پژوهشي در تاريخ نگاري مغرب اسلامي (2)

شيوة تدوين البيان المغرب تلفيقي از شيوة رايج سالشمار و موضوعي است. به نظر مي رسد اتخاذ اين شيوه، مرهون آشنايي عميق مؤلف با منابع گوناگون تاريخي شرق و غرب جهان اسلام است كه خود در مقدمه به آن اشاره كرده است. (36) وي حوادث تاريخي را به ترتيب سال وقوع از 21 تا 667 هجري بررسي كرده است. با اين همه او تنها به اين شيوه متكي
دوشنبه، 13 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پژوهشي در تاريخ نگاري مغرب اسلامي (2)

پژوهشي در تاريخ نگاري مغرب اسلامي (2)
پژوهشي در تاريخ نگاري مغرب اسلامي (2)


 

نويسنده: دكتر يونس فرهمند




 
بررسي البيان المغرب في اخبار الاندلس و المغرب

شيوه نگارش البيان المغرب
 

شيوة تدوين البيان المغرب تلفيقي از شيوة رايج سالشمار و موضوعي است. به نظر مي رسد اتخاذ اين شيوه، مرهون آشنايي عميق مؤلف با منابع گوناگون تاريخي شرق و غرب جهان اسلام است كه خود در مقدمه به آن اشاره كرده است. (36) وي حوادث تاريخي را به ترتيب سال وقوع از 21 تا 667 هجري بررسي كرده است. با اين همه او تنها به اين شيوه متكي نيست و در خلال سنوات مختلف، موضوعات مهم و مورد توجهش را در درون شيوه سالشمار جاي داده و به تفصيل يك جا از آنها سخن گفته است. تفصيل برخي از اين وقايع به گونه‌اي است كه مؤلف گاه يكباره به كلي از شيوه سالشمار دست شسته و به موضوعات منفرد تاريخي پرداخته است. (37) مطالبي كه به صورت موضوعي تدوين يافته اند، عموماً با شكل قابل توجهي از گزارش هاي سالشمار جدا شده اند. انتقال از شيوه موضوعي به سالشمار با عبارات «رجَعُ الخبر» (38) يا «رجع الخبر الي نسق التاريخ» (39) صورت مي گيرد. با اين وصف مي توان پنداشت كه حتي در قرن هشتم نيز تاريخ تنها بر نوشته هاي سالشمار اطلاق مي شده است. چنين مي نمايد كه مؤلف اين شيوه را آگاهانه و با هدف انسجام بين وقايع و اخبار تاريخي در پيش گرفته باشد. رواياتي كه تاريخ دقيق وقوع آن به درستي روشن نيست، در يك جا به اختصار آمده است و در سال مورد نظر نيز آنها را ذكر كرده است؛ براي نمونه چون به فتوحات مغرب در دوره عقبه بن نافع مي رسد، مي گويد:
نمي دانم فتوحات وي[به تمامي] در اين سال واقع شد با تا سال بعد در روزگار يزيدبن معاويه نيز ادامه داشت؛ از اين رو مجموعه‌اي مختصر از غزوات وي را در اين جا ذكر كردم تا خبر منقطع نگردد. (40)
گاه نيز اين گونه روايات را مستقل از شيوه سالشمار و در پايان يك مبحث، يك جا گرد آورده است؛ براي مثال به هنگام سخن از گسترش قلمرو موحدون، به ترتيب سنواتي درباب شهرهاي مفتوحه ي آنان گفت و گو كرده و سرانجام بخشي را به «اخبار عرب هايي كه به طور كلي در سنواتي نا معيّن به اطاعت موحدون درآمده اند» اختصاص داده است. (41) توجه به شهرسازي و جغرافياي تاريخي شهرها، البيان المغرب را از آثار تاريخي مشابه ممتاز كرده است. مؤلف به هنگام بحث از وقايع تاريخي، چون به شهري مهم مي رسد، بي درنگ از جغرافياي تاريخي آن شهر سخن مي گويد. (42) به نظر مي رسد كه پرداختن به جغرافياي تاريخي شهرها نه به سبب پيوند تاريخ و جغرافيا بلكه صرفاً براي فهم بهتر گزارش هاي تاريخي است كه به وصف شهرها پرداخته است.
البيان المُغرب از نظر ساختار تدوين مطالب، چنانكه گفتيم، به سه بخش تقسيم شده است، بخش اول، تاريخ مغرب تا ظهور مرابطون، بخش دوم، تاريخ اندلس تا ورود مرابطون و بخش سوم، تاريخ مغرب و اندلس تا سقوط موحدون. از آنجا كه تاريخ مغرب و اندلس را به علت از هم گسيختگي حاكميت سياسي آن از يك سو و ارتباط اين حاكمان با يكديگر از سوي ديگر نمي توان به طور كامل در بخش هايي مجزا از هم تأليف كرد، ابن عذاري كوشيده تا ضمن ارجاع مرّر مطالب يك بخش به بخش ديگر (43) و گاه ذكر فهرست گونه و مجمل اخبار يك منطقه، (44) به درستي اين نقيصه را برطرف سازد.
نحوه تدوين مطالب تاريخي البيان المغرب با روض القرطاس شباهت دارد. هر دو به هنگام بحث از حوادث سياسي يك دولت غالباً در بدو امر و گاه در پايان سال حكومت به نسب، نام مادر، ويژگي هاي اخلاقي و صفات ظاهري، نام وزرا، كُتّاب، حجاب، امرا و دولتمردان مي پردازد. (45) توجه به وفيات (46) و حوادث طبيعي، چون زلزله، (47) كسوف، (48) طاعون (49) و نيز وضع اقتصادي به ويژه گراني (50) و قحطي، (51) در بخش هاي سالشمار كتاب مكرر به چشم مي خورد. متأسفانه اطلاعات او در اين خصوص چنان اجمالي و كوتاه است كه به سختي مي توان به تحوّلات اقتصادي يا خسارات ناشي از اين حوادث طبيعي پي برد.(52)
انطباق تاريخ وقوع حوادث در سالشمار هجري با ماه هاي مسيحي (53) و رومي (54) در البيان المغرب نيز بازتاب دارد؛ اين تطبيق تقويم اگر چه در سطحي معدود صورت مي پذيرد، اما بي شك خبر از آغاز رواج اسامي ماه هاي غير اسلامي در گاه شماري غرب جهان اسلام دارد.

اسلوب نگارش
 

اسلوب نگارش كتاب، ساده و روان و عموماً خالي ازصناعات ادبي است. با اين همه، نظر به تعدد منابع مؤلف و اتكاي صرف به آنها، ابن تاويت را بر آن داشته تا اسلوب وي را معجوني از اسلوب نوشته هاي مورخان پيش از خود بداند. (55) مبالغه در مدح و ذم يا استعمال الفاظ تملّق آميز كه در بين مورخان پيش از او چون ابن صاحب الصلاة و بن القطاّن وجود دارد، نزد ابن عذاري به چشم نمي خورد. (56) استفاده از عبارات موجز و زيبا به ويژه به هنگام رعايت شيوه ي سالشمار و وصف دقيق و روشن وقايع در جاي جاي كتاب به گونه‌اي است كه خواننده به آساني به مقصود مؤلف دست مي يابد. بخش سوم كتاب به لحاظ اسلوب نگارش و شيوه بيان، تفاوت قابل ملاحظه‌اي با بخش هاي ديگر دارد. در اين بخش از يك سو بر حجم اشعار و استفاده از اسناد و مكاتبات دولتي به ميزان قابل توجهي افزوده شده است و از سوي ديگر حضور يا هم عصري مؤلف با پاره‌اي از حوادث موجب شده تا به پيرايه هاي ادبي و از جمله سجع بيشتر توجه كند. اين پيرايه ها به ويژه در جاهايي كه از تقابل مسلمانان و مسيحيان سخن دارد، به نحو برجسته تري به چشم مي خورد. حجم قصايد كتاب نسبتاً قابل توجه است و شايد بتوان مجموع آنها را در حدّ كتابي متوسط تخمين زد. (57) موضوع اين قصايد عمدتاً جنگ هاي استرداد است (58) كه در رثاي شهرهاي اندلس و تشويق مسلمانان به جهان سروده شده است. (59) از اين اشعار مي توان به شرايط روحي حاكم بر جامعه اسلامي آن زمان پي برد.

منابع البيان المغرب
 

البيان المغرب بيش از آن كه حاصل مشاهدات يا روايات بي واسطه مؤلف باشد، به جهت استفاده گسترده از منابع تاريخي – ادبي پيش از خود اهميت دارد. كتاب از نظر تعدد منابع و تنوع ارجاعات در بين نوشته هاي تاريخي مغرب، كم نظير است و از اين نظر كه نويسنده با اتكاي به منابع قديم تر، توانسته تاريخي جامع درباره غرب جهان اسلام تأليف كند، شايد بتوان آن را به كار ارزشمند ابن اثير، الكامل، درباره شرق جهان اسلام تشبيه كرد. با اين همه به نظر مي رسد عرصه استفاده ابن اثير از منابع به مراتب محدودتر از ابن عذاري است. از مقدمه مؤلف مي توان دانست كه وي به منابع خود اهميت مي داده و تقريباً هيچ نوشته تاريخي يا تك نگاري مهمي نيست كه از ديد وي پنهان مانده باشد. (60) شمار منابع ناشناخته او كه با عبارتي چون «قال بعض المورخين»، (61) «ذكر اصحاب التاريخ» و«اتفق جماعه من المؤرخين» (62) آمده، بسيار اندك است. بعلاوه خود تصريح كرده كه «اخبار روزگارش را به تحقيق از مشايخ آن ايام» برگرفته است. (63) از قيد «تحقيق» وي، معاوم مي شود كه در اخذ روايات، به وثاقت راوي و خبر اهميت مي داده است. اغلب روايات شفاهي كتاب مربوط به مشاهدات معاصران وي از تحولات سياسي اواخر حكومت موحدون است؛ از اين رو اين مطالب اهميت بسيار دارد. (64)
اسناد و مكاتبات سياسي نيز از منابع مورد استفاده ابن عذاري است. به نظر مي رسد ولايت او بر فاس، (65) دسترسي به اسناد را برايش ميسر كرده. اين اسناد هم از جهت اشتمال بر موضوعات متعدد سياسي، اجتماعي و اقتصادي درخور توجه است و هم از نظر تحوّل فنون كتابت نامه ها و مراسلات ادبي در مغرب. (66) با اين همه كليه اين اسناد به دوره هاي مرابطون، موحدون و پس از آن اختصاص دارد. (67) و هيچ سندي از ادوار اوليه تاريخ مغرب و اندلس در كتاب انعكاس نيافته است. شماري از اين اسناد اهميت منحصر به فرد دارد و تنها در اين كتاب مجال بقا يافته است؛ براي نمونه مي توان به دو نامه علي بن يوسف بن تاشفين اشاره كرد كه يكي به فرزندش تاشفين و ديگري به والي و نماينده خود در اشبيليه، ابومحمد عبدالله بن فاطمه، نوشته است. (68)
شمار نوشته هاي تاريخي مورد استفاده ابن عذاري بيش از پنجاه اثر است. وي نه تنها از منابع تاريخي و ادبي مغرب بهره گرفته بلكه از منابع شرق جهان اسلام چون آثار واقدي، (69) ابن قنيبه، (70) بلاذري، (71) مسعودي (72) و به ويژه طبري (73) نيز استفاده كرده است. به درستي معلوم نيست كه آيا مؤلف منابع شرق اسلامي را بي واسطه، در اختيار داشته يا از طريق آثار و نوشته هاي متأخرتر از آنها بهره گرفته است. هر چه باشد، قرايني هست كه وي منقولات مورخاني چون رقيق قيرواني (د. 417 ق) در تاريخ افريقيه والمغرب را برگرفته و بهاصل آنها ارجاع داده است. (74)
ابن عذاري، گذشته از منابع اسلامي، به صورت بسيار محدودي به منابع مسيحي نيز دسترسي داشته است. وي به هنگام سخن از ملوك گوت در اسپانيا از اين منابع با «كتب عجم» ياد كرده است. (75) از اين رو مي توان پنداشت كه وي به ترجمه برخي سالشماري هاي لاتيني آن دوره چون سالشمار ازيدور باجي (76) نيز دسترسي داشته است. (77) منابع تاريخي مورد استفاده ابن عذاري اگرچه متعدد است، اما بخش اعظم كتاب مبتني است بر نوشته هاي ابن حيان، (78) ابن بسام، (79) ابن قطان، (80) ابن حماد،(81) رقيق قيرواني، (82) رازي، (83) ابن خاقان، (84) و در مرتبه بعد اَشيري (85) و ابن صاحب الصلاه. (86) منقولات وي از ابن حيان ارزش تاريخي بسيار دارد؛ چرا كه امروزه از آثار چهارگانه المقتبس، اخبار الدولهًْ العامريه، المتين و البطشه الكبري تنها بخش هايي از كتاب نخست در دست است و به وضوح مي توان دريافت كه ابن عذاري از كتب فوق مكرر و غالباً بدون ذكر نام بهره گرفته است. (87) به گونه‌اي كه مي توان ادعا كرد كه قسمت اعظم مطالب كتاب در خصوص دوره هشام المؤيد(366- 422 ق)، خليفه اموي اندلس، همان اخبار الدولهًْ العامريه و المقبس است. (88) اهميت روايات ابن عذاري از ديگر نوشته هاي تاريخي فوق به يك اندازه نيست. در حالي كه همه يا دست كم قطعاتي از الذخيرهًْ ابن بسام، نظم الجُمان ابن قطان، تاريخ افريقيهًْ و المغرب رقيق قيرواني، قلائد العقيان و مطمح الانفس ابن خاقان و المن بالامامه ابن صاحب الصلاه باقي مانده است، از نص عربي اخبار ملوك الاندلس احمد بن محمد موسي رازي، كتاب القبس في اخبار المغرب و فاس و الاندلس ابن حماده و نظم اللالي في فتوح الامر العالي حسن بن اَشيري هيچ اطلاعي در دست نيست؛ از اين رو البيان المغرب در بازسازي اين آثار، مفيد مي تواند باشد؛ اما استفاده مؤلف از ديگر منابع تاريخي چنان اندك است كه غالباً نمي توان جايگاهي برجسته براي آنها قائل شد؛ از جمله اين منابع:
مسالك الممالك اشبيلي، (89) لعبر ابن ابي الفياض، (90) كتاب الصلهًْ ابن بشكوال، (91)المسالك و الممالك قروي، (92) الدرر القلائد سالمي، (93) الأنوار الجليهًْ في الدولهًْ المرابطين و تقصي الأنباء في سياسهًْ الرؤساء ابن صيرفي، (94) و سر انجام دو كتاب مجهول الهويهًْ المظفّري، (95) و الاقتضاب مي باشد. (96)

نتيجه گيري
 

البيان المغرب في اخبار الاندلس المغرب را بايد از نوشته هاي مهم تاريخي مغرب اسلامي دانست كه به رغم نگارش آن در قرن هشتم متضمّن اخبار بسيار و روايات نادري از قرون قبل است كه جايگاه كتاب را تا حدّ منبعي دست اول ارتقا داده است. بعلاوه چنان كه مؤلف در مقدمه گفته، كتاب را به خواست يكي از سلاطين يا بزرگان وقت نوشته است.
شيوه تأليف كتاب تلفيقي از شيوه هاي سالشمار و موضوعي است كه به صورت ساده و روان نوشته شده و با روض القرطاس ابن زرع شباهت انكار ناپذيري دارد.
از امتيازات البيان المغرب، تعدد منابع و تنوع ارجاعات است كه از اين حيث در بين نوشته‌هاي تاريخي مغرب، كم نظير است. نويسنده با اتكاي به منابع قديم تر، توانسته تاريخي جامع درباره غرب جهان اسلام تأليف كند. شايد بتوان آن را به كار ارزشمند ابن اثير، الكامل درباره شرق جهان اسلام تشبيه كرد. نكته شايان ذكر اين است كه كتاب بيش از آن كه محصول مشاهدات يا روايات بي واسطه مؤلف باشد، به طور گسترده از منابع تاريخي- ادبي پيش از خود بهره برده است.

پي نوشت ها :
 

36. همان، ج 1، ص 2-3.
37. همان، ج 2، ص 1- 25؛ همان، قسم الموحدين، ص 384- 396.
38. همان، ج 1، ص 20؛ همان، قسم الموحدين، ص 415.
39. همان، ص 227، 256.
40. همان، ج 1، ص 241.
41. همان، قسم الموحدين، ص 425؛ همان، ج 2، ص 58، 155.
42. همان، ج 1، ص 25، 26، 34، 103.
43. همان، ج 1، ص 56، 58، 232.
44. همان، ج 1، ص 50، 32.
45. همان، قسم الموحدين، ص 79- 80؛ ابن ابي ذرع، پيشين، ص 269- 270.
46. ابن عذاري، پيشين، ج 1، ص 115، 116، 136، 142 و ج 2، ص 89، 149، 182.
47. همان، ج 1، ص 283، و ج 2، ص 220.
48. همان، ج 1، ص 140، و ج 2، ص 149.
49. همان، ج 1، ص 116.
50. همان، ج 1، ص 185، 256- 257، 302، 307.
50. همان، ج 2، ص 73، 81، 100، 102، 139.
52. ر ك: همان.
53. همان، ج 2، ص 148.
54. همان، ج 2، ص 202، 185.
55. ابن تاويت، پيشين، ص 380.
56. ذنون طه، پيشين، ص 45.
57. ابن تاويت، پيشين، ص 381.
58. ابن عذاري، پيشين، قسم الموحدين، ص 381- 383.
59. همان، قسم الموحدين، ص 463.
60. ر .ك: همان، ج 1، ص 20.
61. ر. ك: همان، ج 1، ص 60 و ج 2، ص 251.
62. همان، ج 2، ص 5.
63. همان، ج 1، ص 3.
64. براي اين مهم، ر. ك: ذنون طه، پيشين، ص 53- 62.
65. bosch- Vila,"Ibn- Idhari", Ei2, vol.3,p.805.
66. ذنون طه، پيشين، ص 63.
67. ابن عذاري، پيشين، ج 4، ص 87.
68. همان، ص 64- 65.
69. همان، ج 1، ص 47 و ج 2، ص 7، 24.
70. همان، ج 1، ص 41.
71. همان، ج 1، ص 18.
72. همان، ج 1، ص 45.
73. همان، ج 1، ص 78، و ج 2، ص 4، 16، 27.
74. ذنون طه، پيشين، ص 211.
75. ابن عذاري، پيشين، ج 2، ص 2.
77. ذنون طه، پيشين، ص 219.
78. ر. ك: ابن عذاري، پيشين، ج 2، ص 158، 162، 240، 253.
79. همان، ج 3، ص 139، 158، 175، 251.
80. همان، ص 136، 141، 143.
81. همان، ج 1، ص 77، 203، 210، و ج 3، ص 113 و 115.
82. همان، ج 3، ص 49، ص 61، 66.
83. همان، ج 2، ص 4، 6،8، 16.
84. همان، ج 2، ص 33، 52، 87.
85. همان، قسم الموحدين، ص 17، 21، 22.
86. همان، ج 1، ص 20، 23، 27.
87. همان، ج 2، ص 290 و ج 4، ص 3، 8، 27، 113، 173.
88. تنها در اين بخش ابن عذاري بيش از پنجاه بار از آثار ابن حيّان استفاده كرده است. ر. ك: همان، ج 3، ص 113، 125، 127، 147.
89. همان، ج 1، ص 20، 27.
90. همان، ج 1، ص 27، ج 2، ص 128، 129.
91. همان، ج 1، ص 39 و ج 2، ص 22.
92. همان، ج 1، ص 232.
93. همان، ج 1، ص 128 وج 2، ص 112.
94. همان، ج 4، ص 74.
95. همان، ج 1، ص 167.
96. همان، ج 3، ص 51، 82، 96.
 

منابع:
- ابي ابي زرع، علي، الأنيس المطرب بروض القرطاس في اخبار ملوك المغرب و تاريخ مدينهًْ فاس، به كوشش عبدالوهاب بن منصور، رباط، المطبعهًْ الملكيهًْ، 1999 م.
-ـــــــــــ، الذخيره السنيه في تاريخ الدوله المرينيه، رباط، دارالمنصور للطباعه و الوراقه، 1972.
- ابن تاويت، محمد، الوافي بالأدب العربي في المعرب الأقصي، بي جا، دارالثقافه، 1983ق.
-ابن خطيب، لسان الدين، تاريخ الاسبانيهًْ الاسلاميهًْ، به كوشش لوي پرونسال، بيروت، دارالمكشوف، 1956 م.
- ابن الطواح، عبدالواحد محمد، سبك المقال لفك العقال، به كوشش محمد مسعود جبران، بيروت، دارالغرب الاسلامي، 1995 م.
-ابن عذاري، ابوالعباس احمد البيان المغرب في اخبار الاندلس و المغرب، به كوشش كولان و پروونسال، ليدن، بريل، 1984م.
- همان، به كوشش رينهارت دوزي، ليدن، بريل، 1851 م.
- همان، جزء الرابع، به كوشش احسان عباس، بي جا، دارالعربيهًْ للكتاب، 1983 م.
- همان، قسم الموحدين، به كوشش محمد ابراهيم كتّاني و ديگران، دارالبيضاء، دارالتقافهًْ، 1885 م.
- همان، جزء الثالث، به كوشش كولان و پروونسال، بيروت، دارالتقافهًْ، 1983 م.
- ابن قاضي، ابوالعباس احمد بن القاضي المكناسي، جذوهًْ الأقتباي في ذكر من حل من الأعلام بمدينهًْ فاس، رباط، دارالمنصور للطباعهًْ و الوارقهًْ،1973 م.
- همو، درهًْ الحجال في غرهًْ أسماءالرجال، به كوشش محمد احمدي ابوالنور، قاهره، بي نا، 1970 م.
- ابن قنفذ، ابوالعباس احمدبن حسن بن علي بن خطيب، الوفيات، به كوشش عادل نويهض، بيروت، المكتبهًْ التجاري للطباعهًْ والنشر و التوزيع، بي تا.
- ذنون طه، عبدالواحد، ابن عذاري المراكشي، شيخ مورخي المغرب العربي، بيروت، دارالمدار الاسلامي، 2005 م.
- زمامه، عبدالقادر، «ابن ابي زرع»، المناهل، ش 20، سال هشتم، 1981 م.
- زياده، نقولا، افريقيات، دراسات في المغرب العربي و السودان الغربي، لندن، رياض الريس للكتب و النشر، 1991 م.
- سعيدوني، ناصرالدين، من التراث التاريخي و الجغرافي للغرب الاسلامي، بيروت، دارالمغرب الاسلامي، 1999
-Bosch- Vila, Ihn, Encylopaedia of Islam, New Edition, Leiden, brill, 1986.
- Kably, M, Taikh, Encyclopaedia of Islam, New Edition, Leiden, Brill,2004.
- Latham, J, Nasids, Encyclopaedia of Islam, New Edition, Leiden, Brill, 1993.
تاريخ اسلام- ش 38



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط