مقايسة روش تبيين كاركردي جامعهشناسان و عالمان دين در عرصة دين پژوهي(1)
چكيده
كليد واژه: دين، روش، كاركرد، جامعه شناسان، عالمان دين.
مقدمه
چارچوب مفهومي
كاركرد در متون فقهي و اصولي با واژه هاي «علت»، «حكمت» و «فلسفة احكام» قرابت معنايي دارد. در ادبيات فقيهان و اصوليان شيعه، علت در دو معناي ثبوتي و اثباتي به كار رفته است؛ مقصود از علت در مقام ثبوت نفس آثار، مصلحت، مفسده و غايتهاي مترتب بر فعل است؛ مقصود از علت اثباتي نيز صفت ظاهري معيني است كه شارع آن را معرف و نشانه جعل حكم قرار داده است. براي نمونه، مسكر بودن به منزلة يك معرفِ علت حرمت خمر به شمار آمده است. (8) از علت به معناي نخست، به علت غايي نيز تعبير شده است. (9) بنابراين، علت به معناي نخست، همان كاركرد مقصود است؛ زيرا علت به آثاري دلالت دارد كه محرك فاعل بوده و فاعل پس از انجام فعل به آن نايل ميشود؛ اما علت به معني دوم، با كاركرد انطباق ندارد.
حكمت نيز با مفهوم كاركرد مرتبط است؛ زيرا در ادبيات عالمان شيعه و اكثر اصوليان اهل سنت، جوهر مشترك معناي حكمت جلب منفعت و دفع ضرر است كه شارع به موجب آن حكم معيني را بر فعل حمل كرده است.(10) در حقيقت، حكمت همان اثر و پيامدي است كه به وسيلة عمل به احكام شرع عايد انسان مي شود. البته از حكمت به فلسفة احكام نيز تعبير شده است. چنانكه شهيد مطهري در توصيف كاركردهاي حجاب، از اصطلاح حكمت، علت و فلسفة حجاب استفاده كرده است. (11) نتيجه اينكه واژه هاي مصلحت، حسن و قبح، علت به مثابة پيامد مثبت و منفي فعل، حكمت و فلسفة احكام در ادبيات كاربران آنها، به كاركرد اشاره دارند؛ اما سطوح آنها متفاوت است. برخي از آنها مانند مصلحت، حسن و علت، به كاركردهاي واقعي و اصيل و همواره ثابت احكام دلالت دارند كه ممكن است هميشه براي ما آشكار و روشن نباشد؛ ولي برخي از آنها مانند حكمت يا فلسفه به كاركردهاي آشكار و يا عصري احكام اشاره دارد.
كاركرد از منظرهاي مختلف قابل تقسيم است؛ بر مبناي ظرف تحقق، كاركرد به دو قسم اخروي و دنيوي تقسيم مي شود. مقصود از كاركرد اخروي، كاركردهايي است كه تأمين سعادت اخروي انسان در گرو آنهاست و ظرف تحقق آن نيز آخرت است. كاركرد دنيوي به سعادت و حيات اين جهاني انسان مربوط مي شود. كاركرد دنيوي به مثابة پاسخ به نيازهاي (12) اين جهاني انسان به ثابت و متغير تقسيم ميشود؛ زيرا نيازها داراي دو تقسيم مزبور هستند. كاركرد ثابت به نيازهاي نخستين انسان پاسخ ميگويد. اين كاركرد در ابتدا به اجتماعي و فردي و سپس كاركرد فردي به جسماني و روحي تقسيم ميشود. به كاركردي كه به نياز درجة دوم انسان پاسخ ميدهد، كاركرد متغير گفته ميشود.
بر اساس سلسله مراتب اهميت، كاركرد را ميتوان به كاركرد اصلي و فرعي تقسيم كرد. مقصود از كاركرد اصلي، كاركردي است كه في نفسه اصالت دارد و مطلوب بالذات است؛ در مقابل، كاركرد فرعي، كاركردي است که خود اصالت ندارد؛ بلكه از فروعات كاركرد اصلي است و به تبع كاركرد اصلي مطلوبيت دارد. براي مثال، كاركرد اصلي دين ايصال انسان به خداوند است؛ ولي ساختن دنيا از كاركردهاي فرعي آن است.
بر اساس مقايسة كاركرد يك واقعيت اجتماعي با واقعيت اجتماعي ديگر، كاركرد به مثبت، منفي و خنثي تقسيم مي شود.(13) از منظر ديگر، كاركرد به آشكار و پنهان تقسيم ميشود. كاركردهاي آشكار با قصد قبلي انجام ميگيرند؛ اما كاركردهاي پنهان از لوازم علي و معلولي يك نهاد و از مقتضيات ذاتي آن به شمار ميآيند.(14)
اصول كاركردي
اصول كاركردي در ميان متفكران مسلمان هنوز به صورت دقيق دسته بندي نشده است؛ اما نكاتي را ميتوان در اين ارتباط از آراي آنها استخراج كرد. براي نمونه، علامه طباطبايي در بحث علت غايي معتقد است ارتباط علي ميان اجزاي هستي به مثابه يك كل حقيقي، سيطرة نظام سلسله مراتبي ميان فعاليتهاي نظام مزبور و حركت دائم جهان به سوي تكامل، سه اصلي هستند كه از طريق آنها علت غايي براي تمام موجودات اثبات ميشود. در ادامه، وي بيان ميكند كه پديدههاي داراي فايدههاي مثبت از ابتدا منظور بوده و وجود آنها ضروري است. از سوي ديگر، نبود موجودات فاقد فايدههاي مثبت حتمي است؛ زيرا نبود آنها مقدمة وجود و لازمة پيدايش موجودات كاملتر ديگر ميباشد. بنابراين، غايت و فايدة وجود اين پديده ها، همان غايت و فايدة وجود كامل تر آنها ميباشد؛ زيرا تا اينها موجود نشده و از خميرة وجود كامل تر جدا نشوند، وجود كامل تر پيدا نميشود. (19) در موردي ديگر نيز علامه طباطبايي بيان ميدارد هدف جهان هستي به مثابة يك نظام، حركت به سمت خداوند است. تمام عناصر اين نظام در اين مسير كاركردهاي خاص دارند؛ به طوري كه انحراف و اختلال در يك جزء نظام، موجب فساد و اختلال در كل نظام مي شود. (20)
ديدگاه علامه اصالت كل و اصل سودمندي را در عالم تكوين اثبات ميكند؛ اما در حوزة پديدههاي اجتماعي نيز قابل تعميم است؛ زيرا آنها نيز از نوعي هستي برخوردار هستند. شهيد مطهري به صورت روشن تر به اصالت سودمندي اشاره كرده است؛ وي معتقد است يك پديدة اجتماعي تنها در صورتي جاودان ميماند كه بر اساس خواست فطري انسان باشد و يا اينكه وسيلة منحصر به فرد تأمين نيازهاي اوليه انسان باشد؛ يعني در حيات فردي و اجتماعي انسان سودمند باشد و اگر سودمندي خود را از دست بدهد، ديگر باقي نميماند.(21)
روش تبيين كاركردي
1. P درS باقي است؛ 2. P استعداد توليد B در S را دارد؛ 3. P در S باقي است؛ زيرا مستعد توليد B است.
بر اساس مدعاي نخست، Pشي يا ويژگي پايدار در S است؛ البته همراه با اين فرض مبنايي كه ويژگي بدون تبيين علّي، از طريق فرايندهاي پريشان تحول اجتماعي حذف مي شود. بر اساس مدعاي دوم، P نقش علي دارد؛ به ويژه آنكه مستعد ايجاد نقش پاره اي از آثار است. بر اساس مدعاي سوم، علت پايداري P در گرو استعداد آن براي ايجاد B در آينده S است. بر اساس مدعاي تاريخ عِلِّي، اگر B خدمتي باشد كه P در جامعة S ميگذارد، پس استعداد P براي ايجاد B موجب بقاي P در S خواهد بود. در نتيجه، اگر استعداد P براي ايجاد B زايل شود، نوسانهاي پريشان حيات اجتماعي، عمل P را تحليل خواهد برد. از اين رو، و لذا P در S ناپديد خواهد شد. (23)
ويژگيهاي روش تبيين كاركردي جامعه شناسان
تبيين كاركردي جامعه شناسان ويژگيهايي دارد كه عمدهترين آنها و پيامدشان در حوزة دين بررسي ميشود. اين ويژگيها عبارتند از:
بيتوجهي به ذات دين
اين رويكرد از قرن شانزدهم و هفدهم به بعد در غرب كمكم گسترش يافت و در جامعه شناسي با تبيين كاركردي پيوند خورد. جامعه شناسان كاركردگرا به دليل توجه بيش از حد به سودمندي اشيا از جمله دين، دين را به يك امري ابزاري و مصرفي اين جهاني صرف تقليل دادند و ذات و جوهر دين به مثابه يك حقيقت به طور كامل ناديده انگاشته شد. براي نمونه، كنت معتقد است انسان براي اينكه محبوب موجود برتر واقع شود و جامعه براي تقديس قدرت دنيوي، به طور دائمي به دين نيازمند است. (26) دوركيم نيز حضور دين را به دليل كاركردهاي آن براي نظام اخلاقي جامعه مانند غذا براي جسم امري ضروري ميداند.(27) سمنر و كلر تصريح ميكند دين نيز «مانند صنايع و جنگ و مقررات وسيلهاي براي حراست و حمايت بشر است» به عقيدة اين افراد يك بيمة عملي ضد خطرهاي ناگهاني زندگي است؛ زيرا بشر از درك علل آنها عاجز است و ناگزير آنها را به قواي مافوق طبيعي نسبت ميدهد.(28)
پيامد تقدم كاركرد بر ذات و اتخاذ نگاه ابزارانگارانه به دين عبارتند از:
الف. تقليل ملاك صدق به كاركرد داشتن: يكي از پيامدهاي تبيين كاركردي جامعه شناسان تقليل ملاك حقانيت و صدق اشيا و از جمله اديان به سودمندي عملي است و از مطابقت با واقع به مثابه ملاك ديگر صدق يا كاملاً غفلت مي شود و يا در مرتبة دوم قرار ميگيرد. براي نمونه، دوركيم همة اديان را صادق و بر حق ميداند؛ زيرا همه به ضرورتها پاسخ ميدهند؛ از علتهاي واحد برخواسته اند و نقش يكساني بازي ميكنند. (29) نتيجه اين امر در عرصه دينداري، اتخاذ رويكرد بي طرفانه نسبت به دين حق و باطل و يا حتي دين و غير دين است؛ زيرا هر چيزي كه بتواند نيازهاي مورد نظر فرد و جامعه را پاسخ بگويد، دين حق قلمداد ميشود. (30)
ب. رواداري تكثرگرايي: تقليل ملاك صدق به سودمندي عملي، افزون بر اينكه خود عامل مهم دنيوي شدن قلمداد گرديده است، (31) نتيجة آن رواداري تكثرگرايي ديني به منزلة يكي از عوامل مهم سكولار شدن (32) و چشم پوشي از دين حق است؛ زيرا در اين منطق، محدوديتهاي فردي و اجتماعي منشأ دين داري تلقي مي شود؛ زيرا نيازهاي انساني متفاوت است. در نتيجه، اديان نيز متفاوت خواهد بود. (33)
افزون بر پيامدهاي مخرب تقليل ملاك صدق به سودمندي عملي، يك اشكال مبناييتر نيز مطرح است و آن اينكه، به رغم پذيرش سودمندي به منزلة تنها ملاك صدق و نشانة درستي اشيا، سودمندي و كاركرد داشتن، لزوماً دليل درستي و نادرستي افعال نيست؛ حال آنكه بر اساس روش كاركردي سودمندي هم زمان نشانه درستي و دليل درستي اشيا است.
ج. تحول دين الهي به دين انساني: يكي از پيامدهاي تداوم اين نوع نگاه، «تحول دين الهي به دين انسان محور» است. حال آنكه در تمام اديان وحياني، انديشة الوهيت مركز ثقل دينباوري قرار دارد و گويي بين دو مفهوم «ديانت» و «خداپرستي» پيوند ذاتي و تفكيكناپذير برقرار است؛ اما در تبيين كاركردي به
دليل توجه بيش از حد به كاركرد، عنصر الوهيت حذف و يا كم رنگ ميشود و ديانت رنگ بشري به خود ميگيرد و دين انسانيت جايگزين دين الوهيت مي شود؛ زيرا لازمة منطق تحليل كاركردي از دين اين است كه در ابتدا بايد انتظار انسان از دين روشن شود، بعد بررسي شود كدام دين اين انتظارها را بهتر تأمين ميكند و سپس بايد دين مورد نظر را مطرح كرد. در اين صورت بحث نيازهاي انسان و انتظارهاي او بر دين مقدم مي شود. معناي اصلي اين انديشه اين است كه انسان مخدوم، و جز انسان هر چه هست، حتي دين و خدا نيز در خدمت حيات دنيوي انسان است.
پي نوشت ها :
1.براي نمونه خواجه نصيرالدين طوسي براي اثبات ضرورت نبوت به كاركردهاي دين تمسك جسته است. (ر.ك: حسن حلي، شرح تجريد الاعتقاد، ص 346)
2. شهيد مطهري پايداري دين را بر اساس كاركردهاي آن مدلل نموده است. (ر.ك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج3، ص 384- 388)
3. ر.ك: رونالد اينگلهارت، مقدس و عرفي، ترجمه مريم وتر، ص23- 32.
4. سعيد حجاريان دقيقاً به همان دو معني اشاره نموده و بدون دليل موجه، مدعي شده است كه حكومت ديني، دين را در فرايند عرفي شدن قرار مي دهد. وي بيان ميدارد معناي اول عرفي شدن «دنيوي شدن دين» است؛ يعني عصري شدن مفاهيم ديني. معناي دوم عرفي شدن «بيكاركرد شدن دين» در عصر مدرن است. (سعيد حجاريان، از شاهد قدسي تا شاهد بازاري، ص 77-78)
5. اميل دوركيم، درباره تقسيم كار اجتماعي، ترجمه باقر پرهام، ص 51/ ر.ك: گيروشه، سازمان اجتماعي، ترجمة دكتر هما زنجانيزاده، ص 127 و 131.
6. غلام عباس توسلي، نظريه هاي جامعه شناسي، ص 217/ برو نيسلا ومالينوفسكي، نظريه علمي درباره فرهنگ، ترجمة عبدالحميد زرين قلم، ص 195.
7. جوليس گولد، و ويليام ل. كولب، فرهنگ علوم اجتماعي، جمعي از مترجمان، ص 679.
8. محمد حسين نائيني، فوائدالاصول، ج1 و 3، تأليف محمد علي كاظمي خراساني، ج3، ص 59/ محمد حسين اصفهاني، نهايهالدرايه، ج2، ص 429.
9. نائيني بيان ميدارد علل و حِكم در شريعت همان علت غايي در تكوينيات است. نائيني، فوائدالاصول، ج1، ص 273/ ر.ك: محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج7، ص 123 و ج14، ص 271- 273.
10. محسن خرازي، بدايه المعارف الاهيه في شرح العقايد الاماميه، ج1، ص 102/ محمد تقي حكيم، الاصول العامه للفقه المقارن، ص 220/ عبدالحكيم عبدالرحمن اسعد السعدي، مباحث العله في القياس عند الاصوليين، ص 105.
11. ر.ك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 341- 395.
12. نياز داراي تعاريف متعدد است، ولي ميتوان «احساس كمبود» را هسته اي اصلي آن در نظر گرفت. (فرامرز رفيع پور، جامعه روستائي و نيازهاي آن، ص 16)
13. جورج ريترز، نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ترجمة محسن ثلاثي، ص 145- 146.
14. جورج ريترز، همان، 147/ آلن راين، فلسفه علوم اجتماعي، ترجمة عبدالكريم سروش، ص 221.
15. ويليام اسكيدمور، تفكر نظري در جامعه شناسي، ترجمة جمعي از مترجمان، ص 139- 140/ كوزر و برنارد روزنبرگ، نظريه هاي بنيادي جامعه شناسي، ترجمة فرهنگ ارشاد، ص 502.
16. ر.ك: كارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمة علي اصغر مهاجر.
17. اميل دوركيم، قواعد روش در جامعه شناسي، ترجمه محمد كاردان، ص 124.
18. افلاطون، جمهور، ترجمة فؤاد روحاني، ص 83، 102 و 357- 358.
19. سيد محمد حسين طباطبائي، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ص 716.
20. همو، الميزان في تفسير القرآن، ج8، ص 247.
21. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج3، ص 384.
22. دانيل ليتل، تبيين در علوم اجتماعي، ترجمه عبدالكريم سروش، ص 152- 153.
23. همان، ص 157- 158.
24. Kritias.
25. كارل ياسپرس، اسپينوزا: فلسفه، الهيات و سياست، ترجمة خشايار ديهمي، ص 122- 123.
26. ريمون آرون، سير مراحل اساسي انديشه در جامعه شناسي، ترجمة باقر پرهام، ص 135- 136.
27. اميل دوركيم، صور بنياني حيات ديني، ترجمة باقر پرهام، ص 528.
28. ساموئل كينك، جامعه شناسي، مشفق همداني، ص 129.
29. اميل دوركيم، صور بنياني حيات ديني، ص 2-4 و 95- 96.
30. ملكلم هميلتون، جامعه شناسي دين، ترجمة محسن ثلاثي، ص 198- 199.
31. ميرچا الياده، دين پژوهي، دفتر دوم، ترجمة بهاءالدين خرم شاهي، ص 350.
32. ملكم هميلتون، جامعه شناسي دين، ص 300.
33. ويليام جيمز، دين و روان، ترجمة مهدي قائني، ص 178- 180.
ادامه دارد ....
ae