خوبم يا بيمارم؟

خودبيمارانگاري به نوعي اشغال ذهني بيمار به ترس از بيمارشدن يا اعتقاد وي مبني بر ابتلا به يک بيماري جديد گفته مي‌شود. اين ترس يا اعتقاد هنگامي ايجاد مي‌شود که بيمار نشانه‌ها يا کارکردهاي بدني را اشتباه تفسير کند. اصطلاح خود بيمارانگاري از اصطلاح طبي قديمي هيپوکوندريوم مشتق شده که به معناي زيردنده‌ها است. خود بيمارانگاري ناشي
يکشنبه، 24 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خوبم يا بيمارم؟

خوبم يا بيمارم؟
خوبم يا بيمارم؟


 





 
گفتگو با دکتر نصرالله پورافکاري*، ، درباره خودبيمارانگاري
خودبيمارانگاري به نوعي اشغال ذهني بيمار به ترس از بيمارشدن يا اعتقاد وي مبني بر ابتلا به يک بيماري جديد گفته مي‌شود. اين ترس يا اعتقاد هنگامي ايجاد مي‌شود که بيمار نشانه‌ها يا کارکردهاي بدني را اشتباه تفسير کند. اصطلاح خود بيمارانگاري از اصطلاح طبي قديمي هيپوکوندريوم مشتق شده که به معناي زيردنده‌ها است. خود بيمارانگاري ناشي از تعابير غيرواقع‌گرايانه يا نادرست بيمار از نشانه‌ها يا احساس جسمي است. گفتگوي ما با دکتر نصرالله پورافکاري، استاد روان‌پزشکي دانشگاه علوم پزشکي تبريز درباره همين بيماري است.

خود بيمارانگاري از لحاظ روان‌پزشکي چه نوع بيماري به شمار مي‌رود و سابقه آن چيست؟
 

خود بيمارانگاري در طبقه‌بندي‌هاي روان‌پزشکي از اختلالات شبه جسمي است و تاريخچه آن نيز به دوران بقراط حکيم مي‌رسد که مواردي از اين بيماري را توصيف کرده است و پس از آن نيز دانمشندان ديگري درباره آن مطالعه کردند. اين بيماري داراي سه بعد است که عبارتند از اشتغال ذهني، ترس از بيماري و اعتقاد به داشتن بيماري. به طور اختصار مي‌توان گفت که اشتغال ذهني فرد يا ترس از ابتلا به بيماري برخلاف قرائن موجود، خود بيمارانگاري است. در اين بيماري باور بيمار نسبت به مبتلابودنش باقي است و اين افراد بسيار نگران ابتلا به يک بيماري جسمي هستند و معتقدند که آن بيماري را دارند. براي مثال، فردي از سردرد مختصر شاکي است اما نخستين فکري که به سرش مي‌زند اين است که به تومور مغزي مبتلا شده و در مراجعه به پزشک درخواست نوار مغز، ام.آر.آي و سي‌تي‌اسکن مي‌کند.

پس از بروز اين مواردي که ذکر کرديد، واکنش چنين بيماراني چيست؟
 

نخستين کاري که اين افراد صورت مي‌دهند، مراجعه مکرر به پزشکان گوناگون است و به اصطلاح از اين مطب به آن مطب در حال ترددند و چون به نتيجه نمي‌رسند، باز هم پزشک عوض مي‌کنند تا ثابت کنند بيمار هستند. ويژگي جالب توجه ديگر اين بيماران اين است که هميشه يک کيسه پر از انواع راديوگرافي، نوارهاي مغزي و قلبي، تست ورزش، سونوگرافي و جواب آزمايش به همراه خود دارند.

دلايل آغاز اين بيماري چيست؟
 

خود بيمارانگاري اغلب از فقدان يک عزيز آغاز مي‌شود که فرد را مستعد اين اختلال مي‌کند، به طوري که اين افراد همواره نگران عضو خاصي از بدن‌شان هستند. به طور مثال، هميشه نگران قلب يا ريه خود هستند و به يک عضو خود بيشتر توجه مي‌کنند.

آيا هميشه يک عضو دليل اصلي بيماري اين افراد است؟
 

هنگامي که بررسي کامل روي يک عضو (براي مثال، قلب) صورت مي‌گيرد اين افراد به‌طور نسبي قانع مي‌شوند که مشکلي تهديدشان نمي‌کند، ممکن است به عضو ديگري فکر کنند و بگويند دستگاه گوارش‌مان دچار مشکل است. البته همينجا اين نکته را اضافه کنم که اين افراد اطمينان‌بخشي پزشکان را قبول ندارند و فکر مي‌کنند که پزشک‌شان قادر به تشخيص‌گذاشتن روي بيماري‌شان نيست.

سابقه چنين مشکلاتي به کجا برمي‌گردد؟
 

اين افراد اغلب در دوران کودکي بيماري جدي جسمي داشته‌اند. برخي مطالعات نيز از تحمل رفتار جسمي و جنسي در دوران کودکي حکايت مي‌کند و برخي ديگر ناتواني ابراز هيجانات متناسب را دليل بروز چنين مشکلي مي‌دانند. همچنين ممکن است پدر و يا مادري که خود مبتلا به اين بيماري بوده‌اند نيز فرزندي بيمار تربيت کرده باشند.

ميزان شيوع اين بيماري در جامعه چقدر است؟
 

شيوع اين اختلال تقريبا بين سه تا 14 درصد بيماران مراجعه‌کننده در بخش‌هاي سرپايي و بستري گزارش شده است. نکته‌اي را هم اضافه کنم که اين علايم دست کم بايد 6 ماه ادامه داشته باشد. اين اختلال در هر دو جنس زن و مرد به يک اندازه وجود دارد و بالاترين ميزان شيوع آن بين 20 تا 30 سالگي است. ناگفته نماند که در دوران اضطراب از دست دادن پدر يا مادر نيز ممکن است برخي افراد دچار چنين علايمي شوند. براي مثال، پسري که پدرش را به دليل بيماري قلبي از دست داده ممکن است پس از چند روز دچار چنين علايمي شود که البته اين مورد با خود بيمارانگاري متفاوت است.

اين بيماران چه‌جور شخصيتي دارند؟
 

ازنظر شخصيتي، اين افراد بيشتر عواطف منفي دارند و اغلب افراد ناراضي و خود ملامتگري هستند که نه خودشان را دوست دارند و نه ديگران را. همچنين اين افراد نسبت به ادراکات جسمي خودشان حساس هستند و علايم خود را به بيماري‌هاي خطرناک ربط مي‌دهند و دوسوم اين افراد نيز از اختلال شخصيت رنج مي‌برند. در دوران کودکي، اغلب اين افراد در اماکن نامطلوب بزرگ‌ شده‌اند و پدر و مادر مهرباني نداشته‌اند و احتمالا سابقه تحمل خشونت فيزيکي و يا سوءرفتار جنسي را در گذشته آنان مشاهده مي‌کنيم. البته فراموش نکنيد که برخي اوقات تشويق والدين به هنگام بيماري نيز در تشديد اين اختلال موثر است.

برخي اوقات مشاهده مي‌کنيم که دانشجويان پزشکي که با اصطلاحات و بيماري‌ها آشنا مي‌شوند نيز تصور مي‌کنند به آن بيماري دچارند. نظر شما چيست؟
 

در سال‌هاي نخست ممکن است دانشجويان پزشکي با خواندن مباحث درسي تصور کنند به آن بيماري دچارند که به آن اختلال دانشجوي پزشکي گفته مي‌شود. اين مورد از خود بيمارانگاري متفاوت است و مي‌تواند جزو تشخيص‌هاي افتراقي اين بيماري باشد.

خود بيمارانگاري ممکن است با چه بيماري‌هاي ديگري تشابه داشته باشد؟
 

در روان‌پزشکي تشخيص نادري با عنوان اختلال ساختگي داريم که ممکن است با اين بيماري اشتباه گرفته شود، به طوري که بيمار به طور عمدي برخي علايم را ايجاد مي‌کند. براي مثال، ادعا مي‌کند که تب دارد يا ادرارش خوني شده است اما همه آنها خودساخته است.

آيا تاکنون به مورد جالبي از اين بيماران برخورد داشته‌ايد؟
 

بله. چند سال پيش از بخش چشم‌پزشکي دانشگاه علوم پزشکي تبريز بيماري به بخش روان‌پزشکي معرفي شد که ادعا کرده بود روزي يک دانه شن از چشمش خارج مي‌شود. پس از چند روز که بيمار بستري شد، متوجه شديم اين بيمار يک دانه سنگ‌ريزه را ماهرانه زير پلک خود قرار مي‌دهد و به پزشکان مي‌گفت آن را از چشمش درآورده است.

آيا بيماري‌هاي تمارض و اختلال بدريختي بدن نيز با اين بيماري قابل افتراق است؟
 

بله، ممکن است در برخي موارد با مشکل تمارض مواجه باشيم و يا اينکه فرد بيمار تصور کند که جزيي از بدنش داراي مشکل است. براي مثال، فکر مي‌کند که بيني يا ديگر اعضاي بدنش مشکل دارد و مکرر آن را به دست جراحان مي‌سپارد. البته اين افراد پس از اعمال جراحي نيز هيچ‌گاه قانع نمي‌شوند که بدن‌شان مشکل خاصي ندارد.

سير اين بيماري چگونه است؟
 

اين بيماري سير مزمن و عودکننده و مقاومي دارد و ممکن است چند سال طول بکشد و مراجعات مکرر به پزشکان و حتي بستري‌شدن‌هاي متعدد و تکرار آزمايش‌هاي گوناگون در سابقه فرد وجود داشته باشد اما آنچه اهميت دارد، شيوه برخورد با اين بيماران است که هيچگاه قانع نمي‌شوند و در نتيجه از پزشک‌شان بيزار مي‌شوند و او را ترک مي‌کنند، بنابراين پزشکان اين بيماران بايد بسيار پذيرا و پرحوصله باشند و ملاقات‌هاي منظمي را براي آنان در نظر بگيرند. همچنين پيشنهاد مي‌کنيم که پزشکان عمومي مسوول پيگيري کارايي اين افراد باشند و 4 تا 6 هفته بعد از هر ملاقات براي آنها نوبت بگذارند و آنها را ويزيت کنند و با زبان ساده و قابل فهم با آنها صحبت کنند زيرا استفاده از اصطلاحات پزشکي موجب مضطرب کردن بيشتر آنها مي‌شود.

آيا ممکن است چنين بيماراني واقعا دچار بيماري شوند و پزشکان فکر کنند آنها دچار خود بيمارانگاري هستند؟
 

بله. اگر داستان چوپان دروغگو را به ياد داشته باشيد ممکن است حکايت اين افراد باشد. بنابراين در هر نوبت اين افراد بايد حتما معاينه شوند و اگر نياز به آزمايش دارند حتما درخواست داده شود.

آيا اين مشکلات با دارو قابل درمان است؟
 

درمان دارويي اضطراب و افسردگي در اين افراد کمک‌کننده است. اين داروها بايد به مدت سه ماه ادامه داشته باشد.

روان‌درماني هم موثر است؟
 

روان‌درماني نيز مي‌تواند موثر باشد ولي بسياري از اين افراد چندان اعتقادي به آن ندارند و اين درمان را کامل نمي‌کنند.

براي اين بيماران چه توصيه‌هايي پيشنهاد مي‌کنيد؟
 

اين افراد بايد از شير و ميوه به اندازه کافي مصرف کنند و غذاهاي پرادويه نخورند. همچنين دست کم روزانه 8 ليوان آب بنوشند و در دفعات متعدد اما به ميزان کم غذا بخورند. اين دستورها نشان مي‌دهد که ما بيماري آنها را قبول داريم اما نبايد به اين افراد اميدواري بدهيم که حتي مي‌توانيم آنها را درمان کنيم بلکه آنان بايد با اين اختلال کنار بيايند.

صحبت‌کردن درباره اهميت اين بيماري با آنان تاثير دارد؟
 

خير. بي‌فايده است چون اين افراد مي‌کوشند تا بيماري خود را اثبات کنند و بي‌اهميت ‌شمردن علايم بيماري سبب خشمگين شدن آنها مي‌شود. فراموش نکنيد که اطمينان‌بخشي به اين بيماران هنگامي موثر است که رابطه بيمار و پزشک در حد خوب يا عالي باشد و در هر صورت وظيفه ما بهبود کارکرد اين افراد است.

سايبر کوندريازيس، خودبيمارانگاري اينترنتي
 

پزشکان به تازگي با نوعي جديد از بيماري هيپوکندريازيس برخورد کرد‌ه‌اند که به نام سايبرکوندريازيس «خودبيمارانگاري تحت تاثير اينترنت» معروف است. اين بيماري بيشتر در ميان افرادي شيوع دارد که براي کسب اطلاعات بيشتر درباره بيماري‌ها، بهداشت و مراقبت‌هاي پزشکي پاي سايت‌هاي اينترنتي مي‌نشينند و براي آگاهي يافتن از نوع بيماري‌ها و علايم آنها در سايت‌ها جستجو مي‌کنند اما چون آگاهي و شناخت درستي درباره نشانه‌هاي بيماري‌ها ندارند به‌طور معمول علايم را اشتباه مي‌گيرند و گمان مي‌کنند دچار آن بيماري شده‌اند پس دست به خود درماني مي‌زنند. دکتر دونالد کاپرا اولين کسي بود که از لغت سايبرکوندريازيس در مقاله‌اي در سال 1999 استفاده کرد. از آن پس تحقيقات فراواني درباره اين سوژه انجام پذيرفت. با پيشرفت و افزايش استفاده از اينترنت در دنياي مدرن، تعداد مبتلايان به اين بيماري روز به روز در حال افزايش است. شايد مشکل اصلي، اينترنت نباشد بلکه مساله دستيابي آسان به اطلاعات پزشکي و درمان‌هاي دارويي است. تا به حال تحقيقي انجام نشده که نشان دهد افراد مبتلا به سايبرکوندريازيس چگونه از اينترنت استفاده مي‌کنند. در اکثر موارد اين بيماري زماني رخ مي‌دهد که يکي از اعضاي خانواده يا دوست نزديک فردي به بيماري مبتلا شده و فرد براي يافتن دلايل بروز بيماري و راه‌هاي غلبه بر آن در کتاب‌ها و اينترنت شروع به جستجو مي‌کند. پس از گذشت مدت کوتاهي که اکثرا 6 ماهه است، گهگاه فرد به اين نتيجه مي‌رسد که نشانه‌‌هاي بيماري در او هم وجود دارد و او هم مبتلا شده است و به دنبال کشف اين موضوع دچار افسردگي و آشفتگي مي‌شود و نگراني‌هاي پي در پي او را مجبور به خوددرماني مي‌کنند. در حقيقت مشکل اين افراد اين است که به مسايل بسيار بي‌اهميت که مردم به آن توجهي نمي‌کنند، بيش از حد توجه کرده و مثلا يک دل درد ساده را در ذهن خود تبديل به يک سرطان مي‌کنند يا يک سردرد گذرا را نشانه يک تومور مغزي مي‌دانند. وقتي فردي دچار بيماري سايبرکوندريازيس مي‌شود ديگر اهميت نمي‌دهد که اطلاعات پزشکي را از کجا پيدا مي‌کند؛ يک برنامه‌ تلويزيوني، يک فيلم سينمايي يا حتي يک داستان غم‌انگيز درباره بيماري فردي مي‌تواند منبع کسب اطلاعات براي او شود؛ در حالي که بسياري از اطلاعاتي که روي سايت‌هاي اينترنتي وجود دارند علمي نيستند و متاسفانه فرد مبتلا به اين اختلال از همين اطلاعات براي درمان خود کمک مي‌گيرد. مثلا او با خواندن اين مطلب که از جمله نشانه‌هاي ابتلا به ايدز: خستگي، تورم غدد و احساسات عجيب بدني است، گمان مي‌کند مبتلا به ايدز شده است. افراد مبتلا به سايبرکوندريازيس زماني که به پزشک مراجعه مي‌کنند به‌طور معمول سعي دارند پزشکشان را قانع کنند که بيمارند و تنها در صورتي حرف پزشک را مي‌پذيرند که پزشک براي آنان دليل و مدارک قانع کننده بياورد. شايد يک ام.‌آر.‌آي از شکم براي اثبات اينکه فردي بيمار‌ نباشد براي افراد مبتلا به سايبرکوندريازيس کفايت کند، اگر چه البته اکثر پزشکان تمايلي به نشان دادن سند و مدرک به بيمار ندارند.

پي نوشت ها :
 

*روانپزشک

منبع:www.salamat.com



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط