معنويت و الهيات (3)

تلاش هاى چندى براى متمايز كردن «نوع» معنويت ها كه مبتنى بر معيارى الهياتى باشد صورت گرفته است. امّا صحبت از «انواعْ» اين فرض را در خود دارد كه معنويت مسيحى متكثّر است. تا اوايل دهه 1960 فرض مى شد كه همه معنويت ها اساساً يكسان هستند. اين امر ناشى از غلبه الهيات معنوى نظام مند و قياسى بود كه از
دوشنبه، 16 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معنويت و الهيات (3)

معنويت و الهيات (3)
معنويت و الهيات (3)


 

نويسنده: فيليپ شلدراك ؛ حسن قنبرى




 

3. نوع شناسى ها و معنويت
 

تلاش هاى چندى براى متمايز كردن «نوع» معنويت ها كه مبتنى بر معيارى الهياتى باشد صورت گرفته است. امّا صحبت از «انواعْ» اين فرض را در خود دارد كه معنويت مسيحى متكثّر است. تا اوايل دهه 1960 فرض مى شد كه همه معنويت ها اساساً يكسان هستند. اين امر ناشى از غلبه الهيات معنوى نظام مند و قياسى بود كه از اصولى كلّى نشأت مى گرفت. شكست اين رويكرد همراه با به رسميت شناختن ارتباط معنويت با بافت تاريخى بود كه منجر به تكثّر معنويت شد و تبديل كثرت تجربه معنوى به قاعده اى كلّى ناممكن شد. البته مى توان استدلال كرد كه وحدت بنيادى همه معنويت ها در مسيح مقدّم بر هر تكثرى است. به لحاظ مسيح شناسى همه معنويت ها به هم مى رسند. با اين حال، مسيحيت دين تجسّد است و بنابراين نمى تواند از خصوصيت موجود در تاريخ به نوعى «حقيقت بى زمان» باز گردد. هر نسلى از مسيحيان و اعضاى فرهنگ هاى گوناگون وادار مى شوند كه با شرايط زمانى و مكانى خود به انجيل پاسخ دهند.
سه تا از نوع شناسى هاى مربوط به معنويت از جهت تأكيدهاى الهياتىِ موجود در آنها شايسته توجّه ويژه اند. اول، يك تقسيم سنّتى ميان طريقه سلبى (يا الهيات آپوفاتيك) وجود دارد. دوم، تلاش هايى براى تمايز بين «ذهنيت هاى» پروتستان و كاتوليك صورت گرفته است. بالاخره، در سال هاى اخير تلاش هاى چندى براى طبقه بندى معنويت ها برحسب آخرت شناسى هاى آنها يا برحسب ارزيابى آنها از تاريخ و جهان به عنوان شرايط تحوّل معنوى در كار بوده است.

الهيات آپوفاتيك و كاتافاتيك
 

واژه هاى «آپوفاتيك» (تأكيد بر سكوت، بى تفاوتى و انكار تصاوير خدا) و «كاتافاتيك» (تأكيد بر تصاوير خدا و واقعيت مخلوق به عنوان زمينه خودآشكارسازى خدا) غالباً براى توصيف الهيات و طريقه هاى معنوى مانعة الجمع به كار مى رود. اما ريشه هاى اين تمايز، كه در نوشته هاى نويسنده اى در قرن ششم با نام مستعار ديونيسيوس مجعول جاى دارد، تمايزى جدّى را مورد ترديد قرار مى دهند. الهيات آپوفاتيك و كاتافاتيك اساساً مكمل يكديگرند. خلقتْ ظهور نفسِ خيريت خداست، چون از فيضان حيات الهى ناشى مى شود. براى مثال، مى توان خدا را تصديق كرد و او را «خير» ناميد. با اين حال، حتى تصديق مسيحىِ خدا به عنوان تثليث در نهايت خدا را ناشناختنى نشان مى دهد. عجيب اين است كه ما از طريق ارتباط با خدا درمى يابيم كه خدا دارايى ما يا متعلّق معرفت ما نيست. بنابراين، به روش «سلبى» است كه به سمت شناخت عميق تر خدا مى رويم. كاربرد معاصر واژه هاى آپوفاتيك و كاتافاتيك صرفاً براى توصيف صور مختلف نياش، گمراه كننده است. هر نوع شناسى بايد اين واقعيت را بپذيرد كه اين واژه ها مفاهيم الهياتى اى هستند كه با روش هاى فهم ما از خدا ارتباط دارند و نيز مكمّل يكديگرند.

ذهنيت هاى كاتوليك و پروتستان
 

مسيحيت كاتوليك و پروتستان صور متمايزى از آگاهى هاى دينى بهوجود آورده اند، اما آيا اين مفاهيم اساساً معنويت هاى مختلف را از هم متمايز مى كنند؟
نوع «پروتستانى»، يا ابراهيمى، بر وابستگى محض به خدا، شنيدن كلام خدا، توبه، پيامبرى و معاد تأكيد دارد. خدا متعالى و تجسّم اقتدار و اساساً آزاد است و پيوسته انسان ها را به واكنش فرا مى خواند. نوع «كاتوليكى»، يا موسوى، سفر ايمانى در اجتماع و سنّت را لازم مى داند. خدا حاضر است و با مقام كشيشى، آيين و مكان عبادت ارتباط دارد. تأكيد بر جلال خداست كه ملموس و محسوس شد. وسيله ادراكْ چشم (آيين ها) است نه گوش (بيانيه ها).
رويكرد ديگرى وجود دارد كه بر فهم هاى مختلفى از رابطه انسان با خدا به صورت بىواسطه (پروتستان) يا با واسطه (كاتوليك) تأكيد مى كند. قدرت گناه و آگاهى از جدايى از خدا، انسان را به اعتماد به يك واسطه انسانى (آيين ها و مقام كشيشى) يا به رهايى از گناه و تقصير بهواسطه اتكاى كامل به فيض خدا مى كشاند. هر دو گروه قبول دارند كه نجات با واسطه فيض و از طريق مسيح است اما مبانى آنها اساساً مختلف اند. از نظر پروتستان ها، خدا يك بار و براى هميشه گناهان را مى بخشد و نجات فقط با عملِ كاملا آزادِ خدا تحقّق مى يابد. در مقابل، معنويت كاتوليك دلالت دارد بر اين كه خدا، درحقيقت با فيض خود، واقعاً اعمال انسان را از ديدگاه الهى ارزشمند مى سازد. بنابراين جايى براى عمل انسان باقى مى ماند هرچند كه بهواسطه فيض و وابسته به آن است. اگر معنويت هاى كاتوليك از در پى خدا بودن انسان و پيشرفت معنوى وى سخن مى گويند، معنويت هاى پروتستان از خود خدا صحبت مى كنند كه در جستوجوى ما است و بر ما نازل مى شود.
اين تلاش ها براى به كار بردن واژه هاى «پروتستان» و «كاتوليك» به عنوان نوع هاى مطلق، با چند مسئله مخالفت دارد. براى مثال، دين ابراهيمى آيين ها و ظواهر دينى را به عنوان نوع هاى مبتنى بر كتاب مقدس مجاز مى شمرد و دين موسوى بر اعتماد و اميد به وعده خدا تأكيد دارد. درباره وساطت و عدموساطت بهتر است بدانيم كه شاخه هاى معينى از معنويت كه قبل از نهضت اصلاح دينى وجود داشتند بر ارتباط بىواسطه با خدا بيش از ارتباط باواسطه تأكيد داشتند و مصلحان در ديدگاه هايشان درباره نجات و ارتباط خدا با بشر توجه بيشترى به اين امور داشتند.

آخرت شناسى ها و معنويت
 

در آخر، تلاش هايى را كه براى ايجاد نوع شناسى ها برحسب نگرش به تاريخ و آخرت شناسى ها صورت گرفته است ذكر مى كنيم. كنرك به جهان «نه» مى گويد اما به تاريخ «آرى». اين چهار نوع تقدم و تأخر رتبى بر يكديگر ندارند، بلكه از اهميت و ضعف يكسانى برخوردارند.
ريچارد نيبور الهيات پيچيده ترى بهوجود آورد كه ارتباط بين مسيح و فرهنگ را از ديدگاه آخرت شناختى بررسى مى كند و چندين احتمال را از هم متمايز مى كند. ديدگاه «مسيح دگرگون كننده فرهنگ» دنيا را مثبت ارزيابى مى كند و اظهار مى دارد كه هر فسادى انحراف از خير اساسى دنياست. آخرت شناسى آن اشاره به طليعه هايى از ملكوت در تاريخ دارد كه بهواسطه فرايندهاى گوناگونى از انكار نفس تحقق مى يابند. بااين حال، تمايلى ضرورى به كمال نهايى وجود دارد. معنويت رهايى بخش در اين نوعِ آگوستينى، در ابعاد معينى از متديسم و در معنويت ايگناتيوسى جايى پيدا مى كند.
ممكن است كسى براى اعتبار بخشيدن به كار خود كه سنت هاى معنوى خاصى را در يك نوع مجزّا از نوع ديگر قرار مى دهد استدلال كند. به همين نحو، فرض هاى الهياتى كه در پشت هر نوع شناسى قرار دارند بايد مطرح شوند. پذيرش يك نوع شناسى واحد به عنوان تنها ابزار تمايز معنويت ها خطرناك است. اما تلاش هايى كه براى برجسته كردن آخرت شناسى ها و الهيات هاى تاريخ صورت مى گيرد ضرورتاً ارتباط نزديك بين تجربه معنوى و ذهنيت هاى الهياتى را به ما يادآورى مى كند.

نتيجه گيرى
 

ويژگى عميقاً تجربى الهيات در اواخر قرن بيستم، از كارل رانر تا رويكردهاى فمنيستى و رهايى بخش، تحول مهمى است در روش الهياتى كه براى قرن ها «ماتقدم» فرض مى شد. معنويت و الهيات غرب در مسير غلبه بر شكاف قديمى و اساسى اند كه ميان آنها وجود دارد. آغاز جدايى را مى توان به آغاز «الهيات فلسفى» در حدود قرن سيزدهم بازگرداند. اين جدايى با مطرح شدن پيش فرض هاى عصر روشنگرى درباره معرفت سرعت گرفت و عميق تر شد. اما در بيست سال گذشته نوعى همگرايى اساسى ملاحظه شده است، به گونه اى كه الهيات به طور كلى، به نحو روزافزونى توانسته است ريشه هاى تجربى خود را تصديق كند و معنويت جاى خود را به عنوان يك موضوع ميان رشته اى براى تحقيق در دانشگاه باز كرده است. موضوعات و روش الهياتى ضرورتاً نقش مهمى در تحقيق درباره معنويت مسيحى ايفا مى كنند. اما اين رشته به نحو روزافزونى از تاريخ، روان شناسى، دين تطبيقى و انسان شناسى اجتماعى استفاده مى كند. درباره اين كه آيا «معنويت» رشته اى تابع الهيات است، براى مثال آيا تابع الهيات آموزه اى است يا حوزه متمايزى است تحت عنوان «الهيات معنوى»، اختلاف نظرهايى وجود دارد. به نظر مى رسد كه عقيده عمده به سمت قبول اين نكته مى رود كه «معنويت» يك رشته مستقل است كه با الهيات همكارى و رابطه متقابل دارد. بنابراين، الهيات بخش اساسى مطالعه معنويت است، چون براى تفسير كامل تجربه معنوى مسيحى اهميت دارد. بااين حال، معنويت نيز به دو دليل مكمّل الهيات است: يكى اين كه پرسش هايى را مطرح مى كند كه الهيات بايد به آنها توجه كند، و دوم اين كه واقعيات تجربىِ معنويتْ اطلاعاتى را فراهم مى آورد كه براى الهيات ضرورت دارند و صرفاً از منابع آموزه اى به دست نمى آيند، چنان كه كارل رانر نيز اين نكته را خاطرنشان مى سازد.
كتاب نامه
Bechtle, R. (1985) `Convergences in Theology and Spirituality', The Way 25, 4, 305-14.
Bouyer, L. (1961) An Introduction to Spirituality, New York: Desclee.
----------- (1981) `Mysticism: An Essay on the History of the Word', in R. Woods (ed.) Understanding Mysticism, London: Athlone Press.
Bynum, C. W. (1982) esus as Mother: Studies in the Spirituality of the High Middle Ages, Berkeley: University of California Press.
Carr, A. E. (1990) Transforming Grace: Christian Tradition and Women's Experience, San Francisco: Harper.
Deidun, T. (1988) `Beyond Dualisms: Paul on Sex, Sarx and Soma', The way 28, 3, 195-205.
Duprإ, L. and Saliers, D. (eds) (1989) Christian Spirituality: Post-Reformation and Modern, London: SCM Press.
Faber, H. (1988) Above the Treeline: Towards a Contemporary Spirituality, London: SCM Press.
Gadamer, H. G. (1979) Truth and Method, London: Sheed and Ward.
Garrigou-Lagrange, R. (1937) Christian Perfection and Contemplation, St Louis: Herder Book Co.
Gutiإrrez, G. (1984) We Drink from our Own Wells: The Spiritual Journey of a People, London: SCM Press.
Hanson, B. C. (ed.) (1990) Modern Christian Spirituality: Methodological and Historical Essays, Atlanta: Scholars Press.
Kinerk, E.(1981) `Towards a Method for the Study of Spirituality', Review for Religious 40,1, 3-19.
John, O. (1988) `The Tradition of the Oppressed as the Main Topic of Theological Hermeneutics', Concilium 200, Truth and its Victims, 143-55.
Lane, D. (1985) The Experience of God, Dublin: Veritas.
Lash, N. (1986) Theology on the Way to Emmaus, London: SCM Press.
Leclercq, J. (1978) The Love of Learning and the Desire for God: A Study of Monastic Culture, London: SPCK.
Leech, K. (1977) Soul Friend: A Study of Spirituality, London: SPCK.
Leenhardt, F. (1964) Two Biblical Faiths: Protestant and Catholic, London: Lutterworth Press.
Lindbeck, G. A. (1984) The Nature of Doctrine: Religion and Theology in a Postliberal Age, London: SPCK.
Lonergan, B. (1972) Method in Theology, London: Darton, Longman and Todd.
Lossky, V. (1973) The Mystical Tradition of the Eastern Church, London: James Clark & Co. Ltd.
Louth, A. (1983) Discerning the Mystery: An Essay on the Nature of Theology, Oxford: Oxford University Press.
------------ (1989) Denys the Areopagite, London: SPCK.
Moorman, J. (1983) The Anglican Spiritual Tradition, London: Darton, Longman and Todd.
O'Donohue, J. (1987) `A Return to Virtue', Church (Spring), 48-54.
Ogden, S. (1963) The Reality of God, New York: Harper & Row.
Pannenberg, W. (1984) Christian Spirituality and Sacramental Community, London: SCM Press.
Principe, W. (1983) `Towards Defining Spirituality', Sciences Religieuses 12, 2, 127-41.
-------------- (1992) `Pluralism in Christian Spiritualit', The Way 32, 1, 54-61.
Rahner, K. (1966) Theological Investigation, 5: Later Writings, London: Darton, Longman and Todd.
------------- (1971) Theolgical Investigations, 7: Further Theology of the Spiritual Life, London: Darton, Longman and Todd.
------------- (1974) Theological Investigations, 11: Confrontations 1, London: Darton, Longman and Todd.
------------- (1984) The Practice of Faith: A Handbook of Contemporary Spirituality, (eds) K. Lehmann and A. Raffelt, New York: Crossroad.
Rorem, P. (1986) `The Uplifting Spirituality of Pseudo-Dionysius', in B. McGinn, J. Meyendorff and J. Leclercq (eds) Christian Spirituality: Origins to the Twelfth Century, London: Routledge & Kegan Paul.
Ruggieri, G. (1987) `Faith and History', in G. Alberigo, J-P. Jossua and J. A. Komanchak (eds) The Reception of Vatican II, Washington, DC: Catholic University of America Press.
Schneiders, S. (1986) `Theology and Spirituality: Strangers, Rivals or Partners?', Horizons 13, 2, 253-74.
----------------- (1989) `Spirittuality in the Academy', Theological Studies 50, 676-97.
Sheldrake, P. (1991) Spirityality and History: Questions of Interpretation and Method, London: SPCK.
Sudbrack, J. (1975) `Spirituality', in K. Rahner (ed.) Encyclopedia of Theology: A Concise Sacramentum Mundi, London: Burns & Oates.
Tanquerey, A. A. (1930) The Spiritual Life, Tournai: Desclee.
Tancy, D. (1975) Blessed Rage for Order, NewYork: The Seabury Press.
----------- (1981) The Analogical Imagination: Christian Theology and the Culture of Pluralism, London: SCM Press.
Van Ness, P.H. (1992) `Spirituality and Secularity', The Way Supplement 73, 68-79.
Veith, G. E. (1985) Reformation Spirituality: The Religion of George Herbert, London: Bucknell University Press.
Viller, M. (ed.) (1932-) Dictionnaire de spiritualitإ.
Von Balthasar, H. U. (1965) `The Gospel as Norm and Test of all Spirituality in the Church', Concilium 9, 1, 5-13.
Wainwright, G. (1986) `Thpes of Spirituality', in C. Jones, G. Wainwright and E.
Yarnold (eds) The Study of Spirituality, London: SPCK.
Williams, R. (1979) The Wound of Knowledge: Christian Spirituality from the New Testament to St. John of the Cross, London: Darton, Longman and Todd.
منابعى براى مطالعه بيشتر
Haight, R. (1979) The Experience and Language of Grace, New York: Paulist Press.
------------ (1985) An Alternative Vision: An Interpretation of Liberation Theology, New York: Paulist Press.
Lash, N. (1988) Easter in Ordinary: Reflections on Human Experience and the Knowledge of God, London: SCM Press.
Leech, K. (1985) True God: An Exploration in Spiritual Theology, London: SPCK.
Megyer, E. (1981) `Spiritual Theology Today', The Way 21, 1, 55-67.
Miles, M. R. (1988) The Image and Practice of Holiness, London: SCM Press.
Panikkar, R. (1973) The Trinity and the Religious Experience of Man, London: Darton, Longman and Todd.
Ruether, R. R. (1982) Sexism and God-Talk: Toward a Feminist Theology, Boston: Beacon Press.
Schneiders, S. (1986) `Scripture and Spirituality', in B. McGinn, J. Meyendorff and J. Leclercq (eds) Christian Spirituality: Origins to the Twelfth Century, London: Routledge & Kegan Paul.
Thompson, W. (1987) Fire and Light: The Saints and Theology, New York: Paulist Press.
See also Chapters 14, 16, 28, 29, 30, 41.

منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط