قلمرو موضوعي قرآن از ديدگاه قرآن (2)

اين آيه شريفه بيش از آيات ديگر در باب جامعيت قرآن كريم مورد توجه بوده و دلالتش بر اين موضوع از آيات ديگر روشن‌تر است. در تفسير آن، نكات بسياري در خور بحث و دقت است, از جمله دلالت آيه بر بلندي مقام پيامبران به ويژه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ؛ لكن براي پرهيز از طولاني شدن بحث, تنها نكات مرتبط با قلمرو موضوعي
شنبه، 21 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قلمرو موضوعي قرآن از ديدگاه قرآن (2)

قلمرو موضوعي قرآن از ديدگاه قرآن (2)
قلمرو موضوعي قرآن از ديدگاه قرآن (2)


 

نويسنده : مصطفي كريمي




 

آيه پنجم
 

وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّه شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلي هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء وَ هُدي وَ رَحْمَه وَ بُشْري لِلْمُسْلِمِينَ؛ (نحل: 89) و به ياد آور روزي را كه در هر امتي گواهي از خودشان برايشان برانگيختيم و تو را هم بر اين امّت گواه آورديم و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزي ست و براي مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگري است، بر تو نازل كرديم.
اين آيه شريفه بيش از آيات ديگر در باب جامعيت قرآن كريم مورد توجه بوده و دلالتش بر اين موضوع از آيات ديگر روشن‌تر است. در تفسير آن، نكات بسياري در خور بحث و دقت است, از جمله دلالت آيه بر بلندي مقام پيامبران به ويژه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ؛ لكن براي پرهيز از طولاني شدن بحث, تنها نكات مرتبط با قلمرو موضوعي قرآن را بررسي مي‌كنيم.
1. "الكتاب ". اتفاق نظر هست كه مراد از كتاب در اين آيه شريفه، قرآن عربيِ نازل شده و موجود در دست مسلمانان است، نه آنچه در "ام الكتاب " يا "لوح محفوظ " وجود دارد و اين اتفاق نظر صحيح است؛ زيرا خود آيه مي‌فرمايد: "نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ ".
2. "تبيان ". در اين واژه دو احتمال مي‌رود: مصدر باشد يا اسم. در هر صورت حالت مبالغه دارد و به معناي بيان بليغ است.86 از اين عبارت بر مي‌آيد كه خود قرآن به طور مستقيم بيانگري است؛ زيرا بيانگرِي غير مستقيم با مبالغه سازگار نيست. بنابراين، اجمالي دانستن بيان قرآن در زمينه قلمرو موضوعي آن87 درست نيست و اين مطلب با تصريح قرآن كريم به وظيفه تفسيريِ حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) 88 ناسازگار نيست؛ زيرا اولا، قلمرو بيان شده در اين آيه ويژه پيامبر اكرم و ائمه اهل بيت(سلام الله عليها) است، پس اين بيان نيز ويژه آنهاست. ثانياً، اين آيه قرآن را براي همه بر حسب سطح فهم آنان بيانگر معرفي مي‌كند؛ با اين حال، معصومان از نظر معرفت به قرآن كريم در اوج قرار دارند، لذا در برخي موارد زمينه‌ براي بيان آن بزرگواران باقي است. اين امر با بيانگر بودن قرآن كريم منافات ندارد؛ چنان‌كه علامه طباطبايي با اشاره به همين آيه (نحل:44) و عبارت "يعلمهم الكتاب " در آيه سوم سوره جمعه تصريح مي‌كند،89 تبيين و تعليم در جايي است كه مطلب في‌الجمله روشن و قابل فهم است.
3. "واو " وسط آيه، "واو " عاطفه مي‌باشد و صدر و ذيل آيه با هم مرتبط است. قسمت نخست آيه وجود گواه در هر امت و گواه بودن پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بر همه گواهان يا تمام انسان‌ها را مطرح مي‌كند و چون به علت زيادي انسان‌ها و كثرت اعمالشان و سپري شدن زمان زندگيِ آنان اين پرسش پيش مي‌آيد كه چگونه پيامبر مي‌تواند به اعمال همه انسان‌ها آگاه شود و روز قيامت در مورد آنها شهادت دهد، قسمت دوم آيه گستره موضوعي قرآن را مطرح مي‌كند تا بفهماند با نزول قرآن ‌كريم با اين گستردگي موضوعي بر حضرت، شهادت ايشان به آنچه بايد در قيامت شهادت بدهد، ميسور خواهد بود.
تفاوت زمان مورد اشاره در دو بخش آيه و مربوط بودن قسمت نخست به قيامت و قسمت دوم به دنيا دليل بر اسينافيه بودن "واو " و بي ارتباطي دو بخش نيست؛ زيرا اولاً، اصل اين است كه اجزاي يك آيه به هم پيوسته باشد؛ چون با هم نازل شده است. ثانياً، گرچه اين شهادت در قيامت صورت مي‌گيرد، تحمل آن در دنياست كما اينكه. قرآن كريم در حكايت از حضرت عيسي(علیه السلام) مي‌فرمايد: و كنتُ عليهم شهيداً ما دمت فيهم و لمّا توفيتني كنتَ انتَ الرقيب عليهم و انت علي كل شيء شهيد؛ (مائده: 117) تا وقتي در ميانشان بودم. بر آنان گواه بودم، پس چون روح مرا گرفتي، تو خود بر آنان نگهبان بودي، و تو بر هر چيز گواهي.
4. التفات در آيه شريفه دلالت دارد كه قرآن كريم تنها براي پيامبر ـ و به تبع آن حضرت براي معصومان (سلام الله عليها) ـ تبياناً لكل شيء است؛ زيرا طبق قواعد عربي مي‌بايست "الكتاب " در آيه شريفه بدون فاصله، بعد از فعل "نرلنا " مي‌آمد؛ چون مفعولٌ به است و مقدم بر ظرف و جار و مجرور مي‌باشد؛ حال آنكه جار و مجرو يعني "عليك " بر آن مقدم شده كه حاكي از نكته‌اي است. نكته اين است كه قرآن كريم تنها براي تو بيانگر همه چيز است. و تنها خود پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم(سلام الله عليها) اين گونه مورد خطاب قرآن‌اند.
چنان‌كه گذشت، طبق روايات، قرآن كريم علاوه بر ظاهر، باطني دارد. نيز روايات دلالت دارد جز معصومان، كسي نمي‌تواند به فهم تمام ظاهر و باطن قرآن برسد. از جمله بنا به نقل صحيح امام صادق(علیه السلام) فرموده اند: ما يَسْتَطِيْعُ اَحَدٌ اَنْ يَدَّعِي، اَنَّهُ جَمَعَ الْقُرآنَ كُلَّهُ ظاهِرَهُ وَ باطِنَهُ اِلاَّ الْاُوصِياءُ؛90 كسي غير از اوصيا نمي‌تواند ادعا ‌كند كه فهم تمام ظاهر و باطن قرآن را گرد آورده است.
همچنين در روايات آمده است: "اِنَّما يَعْرِفُ القُرآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ؛91 حقيقت قرآن را كسي در مي‌يابد كه مخاطب آن است.
از مجموع اين دليل‌ها و شواهد انحصار فهم آن به معصومان(سلام الله عليهم) استفاده مي‌شود كه قرآن كريم علاوه بر شأن هدايتي براي تمام مردم، شأن ويژه براي آنان دارد كه با داشتن بطن آن را ايفا مي‌كند.
