سه اصل روش شناختي از آموزش مهارت هاي پژوهشي(2)
معرفي سه دوره كلي آموزش مهارتهاي پژوهش
الف) مقدمات پژوهش
متأسفانه، در آستانة پايان نامه نويسي حجم زيادي از فراگيري مهارت ها ديده مي شود. اين پديده بر اثر چيست؟ هم يادگيري مهارتهاي پژوهشي و هم خود اصل پژوهش انجام دادن، تا اين برهة زماني محدود و حساس به تأخير افتاده است. برخي اعتقاد دارند «پژوهش» بايد بعد از دريافت آموزش و تحصيل كافي، آغاز شود. اما آيا حتي «آموزش» مهارتهاي پژوهشي نيز بايد تا اين زمان تأخير بيفتد؟ آموزش مهارت هاي پژوهشي، بر به كارگيري آنها مقدم است. چگونه ميتوان اين دو مقوله را با هم در يك زمان محدود جمع كرد؟
آسيب بزرگ در حال شكلگيري، بيتوجهي به مقدمات پژوهش و پژوهش مقدماتي است. دانش پژوه ما هنوز از مهارت هاي دقيق خواني، مطالعه تجسسي، مطالعه انتقادي، خلاصهنويسي تخصصي، گزارشنويسي تخصصي از يك نظريه، بازسازي ساده يك محتوا، درست نويسي فارسي و كتابشناسي كافي بي بهره است، ولي در فكر تنظيم يك مقاله علمي است! شايد اين آسيب بر اثر عوامل متعددي به وجود آمده و تداوم يافته باشد. برخي از مربيان حتي براي اين مقاطع اوليه، تحقيقهاي تبييني ميخواهند و يا برخي از مربيان روحية محققپروري ندارند؛ غافل از اينكه اين مقطع، حساستر و سرنوشت ساز است. بدون كسب مهارت هاي لازم در مقدمات پژوهش، محقق دچار سردرگمي و بن بست هاي پژوهشي مي شود و فقط ميتواند به صورت تصنعي، خود را در مقام محقق نمايان سازد.
يكي از مهارت هاي مقدماتي پژوهش، مهارت آموزشيابي كافي و صحيح در مراحل آموزشي است تا آمادگي طبيعي و علمي براي پژوهشگر حاصل شود. پژوهش يك امر دفعي و بدون مقدمات نيست؛ همانگونه كه يك ميوه مراحلي را طي ميكند تا به يك ميوة رسيده و كامل تبديل شود، يك دانش پژوه نيز در يك مادة درسي، ابتدا بايد مطالب موجود را به دست آورد و روزبهروز بر كميت وكيفيت اطلاعات خود بيفزايد تا اينكه به صورت طبيعي از بين اطلاعات و آموخته هاي او، پرسشها و مسائلي جديد توليد شود و اين مسئله، دانشپژوه را به پژوهش وادارد.
براي دريافت آموزش كافي كه مقدمة پژوهش است، كسب مهارت ها و آشنايي با شيوه هاي متعدد مطالعه ضروري است. براي دانشپژوهي كه مطالعه روشمند، پژوهشگرا و مسئلهمحور يك عادت حسنه نشده باشند، بعد از تمام شدن تحصيل يا در مقاطع بالاتر، پژوهشگر موفقي نخواهد شد. بنابراين، يكي از مهارت ها، خوب آموزش ديدن و خوب تحصيل كردن در دوران آموزشي هم از لحاظ كيفيت و هم از نظر كمي است. اگر آموزش دريافتي، ناكافي باشد و دانشپژوه سرماية علمي خود را براي پژوهش كافي نداند، شايسته است با تسلط بر شيوه هاي مطالعه، به خودآموزي بپردازد. اگر مبناي اطلاعات طلبه و دانشجو كافي نباشد، مجبور مي شود در عرصة پژوهش براي برآوردن توقعات منطقي ديگران، حالت تصنعي بگيرد و كار محققان ديگر را شبيه سازي كند.
فهرست مهارتهاي قبل از تحقيق يا مقدمات پژوهش
ب) پژوهش مقدماتي يا روش تحقيق(1)
فهرست مهارتهاي تحقيق(1)
ج) پژوهش حقيقي
مراحل كلي پژوهش حقيقي
ب) داشتن يك مسئلة پژوهشي؛
ج) شناخت كامل مسئله پژوهشي؛
د) تهيه طرح نامه؛
هـ) جمعآوري اطلاعات (مطالعات لاحق يا ثانويه)؛
و) انديشهورزي اطلاعات (تحليل و نقد)؛
ز) تدوين گزارش تحقيق؛
فهرست مهارتهاي تحقيق (2)
ب) اشارهاي به طبقهبنديهاي جزئي مهارتها
مهارتها را ميتوان به اعتبارهاي مختلف به دستههاي متنوع ديگري نيز طبقهبندي كرد كه در ادامه به چند مورد اشاره كنيم: مهارتها را مي توان از لحاظ اهميت، به مهارتهاي سرنوشت ساز يا تعيينكننده و غير سرنوشت ساز تقسيم كرد. مهارتي مانند «طرح مسئله» تقريباً همة پژوهش را تحتتأثير خود قرار ميدهد و اگر به شكل صحيح كشف و طرح نشود، پژوهش را عقيم مي سازد؛ زيرا «مسئله» براي بسياري از اجزاي پژوهش در حكم يك مضاف اليه است و صحيح يا غلط بودن مسئله و طرح آن، به تمام اجزا سرايت خواهد كرد. طرح صحيح مسئله، به ارائة فرضيه بجا و روش صحيح حل مسئله و جستوجوي منابع مناسب ميانجامد. از لحاظ زمان نيز مهارتها را ميتوان به مهارتهاي زمان بر و غيرزمان بر تقسيم كرد. از نظر آموختن، آيا ميتوان مهارتي همچون «قدرت تحليل» را در مدت يك هفته در دانشپژوه ايجاد كرد؟ چه بسا در طول تحصيل و مراحل آموزش بايد به اين مهارت پرداخت. شايد مهارت عنوان يابي را در زمان كمتر بتوان آموزش داد. جمع كردن چند مهارت زمان بر در آستانة پاياننامه نويسي چه مشكلي پيش ميآورد؟ چرا برخي به سرقت علمي (انتحال) روي مي آورند؟ زيرا مهارتهاي لازم و زمان بر را نياموختهاند.
بسياري از مهارتها مركب از چند ريزمهارتاند و بايد در مرحلة آموزش تجزيه شوند؛ براي مثال، چكيدهنويسي، محل تلاقي چند مهارت است؛ مسئلهشناسي، پيشينهيابي، خلاصه و فشرده سازي، ويراستاري و مهارت استفاده از زبان علمي، تنها برخي از زيرمجموعة آن هستند. هنگام آموزش مهارتها بايد به اين امر توجه شود. يادگيري تك تك مهارتها كافي نيست؛ متربي بايد بتواند بعد از آموزش، مهارتهاي زيرمجموعة آنها را با هم پيوند بزند و يكجا به كار گيرد.
برخي مهارتها نظريه ساز و بعضي ديگر زمينه سازند. مهارت جامعنگري با نظريه سازي رابطة مستقيم دارد؛ اما تسلط بر شيوه هاي مطالعه، زمينه را براي تحقيق آماده مي سازند. همچنين ميتوان مهارتها را به ميان رشته اي (8) و تكرشته اي تقسيم كرد. منظور از مهارتهاي ميانرشته اي اين نيست كه محقق بايد در اين نوع از پژوهشها چه مهارت هايي كسب كند، بلكه اين تقسيم بيشتر ناظر به تخصصهاي مربي است. پژوهشگران مي دانند كه مهارت فرضيه سازي در فلسفه علم ريشه دارد. خاستگاه مهارت جامع نگري فلسفه است. مهارت هاي مطالعه، از مباحث روان شناسي يادگيري است. در آموزش مهارت هاي پژوهشي نبايد تصور كرد با كمي آشنايي با منطق و ادبيات فارسي ميتوان در انتقال مهارتها به متربيان توفيق يافت. همچنين برخي مهارت ها نسبت به هم متضايف هستند. مهارت فرضيهسازي بدون مهارت مسئلهشناسي نتيجه نميدهد و همين طور بدون مسئله شناسي دقيق نميتوان فرضيه متناسب را ساخت. رابطة بين مسئله و فرضيه، مانند رابطة بين سؤال و جواب است. بدين ترتيب، ضعف و قوت محقق در برخي از مهارت ها با ضعف و قوت در بعضي از مهارتهاي ديگر وابستگي متقابل دارد.
در پايان اين سنخشناسي يا گونهشناسي مهارتها ميتوان اشاره كرد كه برخي از مهارت ها نوع نگرش دانشپژوه را متحول مي سازد و آمادگيهاي رواني او را براي يادگيري ساير مهارتها تقويت ميكنند. مربي تا تغيير نگرش ايجاد نكند، متربي ادامه كار را پيگيري نخواهد كرد. چنانكه در اصل سوم خواهيم گفت، مربي بايد در تقديم و تأخير آموزش مهارتها تدبير لازم را اتخاذ كند.
به هر حال، در اصل اول به اين نتيجه رسيديم كه مهارتها و سرفصلها متعددند و بر اساس مقاطع مختلف يا معيارهاي ديگر، به شكلهاي مختلفي طبقه بندي مي شوند.
اصل دوم: ضرورت تجزية مهارتها در مرحله آموزش
بنابراين، بررسي بسياري از مهارتها نشان ميدهد كه مركب از چند مهارت ديگر هستند. اگر يك پژوهش انجام شده را به مثابه حاصل كار يك محقق تحليل کنيم، بيانگر مهارتهاي پيچيدهاي است كه محقق در تمام مراحل تأليف آن رعايت كرده است. در مرحلة آموزش بايد به تمام آن ريزمهارتهايي كه محقق به آن نياز دارد، توجه شود.
اگر مهارتهاي مركب تجزيه ميشدند و در عرصة مديريت آموزش مهارتها به اين واقعيت توجه مي شد، جامعه علمي ما به كلاسها يا كارگاه هاي «فشرده» مبتلا نميشد. بيترديد، تعداد قابل توجهي از اين كارگاه ها كه بايد آنها را «كلاس» ناميد، مشكل اصلي را حل نميكنند؛ چه بسا علاج مؤثر و طبيعي بسياري از كاستيهاي علمي و پژوهشي با توجه به اقتضاي سن و شرايط افراد، دير شده باشد. تعدد مهارتها موجب شده است افراد شركتكننده حتي فرصت پيش مطالعه را در زمان كمي كه با آن مواجهاند، نداشته باشند. پرسش اين است كه چرا به اصل تجزيه مهارتها توجه نداريم و بر اساس آن برنامهريزي نميكنيم؟
مهارتها نسبت به يكديگر حالت خوشه اي دارند. براي مثال، مهارت مسئله شناسي، ممكن است به تنهايي دستكم 20 مهارت ديگر را در خود جاي دهد. هر مهارت، دسته يا دسته هايي از مهارتها را با خود به همراه دارد و چه بسا بر آنها مبتني است. مهارتها در مرحلة ثبوت با هم مركب و به صورت خوشهاياند. مهارتهاي مركب بايد در مرحلة اثبات و تدريس و جداگانه بررسي و آموزش داده شوند. در اين صورت، ميتوان گفت «تك مهارت» نداريم. مهارتها خوشهاياند و بايد با عنوان «گروه مهارتها» يا «مجموعه مهارتها» مطرح شوند. مهارت هايي که به غلط، به منزله مهارت هاي غير مؤثر يا کم اهميت تلقي مي شوند، بارها در كل پژوهش نارسايي ايجاد كرده اند. در اين زمينه، گاهي گفته مي شود: «مربي فن را به من ياد، ولي فوتش را ياد نداد». بنابراين، مربي نبايد هيچ مهارتي را كماهميت تلقي كند.
9. قابل ذكر است كه بسياري از محققين، پيشينه خود مسئله را با پيشينه پژوهش ها درباره مسئله، خلط ميكنند؛ در صورتي كه در پيشينه مسئله به قدمت و تحولات و سرنوشت مسئله پژوهشي از زمان پيدايش آن تا زماني كه به دست ما رسيده است، مي پردازيم، ولي در پيشينه پژوهشهاي مسئله به دستهاي از منابع و محتواي آنها اشاره ميكنيم كه به نحوي به مسئله ما پرداخته اند، اما كاستيهايي دارند و ما در صدد جبران آن هستيم.
پي نوشت ها :
10. body of problem.
11. با يك مثال ساده ميتوان بهترين شيوه تعريف مسئله را نشان داد: فرض كنيد آقاي زيد يك وسيله نقليه صفر كيلومتر خريده است؛ اما ناگهان در حين حركت خاموش شده است. زيد نزد مكانيك اينگونه طرح مسئله مي كند: آقاي مكانيك! ماشين من نو است [واقعيت اول]؛ باك آن بنزين نيز دارد [واقعيت دوم]؛ سيستم برق رساني و جرقه زني آن را نيز با تجربيات خودم بررسي كردم، مشكلي نداشت [واقعيت سوم]؛ اكنون سؤال من اين است: با اين اوصاف چرا ماشين من در حين حركت ناگهان خاموش شده است؟
ادامه دارد ....
ae