سازمان همکاري هاي شانگهاي، اهميت ژئواستراتژيک (2)
نويسنده:مسعود اخوان کاظمي*
2-SCO يک بلوک آسيايي قدرتمند در تقابل با حضور آمريکا در آسياي مرکزي
الف) کانونهاي قدرت SCO
الف 1)چين و روسيه: چين و روسيه دو عضو اصلي اين سازمان، هر دو از قدرتهاي جهاني داراي تسليحات اتمي و عضو اصلي شوراي امنيت سازمان ملل متحد هستند. هر دو کشور از پتانسيل ها و قابليتهاي فوق العاده اي براي تبديل SCO به يک بلوک قدرتمند آسيايي برخوردارند. ارتش آزاديبخش خلق چين (PLA)، که 2/3 ميليون نفر عضو دارد و در عين حال داراي 10 ميليون نفر نيروي ذخيره مي باشد. امروزه مي توان گفت که سياست خارجي منطقه اي چين بر چهار پايه اصلي استوار شده است که عبارتند از:
- شرکت در سازمانهاي منطقه اي؛
-گسترش همکاري هاي استراتژيک و تعميق روابط دو جانبه با قدرتهاي منطقه اي؛
-گسترش روابط اقتصادي منطقه اي؛
-کاهش بي اعتمادي و نگراني در فضاي امنيتي منطقه اي.
بدين ترتيب، چين که به دلايل استراتژيکي مهمي بشدت از محاصره استراتژيکي خود توسط آمريکا نگران شده است و پايگاه هاي نظامي آمريکا در مناطق مختلف اطراف قلمرو خود را تهديدي اساسي برعليه امنيت و منافع خويش ارزيابي مي کند و به ويژه حضور آمريکا را در منطقه آسياي مرکزي مغاير با امنيت نظامي و منافع اقتصادي خود مي داند، تلاش مي کند که با تقويت هر چه بيشتر SCO از آن به عنوان يک اهرم قدرت استفاده نمايد.از ديدگاه چين ،SCO مي تواند منجر به گسترش نفوذ سياسي و اقتصادي چين بر منطقه آسياي مرکزي شده و عمق استراتژيک چين را در هنگام مقابله با ناآرامي هاي محتمل آتي در شرق استان سين کيانگ، گسترش دهد. از سوي ديگر،SCO مي تواند ابزار مناسبي براي مقابله چين با سياستهاي آمريکا در آسياي مرکزي محسوب شود. در واقع، مهمترين هدف چين از تقويت SCO، تضمين امنيت دستيابي خود به منافع انرژي منطقه آسياي مرکزي و نيز فراهم ساختن بازارهاي جديد براي کالاهاي خويش مي باشد. با افزايش قدرت اقتصادي چين، اشتهاي ژئواستراتژيک آن نيز گسترش بيشتري پيدا مي کند. لذا مي توان گفت که از ديدگاه اقتصادي، چين در نظر دارد تا SCO را به يک عامل تسهيل کننده حضور خود در منطقه براي گسترش تجارت و سرمايه گذاري خود تبديل کند. اولويت اساسي چين در حال حاضر بر حفظ صلح در منطقه آسياي مرکزي و ارتباط صلح آميز با قدرتهاي جهاني در جهت ارتقاي رشد اقتصادي خود متمرکز شده است. در عين حال، مقامات چيني بارها براين تأکيد به عمل آوردند که کشورهاي منطقه آسياي مرکزي قادر به حل مسايل خود هستند اين تصريحات بدين معني است که اولاً چين خود را در مسايل آسياي مرکزي بازيگري اصلي و ذينفع مي داند و ثانياً به نوعي با حضور و نفوذ آمريکا دراين منطقه مخالفت به عمل مي آورد.
بنابراين مي توان گفت که SCO سه مزيت اساسي براي چين ايجاد مي کند که عبارتند از:
-منابع انرژي آسياي مرکزي مي توانند نياز فزاينده چين به انرژي را تأمين کنند. ضمناً وجود يک روسيه ملايم و بي خطر، به عنوان عضوي از SCO، دستيابي چين را به منابع انرژي آسياي مرکزي تسهيل و تضمين خواهد ساخت.
-چين از طريق عضويت در SCO و با همکاري ساير اعضاي آن مي تواند با خطر فزاينده جنبش هاي اسلام گرايانه که از قفقاز تا آسياي جنوبي گسترده شده اند، مقابله نمايد.
-اطمينان از ثبات آسياي مرکزي، دست چين را براي پرداختن به مسئله تايوان و درياي جنوبي چين باز مي کند و امکان تحقق اصل «چين واحد» را فراهم مي سازد؛ ضمن اينکه دوستي با روسيه، مي تواند دستيابي چين را به تسليحات پيشرفته روسي تسهيل نمايد.
علاوه براين ،SCO از دو جنبه ديگر براي چين داراي اهميت است: يکي اينکه SCO اولين سازمان بين المللي است که مقر آن در چين قرار دارد؛ و ديگر اينکه SCO اولين سازمان امنيت دسته جمعي است که چين در آن عضويت پيدا کرده است. همچنين، عضويت روسيه در اين سازمان، بطور قابل توجهي قدرت و پتانسيل آن را افزايش داده است. از نظر چين، روسيه بخوبي مي تواند در منطقه آسياي مرکزي، اولاً مانع رشد و گسترش اسلام گرايي راديکال شود، ثانياً مانع گسترش نفوذ آمريکا شود، و ثالثاً زمينه رشد اقتصادي چين را بخوبي فراهم نمايد. روسيه نيز با حدود 4600 مايل مرز مشترک با چين، و درگيري با تهديدات مشترکي مانند نفوذ گروههاي اسلام گراي افراطي، تروريسم، جدايي طلبي و از همه مهمتر گسترش حضور و نفوذ آمريکا در منطقه آسياي مرکزي، منابع خود را در تقويت و تحکيم جايگاه SCO مي بيند.
واقعيت اين است که هم چين و هم روسيه، منطقه آسياي مرکزي را بخشي از «حياط خلوت» و يا «منطقه نفوذ» خود تلقي مي کنند. چين و روسيه از تسلط آمريکا و ناتو بر منطقه نفوذ سنتي آنها به بهانه جنگ با تروريسم، بسيار نگران هستند. بدين ترتيب منطقه غني از انرژي آسياي مرکزي، در کانون توجه سياست قدرتهاي بزرگ قرار گرفته است. اين در حالي است که اين قدرتها به ذخاير عظيم انرژي حوزه خزر نيز به عنوان يک منطقه داراي اهميت ژئواستراتژيک مي نگرند و رقابتهاي خود را بر سر تسلط بر منابع اين منطقه نيز گسترش داده اند(درياي خزر داراي ذخاير نفيت اثبات شده اي در حدود 32/8 ميليارد بشکه مي باشد که بطور بالقوه تا 218/8 ميليارد بشکه مي تواند افزايش پيدا کند. ذخاير اثبات شده گاز درياي خزر نيز در حدود 232 تريليون فوت مکعب برآورد شده است که معادل ذخاير گاز عربستان سعودي مي باشد. (اداره اطلاعات انرژي آمريکا: آمار کليدي ذخاير نفت و گاز-اوت 2003 ميلادي)) در واقع حوادث 11 سپتامبر سال 2001 ميلادي بهانه لازم را براي حضور فزاينده و نامحدود آمريکا در منطقه آسياي مرکزي و قفقاز فراهم ساخت و متعاقب آن توافقنامه هاي متعددي بين آمريکا و کشورهاي منطقه در خصوص استقرار نيروهاي آمريکا در اين کشورها منعقد گرديد. البته در سالهاي قبل از 2001 نيز تلاش هايي از سوي آمريکايي ها در اين راستا صورت گرفته بود.
در سال 1995 آمريکا، ازبکستان را «شريک استراتژيک» خود اعلام کرد و در سال 1998 ازبکستان به مجموعه کشورهاي گوام (GUAM) (گرجستان -اوکراين- آذربايجان- مولداوي ) پيوست و اين مجموعه را به GUUAM تبديل کرد.
هر پنج کشور آسياي مرکزي در چارچوب «شوراي مشارکت اروپا-آتلانتيک» با پيمان ناتو همکاري دارند. جنگ در افغانستان نيز بهانه اي شد تا آمريکا به ايجاد پايگاههاي نظامي در کشورهاي مختلف آسياي مرکزي -با هدف کمک به جنگ با تروريسم در افغانستان- اقدام نموده و نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد. برهمين اساس در سال 2001، توافقنامه اي بين آمريکا و ازبکستان در مورد ايجاد يک پايگاه آمريکايي در اين کشور(پايگاه نظامي خان آباد)منعقد شد که به موجب آن، آمريکايي ها امکان استفاده از پايگاه ها و امکانات نظامي اين کشور را پيدا کردند و توانستند اجازه استقرار نيروهاي خود را در خاک ازبکستان کسب کنند.آمريکا همچنين توانست در قزاقستان، تاجيکستان و قرقيزستان به امتيازات مشابهي دست پيدا کند و موافقت نامه هاي نظامي با آنها منعقد نمايد. نيروهاي نظامي آمريکا در تاجيکستان تنها 200 مايل با مرز چين فاصله دارند. در عين حال، محوريت اصلي سياستهاي آمريکا در آسياي مرکزي بر قزاقستان متمرکز شده است.البته نفوذ آمريکا بر جمهوري هاي سابق شوروي تنها در آسياي مرکزي محدود نمي شود و به قفقاز و ساير نواحي نيز گسترش يافته است. به عنوان مثال در حال حاضر، اوکراين پيوستن به ناتو را جزء اولويتهاي اساسي خود اعلام کرده، آذربايجان توافقات مهم امنيتي و نظامي با آمريکا برقرار نموده است، و نيروهاي آمريکايي براي آموزش نيروهاي گرجي در مبارزه با تروريسم، در گرجستان مستقر شده اند. مي توان اهداف حضور آمريکا در منطقه آسياي مرکزي را به شرح زير بيان داشت:
-دستيابي به منابع غني نفت و گاز منطقه و اعمال کنترل برآنها؛
-دستيابي به پايگاهي مستحکم براي اعمال کنترل بر تحولات سياسي منطقه و به ويژه در جنوب آسيا.
-حضور و نفوذ در قلب منطقه اوراسيا و مقابله با گسترش نفوذ چين، روسيه و ايران.
-مقابله با اسلام گرايي و رواج انديشه اسلام سياسي.
بنابراين با توجه به اولويتها و منافع چين و روسيه در منطقه آسياي مرکزي، و با در نظر گرفتن سياستهاي آمريکا در جهت گسترش حضور و نفوذ خود در اين منطقه، طبيعي است که چين و روسيه نيز برخي اختلاف نظرها و تضاد منافع خود را کنار گذاشته و به يک همکاري استراتژيک با يکديگر در قالب SCO روي آورند. در واقع، هم چين و هم روسيه در مسئله لزوم شکل گيري يک جهان چند قطبي اشتراک نظر دارند و با هژموني و يکجانبه گرايي آمريکا بشدت مخالفند و بر همين اساس با جذب کشورهاي آسياي مرکزي به چارچوب SCO، تقويت پتانسيل هاي قدرت اين سازمان به منظور مقابله با نفوذ آمريکا در منطقه را مد نظر قرار داده اند.
الف2) کشورهاي آسياي مرکزي
-آسياي مرکزي از لحاظ جغرافيايي در محل تقاطع اروپا در غرب و آسيا در شرق واقع شده اند و از شمال به روسيه و از جنوب به جهان اسلام محدود است.
-آسياي مرکزي داراي منابع طبيعي به ويژه نفت و گاز و فلزات ناياب مي باشد. اين منطقه داراي دومين مخازن بزرگ انرژي دنياست.
-از نظر ژئواستراتژيک، آسياي مرکزي تنها منطقه جهان است که چهار قدرت هسته اي روسيه، چين، پاکستان و هند را به هم وصل مي کند.
-علاوه بر روسيه، چين و آمريکا، اتحاديه اروپا، هند، ايران و ترکيه و اسرائيل نيز تلاشهاي گسترده اي را به منظور حضور و نفوذ در اين منطقه بعمل آورده اند.
علاوه بر اين ويژگي هاي کلي، مي توان به برخي ويژگي هاي خاص کشورهاي اين منطقه نيز اشاره نمود: قزاقستان با دارا بودن وسعت زياد سرزمين، داشتن مرزهاي طولاني با دو قدرت بزرگ منطقه اي يعني روسيه و جمهوري خلق چين و دارا بودن بيش از 2320 کيلومتر ساحل در بخش شرقي و شمالي درياي خزر و وجود منابع سرشار زيرزميني خصوصاً نفت و گاز و موقعيت استراتژيک و ممتاز در بين کشورهاي منطقه از اهميت خاصي برخوردار است. اين کشور با داشتن چند نيروگاه اتمي که در امور صلح آميز از آنها استفاده مي شود و نيز با در اختيار داشتن چند پايگاه فضايي از جمله پايگاه فضايي بايکونور و داشتن ذخاير عظيم اورانيوم مي تواند به عنوان يک قدرت هسته اي در منطقه مطرح باشد. ازبکستان نيز با قرار داشتن در قلب آسياي مرکزي و دارا بودن مرز مشترک با تمامي جمهوري هاي آسياي مرکزي، پرجمعيت ترين کشور منطقه محسوب مي گردد. اين کشور نيز داراي منابع غني گاز، نفت، ذغال سنگ و طلا مي باشد. ترکمنستان چهارمين توليد کننده گاز دنياست که ذخاير گاز آن را به بيش از 13 تريليون متر مکعب تخمين زده اند. قرقيزستان در منطقه حايل بين چين و تاجيکستان قرار گرفته با قرار داشتن در مسير جاده ابريشم از تاريخ و فرهنگ چيني تأثير قابل ملاحظه اي پذيرفته است. قرقيزستان را انبار عظيم مواد کاني و معدني مي دانند ذخاير ذغال سنگ قرقيزستان در منطقه آسياي مرکزي مقام اول را دارد. معادن اورانيوم، طلا، مس، روي و جيوه نيز دراين کشور قابل توجه هستند. در مورد تاجيکستان نيز بايد گفت که داشتن مرز مشترک با چين و افغانستان و نزديکي آن به پاکستان وهندوستان، اين جمهوري را دروازه آسياي مرکزي براي کشورهاي چين، هند و پاکستان قرار داده است.
حکومتهاي آسياي مرکزي عضو SCO پيوستن به اين سازمان را ابزاري در جهت تضمين بقاي خود در برابر جنبشهاي مخالف تلقي مي کنند و در عين حال به توسعه اقتصادي خويش از طريق کسب کمکها و سرمايه گذاري هاي تجاري و اقتصادي چين و روسيه اميدوارند. از ديدگاه اين کشورها ،SCO مي تواند به نوعي موجب شود تا آنها از رقابتهاي چين، روسيه، و آمريکا در منطقه منتفع شوند و ضمن حفظ استقلال خود، نفوذ آنها را در منطقه تعديل نمايند. برخي از تحليلگران معتقدند که اين کشورها ناچارند تا بين خرس (روسيه)، اژدها (چين)، و عقاب (آمريکا )تعادل ايجاد کنند. همچنين بايد به اين نکته نيز اشاره نمود که وقوع انقلابهاي رنگين در گرجستان، اوکراين و قرقيزستان (با کمک و حمايت آمريکا) باعث شده است تا رهبران کشورهاي آسياي مرکزي متوجه آسيب پذيري هاي خود در قبال نيروهاي معارض داخلي و مداخلات خارجي(آمريکا) شده و گرايش بيشتري به محور چين -شوروي در SCO پيدا کنند.
پي نوشت ها :
* استاديار علوم سياسي دانشگاه رازي
ادامه دارد...
/ج