4. "كل شئ ". واژه "كل " عموميت دارد و "شئ " اطلاق، و اگر قرينه‌اي نباشد، بايد به اطلاق آيه ملتزم بود. برخي معتقدند كه كل در آيه شريفه بيانگر شمول و عموميت نيست، بلكه براي تكثير و تفخيم است. بنابراين، منظور آيه آن است كه قرآن بيانگر بسياري از امور است نه تمام آن. گواهِ مطلب اين است كه در مورد نزول عذاب بر قوم عاد مي‌فرمايد: تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ ربّها؛ (احقاف: 25) همه چيز را به دستور پروردگارش
ويران مي‏كند. حال آنكه خداوند همه چيز عالم را خراب نكرد؛ بلكه تنها خانه‌هاي قوم عاد ويران نمود.92
اين قياس درست نيست، زيرا پيش و پس از "كُلَّ شَيْءٍ " در آيه 25 سوره احقاف آشكارا نشان مي‌دهد كه مراد از "كل شيء " همه چيز در وادي قوم عاد از انسان‌ها و خانه ها و اثاث منزل است. دقت به تمام عبارت آيه‌هاي 24 و 25 سوره اين مدعاي ما را روشن مي‌كند. بنابراين در عموميت واژه "كل " ترديد نيست؛ و "شئ " نيز اطلاق دارد، مگر دليل قطعي بر خلاف داشته باشيم. با توجه به آنچه گذشت، عموميت و اطلاق "كل شيء " مقيد به اموري است كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اهل بيت(س) در اجراي رسالت خود بدان نياز دارند.
در نتيجه:
پذيرفتن عموميت و اطلاق آيه به صورت همه جانبه مانند كار ابن مسعود93 صحيح نيست؛ زيرا آمدن معارفي بيش از مقدار نياز حضرت محمد و امامان(س) در رسالتشان، ضرورت ندارد و شايد بي‌فايده است.
محدود كردن اطلاق شئ به امور هدايتي94 نيز دليل ‌كافي ندارد و درست نيست گفته شود: خود آيه 89 سوره نحل و آيات ديگر، هدف قرآن را هدايت انسان‌ها به سعادت معرفي مي‌كند؛ زيرا اولاً، مقيد كردن "كل شيء " به امور مرتبط با سعادت انسان بر خلاف دلالت خود آيه 89 سوره نحل است؛ زيرا اگر تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء بيان براي امور هدايتي باشد، اين عبارت به معناي "هديً للمسلمين " است و آمدن "هديً " در آيه تكرار خواهد بود. حال آنكه اصل بر عدم تكرار در آيه است. ثانياً، اين ديدگاه از اهداف فرعي قرآن غفلت كرده است. قرآن علاوه بر هدف اصلي يعني هدايت و سعادت انسان، اهداف فرعي نيز دارد كه براي بهتر شدن زندگي انسان بيان آن ضروري است. مثلاً برقراري عدالت و بسط معنويت در جامعه غير از آثار آخرتي،‌ آثار دنيايي نيز دارد و سبب آرامش خاطر انسان‌ها مي‌گردد. در سايه عدالت فردي، غير معتقد به خدا نيز به آرامش مي‌رسد. بنابراين اگر هدايت به سعادت را هدف اصلي قرآن بدانيم، نمي‌توان "شئ " را مقيد كرد، به ويژه آنكه آيه در مقام بيان است و خود قيدي نياورده است. ثالثاً، قرآن كريم براي مردم هدايت است؛ ولي براي معصومان(س) شأن هدايتگري دارد. آن بزرگواران براي هدايت ‌كردن بيش از آنكه مردم براي هدايت شدن لازم دارند، نيازمند احكام و معارف الهي‌اند. شايد با عنايت به اين جهت باشد ‌كه يكي از انديشوران قرآني معتقد است با وجود اينكه آنچه از طريق وحي در اختيار مردم قرار مي‌گيرد محدود است؛ لكن آنچه پيامبران از طريق وحي دريافت مي‌كنند گسترده است و برخي آيات و روايات دلالت دارد كه نه تنها پيامبر، بلكه كساني هستند ‌كه به تمام آنچه هست و خواهد بود آگاه‌اند.95 پيامبر و امام بايد به پرسش‌هاي مردم نيز پاسخ دهند.
بنابراين، آيه شريفه به شأن قرآن كريم براي حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره دارد كه بايد به وسيله آن مردم را هدايت كند. در روايات نيز براي قلمرو گسترده و بيش از امور هدايتي قرآن به اين آيه شريفه استناد شده است96 كه برخي از آنها صحيح السند‌اند؛97
از جمله:
1. در اصول كافي با سند صحيح98 آمده است كه امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ ـ عَزَّ ذِكْرُهُ ـ ... خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ خَلْقَكُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض وَ نَبَأَ مَا قَبْلَكُمْ َ و فَصْلَ مَا بَيْنَكُمْ وَ خَبَرَ مَا بَعْدَكُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّه وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ؛99 همانا خداوند ـ كه يادكردش گرامي‌باد ـ ... كتاب‌هاي آسماني را به كتاب شما پايان داد و بعد از آن كتابي نيست و هر چيزي و آفرينش شما و آسمان‌ها و زمين و خبرِ پيش از شما و حكم كننده بين شما و خبرِ پس از شما و امور مربوط به بهشت و جهنم و آنچه را بدان نياز داريد در آن بيان فرود آورده است.
2. با سند موثق،100 محمد بن يحيي از محمد بن عبد الجبار از ابن فضال از حماد بن عثمان از عبد الأعلي بن أعين روايت مي‌‌كند ‌كه از امام صادق(علیه السلام) شنيدم كه فرمود:
أنا أعلم كتاب الله وفيه بدء الخلق، وما هو كائن إلي يوم القيامه، وفيه خبر السماء وخبر الأرض، وخبر الجنه وخبر النار، وخبر ما كان، و خبر ما هو كائن، أعلم ذلك كما أنظر إلي كفي، إن الله يقول: " فيه تبيان؛101 من به ‌كتاب خدا آگاهم و آغاز آفرينش و آنچه تا روز و خبر آسمان و خبر زمين و خبر بهشت و آتش و خبر آنچه بوده و آنچه خواهد بود در آن هست من اين را همانند ‌كف دست خود مي‌دانم خداوند مي‌فرمايد در قرآن بيان همه چيز هست.
3. در محاسن برقي با سند صحيح آمده است امام صادق عليه السلام فرموده اند:
إن الله عزوجل أَنْزَلَ فِي الْقُرْآنِ تِبْيَاناً لكُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّي وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهّ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْعِبَادّ حَتَّي ما يَسْتَطِيعَ عَبد يَقُولُ لَوْ كَانَ في الْقُرْآنِ هَذَا إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِيه؛102 خداوندِ شكست‌ناپذير و والا مقام در قرآن كريم بيان هر چيزي را فرود آورده است، حتي به خدا سوگند از هيچ چيزي كه بندگان بدان نيازمندند، در آن فروگذار نكرده است، تا بنده‌اي نتواند بگويد كاش اين در قرآن كريم مي‌بود، جز اينكه خداوند در آن فرو فرستاده است.
نتيجه: با توجه به اطلاق آيه شريفه و ارتباط دو قسمت آن و رواياتي كه در تفسير آن آمده است مي‌توان گفت اين آيه بر تبيان بودن قرآن نسبت به همه چيز براي حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره دارد.

آيه ششم
 

وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَي بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ ءامَنواْ أَن لَّوْ يَشَاء اللّهُ لَهَدَي النَّاسَ جَمِيعًا وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُواْ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَه ..َ؛ (رعد: 31) و اگر قرآني بود كه كوه‌ها بدان روان مي‏شد يا زمين بدان قطعه قطعه مي‏گرديد، يا مردگان بدان به سخن درمي‏آمدند باز هم در آنان اثر نمي‏كرد. نه چنين است؛ بلكه همه امور به خدا وابسته است. آيا كساني كه ايمان آورده‏اند، ندانسته‏اند كه اگر خدا مي‏خواست، قطعاً تمام مردم را به راه مي‏آورد؟! و كساني كه كافر شده‏اند، پيوسته به سزاي آنچه كرده‏اند، مصيبت كوبنده‏اي به آنان مي‏رسد... .
در اينكه مراد از قرآن در اين آيه شريفه قرآن نازل شده به پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است يا چيز ديگر، دو نظر ‌كلي وجود دارد:
1. آيه شريفه بيانگر ويژگي‌هاي قرآن نازل شده است.103 براي اين نظر به روايتي استناد شده است ‌كه در آن امام كاظم(علیه السلام) ضمن بيان اين كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، علم تمام انبيا را به ارث برده است و آگاهتر از تمام آنهاست به اين آيه شريفه استناد كرده، مي‌فرمايند:
وَ قَدْ وَرِثْنَا نَحْنُ هَذَا الْقُرْآنَ الَّذِي فِيهِ مَا تُسَيَّرُ بِهِ الْجِبَالُ وَ تُقَطَّعُ بِهِ الْبُلْدَانُ وَ تُحْيي بِهِ الْمَوْتَي وَ نَحْنُ نَعْرِفُ الْمَاءَ تَحْتَ الْهَوَاءِ؛104 و به تحقيق ما قرآني را وارثيم كه در آن چيزي است كه كوه‌ها بدان روان مي‏شود و زمين بدان قطعه قطعه مي‏گردد يا مردگان بدان به سخن درمي‏آيند. و ما آب زير جوّ را مي‌دانيم.
2. مراد قرآن فرضي است و چنان‌‌كه ذيل آيه دلالت دارد، منظور اين است كه اگر قرآني با اين ويژگي نازل مي‌شد، باز آنها ايمان نمي‌آوردند و روايتي ‌كه در آن به اين آيه استناد شده, ضعيف است. 105
طبق تفسير نحست، آيه شريفه بر اشتمال قرآن بر اموري بيش از معارف مورد نياز براي هدايت، دلالت خواهد كرد؛ و طبق نظر دوم آيه مربوط به قرآن نازل شده نيست. ديدگاه دوم به واقع نزديك‌تر و روايت مورد استناد واقعاً ضعيف است.106 بنابراين، آيه شريفه مربوط به قلمرو موضوعي قرآن ‌كريم نيست.

آيه هفتم
 

قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا؛ (اسراء: 88) بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهند آورد؛ هرچند برخي از آنها پشتيبان برخي ديگر باشند.
قرآن كريم معجزه الهي است107 و اين امر با تحدي آن ثابت مي‌شود. آيات متعدد قرآني با صدايي رسا از همگان مي‌خواهد، اگر در الهي بودن آن شك دارند، با همكاري فكري و معنوي خود، همانند قرآن،108 ده سوره109 يا دست كم يك سوره110 مانند سوره‌هاي آن بياورند. آيه شريفه، در پايان از ناتواني هميشگيِ ‌انسان‌ها و جنيان از همانندآوري خبر مي‌دهد. تاريخ نشان نداده كه كسي بر اين امر موفق شده باشد. آيات تحدي به تمام قرآن, با دلالت التزامي‌بر گستردگيِ قلمرو موضوعي قرآن دلالت دارد؛ زيرا قرآن كريم بايد از تمام جهات از جمله گستره و قلمرو موضوعي معجزه باشد. علامه طباطبايي اشاره دارد ‌كه قرآن براي فرد بليغ در بلاغت و فصاحتش و براي حكيم در حكمتش و براي دانشمند در دانشش و براي عالم اجتماعي در مسائل اجتماعي و براي قانون‌گذار در قانون‌گذاري و براي سياسمتداران در سياست‌شان و براي حاكمان در حكمراني‌شان و براي همه عالميان، در حقايقي مانند امور غيبي معجزه است و معارف دقيق الهي، فلسفي، اخلاق فاضله، قوانين ديني و فرعي از عبادت‌ها، معاملات, امور اجتماعي و... را دارد.111
برخي از قرآن‌پژوهان نيز، يكي از وجوه اعجاز قرآن را، اعجاز در محتوا و اشتمال آن بر علوم فراوان دانسته و به آيه 49 قصص استناد كرده‌اند112 كه به همانند‌آوري در باب هدايت تحدي مي‌كند: قل فأتوا بكتاب من عندالله هو اهدي منهما اتبعه ان كنتم صادقين؛ (قصص: 49) بگو: پس اگر راست مي‌گوييد، كتابي از جانب خدا بياوريد كه از اين دو هدايت‌كننده‌تر باشد تا پيرويش كنم. دلالت اين آيه بر جامعيت در محتوا بدين جهت است كه آيه خواسته است كتابي بياورند كه بهتر و بيشتر از قرآن كريم هدايتگر باشد. آنچه در هدايت نقش دارد محتوا و معارف است.
دلالت آيات بر شأن هدايتگري قرآن براي حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) چنان‌كه گذشت، ظاهر آيات 38 و 59 سوره انعام, آيه 111 يوسف , آيه 89 نحل و آيات تحدي به ‌كل قرآن ‌كريم، مربوط به قلمرو موضوعي قرآن ‌كريم است و ظاهر آنها دلالت دارد ‌كه همه چيز در آن آمده است. اما بي‌شك قرآني كه در دست ماست، با دلالت لفظي، تمام امور ديني و هدايتي را در بر نمي‌گيرد، تا چه رسد به فراگيري همه چيز. حتي تعداد ركعت هاي نماز هاي واجب ـ نخستين فرع و ستون دين ـ در ظاهر الفاظ قرآن نيامده است.113 نيز ظاهر قرآن ‌كريم نه تنها نام و احوال همه پيامبران؛ بل‌كه تعداد آنها را بيان نمي‌‌كند.114 از اين رو، نمي‌توان پذيرفت كه مراد از كتاب و حديث در اين آيات، همين قرآن كريم با دلالت لفظي باشد و نمي‌توان به اطلاق آيه نيز اخذ كرد. بنابر اين بايد يكي از چند امر ذيل را پذيرفت:
1. مراد از كتاب و حديث در اين آيات، قرآن موجود در لوح محفوظ است نه قرآن نازل شده؛
2. مراد ظاهر و باطن قرآن نازل شده است نه ظاهر تنها؛
3. مراد از "تبيان كل شيء " بيان اجمالي يا كليات امور است؛
4. دلالت قرآن بر همه چيز تنها لفظي نيست؛
5. اطلاق " كل شيء " در آيات مقيد است.
اين آيات مربوط به شأن هدايتگري قرآن براي پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره دارد. و قرآن كريم با ظاهر و باطن خود تمام امور مورد نياز آن حضرت و امامان معصوم(س) در اجراي رسالت را بيان فرموده است؛ زيرا از اين آيات بر مي‌آيد ‌كه:
1. با عنايت به سياق اين آيات مراد از كتاب و حديث، قر‌آن فرود آمده بر پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است، نه قرآن در لوح محفوظ، به ويژه عبارت " نَزَّلْنا علي‌ك " در آيه 89 سوره نحل كه نشان مي‌دهد كتاب بر آن حضرت نازل شده است.
2. "تفصيلاً " در آيه 111 سوره يوسف و "تبياناً " در آيه 89 سوره نحل دلالت دارد كه بيان قرآن درباره كل شيء روشن است؛ چون تفصيل از فصل به معناي جدا كننده دو چيز است و تبياناً مبالغه در بيان است ‌كه هيچ‌ يك با بيان اجمالي سازگار نيست. بنابراين، باور به بيان اجماليِ قرآن در اين امر درست نيست.
3. سياق آيه 89 سوره نحل دلالت دارد كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصياي حضرت آگاه به اين قلمرو است و مراد آيه اين است كه به واسطه كتابي كه بر تو نازل شده و بيان هر چيز است، مي‌تواني به حقيقتِ اعمال و نيّت همه انسان‌ها آگاه شوي و روز قيامت گواهي بدهي. اين مطلب با عنايت به دلالت روايات بر وجود بطن براي قرآن ‌كريم و ناتواني از فهم تمام ظاهر و باطن قرآن جز براي پيامر ا‌كرم و اوصياي حضرت(س), آش‌كار‌تر نمي‌شود.
4. عبارت "كل شيء " در آيات اطلاق دارد و اصل بر اين است كه مفسر بايد در حد امكان بكوشد اطلاق را حفظ ‌كند و آن را قيد نزند، چنان‌كه اصل بر اين است كه دلالت ظاهري آيه را تأويل نبرد. به ويژه با عنايت به اين‌كه روايات متعدد ـ كه برخي از آنها قابل اعتمادند‌ ـ بر شمول قرآن در مورد امور غير هدايتي دلالت دارند.115 بنابراين بدون دليلِ يقين‌آور نبايد اطلاق آيه را به امور هدايتي مقيد كرد.
5. روايات مربوط به قلمرو موضوعي قرآن116 دلالت دارند ‌كه بيان جامع قرآن ويژه پيامبر و اهل بيت(س) است و شامل امور مورد نياز آنهاست. اين روايات چهار دسته‌اند: دسته اول بدون اشاره به عالمان به قلمرو موضوعي قرآن, بيان مي‌‌كند ‌كه خبر گذشته و آينده و هرچه در آسمان‌ها و زمين است، در قرآن كريم وجود دارد. دسته دوم ضمن بيان جامعيت قرآن ‌كريم اشاره دارد ‌كه عقل انسان‌هاي عادي به آن نمي‌رسد. دسته سوم اشاره دارد همه چيز در كتاب و سنت آمده است. دسته چهارم ـ كه بيشترين تعداد اين روايات را شامل مي‌شود ـ به نحوي اشاره دارد كه بيان همه چيز در قرآن كريم، ويژه معصومان(س) است. در خبر موثقي117 امام صادق(علیه السلام) فرموده‌اند: فيه خبركم وخبر من قبلكم وخبر من بعدكم وخبر السماء والارض، ولو أتاكم من يخبركم عن ذلك لتعجبتم؛118 در آن قرآن خبر پيش از شما و پس از شما و خبر آسمان‌ها و زمين آمده است، و اگر ‌كسي از آنچه در قرآن هست به شما خبر دهد، تعجب خواهيد ‌كرد.

نتيجه
 

آيات مربوط به قلمرو موضوعي قرآن كريم به شأنِ هدايتگري قرآن براي معصومان(سلام الله عليهم) اشاره دارد. اين گستره موضوعي مربوط به ظاهر و باطن قرآن و ويژه آن بزرگواران است.

پي نوشت ها :
 

86. ر.ك: محمود بن عمر الزمخشري، الكشاف في تفسير القرآن، ج 2، ص 589؛ محمود آلوسي، ‌روح‌ المعاني‌ في‌ تفسير القرآن‌ العظيم‌ و السبع‌ المثاني‌، ج 8، ص 316.
87. محمد بن حسن الشيخ الطوسي، التبيان في تفسير القرآن، محمود بن محمد بن محمد الزمخشري، همان، ج 2، ص 481 و 516.
88. مي‌فرمايد: وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (نحل: 44).
89. محمد حسين طباطبايي, الميزان, ج3, ص85.
90. محمد بن يعقوب الكليني، همان، ج 1، كتاب الحجه، "باب انه لم يجمع القرآن كلّه الا الائمه "، ح 2.
91. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 46، ص 349.
92. ر.ك: محمود آلوسي‌، روح‌ المعاني‌ في‌ تفسير القرآن‌ العظيم‌ و السبع‌ المثاني‌، ج 10، ص 316.
93. ر.ك: محمد بن جرير الطبري، جامع البيان في تفسير القرآن، ج 14 ص 90.
94. ر.ك: محمد بن يعقوب، تنوير المقباس عن تفسير ابن عباس، ص 229؛ جلال الدين سيوطي، الدرالمنثور، ج 4، ص 589؛ ابي علي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، ج 5 - 6، ص 586؛ فخرالدين الرازي، همان، ج 2، ص 98؛ ابوحيّان الاندلسي، بحرالمحيط في التفسير، ج 6، ص 582؛ محمود آلوسي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، ج 8، ص 216؛ سيد قطب، في ظلال القرآن، رشيد رضا، المنار، ج 7، ص 395؛ محمد بن طاهر ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج 1، ص 253، محمد بن عبدالحق بن عطيه، المحرر الوجيز، ج 3، ص 452.
95. ر.ك: محمد تقي مصباح يزدي، معارف قرآن (1-3)، ص 406.
96. ر.ك: محمد بن الحسن الصفار قمي، بصائر الدرجات، ص 128، جزء سوم، باب ششم، احاديث 2 تا 7؛ فرات كوفي، تفسيرفرات‏الكوفي ص146؛ محمد باقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 26، ص 65، ج 35، ص 433 و ج 89،
ص 103.
97. ر. ك: محمد باقر مجلسي، مرآه العقول، ج 1، ص 202. در سند اين حديث?محمد بن يحيى، محمد بن عبد الجبار، ابن فضال، حماد بن عثمان و عبد الأعلى بن أعين آمده است كه همگي امامي و ثقه‌اند.
98. محمد باقر مجلسي، همان، ج3، ص 157.
99. محمد بن يعقوب كليني، كافي، ج 1، ص 269، ح 3.
100. تمام راويان اين روايت جز ابن فضال امامي‌و ثقه‌اند وي فطحي مذهب ولي ثقه است.
101. محمد بن يعقوب كليني، كافي، ج 1، ص 61.
102. احمد بن محمد بن خالد البرقي، المحاسن، ج 1، ص 267. شبيه اين روايت در كافي، ج1، ص59 با سند صحيح آمده است.
103. شيخ طوسي گويد: از پيامبر اكرم (ص) خواستند معجزه‌اي بياورد كه كوه با آن حركت كند و اين آيه نازل شده و بيان كرد كه اگر به واسطه چيزي كوه حركت كند همين قرآن است. ر.ك: التبيان في تفسير القرآن، ج 6، ص 252.
104. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج 1، ص 226?
105. ر.ك: محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج 11، ص 505.
106. مجلسي روايت را مجهول مي‌داند. ر.ك: محمد باقر مجلسي، مرآه العقول، ج3، ص 21.
107. درباره معجزه الهي بودن قرآن ر. ك: عبدالله الدراز، النبأ العظيم، ص20-32.
108. ر.ك: طور: 33 ـ 34.
109. ر. ك: هود: 13.
110. بقره: 22 ـ 23.
111. ر.ك: محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج 1، ص 60 ـ 61.
112. ر. ك: جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، معترك الاقتران في اعجاز القرآن، ص 12ـ 16؛ عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن كريم، قرآن، در قرآن، ج 1، ص 137؛ محمد تقي مصباح يزدي، راه و راهنماشناسي، ص 130؛ محمد هادي معرفت، التمهيد، ج 4، ص 29؛ محمدحسين حسيني تهراني، نور ملكوت قرآن، ج 2، ص 22.
113. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج35، ص210.
114. كه طبق روايات 124 هزار نفر بوده‌اند. " ر.ك: محمد بن الحسن الصفار قمي، بصائر الدرجات، ص 121، جزء سوم باب " ناب نادر من الباب " حديث 2.
115. ر.ك: علي‌ بن‌ جمعه عروسي‌ الحويزي‌، همان، ج 3، ص 74 ـ 76.
116. از باب نمونه ر.ك: همان. در اين كتاب (نور الثقلين) 19 روايت آمده است كه برخي صحيح السند‌اند.
117. محمد باقر المجلسي، مرآه العقول، ج 12، ص 479.
118. محمد بن يعقوب كليني، كافي، ج 2، ص 599؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 19، حديث 18؛ علي‌ بن‌ جمعه العروسي‌ الحويزي‌، همان، ج 3، ص 77، حديث 189.
 

منابع :
فصلنامه علمي - تخصصي قرآن شناخت، سال اول، شماره دوم
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت: samsam



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط