انتظار بشراز دین (4)
منبع : اختصاصی راسخون
فواید بعثت انبیاء در قرآن
1- تعلیم حقایقی که انسان بدون وحی به آنها آگاهی پیدا نمیکند چنان که میفرماید:
«کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمة و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون.» (137) همان طور که در میان شما فرستاده ای از خودتان روانه کردیم که آیات ما را بر شما میخواند و شما را پاک میگرداند و به شما کتاب و حکمت میآموزد و آن چه را نمیدانستید به شما یاد میدهد. از جمله پایانی آیه استفاده میشود که پیامبران علومی را به انسانها تعلیم میدهند که آگاهی به آن از غیر طریق وحی امکانپذیر نبوده و انسان نمیتوانست از غیر راه وحی و نبوت به آن آگاه شود. در واقع قرآن دارای دو بخش از علوم است.بخشی از معارف که میتوان از راه استدلالات عقلی به آن دسترسی پیدا کرد و بخشی از آن از غیر طریق وحی ممکن نبوده است مانند بسیاری از حقایق جهان بعد از مرگ و قیامت.
2- تزکیه و تربیت
در آیات قرآن یکی از فوائد بعثت را تربیت و تزکیه انسانها میداند چنان که در آیات متعددی فرمود :«و یزکیهم». (138) مسئله تربیت انسان بیش از آن چه که جنبه علمی دارد دارای جنبه عملی است.مربی در صورتی در کار خود موفق میشود که علاوه بر آموزشهای لازم بتواند عملا الگوی کاملی برای تعلیمات خود باشد و با صفات و اخلاق و اعمال خود تمام مسائل تربیتی را نشان دهد و این در صورتی میسر است که پیامبرانی از جنس بشر به صورت الگوها و اسوههایی برگزیده شوند و صفات و برنامههای یک انسان کامل را در عمل نشان دهند تا انسان ها به آنها تاسی جویند و قدم در جای قدمهای آنها نهند و این مسیر پر پیچ و خم را به رهبری آنها به پیمایند از این رو در قرآن فرمود:
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» (139)
برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بوده است.
3- اقامه قسط و عدل
در قرآن کریم یکی از فواید بعثت انبیاء را برقراری عدالت اجتماعی میداند و نزول کتاب و میزان را مقدمه ای برای آن میشمارد چنان که فرمود:
«و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (140)
ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و همراه آن ها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.
4- آزادی انسانها
یکی از فوائد بعثت در قرآن کریم نجات انسان ها از چنگال اسارتها است زیرا همیشه زمامداران مادی برای تثبیت موقعیتخود انسانها را به غل و زنجیر کشیده اند و اموری را بر آنها تحمیل کرده اند اما انبیاء آمده اند تا به انسان آزادی ببخشند و از بارهای سنگینی که بر دوش آن ها سنگینی میکند آزاد کنند چنان که فرمود:
«و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم» (141)
یعنی پیامبر بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آن ها بود برمیدارد.
این بار سنگین و زنجیرها عبارتند از زنجیر بت پرستی و خرافات وت عادات و رسوم غلط و جهل و نادانی و قوانین نادرست و اسارت و استبداد طاغوتیان و مانند آن و انبیاء مبعوث میشوند تا انسان ها را از انواع قید و بند و اسارت نجات دهند.
5- رفع اختلاف
همیشه انسانها از اختلاف رنجبرده و جوامع بشری در اختلاف میسوزند و نیروهای عظیم و امکانات فراوان به خاطر آن بر باد میرود و اگر اختلافات در بین انسانها از بین برود نیرو و امکانات به جا به کار گرفته میشود و با مصرف به جای امکانات و نیروها جهان به سوی ترقی و تکامل گام برمیدارد از این در جهت قرآن یکی از فوائد انبیاء را رفع اختلاف معرفی کرده است و فرمود:
«کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه» (142)
مردم امتی یگانه بودند پس خدا پیامبران را نویدآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب خود را به حق فروفرستاد تا میان مردم در آن چه که با هم اختلاف داشتند داوری کند.
6- تذکر و یادآوری نسبتبه فطریات و مستقلات عقلیه
انسان بسیاری از حقایق موجود عالم هستی و همچنین بسیاری از بایدها و نبایدها را با عقلش درک میکند ولی همیشه وسوسه هایی در این ادراک عقلی نهفته است.اینجاست که لطف خدا ایجاب میکند پیامبرانی را مبعوث کند تا ضمن دعوت به سوی خدا بر این ادراکات عقلی صحه بگذارند و یا فتنه های واقعی خرد انسانی را با بیان خود که از وحی آسمانی سرچشمه میگیرد تایید و تاکید کند و این چیزی است که قرآن از آن به تذکر یاد میکند و فرموده است:
«هذا بلاغ للناس و لینذروا و لیعلموا انما هو اله واحد و لیتذکر اولوا الالباب» (143)
این قرآن ابلاغی استبه همه مردم تا با آن انذار شوند و بدانند که او معبود واحدی است و تا صاحبان مغز و اندیشه متذکر شوند.
7- دعوت به حیات و زندگانی
از بعضی آیات قرآن استفاده میشود که انبیاء افراد بشر را به یک حیات جامع و کامل واقعی دعوت میکنند چنان که فرمود:
«یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم» (144)
ای کسانی که ایمان آورده اید دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را زنده میکند. از مطالب گذشته میتوان نتیجه گرفت که دین و مذهب برخلاف پندار بسیاری از ساده اندیشان یک مساله شخصی و خصوصی نیستبلکه حقیقتی است که در تمام زندگی انسان ها حضور دارد و تمام شئون زندگی را به رنگ الهی و انسانی در میآورد. مخالفان بعثت انبیاء و وحی الهی چنان که گفته شد متکلمان در بیان ضرورت بعثت انبیاء از فوائد بعثتسخن گفتهاند اما در برابر اینها گروهی نیز با بعثت انبیاء مخالفت کرده و در برابر دین الهی ایستادگی کرده و از دین نفی فایده نمودهاند و اینها خود دو دسته هستند : عدهای عالمانه به مخالفتبا دین برخاسته و آن را نفی کردهاند و عدهای نیز به خاطر عدم مبالات و برای رهایی خود دین را انکار میکنند بدون این که دارای مکتبی باشند که برخی از آنان به اوباش تعبیر کردهاند. (145) طبیعی است در برابر دسته دوم نمیتوان بحث علمی کرد وبا بحث علمی آنان را متقاعد ساخت اما در برابر دسته اول که شبهات عالمانه دارند میتوان شبهات آنان را دید و شنید وسپس به پاسخ آن پرداخت. یکی از شبهاتی که پیوسته در بین متکلمین مطرح بوده و آن را جواب دادهاند، شبهه براهمه است، و ما هم این شبهه را به دلیل این که اکنون نیز آن را مطرح میکنند، طرح و به جواب آن میپردازیم.
1- براهمه میگویند: تعلیمات پیامبر از دو حال خارج نیستیا موافق عقل استیا مخالف و اگر موافق عقل باشد، نیازی به تعلیمات وی نداریم، زیرا عقل ما خود قادر به ادراک و وصول به آن تعلیمات خواهد بود و چنان چه مخالف عقل باشد پذیرفتن آنها سزاوار مقام انسانیت نیست، زیرا پذیریش خلاف عقل تجاوز از حدود انسانیت و ورود در حریم بهیمیت و حیوانیت است. در پاسخ این شبهه گفته شد اولا در مواردی که عقل قادر به ادراک و قضاوت باشد، تعلیمات انبیاء مفید تایید و تاکید حکم عقل است و با بیان پیامبران اهتمام انسان به رعایت احکام عقلیه بیشتر میشود و ثانیا چه دلیلی بر حصر تعلیمات انبیاء در موافق عقل و مخالف عقل و به عبارت دیگر در مسائل عقلپذیر و عقل ستیز اقامه شده است، زیرا امکان دارد شق سومی محقق باشد یعنی غالب تعالیم انبیاء موافق با احکام قطعی عقل نیست و مخالف با قضاوت قطعی عقل نیز نیست، بلکه عبارت است از عقاید و احکامی که هرچند عقل به تنهایی قادر به ادراک و صدور حکم درباره آن ها نیست، لیکن آن را تجویز میکند و دلیلی برای استحاله آن ارائه نمیدهد مانند بسیاری از جزئیات اصول دین و احکام عبادات، چنان که قرآن کریم در بیان رسالت انبیاء فرمود: پیامبران علاوه بر تلاوت آیات و تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت ، حقایقی را به انسان تعلیم میدهند که خود به تنهایی قادر بر ادراک آن ها نیست«و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون» (146)
2- به دلیل عقلی ثابتشده است که خداوند حکیم است و حکیم از بندگان خود عباداتی را که عقل بر آن دلالت نکند طلب نمیکند و از سوی دیگر دلایل عقلی بشر را هدایت میکند به این که جهان آفریننده حکیم و توانایی دارد که به بندگان خود نعمتهایی ارزانی داشته و سپاسگزاری آن نعمت ها بر آنان لازم است، از این رو هنگامی که خدا را با عقل و مشاهده نشانههای او در مخلوق شناختیم، در مقابل نعمت های او سپاسگزاری مینماییم و کسی که خدا را شناخت و شکر نعمتش را به جا آورد استحقاق پاداش الهی را خواهد داشت و اگر خدا را انکار کرده و در مقابل نعمتها ناسپاسی کند استحقاق کیفر دارد.بنابراین لزومی ندارد که انسان از بشری مثل خود پیروی کند.زیرا عقل او را به معرفتخدا و سپاسگزاری او وادار میکند، پس نیاز به پیامبر و تعلیمات او ندارد. (147) پاسخ: حکم عقل به لزوم معرفت پروردگار و شکر نعمت های او خود دلیل لزوم بعثت انبیاء است.زیرا عقل در شناخت اوصاف و کمالات خداوند و عملی که بدان شکر منعم محقق میشود از جهت کمیت و کیفیت آن نیازمند به راهنما است و آن راهنما پیامبرانند و پیامبر اگرچه به ظاهر مانند دیگر انسانها هستند لیکن در کمالات معنوی و اخلاق الهی از دیگران ممتازند و به خاطر همین امتیاز لایق وحی الهی شده و مامور راهنمایی دیگران گشتهاند. اما این که بشر در شناخت اوصاف و کمالات الهی و کمیت و کیفیتسپاسگزاری به معلم و راهنما نیازمند استبه دلیل وجود اختلاف عقلا در آنهاست و خداوند از بندگان خود نخواسته است که از انبیاء تعالیمی را دریافت کنند که مخالف حکم عقل باشد، بلکه بندگان را به اموری متعبد ساخته که عقل به تنهایی قادر به کشف آنها نیست و در عین حال حکم به امتناع تعبد به آن امور را نمیکند.
فصل دوم:تعیین قلمرودین
قلمرو دین تا کجاست؟
دین از جمله الفاظی است که بسیار بر زبانها جاری میباشد و معمولا به کسی دیندار گفته میشود که خدایی برای جهان اثبات کند و برای خشنودی او اعمال مخصوصی را انجام دهد.ممکن است در هر اجتماعی و ملتی...دین از جمله الفاظی است که بسیار بر زبانها جاری میباشد و معمولا به کسی دیندار گفته میشود که خدایی برای جهان اثبات کند و برای خشنودی او اعمال مخصوصی را انجام دهد.ممکن است در هر اجتماعی و ملتی که به موجب قانون، وظائف هر فرد در اجتماع معین شده و به آن عمل میکنند، تصور شود که دیگر احتیاجی به دین نخواهد بود. ولی با دقت و تامل در احکام و مقررات اسلامی خلاف این معنی ثابت میشود، زیرا دین اسلام تنها به نیایش و ستایش خدا نپرداخته بلکه برای کلیه شئون فردی و اجتماعی انسان دستورهای جامع و مقررات مخصوصی وضع کرده است و جهان پهناور بشریت را به صورت حیرت آوری بررسی نموده و نسبت به هر حرکت و سکون فردی و اجتماعی انسان، برنامههای مناسب قرار داده است.بنابراین دین همان روش زندگی است که انسان گریزی از آن ندارد و فرقی که میان دین حق و یک قانون اجتماعی میتوان یافت این استکه دین از ناحیه خدای متعال است و قانون اجتماعی مولود افکار مردم. به عبارت دیگر دین میان زندگی اجتماعی مردم و پرستش خدای متعال و فرمانبرداری از وی پیوند میدهد، ولی در قانون اجتماعی اهتمامی به این پیوستگی نیست.و رسالت دین این است که در نتیجه پیوندی که میان زندگی اجتماعی انسان و پرستش خدای متعال ایجاد کرده است در همه اعمال فردی و اجتماعی برای انسان مسئولیت خدایی قرار داده و انسان را در همه حرکات و سکنات خود در مقابل خداوند مسئول میداند. چون خدای متعال با قدرت و علم بی پایان خویش از هر جهت به انسان احاطه دارد و به هرگونه که در سر بپروراند و رازی که در دل داشته باشد کاملاً آگاه است و چیزی بر وی پوشیده نیست، به همین جهت دین در عین اینکه مانند قانون بشری برای حفظ انتظامات و اجرای صحیح برنامهها مجریانی قرار داده و پاسبانانی گمارده و مقرراتی برای مجازات متخلفان و سرکشان وضع کرده، امتیاز دیگری نسبت به قانون بشری پیدا میکند و آن این است که:دین زمام مراقبت و نگهداری انسان را بدست یک نگهبان درونی میسپارد که در کار خود هرگز غفلت و اشتباه نمیکند و از پاداش و کیفر آن نمیتوان رهایی یافته و فرار نمود.خدای متعال در کلام خود میفرماید:
(وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ)؛{148} هر کجا باشید او با شما است. و میفرماید: (وَاللَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ)؛{149} علم خدا به هر چه میکنند احاطه دارد.اگر با این حال کسی را که در محیط قانون بشری زندگی میکند با کسی که در محیطی زندگی میکند که در آنجا دین حاکم است، مقایسه کنیم، مزیت و برتری دین و رسالت آن در اجتماع کاملاً روشن و مشخص خواهد شد. زیرا جامعهای که همه افراد آن متدین باشند و وظائف دینی خویش را انجام دهند چون در همه حال خدا را ناظر کارهای خویش میدانند؛ از هرگونه بد اندیشی نسبت به یکدیگر در امان هستند. بنابراین عموم افرادی که در محیطی زندگی میکنند که در آن واقعاً به دین عمل میشود؛ از دست و زبان یکدیگر آسوده بوده و به همدیگر اطمینان کامل دارند. ارتباط بین آنان یک ارتباط عاطفی و عمیق و مستحکم خواهد بود و چنین افرادی عمری را در نهایت خوشی و راحتی به سر خواهند برد و به سعادت جاویدان نائل خواهند شد.اما در جامعهای که فقط قانون بشری حکفرما باشد هر گاه مامور ناظر کار باشد فرد از کار خلاف خودداری میکند و در غیر این صورت ممکن است به عمل خلافی دست بزند.{150}البته گاهی ممکن است در برخی از جوامع غیر دینی برخی افراد بخاطر وطن پرستی، رعایت مسائل عقلی و وجدان و یا سایر انگیزهها به مسؤلیتهای خود عمل کند امّا انصاف این است که هیچ گاه نمیتواند چیزی جای خداوند نظارت آن را در زندگی بگیرد و در انسان اراده حرکت به سوی نیکیها را برانگیزد.پس دین یک سلسله عقاید و دستورهای علمی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آوردهاند و رسالت دین، علاوه بر عرضه یک قانون مدوّن برای سعادت انسان و جامعه، ایجاد یک نیروی باطنی قوی برای اجرای آن قانون میباشد. که در صورت عمل به آن خوشبختی انسان در هر دو جهان تامین خواهد شد. در اینجا فقط به نمونهای کوچک از عواقب زیانبار بی دینی در جوامعی که از مکتبهای الهی به دور ماندهاند و به علم و صنعت و تکنولوژی پیشرفته دل خوش کردهاند اشاره میکنیم: در عصر تکنولوژی، مکتبهای غیر الهی، بشریت را به سمتی بردهاند که بسیاری از مردم خود را در بن بست احساس کرده و زندگی جاودانه و آینده خود را در هالهای از ابهام میبینند، بگونهای که در جوامع پیشرفته و مرفه، برخی دنبال وسائل خودکشی میگردند تا از این راه بتوانند خود را از زندگی وحشتناک دنیای صنعت بدون معنویت نجات دهند.یکی از معروفترین تحلیل گران آمریکایی «آلوین تافلر» است. وی سیمای جوامع غربی را در یکی از آثار خود این چنین ترسیم میکند:«در سراسر کشورهای مرفه فریاد عجز و لابهای آشنا به گوش میرسد و میزان خودکشی نوجوانان رو به افزایش است، الکلیسم بیداد میکند، افسردگی روانی همه گیر شده و بربریت و جنایت مدروز گردیده است، در ایالات متحده آمریکا اتاقهای اورژانس بیمارستانها مملو از معتادان به ماری جوانا، دیوانههای سرعت، دستههای اراذل و اوباش، معتادان به کوکائین، هروئینیها و سرانجام افرادی است که گرفتار بحران شدید عصبی شدهاند..». یک روانشناس مؤسسه ملی بهداشت روانی اعلام میکند که «روان پریشی، جامعه امریکا را که آشفته، پریشان، متفرق و نگران آینده است فراگرفته است. زندگی روزمره واقعاً بر طرز افتضاحآمیزی کیفیت خود را از دست داده است میلیونها نفر دیوانه وار در جستجوی هویتی برای خود هستند».{151}ژاپن پیشرفتهترین کشور صنعتی جهان در اثر فقدان معنویت و دین و اخلاق با بحران هویت روبروست. آمار رسمی نشان میدهد که طی ده ماهه سال گذشته میلادی27102 نفر در ژاپن خودکشی کردهاند که نسبت به سال پیش از آن 38 % بیشتر شده است.{152}
قلمرو دین از منظر دینشناسان غربی و اسلامی
قست اول
قلمرو دین از دیدگاه دانشمندان اسلامی
الف- فلاسفه اسلامی
1- فارابى (339- 258 ه. ق): فیلسوف معروف اسلامى و معلم ثانى با تلفیق فلسفه، دین و حقیقت، واحد دانستن حقیقت دینى و حقیقت فلسفى، تنها اختلاف دین و فلسفه را صورى دانست. وى براى ائتلاف فلسفه و دین، در فلسفه مشایى تجدید نظر كرد; و آن را به كسوت افلاطونى در آورد تا با مبانى اسلامى همسازتر گردد. و با این روش توانست قلمرو دین را در حوزه وسیعى از نیازهاى دنیوى توسعه داده و پیدایش مدینه فاضله را به دین نسبت دهد. فارابى به گونه اى مدینه فاضله را تعریف مى كند كه رئیس آن باید فقه و حكمت بداند و با عقل فعال یا جبرئیل براى اخذ وحى ارتباط برقرار كند. بنابراین، قلمرو دین از دیدگاه فارابى حداكثرى است.
2- ابن سینا (428- 370 ه. ق): نیز با تمسك به فلسفه مشایى و تبیین مراتب چهارگانه عقل نظرى، به ارتباط عقل مستفاد (عقل نبى) با عقل فعال (جبرئیل)، بصیرت نبوى را تبیین مى كند و قلمرو دین را در عرصه عبادات، معاملات و سیاسات مى پذیرد، البته غایت اصلى دین را تحقق نظام اجتماعى و سیاسى مى داند و با توجه به اجتماعى بودن انسان و نیاز او به مشاركت اجتماعى و حاجت مندى اجتماع به سنت و قانون، وجود قانون گذار عادل را ضرورى شمرده و سپس از طریق عنایت و حكمت الهى به ضرورت قانون گذار نبوى فتوا مى دهد. وى فلسفه عبادات و اخلاقیات و معاملات در شریعت را نیز حفظ نظام اجتماعى و سیاسى مى داند. زیرا انسان ها با اعمال و رفتار عبادى بهتر مى توانند حافظ نظام اجتماعى خود باشند. نتیجه آن كه، ابن سینا نیز قلمرو دین را در عرصه نیازهاى دنیوى توسعه مى دهد.
3- ابن رشد اندلسى (595- 520 ه. ق): فیلسوف معروف مشائى و مؤسس مكتب ابن رشدیان، در اروپاى قرون وسطى، نسبت عموم و خصوص مطلق، میان حكیم و نبى برقرار كرده است; به این بیان كه هر پیامبرى، حكیم است، ولى همه حكیمان، پیامبر نیستند. وى هر شریعت وحیانى را عقلانى معرفى مى كرد. ابن رشد در فصل المقال جهت هماهنگى بیشتر حكمت و شریعت، مساله تاویل را مطرح مى كند تا دست فیلسوفان باز شود و هنگام تعارض آیات با دستاوردهاى فلسفى، به تاویل ظواهر آیات دست زنند. او وحى را متمم و كامل كننده علوم عقلى و وظیفه فلسفه را بررسى عقلانى آموزه هاى دینى مى دانست. ابن رشد با توجه به پذیرش معانى تاویلى قرآن، قلمرو وسیعى براى دین قائل مى شود، و كار فیلسوف را درك آن معانى مى داند، ولى دقیقا دامنه این معانى را مشخص نمى سازد.
4- ابن طفیل (581 ه. ق): فیلسوف اندلسى با طرح داستان حى بن یقظان، نوعى بى نیازى از شریعت را به ارمغان مى آورد، زیرا عقل سالم و خرد روشن بین را، در درك حقایق كافى مى داند، ولى در نهایت، ضرورت بعثت پیامبران را مى پذیرد. و قلمرو دین را در حقایقى كه، به سعادت انسانها منجر مى شود، مشخص مى سازد. با این تفاوت كه بخش مهمى از این حقایق با عقل سلیم درك مى شود.
5- سهروردى: فیلسوف اشراقى در تلویحات، همان مشرب حكماى مشایى را در مساله قلمرو دین طى مى كند، ولى در «رسالة فى اعتقاد الحكماء»، آخرت گرایانه به دین مى نگرد، با این كه قلمرو دین را مشتمل بر دنیا و آخرت مى داند، ولى آخرت را، غایت دنیا معرفى مى كند. شاگرد وى، علامه قطب الدین شیرازى نیز، همین طریقت استادش را سیر مى كند.
6- صدر المتالهین شیرازى: رئیس حكمت متعالیه در آثار فلسفى خود، به رویكردهاى مختلف حكما، از جمله ابن سینا در «الهیات شفا»، و فارابى در «آراء اهل المدینة الفاضله »، اشاره مى كند، و هم به كاركردهاى دین در «الشواهد الربوبیه » اشاره مى كند، و منافع عبادات، اعمال حلال، حرام، مكروه، مباح، مستحب، اسرار نماز و غیره را بیان مى كند; و هم با تمسك به اجتماعى بودن انسان، به نظام اجتماعى دین، تصریح مى نماید.
2- متكلمان اسلامی
الف: متكلمان شیعى
متكلمان شیعى، عمدتا رویكرد جامع نگرانه داشته، و قلمرو دین را در تمام امورى كه به سعادت دنیا و آخرت انسان مربوط مى باشد، بیان نموده اند. روش قلمروشناسى آنها نیز عقلى، نقلى و كاركردى مى باشد. آنها در مسائلى چون فلسفه تكلیف، ضرورت بعثت انبیا، مساله امامت، حسن و قبح عقلى، و مانند اینها، به تبیین قلمرو دین - به طور غیرمستقیم - پرداخته اند: شیخ مفید با استفاده از قاعده وجوب لطف الهى مى گوید: «تمام آنچه در قرب طاعت، و بعد از معصیت، ضرورت دارد، باید بیان گردد». بر این اساس وجود امام معصوم و عالم به جمیع علوم دین، ضرورت دارد، زیرا ائمه، جانشینان پیامبر، در تنفیذ احكام، اقامه حدود، حفظ شرایع و تادیب مردم هستند. شیخ مفید، علاوه بر تبیین قلمرو دین در عرصه امور مذكور، به نیازمندى عقل، نسبت به شرع هشدار مى دهد و مى گوید: عقل در علم و نتایج علمى به سمع و شریعت محتاج است. سید مرتضى نیز علاوه بر اینكه، به فواید بعثت پیامبران، و ضرورت آنها در ایجاد نظام اجتماعى اشاره مى كند، براى مقام امامت، ریاست مطلق قائل مى شود و وظایف اداره امور دنیا را به آن مقام دینى نسبت مى دهد. شیخ طوسى نیزدرکتاب تمهیدالاصول، همین شیوه را با تفصیل بیشترى دنبال مى كند. شیخ سدید الدین محمود حمصى رازى، قلمرو دین را در امور ذیل بیان مى كند: شناساندن مصالح و مفاسد مكلفان، تبیین ثواب و عقاب اخروى، شناخت وحدانیت الهى، تاكید بر احكام عقلى، بیان غذاهاى مفید و مضر و معرفى لغات. وى با طرح مقام ریاست مطلقه براى مقام امامت به دخالت امام در امور دنیایى نیز، تصریح مى كند.خواجه نصیر الدین طوسى (460- 385 ه. ق) با تلفیق روش هاى حكما و متكلمان، به تبیین قلمرو دین مى پردازد. با روش حكما، مبنى بر مدنى بودن انسان به نظام اجتماعى دین اشاره مى كند و در كتاب اخلاق ناصرى، شریعت و قوانین الهى را در معیشت دنیوى انسان ها ضرورى مى داند و با روش كلامى، به قاعده لطف تمسك مى كند، تا دخالت پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام، در امور دنیایى را ثابت كند و در برخى آثار كلامى، روش كاركردى را به كار مى گیرد، فواید و ثمراتى را براى دین بیان مى كند. علامه حلى (720- 648 ه. ق) از متفكران مسلمان شیعى، قلمرو دین را در عرصه دنیویات و اخرویات تبیین نموده است. وى اخبار قطعى بر ثواب و عقاب، معرفى مصالح و مفاسد، تاكید بر معارف عقلیه، ارائه تكالیف، كنترل قوه شهوت و غضب، بیان حسن و قبح ها، منافع و ضررها و زوال تنازع میان انسانها در اثر زندگى اجتماعى، را در دایره دین دانسته است. در ضمن به روش حكما در باب نیازمندى انسان به دین، در عرصه اجتماعیات تمسك نموده و ضرورت بعثت انبیاء را ثابت نموده است. بزرگان دیگرى چون محقق لاهیجى، فیض كاشانى، مولى نظر على طالقانى، میر سید احمد علوى عاملى و سید اسماعیل طبرسى نورى در كتابهاى گوهر مراد، علم الیقین، كاشف الاسرار، كفایة الموحدین و غیره، با استفاده از مباحث تكلیف، ضرورت بعثت انبیاء، امامت و مانند اینها، دیدگاه جامع نگرانه اى در باب قلمرو دین ارائه نموده اند. اما، همچنان كه گذشت، این نگرش جامع، به معناى حاشیه راندن عقل و تجربه نیست.
ب: متكلمان اهل سنت
متكلمان اهل سنت، رویكردهاى مختلفى در مساله قلمرو دین دارند. غزالى بر روش و طریق اهل سنت تاكید مى ورزد، و راه جمودگرایى، حشویه، فلاسفه و غلات از معتزله را ناكام مى داند. و در تبیین قلمرو دین مى گوید: پیامبر اسلام نسبت به مصالح دنیا و آخرت بندگان، داناترین مردم به شمار مى رود. و از طرف دیگر، آگاهى نسبت به نفع و ضرر اخروى، از طریق تجربه و عقل، تحصیل شدنى نیست. زیرا ابزار تجربه، مشاهده است، كه از آن حقیقت قاصر است. و همچنین عقل از درك آن حقایق ناتوان است. پس تنها وسیله شناخت آن امور، نور نبوت است. غزالى، علوم را به عقلیه و شرعیه، و علوم شرعیه را، به ضروریه و مكتسبه، و مكتسبه را، به دنیویه و اخرویه تقسیم مى كند. علوم عقلیه عبارتند از علومى كه از طریق تقلید و سماع به دست نمى آیند، و بداهت عقل بدان حكم مى كند. و آن بر دو نوع علوم بدیهیه و ضروریه منقسم مى شود. اما علوم دینیه از طریق انبیا صلى الله علیه و آله گرفته مى شود و نقش مهم آن، در سلامت قلب از امراض، ظاهر مى گردد. وى عقل را در علوم عقلیه، نیازمند به شرع مى داند. غزالى، قلمرو وسیعى براى دین قائل مى شود و اختصاص دین به احكام فرعیه را از خطاهاى عالمان دین مى شمارد. البته گرایش غزالى به تصوف و عرفان، بیش از شاخه هاى دیگر دین است، به گونه اى كه ابن جوزى در تلبیس ابلیس مى گوید: غزالى، فقه را به تصوف ارزان فروخته است. فخر رازى (606- 543 ه. ق) از بزرگان و متكلمان اهل سنت، عمر خود را صرف پژوهش در عرصه هاى مختلف كلامى و دین پژوهشى كرد و آثار فراوانى از خود به جاى گذاشت. وى تنظیم روابط اجتماعى مردم، هدایت دنیوى و اخروى را در دین جاى مى دهد و قلمرو وسیعى براى دین اسلام قائل مى شود و همان وظایف را به پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان علیهم السلام نسبت مى دهد. رویكرد كاركردگرایى نیز از وسعت قلمرو دین حكایت مى كند كه در آثار فخر رازى هویداست. ابن خلدون (808- 732 ه. ق) متفكر برجسته و جامعه شناس معروف اسلامى، با روش برون دینى، به قلمرو دنیوى و اخروى دین فتوا مى دهد و حاكمیت مبتنى بر سیاست الهى را بر حاكمیت مبتنى بر تدبیر عقلى و یا مبتنى بر زور ترجیح مى دهد. و با توجه به حاجت انسان ها، به حیات اجتماعى و مقابله با هرج و مرج و اغراض شخصى و شهوانى، بر سیاست دینى تاكید مى ورزد. وى توحیدشناسى و واجبات دینى بر حسب وقایع و اتفاقات را نیز در قلمرو دین داخل مى سازد. اما بر خلاف غزالى، امورى چون طب، كشاورزى و مانند اینها را از دایره شریعت بیرون مى كند.
3- عرفای اسلامی
عرفاى اسلامى، قلمرو دین را به شریعت، طریقت و حقیقت منشعب ساخته و براى انسان كامل، سه ساحت رسالت، نبوت و ولایت را تبیین نموده اند. آنها اخبار از حقایق الهیه، اسرار غیب، ارشاد باطنى بندگان، اصلاح قلوب آنها، تحقق انسان كامل به عنوان مظهر اسم اعظم، سیر و سلوك معنوى و احكام شرعى را، در گستره شریعت جاى مى دهند. ابن فنارى در مصباح الانس، گستره دین را در علوم ظاهر و باطن كه جملگى از قرآن و حدیث سرچشمه مى گیرند، بیان مى نماید. سید حیدر آملى نیز، به اخلاق پسندیده، اشاره مى كند و با طرح مراتب سه گانه انسان، بر قلمرو دین در عرصه شریعت، طریقت و حقیقت تاكید مى ورزد; و مى گوید: شریعت، همان طریق الهى است كه بر اصول و فروع مشتمل است. و طریقت، اخذ به احوط، احسن و اقوم آنهاست. و حقیقت نیز، اثبات كشفى، عینى و وجدانى اشیاست به عبارت دیگر، شریعت، تصدیق قلبى افعال انبیا و عمل به آنهاست و طریقت، تحقق افعال، اخلاق و قیام به حقوق آنهاست و حقیقت نیز، مشاهده ذوقى احوال آنها و اتصاف به صفات آنهاست. حاصل سخن آن كه سید حیدر، قلمرو دین را در دو بعد علمى یعنى معرفت به خدا، صفات، اسما، احكام و افعال او، و نیز بعد تربیتى، تبیین مى كند .
قست دوم
ب ـ رویکرد برون دینی در مسیحیت
ـ رسالت دین در الهیات مدرسی
ـ رسالت دین در الهیات رنسانس
ـ رسالت دین در الهیات عقلی (دئیستی)
پي نوشت ها :
137. محققان به کتابهایی چون تاریخ تمدن اسلام نوشته جرجی زیدان و علم و تمدن در اسلام، نوشته دکتر سید حسین نصر و تمدن اسلام و عرب نوشته گوستاولوبون فرانسوی و ترجمه فخر داعی گیلانی و مانند آن مراجعه کنند.
137. سوره بقره، 151.
138. سوره جمعه، 2; سوره بقره، 129.
139. سوره احزاب، 21.
140. سوره حدید، 25.
141. سوره اعراف، 157.
142. سوره بقره، 213.
143. ابراهیم، 52.
144. انفال، 24.
145. شرح المقاصد، ج5، ص9- 10.
146. سوره بقره، 151.
147. ملل و نحل شهرستانی، ج 21، ص602.
148.سوره حدید، آیه 4.
149.سوره انفال، آیه 47.
150.آموزش دین، ص 8.
151.پرسشها و پاسخهای روز، ص 118.
152 روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 5762.
153. در این رابطه رجوع کنید به: مجله پگاه، شماره 104.
154. بارنز و بکر، تاریخ اندیشه اجتماعی، ج 1، ص 291.
155. همان، ج 1، ص 291 و 292.
156. ارنست کاسیرر، اسطوره دولت، ص 197.
157. همان، ص 200.
158. ر.ک: ماکس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری.
159. تاریخ اندیشه اجتماعی، ج 1، ص 373.
160. ماکس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری.
161. خوسه ارتگایکاست، انسان و بحران، ص 258.
162. ویلیام هوردن، راهنمای الهیات پروتستان، ص 35.
163. هرمن رندال، سیر تکامل عقل نوین، ج 1، ص 313 ـ 336.
164. بارنز وبکر، تاریخ اندیشه اجتماعی، ج 1، ص 403.
165. والتر ترنس استیس، دین و نگرش نوین، ص 141.
/ع