق و فجور پرداخته و اعمالشان با قوانين شرع مبين اسلام مغاير است. وي از بين خلفاي امور تنها عمربن عبدالعزيز را لايق منصب خلافت و امامت دانسته است؛ شايد به دليل اينكه عمربن عبدالعزيز از طرف مادري نسبش به خليفه دوم مي رسد و سعي و اهتمام زيادي در برقراري شرع مقدس اسلام كرد و آبروي رفته خلافت را برگرداند.
الطاف زباني رتبت خلافت رحماني را به وجود امام بحث ثالث العمربن اميرالمومنين عمربن عبدالعزيز- رضي الله عنه- عزيز گردانيده و زلال سيرت آن امام صاحب كمال آبي بر روي كار خلافت آورد و نقش ستم ظلم بني اميه را از صحايف روزگار بسترد. (26)
فضل الله جريان خلافت و امامت را چنين دنبال مي كند كه به انقضاي ايام خلافت و امامت عمربن عبدالعزيز بار ديگر دنياي اسلام و خلافت به تاريكي فرو رفت و ظلمت بر حق پيروز شد تا اينكه خورشيد دولت آل عباس از جانب خراسان طلوع كرد و چشمه دين پروري و حق شناسي بر اثر لباس سياه بني عباس روح و روان عالم را تازه كرد. از نظر فضل الله تمام خلفاي بني عباس جانشينان و امامان و خلفاي بر حق بعد از رسول اكرم(ص) هستند كه باعث ارشاد و هدايت مسلمانان و قوت دين اسلام شدند تا اينكه آخرين خليفه عباسي المستعصم بالله به صدمه لشكر جرار تاتار از دست هلاكوخان شربت هلاكت چشيد و مدت زمان زيادي مملكت ايران اسير فتنه و خونريزي و ستم اولاد چنگيزخان و بناي بلند خلافت و امامت و شريعت كهنه و فرسوده شده بود. (27)
به اين ترتيب منصب خلافت و امامت تا سه قرن خالي ماند.
فضل الله بعد از اين مقدمه نسبتاً طولاني، اصل مطلب خود را چنين آغاز مي كند:
به امداد الطاف الهي از مشرف تبار با اعتبار پادشاه اوغوز دولتي فيروز مطلع شد و از كوكب دري بايندري نور اقبال در صفحات عالم لامع گشته و نور خلافت در مغرب بيت حسن توراي يافته بود. الحمدالله از مطلع اهل بيت حسن باز بر عالم تافته است و جوهر ثمين عدالت و تربيت دين را كه در ظلمات سواد آل عباس كم كرده بود در روز سفيد اقبال جديد آق قوينلو بار يافت. (28)
روزبهان خنجي با اين مقدمه حكومت آق قوينلوها را به خلفاي بني عباس متصل كرده و نور خلافت را كه از مغرب خانه اوزون حسن متواري شده بود، به خانه اوزون حسن بر مي گرداند و با باز كردن بحث خصائل حسبي و نسبي به توجيه اين عمل خود مي پردازد. او با برتري دادن سلاطين آق قوينلو نسبت به ساير سلاطين تنها آنان را لايق مقام خلافت و امامت زمان مي داند.
ملوك بايندري از ساير ملوك عالم حاضراً و غايباً به جلالت نسبت رفيع و طهارت حسب منيع ممتازند و به مكرمت اصل اصيل و شرف منيل بر ملوك جليل سمت ترجيح و تفصيل دارند. (29)
فضل الله معتقد است:
طبق نظر علماي عالي مقدار و حكماي نامدار اشرف ملوك و سلاطين ملك سلطاني است كه يك جا داراي جلالت نسبي و طهارت حسبي باشد.
خنجي شش خصلت را بر مي شمارد كه جمع شدن آنها در هر سلطان باعث جلالت، پاكي و برتري نسب است.
پي نوشت ها :
1. حاتم قادري، انديشه هاي سياسي در اسلام و ايران (تهران: انتشارات سمت، 1375) ص 22-26.
2.فضل الله بن روزبهان خنجي مهمان نامه بخارا، مقدمه و تصحيح از منوچهر ستوده، مقدمه.
3. عدد داخل پرانتز شماره صفحه نسخه خطي كتاب عالم آراي اميني مضبوط در مركز نسخ خطي دانشگاه تهران است. (ص 34، نسخه خطي)
4. كتاب بديع الزمان في قصه حي بن يقطان، بدون شك متعلق به داستان فلسفي ابن طفيل است. فضل بن روزبهان خنجي، (مهمانامه بخارا منوچهر ستوده مقدمه).
5. ص 34 نسخه خطي.
6. ص 36.
7. ص 36 نسخه خطي.
8. ص 37، نسخه خطي.
9. ص 1، نسخه خطي
10. 2، نسخه خطي.
11. ص 37، نسخه خطي.
12. ص 4، نسخه خطي.
13. ص 6، نسخ خطي.
14. به اعتقاد مورخان اولين مردي كه اسلام آورد علي بن ابي طالب بود نه ابوبكر؛ براي نمونه ر. ك: محمدبن عبدالله نيشابوري، مستدرك الصحيحين (حيدرآباد دكن: بي نا، 1324 ق) ج 3، ص 576؛ احمدبن حنبل، المسند (مصر: بي نا، 1313 ق) ج 5، ص 26؛ علي بن اثير، اسدالغابه في معرفه الصحابه (مصر: بي نا، 1285 ق) ج 5، ص 520؛ اين حجر عسقلاني، شرح بخاري (مصر: بي نا، 1378 ق) ج 4، بخش اول، ص 118 و همو؛ الاصابه، (مصر:بينا، 1853 م)
ج 7، ي بخش اول، ص 176.
15. ص 6، نسخه خطي.
16. ص 7، نسخه خطي.
17. ص 8، نسخه خطي.
18. ص 9، نسخه خطي.
19. ص 9، نسخه خطي.
20. ص 10، نسخه خطي.
12. مدح و منقبت بسياري كه فضل الله بن روزبهان خنجي درباره علي (ع). مي كند، ناشي از تمايلات عرفاني و صوفيانه وي و حشر و نشر او با بزرگان صوفيه به خصوص پير جمال الدين اردستاني است.
22. ص 10، نسخه خطي.
23. اشاره است به حكومت بني اميه كه غصب خلافت كردند.
24. ص 11، نسخه خطي.
25. ص 11، نسخه خطي.
26. ص 11، نسخه خطي.
27. ص 12، نسخه خطي.
28. ص 12، نسخه خطي.
29. ص 13، نسخه خطي.
منبع: تاريخ اسلام- ش38
ادامه دارد...
/ج