نقش مذهب تشيع در رشد فرهنگي ايران معاصر (2)

فرضيه اصلي اين تحقق اين است كه :دو قرن اخير براي ايران، قرون تكامل و ترقي بوده است و ريشه هاي انقلاب اسلامي را بايد در اين دو قرن جست و جو كرد. مكانيسم اين تغييرات، به اين شكل بوده است كه : با كشيده شدن علما- خصوصاً مراجع تقليد ـ به ميان توده هاي مردم، نوعي آگاهي ديني و باروري فرهنگي در مردم ايران
دوشنبه، 25 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش مذهب تشيع در رشد فرهنگي ايران معاصر (2)

نقش مذهب تشيع در رشد فرهنگي ايران معاصر (2)
نقش مذهب تشيع در رشد فرهنگي ايران معاصر (2)


 

نويسندگان: دكتر محمدرضا ضميري*
رضا رمضان نرگسي**




 

3.فرضيه تحقيق
 

فرضيه اصلي اين تحقق اين است كه :دو قرن اخير براي ايران، قرون تكامل و ترقي بوده است و ريشه هاي انقلاب اسلامي را بايد در اين دو قرن جست و جو كرد.
مكانيسم اين تغييرات، به اين شكل بوده است كه : با كشيده شدن علما- خصوصاً مراجع تقليد ـ به ميان توده هاي مردم، نوعي آگاهي ديني و باروري فرهنگي در مردم ايران شكل گرفت؛ بنابراين دوره قاجاريه با همه ي مشكلاتش براي مردم ايران دوره تكامل و بيداري بوده است؛ به اين معنا كه با هجوم همه جانبه ي غرب به ايران، ارتباط نخبگان ديني و عامه ي مردم بيشتر شد و با بيشتر شدن اين ارتباط، فرهنگ ايراني بيشتر رنگ الهي گرفت؛ نه به سبب آنكه از غرب ياد گرفته باشند، بلكه به سبب اين سنت الهي كه در سختي ها و مشكلاتِ مواجهه با غرب، فرهنگ بومي ايران كه البته آميخته با فرهنگ تشيع نيز بود، به مرور، در اين درگيري ها، پوست انداخت و عناصرحشوي و زوايد را از خود دور كرد. فرهنگ ايراني در مواجهه با غرب، عناصر خرافي، غير ديني و غير عقلاني را از خود دور كرد و بيشتر رنگ و بوي الهي به خود گرفت.
البته اين تحقيق ادعا ندارد فرهنگ ايراني، به يک فرهنگ خالص ديني تبديل شد، بلكه مدعي است كه تا حدّي خود را از پيرايه هاي خرافي تهي كرده، جاي آنها را با عناصر فرهنگ الهي كه همان تشيع باشد، پرنمود به اين معنا كه غالب مردم ايران، پيوستگي عميقي با مذهب تشيع داشتند و در سايه ي مذهب تشيع به سردمداري علما، به نسبت رشد و تكامل يافتند و نهضت هاي بعدي همچون تنباكو و مشروطه را شكل دادند؛ در مقابل اينان، بخش كوچكي بودند كه بيشتر از مذهب تشيع، با غرب و فرهنگ بيگانه پيوند داشتند و كمتر علقه اي به مذهب تشيع داشتند و اگر گاهي از آن دم مي زدند، بيشتر به سبب مردم و حفظ وجهه ي عمومي خود بود. اينان عمدتاً به طرف غرب گرايش يافتند و در ميان خود، عناصر فرهنگ غربي را جايگزين فرهنگ ايراني نمودند(منگنه ، 1335 ، صص3 و 6/ شيخ الاسلامي، 1351 ، ص 153).
همچنين كساني كه از اساس، اعتقادي به اسلام نداشتند و در مقابل فرهنگ غرب، شيفته آن شده بودند، و تلاش مي كردند فرهنگ غرب را به نحوي در كشور رواج دهند (ر.ک به : دولت آبادي ، 1361 ، ص401).
برخي در توجيه اين وضعيت مي نويسند:
مردمي كه از نظاره ي ملكوت آسمان و زمين و عظمت آن محروم مانده اند، دنيا و آنچه در آن است با همه ي كاستي و خردي، در ديدگانشان عظيم جلوه مي كند. آنها قبل از آن كه غرب به خانه ي وجودشان رخنه كند، آفتاب حقيقت را از دست داده و به زندگي دنيا دل بسته اند و به همين دليل، وقتي كه غرب را در پيش چشمان خود مي بينند، در قياس با آنچه دارند، بس عظيم و با شكوه مي يابند. آنها كه از سنت محروم و در بدعت غوطه ورند، بر سبيل عادت به رفتار خود صورتي ديني و آسماني مي دهند و اين صورت خشک و بي روح در رويارويي با غرب كه همه ي تعلقات الهي خود را بريده و تمام زمينه ي ديني خود را خشكانيده است، در هم مي شكند (پارسانيا، 1376 ، ص 174).
در تاريخ معاصر ايران نيز بخش كوچكي از مردم به دليل محروم بودن از آفتاب حقيقت، يا به دليل غوطه ور بودن در بدعت ها، غرب را با شكوه ديدند و در نتيجه، در رويارويي با غرب شكننده شدند؛ امّا بخش عمده ي مردم، در اين درگيري ها بيشتر به سرمايه هاي ديني خود رجوع كردند و نتيجه ي درگيري با غرب، براي آنها خالص شدن فرهنگ ملّي بود؛ به اين معني كه بخش ديني اين فرهنگ،بالندگي يافت و بخش غير ديني آن را افول كرد .(1)

4.موج اول: پويايي فرهنگي ـ سياسي
 

فرضيه اي كه در ابتداي اين مقاله مطرح شد، مدعي بود هجوم غرب به ايران، موجب عكس العمل فرهنگ تشيع و در نتيجه شكل گيري جنبش هاي اجتماعي گرديد و اين جنبش هاي اجتماعي نيز به سهم خود، علل به فعليت رسيدن نيروهاي بالقوه ي سياسي اجتماعي و فرهنگي تشيع در جامعه ي قاجاري بودند و جامعه تحت تأثير اين علل، مسيري تكاملي به سوي آرمان هاي تشيع مي پيمود. اين سير تكاملي، در حوادث اجتماعي بيشتر نمودار مي شد.
ماجراي جنگ دوم ايران و روس، يكي از مقاطعي است كه از اين حيث حائز اهميت و شايسته ي مطالعه است. نكته ي بسيار محوري در اين جنگ، اين است كه : با هجوم بيگانگان به خاک كشور اسلامي، تمام يک ملّت با وجود اختلافات قومي و حتّي داشتن زبان هاي مختلف، تحت فرهنگ تشيع و زير نمادهاي تشيع صورتي يكسان يافتند و حتّي حكومت را كه بر پايه هاي ايلي استوار بود، با خود همراه كردند.
بر خلاف نظر عده اي كه مدعي هستند حكومت، عامل صدور حكم جهاد از سوي علما بوده است، اسناد موجود، بيشتر ديني بودن اين جنگ را نشان مي دهد : صاحب روضة الصفاي ناصري در خصوص اينكه چه كسي مسبب جنگ دوم بود، معتقد است :شاه از روز اول تا آخر مخالف جدي جنگ بود، ولي براي آنكه اگر شاه با علما از در موافقت در نمي آمد، بلواي عام مي شد و كار سلطنت از دست فتحعلي شاه خارج مي گشت، شاه مجبور به موافقت شد (هدايت ، 1380، ص 7832). او در جايي ديگر اضافه مي كند :«حضرت شهريار ... از قواعد علماي اسلاميه اثنا عشريه مفصلاً اطلاعي كامل داشت. دانست كه مجتهدين اسلام خود را نايب امام (عج) و پادشاه عهد را در آن كيش نايب مناب از جانب جناب خويش همي شمردند و اگر جز اين باشد، عوام را برانگيزند؛ طرح فساد ريزند و بر حسب قانون ملّت به سلطان عهد بين علت طغيان گزينند»(همان ، ص 7831). شاه از اين مسئله به خوبي آگاه بود كه علما خود را لايق حكومت مي دانند و حكومت شاه را غاصب؛ لذا در هر مناسبتي تلاش مي كرد براي خود مشروعيتي از جانب علما دست و پا كند، (2) و به قول حامد الگار «صدور اعلان جهاد ، وظيفه ي دفاع از اسلام و مسلمانان، در آغاز سلاحي بود كه عليه فتحعلي شاه آخته شد»(الگار ، 1356، ص 125).
هيجان برپاخاسته از اين جنبش، طوري نمود يافت كه مردم اختلافات قبيله اي و قومي و ايالتي را كنار گذاشته و يكصدا تحت لواي دين فرياد زدند. نويسنده ي تاريخ روضة الصفاي ناصري در اين خصوص، در عباراتي كه خالي از تندي نيست، مي نويسد:
عوام كالانعام، كار را به جايي رسيد كه احكام علما را بر اوامر سلطان ايران رجحان دادند و گوش و جان و دل بر طاعت و اطاعت مجتهدين نهادند و كمر همت بر جهاد بربستند و بر در ارباب اجتهاد نشستند ، ... كتاب خوانان شمشير جوي شدند و قلم زنان رمح برگرفتند و عمامه ها و خامه ها به خُود و رمح بدل و عباها و قباها به خفتان و قزاكند مبدل آمد ... تا در همه ي ايران كارچنان شد كه اگر حضرت خاقان صاحبقران بر رأي علما انكار كند، اهالي ايران سلطاني برانگيزند و به مخالفت شاهنشاه اسلام برخيزند. لاجرم حضرت خاقاني با آن فرّ سليماني به متابعت ملّت محافظت دولت خواست و سپاه كينه خواه به محاربه و مجادله با سرحد داران قراباغ و آرمن برآراست(هدايت ، 1380 ، ص7836).
آيت الله سيد محمد مجاهد، خود شخصاً عازم ايران شد و در اواخر شوال 1241 هجري به تهران رسيد (همان / سپهر ، 1377 ، ص 193/ تنكابني ، [بي تا] ، ص 93).در تهران تمامي مردم به خصوص شاهزادگان و علما با حرمت تمام او را پذيرفتند. استقبال و ارادت مردم نسبت به ايشان در حدّي بود كه از هر حوضي كه وضو مي گرفت، مردم به عنوان تبرک از آن آب بر مي داشتند و فوراً حوض توسط مردم خالي مي گشت (كشميري ، 1303 ، ص 364). حضرت آيت الله، تهران را مركز ستاد فرماندهي اوليه خود قرار داد و از تهران به علماي ايالات نامه نوشت و آنها را ترغيب كرد كه درباره ي وجوب جهاد موعظه كنند و در پايتخت به او بپيوندند (هدايت ، 1380 ، ص 7831). علما مصمم بودند جنگ را آغاز كنند؛ هر چند حكومت قاجار به آنها مساعدت نكند. آنها استدلال مي كردند:
اگر پادشاه ايران در اين باب مسامحه و معاطله كند، تكليف ما كه مروجان دين مبين و حاميان شرع حضرت سيد المرسلينيم، آن است كه بالاتفاق با همه عوام و خواص اهل آفاق موافقت ورزيم و مرافقت جوييم و با سرداران دولت روسيه راه محاربت و مضاربت پوييم، اگر مغلوب شويم و مقتول آييم عواقب ما به خير و منزل و مرجع ما بهشت عنبر سرشت؛ و اگر غلبه كنيم مآل كار ما بر تحصيل مثوبات خواهد بود (همان ، ص 7830).
همان طو كه در عبارات تاريخي فوق ديديم، عامل بيگانه باعث شد اولاً مرج تقليد شيعيان جهان خود به تهران بيايد و ثانياً از طلاب و فضلا بخواهد به سراسر ايران رفته، تبليغ جهاد كنند و آنها را به جنگ عليه دشمن مشترک فراخوانند.
ملامحمد جعفر استرآبادي، آقا سيد نصرالله استرآبادي، حاج سيد محمد تقي برغاني، سيد عزيزالله طالشي و جمعي ديگر از علما (حدود چهل تن از مجتهدين) به همراه آيت الله سيد محمد در جمعه، 17 ذوالقعده 1241 اندكي پس از ورود شاه به سلطانيه، به آنجا رسيدند (همان ، ص 7835/ تنكابني ، [بي تا] ، ص 15).
دومين گروه علما از جمله ملا احمد نراقي و ملا عبدالوهاب قزويني در حالي كه كفن پوشيده بودند‌، دو روز بعد به اردوي پادشاهي رسيدند (الگار ، 1356 ، ص 129/ هدايت ، 1380 ، ص 7835).
بنابراين، ديده مي شود هجوم دشمن چگونه موجب كار فرهنگي و تبليغ ديني، آن هم در سطح گسترده، از طرف علما و رهبران ديني مي گردد.
عامل هجوم بيگانه كافر تنها علما را تحريک نكرد، بلكه به همان مقدار كه علما عكس العمل تند نشان دادند، مردم و توده ها نيز استقبال فريفتگي و دلدادگي نشان مي دادند.
طبق گزارش وزارت خارجه انگليس «مردم با ورود آيت الله سيد محمد احساسات عظيمي ابراز كردند. به سيد نمي توانستند دسترسي يابند، لكن كجاوه او را مي بوسيدند، نردباني را كه ازآن به كجاوه عروج كرده بود، مي بوسيدند و خاک غبار زيرسم قاطر حامل او را جمع مي كردند »(الگار ، همان ، ص 128).
اين وضع باعث شده بود كه اوضاع كاملاً در دست علما باشد و كار به جايي رسيده بود كه مردم تصريح مي كردند : اگر «حضرت خاقان به رأي علما انكار كند، اهالي ايران سلطاني برانگيزاند و به مخالفت شاهنشاه برخيزند» (هدايت ، 1380 ، ص 7836). اين جمله ي آشنايي بود كه در نهضت هاي بعدي (شورش ميرزا مسيح و نهضت تنباكو و مشروطه ) نيز تكرار شد.
نتيجه ي خروش دوسويه ي مردم و علما آن بود كه «فشار آنقدر بر فتحعلي شاه زياد شد كه حتّي ايشان خود را از ناصرالدين شاه در حين هيجان عليه انحصار تنباكو تنها تر يافت »(الگار ، 1356، ص 128).
بنابراين، تهديد بيگانه كافر موجب شد كه اولاً آموزه هاي ديني در بين مردم ترويج گردد و ثانياً فاصله ايمان و كفر حفظ گردد و ثالثاً مردم متوجه عدم مشروعيت دولت قاجار شده و اصل حكومت او را زير سؤال ببرند و رابعاً از همه مهم تر اينكه براي عموم مردم اين سؤال پيش آمد كه چرا علما حكومت را به دست نگيرند. امري كه شاه نيز به زيركي آن را دريافت و تلاش كرد به نوعي مردم را از علما دور گرداند. به اين ترتيب نطفه هاي معارضه و مقاومت ملت در برابر بيگانه ي مهاجم و درباري كه سست عمل مي كند، يعني سست عنصر است يا احياناً گرايش به سازش دارد، بسته مي شود .(ابوالحسني ، 1382 ، ص 106).

پی نوشت ها :
 

* استاديار دانشگاه پيام نور مسجد سليمان
** دانشجوي دكتري رشد علوم سياسي
1 ـ بايد توجّه داشت كه اين نوشتار درصدد آن است كه نشان دهد چگونه درگيري مردم ايران با غرب استعمارگر، به رشد و گسترش عناصر فرهنگ ديني در بين مردم ايران انجاميد وذكر حوادث تاريخي تنها به خاطراثبات اين نظريه است؛ دو گونه اين مقاله در صدد بيان حوادث جنبش هاي چهارگانه تاريخ معاصر نيست؛ لذا سير تاريخي اين جنبش ها و حوادث ريز اين جنبش ها، مد نظر نويسنده نيست.
2 ـ فتحعلي شاه در پاسخ به ميرزا مهدي مجتهد كه رفع محاصره مشهد را تقاضا كرده بود، در ضمن پاسخ خود به اين مجتهد مي گويد :«سلطنت ما به نيابت مجتهدين عهد و ما را به سعادت خدمت ائمه هادين، مهتدين سعي و جهد است (الگار ، همان ، ص 79 ، نقل از روضة الصفاي ناصري ، ج9 ص379).
 

منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 27
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط