شهرستانى، سنّى اشعرى يا شيعى باطنى؟ (2)

يكم. وى طعن اماميه نسبت به صحابه را نپذيرفته است و مى نويسد: «قرآن عدالت صحابه و رضايت خدا از آنان را ثابت مى كند». وى سپس روايت عشره مبشره را نقل مى كند.
پنجشنبه، 26 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهرستانى، سنّى اشعرى يا شيعى باطنى؟ (2)

شهرستانى، سنّى اشعرى يا شيعى باطنى؟ (2)
شهرستانى، سنّى اشعرى يا شيعى باطنى؟ (2)


 

نويسنده:مهدى فرمانيان




 
اما مواردى كه باعث مى شود اين تفكر تا حدى متزلزل شود از اين قرار است:
يكم. وى طعن اماميه نسبت به صحابه را نپذيرفته است و مى نويسد: «قرآن عدالت صحابه و رضايت خدا از آنان را ثابت مى كند». وى سپس روايت عشره مبشره را نقل مى كند.
دوم. شهرستانى نقل مى كند كه امام صادق از آنچه رافضه مى گويند، مثل غيبت و رجعت و بداء، بيزار است. ولى بايد توجه كرد كه اولاً اينها تماماً افكار اماميه است، نه اسماعيليه; و ثانياً غيبت امامان اسماعيلى هميشه همراه با حجت است، مثل همان نايبان خاص اماميه در غيبت صغرى، و وقتى سلسله امامان تاقيامت وجود دارند، نيازى به رجعت نيست. بداء هم اصل مستمسك اماميه است براى عدم امامت اسماعيل. پس آنچه در ملل و نحل وجود دارد بر ضد اماميه است نه اسماعيليه. باقى مى ماند يك جمله از شهرستانى كه در پايان نقل اقوال اسماعيليان و فصول اربعه حسن صباح مى نويسد:
چه بسيار با اين جماعت در باب مقدمات مذكور مناظره كردم... چه بسيار درباره احتياج ]انسان به معلم و امام[ از اين جماعت پرسيدم و گفتم: آن كه به او احتياج است كجاست؟... معلم را بدان منظور خواهند كه تعليم دهد. اينان درِ تقليد گشوده و هيچ عاقلى نمى پسندد كه بدون بصيرت به مذهبى معتقد شود ... .
مشكل شهرستانى و مثل او، غزالى و فخر رازى در همين نكته نهفته است كه اگرچه عقل راهنما است ولى كافى نيست و به معلم احتياج است; پس او كجاست؟ و اين همان مشكلى است كه اماميه بعد از غيبت امام زمان دچار آن شد و حتى عده اى را واداشت كه براى رفع حيرت، كتاب بنويسند و اين بحث هنوز هم ادامه دارد. مطلب ديگر اين است كه شهرستانى مى نويسد: در هر امتى از امم اقوامى مثل اباحه گران، زنادقه و قرامطه وجود دارند كه تشويش در دين از طريق آنها صورت گرفته است و فتنه مردم وابسته به آنهاست.
در اين جا شهرستانى به قرامطه تاخته و فتنه و تشويش در دين را به آنان نسبت داده است. اين مطلب، با وجود اختلاف شديد قرامطه با فاطميون و سپس نزاريان، هيچ ايرادى را به شهرستانى وارد نمى كند; چرا كه نسبت قرامطه به اسماعيليان، نسبت اسماعيليان به اثناعشريه است و همان قدر كه اماميه به اسماعيليه روى خوش نشان مى دهد، نزاريان به قرامطه روى خوش نشان مى دهند.
پس تا اين جا دريافتيم ملل و نحل شهرستانى مطلبى را كه دالّ بر ضديّت با اسماعيليه باشد ندارد و آنچه هست، بايد با توجه به عقايد نزاريان، مخصوصاً دعوت جديد حسن صباح نگريسته شود.

2. مصارعة الفلاسفه:

اگر چه در ابتداى مصارعة، شهرستانى عهد كرده است كه بر طريق حكمت حكما طى طريق كند و طبق مشى آنان جواب بوعلى را بدهد، ولى از چند جمله مصارعة و از چند تصريح خواجه نصير در مصارع المصارع مى توان تمايل او را به اسماعيليان دريافت. با اين همه، اين را كه تمام اين كتاب با كلام سنتى اسماعيليه منطبق است.
يكم. شهرستانى در مصارعه مى نويسد:
بعضى از حكما قائل اند غناى اكبر براى كسى است كه خلق و امر دست اوست. خداوند بالاتر از آن است كه توصيف به تمام شود، چه برسد به نقص. او متمم هر تامى است و مكمل هر ناقصى است... ولى اين حرف بايد در هر صفتى حتى وجود هم طرد شود. او موجود است يعنى موجد هر موجودى است و واجب الوجود است يعنى موجِب هر وجودى است; عالِم است يعنى معلم هر عالمى است و قادر است به معناى اين كه مقدر هر قادرى است، كه اين مطلب منهاج آن مرد ]ابن سينا[ نيست و اگر اين مذهب بوعلى بود نبايد حكم به عموم وجود و شمول آن كند.
خواجه نصير در مصارع المصارع جواب مى دهد:
آنچه او مى گويد مذهب تعليميان است. آنان قائل اند كه خداى متعال نه موجود است نه معدوم، بلكه او مبدأ وجود و عدم است و همچنين در هر متقابلى و مترتبى خداوند بلندمرتبه تر از آنهاست بلكه حاكم بر متقابلان و مترتبان است.
خود شهرستانى در نهاية الاقدام مى نويسد: «از بعضى حكما نقل شده كه درباره صفات بارى گفته اند: او اوست، نه موجود است نه معدوم و... و اين مذهب غاليان وباطنيه هم هست». وى در ادامه مى نويسد:
طايفه اى از شيعه قائل اند كه تعطيل در اسماى حسنى جايز نيست، مثل تشبيه... . على(علیه السّلام) درباره توحيد خداوند مى فرمايد: «لايوصف بوصف... لكنا نطلق الاسماء بمعنى الإعطاء فهو موجود بمعنى انه يعطى الوجود و عالم بمعنى أنه واهب العلم للعالمين...» و به محمد بن على باقر نسبت داده شده كه مى فرمود: عالم است يعنى واهب العلم است... و اين تعطيل نيست... .
دوم. شهرستانى در بحث حدوث عالم مى نويسد: «مذهب ارسطو و فلاسفه اسلام اين است كه عالم قديم است و مثل اينهاست كسى كه قائل است كلمات و حروف قديم اند...» خواجه در جواب مى نويسد:
چگونه مذهب احمد بن حنبل را ذكر كردى و هم رديف قول فلاسفه قرار دادى، ولى از قول كسانى كه قائل اند كلمات و حروف كه از اين اصوات و حروف تشكيل نشده اند، قديم اند و واسطه خلق و خالق اند و آن را كلمه ناميدند و چه بسيار به حسب اشخاص متعدد مى شوند پس آنان كلمات اند، حرفى به ميان نياوردى؟ و اين مذهب باطنيان است كه مصنف هم شهرستانى بر آنها متمايل است.
خواجه تعريض زده كه چگونه قول ارسطو و بوعلى و احمد بن حنبل اشكال دارد ولى حرف باطنيه اشكال ندارد.
سوم. شهرستانى در باب جواهر مفارق مى نويسد: «و هى مظاهر الكلمات التامات الطاهرات الزكيات و الكلمات مصادرها.» به اين چهار مسئله مى پردازد. پس اين نكته كه مصارعة الفلاسفه تماماً با كلام اسماعيليه منطبق است، حرف كاملى نيست; چرا كه اشاعره و اسماعيليه در اين چهار مسئله مهم از جهاتى با هم مشترك اند.

3. نهاية الاقدام فى علم الكلام:

شهرستانى اين كتاب را بعد از ملل و نحل و بعضى كتب ديگر نوشته وتماماً در اثبات عقايد اشاعره است. وى در اين كتاب، امامت را جزء فروع دانسته اين نقل ها تنها نشانه تمايل شهرستانى به اهل بيت و عموم شيعه در كتاب نهاية الاقدام است. لذا اگر كسى شهرستانى را از نظرگاه اين كتاب نگاه كند، وى را يك اشعرى تمام عيار مى بيند، همان چيزى كه ابن خلكان و سبكى و آيت الله سبحانى را متمايل به اشعرى دانستن شهرستانى كرده است.

4. مجلس مكتوب در خلق وامر:

اين مجلس تنها اثر فارسى به جاى مانده از شهرستانى است. اين مجلس تماماً با تأويلات باطنى ممزوج است. او مى گويد:
بى آن كه او راشريك گويى در خلق، اسباب ساخت در خلقيات و ايشان را فريشتگان نام نهاد، و بى آن كه او راشريك باشد در هدايت، اسباب ساخت در امريات و ايشان را پيامبران نام نهاد... . اسباب امرى متوسطان در هدايت، آدم، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، محمد... بر سر دور اسامى پيغامبرى چون آدم، بر سر دور معانى آن اسامى پيامبرى چون نوح، بر سر دور جمع آن اسامى و معانى پيغامبرى چون ابراهيم، بر سر دور تنزيل موسى، بر سر دور تأويل عيسى، بر سر دور جمع تأويل و تنزيل محمد ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ ... پيغامبران از اسامى درگرفته و به ترتيب دوراً بعد دور به معانى مى رسانند... در شريعت نسخ دورى به دورى... زنهار تا نسخ احكام را ابطال ندانى، اكمال ندانى... اگر اسامى باطل گشتى، معانى بركجا نشستى! اى فريشتگان،... وقت آن آمد كه روى به شخصى آريد كه مكان و زمان غلامكان در سراى اويند «اسجدوا لآدم» عرش كل مكان، دور كل زمان، آدم كل انسان... .
آنچه در اين جا ملاحظه مى شود، تماماً با تأويلات باطنى اسماعيليه همنوا است. بحث دور پيامبران و اين كه پيامبرى صاحب تنزيل و پيامبرى صاحب تأويل و پيامبرى جمع هر دو را كرده است، از جمله مباحث دامنه دار فيلسوفان اسماعيلى است.
او به معتزليان و اشعريان تاخته، مى گويد: «اين همه قول اشعريان، معتزليان و كراميان نه زبان قرآن است، نه عبارت كتاب و سنت است...»; و در انتها، بعد از اين كه بسيار زيبا تأويل آن ديوار و گنج و عمل خضر را روشن مى سازد، مى گويد:
و امير المؤمنين على(علیه السّلام) جمع قرآن مى كرد.
آنچه به مختصر و گزيده از مجلس مكتوب آمد، تماماً بر تأويلات باطنى اسماعيليان استوار است. دو بحث مهم عالم امر و خلق در تمام كتب اسماعيليه يافت مى شود و همچنين تأويل عمل خضر بر فوق زمانى بودن و بر تأويل عمل كردن و اعتراض موسى بر اساس تنزيل عمل كردن. نكته ديگر ايراد گرفتن شهرستانى به اشعريان است و مى گويد: «اشعريان قائل به هشت قديم اند». و همچنان كه ذكر شد، شهرستانى اين را جزء كتاب و سنت نمى داند. لذا اين مجلس به خودى خود بيانگر اين است كه يك شيعه باطنى آن را تصنيف كرده است.

5. تفسير مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار:

همچنان كه متذكر شديم، به غير از بيهقى، كه روشن نيست منظور او تفسير سوره يوسف است يا اين كتاب، هيچ يك از فهرست نگاران و تذكره نويسان از اين كتاب نامى به ميان نياورده اند، از ابن خلكان و شهرزورى گرفته تا ريحانة الادب و شيخ عباسى قمى، و تا آن جا كه مى دانيم، فقط علامه مجلسى در بحارالانوار، آن هم فقط در يك مورد، از اين كتاب نام برده است، كه بسيار زياد و بسيار زيبا است، ولى ما فقط نكاتى كه با مذهب شهرستانى در ارتباط است، در سه بخش تشيع، تسنن و اسماعيليان به صورت فهرستوار ذكر مى كنيم:
يكم. مباحثى كه از آنها متشيع بودن شهرستانى به دست مى آيد: شهرستانى قرآن را مختص به اهل بيت دانسته، فهم كامل و جامع قرآن را به اهل بيت نسبت داده، آنان را عالِم به هر دو عالَم مى داند. ايشان در ذيل آيه «و يقطعون ما امر الله به أن يوصل» مى نويسد:
امر خدا يا قولى است كه همان دين است از آدم تا خاتم و از پيامبر تا روز قيامت وصاية و امامتاً باقى است، و يا فعلى است كه صله ارحام با ارحام پيامبر است كه حامل نور نبوت و نطفه امامت بوده كه قاطع اين صله از فاسقين است.
او قائل است: «هيچ زمانى از ازمنه، عالَم از حجت خدا و خليفه خدا خالى نيست و هر صادقْ مبشرِ صادقِ بعدى است». او كسانى را كه دنباله رو امويان اند، گوساله پرستان اين امت دانسته، مثل گوساله پرستان امت موسى، و قائل است:
و شهرستانى منافقان اين امت را مثل سامرى در امت موسى دانسته كه غلبه بر امام حق نمودند و امام حق فرمود: «ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى»، و فرمود: «انى خشيت أن تقول فرقت بينى و بين بنى اسرائيل». ايشان مى نويسد:
چون بنى اسرائيل داخل بيت المقدس نشدند واز ورود از باب امتناع كردند، چهل سال سرگردان شدند و چون امت اسلام از باب وارد نگشتند چرا كه «علىّ باب حطة» و «أنا مدينه العلم و علىّ بابها» و عده اى گفتند: هرگز داخل نمى شويم و عده اى از باب داخل نشدند و عده اى باب را منهدم ساختند و عده اى باب را به قتل رساندند، لذا راه ها بر آنها مسدود شد و چهارصد سال بلكه بيشتر حيران شدند.
شهرستانى از حضرت امير نقل مى كند كه: «الحسنه كل الحسنه حبّنا اهل البيت و السيئه كل السيئه بغضنا اهل البيت»، و از امام صادق نقل مى كند كه: «اعرف الحق لنا و اعمل ماشئت» و در ادامه مى نويسد: «اگر كسى حق اينان رانشناسد، طاعتش مثل طاعت ابليس است». آنچه گفته آمد چكيده اى بود درباره متشيع بودن شهرستانى كه از كتاب مفاتيح الاسرار به دست مى آيد.
دوم. وجه سنى بودن شهرستانى در كتاب مفاتيح الاسرار: ايشان در بخش ظاهر وتفسير بر طبق روال اهل سنت مشى كرده و از ابوهريره و بقيه اصحاب مطالبى نقل كرده، كه در اين عبارات هم ظاهر (خلافت ابوبكر) هم باطن (امامت حضرت امير) را پذيرفته است و خلافت ابوبكر را به قبله ظاهر و مشخص تشبيه كرده و امامت حضرت امير را به قبله باطن تشبيه كرده است كه اين نشانه پذيرفتن هر دو است. در اين باره در خاتمه سخن خواهيم گفت.
سوم. مباحثى كه رنگ اسماعيلى دارد: شهرستانى در فصل دهم، اين حديث را نقل كرده كه شيخين در قضا و قدر بحث كردند و پيش پيامبر رفته، از مشكلشان سؤال كردند و پيامبر حكم يكى را حكم مفروغ (قضاء) و حكم ديگرى را مستأنف (قدر) دانست; لذا شهرستانى فصل دهم را درباره مفروغ و مستأنف و تضاد و ترتب بنا بر دو قاعده خلق و امر بحث مى كند. اين خلاصه اى بود از مباحثى كه شهرستانى در مفاتيح الاسرار بر روش اسماعيليان مشى نموده و آنها را تأويل نموده است.

خاتمه
 

با توجه به آنچه گفته آمد، شهرستانى از همان زمان خويش متهم به تمايل به اهل قلاع بوده است واز مطالب و تفاسير باطنى آنهادر وعظ و مصنفات خويش استفاده كرده است. گويا شهرستانى توجه به جو عمومى نداشته است، چرا كه جو عمومى شديداً بر ضد اسماعيليان و اهل قلاع بوده است. آنان به عنوان ملاحده اسلام معرفى مى شدند. شايد به همين دليل از نظاميه بغداد بعد از سه سال وعظ اخراج شده باشد. لذا با توجه به اين دو مطلب، مى توان گفت او هم متسنن است هم متشيع; ولى در معناى مصطلح امروزى نه شيعه است نه سنى; نه اشعرى است نه اسماعيلى. براى توجيه اين ديدگاه، چهار نوع نگرش مى توان عرضه كرد:
1. عده اى قائل اند: او در باطن به اسماعيليه گرويده است، ولى به خاطر تقيه كه در اسماعيليه شديدتر از اماميه وجود دارد و اجرا شده است و مى شود، تقيه كرده و خود را شافعى اشعرى معرفى كرده است و تاوقتى در عموم به وعظ و در دستگاه هاى حكومتى به نويسندگى مشغول بوده، خود را اشعرى نمايانده است، و كتب ملل و نحل و نهاية الاقدام بر اين اساس قابل توجيه است; و وقتى از اين مسائل فارغ شده و در خانه خود به نوشتن مشغول شد، تفسير باطنى خويش را نوشت. ولى اين ديدگاه با توجه به مطالب نقل شده از ملل و نحل و مصارعة الفلاسفه و مطالب مشعر به اهل سنت بودن او در مفاتيح الاسرار و مطالب پررنگ تفسير باطنى در مجلس مكتوب كه در خوارزم انعقاد يافته و تأويل باطنى مفاتيح الاسرار بحث تقيه بى معنا مى نمايد و نمى توان گفت او درباطن اسماعيلى بوده و تظاهر به اشعرى بودن مى كرده است. عده اى هم برعكس اين نظر قائل اند: اگرچه در ابتدا اسماعيلى بوده، ولى در انتها اشعرى شده است، كه اين اقوال را مبسوط بيان كردم.
2. نظر ديگر اين است كه شهرستانى واقعاً طالب حق بوده است و حق و حقيقت را در شيعيان و توجه به اهل بيت بيشتر از سنيان و توجه به صحابه مى ديده، ولى در عين حال، بى توجهى كامل و تام به صحابه را هم نمى پسنديده است. لكن چون عصر شهرستانى با دوره ستر امامان اسماعيلى و اثناعشرى هم زمان بوده است، دست يابى او به حقيقت ناب ميسر نبوده است و او مثل غزالى در المنقذ من التقليد، و فخر رازى در تفسيرش كه نسبت به اهل بيت ديدگاه بسيار مثبتى داشته و اقتداگر به على را هدايت يافته مى داند، طالب حق بود، ولى چون حقيقت را نيافت، ره افسانه زد. لذا اين گونه افراد را با تمام خطاهايشان بايد جزء سنيان متشيع دانست كه دنبال هدايت بودند، اگرچه واقعيت را يافته يا نيافته اند. به هر حال، هدايت و سنجش اعمال و عقايد دست خداست.
3. ديدگاه ديگرى كه مى توان بر اساس اعتقادات شهرستانى تبيين كرد، اين است كه قائل شويم شهرستانى مثل بعضى از متفكرانى كه مذهب خاصى را اتخاذ نكرده اند و نتوانسته اند خود را مقيد به مذهبى كنند، خود را فراتر از يك مذهب ديده و آنچه به نظرشان صحيح مى رسد به عنوان حق مى پذيرفته است. شهرستانى نيز چون اساتيدى از اشاعره و شافعيه و اسماعيليه داشته است، به سوى آنان تمايل پيدا كرده است، اگر اساتيدى از صوفيه يا اماميه يا غير آنها مى داشت، به سوى آنان گرايش پيدا مى كرد. ولى شهرستانى صاحب ملل و نحل است و عقايد جملگى مذاهب را مى داند; در عين حال اين فرق را از روى كتب ملل و نحل يافته است و استادى نداشته است.
4. با توجه به دو حكم مستأنف و مفروغ كه مورد توجه خاص شهرستانى است، مى توان گفت ايشان توانسته است دو ديدگاه اهل سنت و شيعه را بپذيرد و خلافت ظاهرى ابوبكر را كه مورد پذيرش يا سكوت اكثريت نسبى صحابه شد، حكم مستأنف و ظاهر و تنزيل دانسته و امامت و ولايت باطنى را مخصوص اهل بيت و حكم مفروغ و تأويل و باطن مى داند. او قائل است كسى كه صاحب تأويل است، نبايد براى خلافت ظاهرى بجنگد و از خانه بيرون آيد. اهل بيت وظيفه خود را كه همان اظهار بطون بود، انجام دادند و تأويلات را به سمع جويندگان رساندند. اگر اين گونه به كتب شهرستانى نظر شود، هيچ تناقض و تعارضى در مطالب و عقايد او نيست; او هم عقايد اهل سنت را پذيرفته، هم عقايد شيعه را دارد و آن دو را قابل جمع مى داند و اين نظر صاحب اين سطور است.
در انتها ذكر چند نكته الزامى است و آن اين كه اولا اگر تاريخ براى ما اين گونه ورق مى زد كه به جاى ملل و نحل، مفاتيح الاسرار و به جاى نهاية الاقدام، مصارعة الفلاسفه و مجلس مكتوب، معروف خاص و عام مى شد، امروز بايد ادله اى از ملل و نحل و نهاية الاقدام پيدا كرده، او را اشعرى معرفى مى كرديم; ثانياً به صرف حرف بزرگ يا تذكره نويسى مثل ابن خلكان يا سمعانى و... نبايد مسئله را تلقى به قبول كرد و در اين باره تحقيق نكرد. متأسفانه، اكثر فهرست نويسان و تذكره نويسان و مؤلفان ما، به محض ذكر مطلبى در كتابى آن را نقل مى كنند و مى پذيرند و نسبت به صحت و سقم آن تلاش نمى كنند، كه اين عمل پذيرش مطالب كتب پيشينيان را مقدارى تضعيف مى كند.
كتاب نامه
1. آذرشب، محمد على: «اهل البيت فى نظر صاحب الملل و النحل»، تراثنا، سال 3، شماره 3 (مسلسل 12)، 1408 ق.
2. ابراهيمى دينانى، غلامحسين: ماجراى فكر فلسفى در اسلام، 2 ج، طرح نو، چاپ اول، 1376.
3. ابن اثير: الكامل فى التاريخ، تحقيق على شيرى، 7 ج، دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ اول، 1408ق.
4. ابن بطوطه: رحلة، چاپ قديم، بى تا.
5. ابن تيميه: منهاج السنة النبوية، 4 ج، المكتبة العلمية، بيروت، بى تا.
6. ابن حنبل، احمد: المسند، تحقيق صدقى جميل العطار، 12ج، دارالفكر، بيروت، چاپ اول، 1414ق.
7. ابن خلكان، احمد بن محمد بن ابى بكر: وفيات الاعيان فى أنباء أبناء الزمان، 8 ج، دارالفكر و دارالصادر، بيروت، بى تا.
8. ابن قفطى: تاريخ الحكماء، تحقيق بهين دارايى، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1371.
9. ابن كثير: البداية و النهاية، تحقيق على شيرى، دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ اول، 1408ق.
10. ابن منصور اليمن، جعفر: سرائر و اسرار النطقاء، تحقيق مصطفى غالب، دارالاندلس، بيروت، چاپ اول، 1404ق.
11. ـــــــــــــــــــ : كتاب الكشف، تحقيق مصطفى غالب، دارالاندلس، بيروت، چاپ اول، 1404ق.
12. اتابكى، جمال الدين ابوالمحاسن: النجوم الزاهرة فى ملوك مصر والقاهرة، 16 ج، وزارت فرهنگ مصر، بى تا.
13. اخوان الصفاء: رسائل اخوان الصفا، 4 ج، مركز النشر التابع لمكتب الاعلام الاسلامى، قم، چاپ اول، 1405 ق.
14. اذكائى، پرويز: «نكاتى چند از تفسير شهرستانى»، مجله آيينه ميراث، سال اول، شماره 1، تابستان 77; و مجله معارف دوره پنجم، شماره 3، آذر 1367، مركز نشر دانشگاهى.
15. استادى، رضا: مقدمه اى بر ملل و نحل، چاپ جامعه مدرسين، چاپ اول، 1374.
16. اشعرى قمى، سعد بن عبدالله ابى خلف: المقالات والفرق، تصحيح محمد جواد مشكور، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1361.
17. الامينى النجفى، عبدالحسين احمد: الغدير فى الكتاب و السنة و الأدب، 11 ج، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ دوم، 1366.
18. الوليد، على بن محمد: تاج العقائد و معدن الفوائد، دارالمشرق، بيروت، بى تا.
19. باستانى پاريزى كرمانى، ابراهيم: «سير تحولات مذهبى در كرمان»، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران، شماره 91 و 92، سال بيست و دوم، 1354.
20. بدوى، عبدالرحمن: تاريخ انديشه هاى كلامى در اسلام، ترجمه حسين صابرى، 2 ج، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1374.
21. بستانى: دائرة المعارف، 11 ج، دارالمعرفة، بيروت، بى تا.
22. بيهقى، ظهير الدين: تاريخ حكماء الاسلام (تتمة صوان الحكمة)، تصحيح ممدوح حسن محمد، مكتبة الثقافة الدينية، قاهره، چاپ اول، 1417 ق.
23. تامر، عارف: تاريخ الاسماعيلية، 4 ج، رياض الريس للكتب و النشر، لندن ـ قبرس، چاپ اول، 1991م.
24. تهرانى، آقا بزرگ: الذريعة الى تصانيف الشيعة، 26 ج، دارالاضواء، بيروت، چاپ سوم.
25. ثابتى، مؤيد: «شهرستانه»، مجله گوهر، فروردين 1357، شماره مسلسل 61 و شماره 66 شهريور 1357، مقاله سيد محمود روحانى.
26. جعفريان، رسول: از طلوع طاهريان تا غروب خوارزمشاهيان، كانون انديشه جوانان، چاپ اول، 1378.
27. ــــــــــــ : تاريخ تشيع در ايران، 2 ج، انتشارات انصاريان، قم، چاپ اول، 1375.
28. جلالى نائينى، سيد محمد رضا: شرح حال و آثار حجة الحق ابوالفتوح محمد بن عبدالكريم بن احمد شهرستانى، چاپ تابان، 1343.
29. جوينى، عطا ملك: تاريخ جهانگشاى جوينى، 3 ج، تحقيق علامه محمد قزوينى، چاپ ليدن، 1937.
30. جهامى، جيرار: موسوعة مصطلحات الفلسفة عند العرب، مكتبة لبنان، چاپ اول، 1998م.
31. حسنى رازى، سيد مرتضى بن داعى: تبصرة العوام فى معرفة مقالات الأنام، تصحيح عباس اقبال، انتشارات اساطير، چاپ دوم، 1364.
32. حقيقت، عبدالرفيع(رفيع): تاريخ قومس، انتشارات آفتاب، چاپ دوم، 1362.
33. حلبى، على اصغر: تاريخ فلاسفه ايرانى، كتاب فروشى زوار، تهران، 1351.
34. حموى، ياقوت: معجم البلدان، 5 ج، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1399ق.
35. حنبلى، ابن عماد: شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، 8 ج، مكتبة قدوسى، قاهره، 1350.
36. خرمشاهى، بهاءالدين: قرآن پژوهى، انتشارات ناهيد، چاپ سوم، 1376.
37. داعى مجهول: القصيدة الشافية، تحقيق عارف تامر، دار المشرق، بيروت، بى تا.
38. دانش پژوه، محمد تقى: «داعى الدعات شهرستانه»، مجله نامه آستان قدس، شماره 2، 3 و 4، دوره هفتم، (27 و 26 و 28 مسلسل)، بى تا.
39. ــــــــــــــ : «گفتوگوى ايلاقى و شهرستانى»، مجله نامه آستان قدس، شماره 3، دوره نهم (35 مسلسل)، بى تا.
40. دفترى، فرهاد: تاريخ و عقايد اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره اى، نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ اول، 1375.
41. ــــــــــــــ : مختصرى در تاريخ اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره اى، نشر و پژوهش فرزان روز، تهران، چاپ اول، 1378.
42. دهخدا، على اكبر: لغت نامه، زير نظر دكتر معين و دكتر شهيدى، 15 ج، مؤسسه لغت نامه دهخدا، چاپ دوم از دوره جديد، 1377.
43. ذهبى، شمس الدين: سير الاعلام النبلاء، تحقيق محب الدين ابن غراته عمرودى، 17ج، دارالفكر، بيروت، چاپ اول، 1417ق.
44. رازى، ابوحاتم: كتاب الاصلاح، تحقيق مهدى محقق، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامى، تهران، چاپ اول، 1377.
45. راميار، محمود: تاريخ قرآن، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، چاپ چهارم، 1379.
46. راوندى، محمد بن على بن سليمان: راحة الصدور و آية السرور در تاريخ آل سلجوق، تصحيح محمد اقبال و مجتبى مينوى، مؤسسه انتشارات امير كبير، تهران، چاپ دوم، 1364.
47. راوندى، مرتضى: تاريخ اجتماعى ايران، 9 ج، مؤسسه انتشارات نگاه، تهران، چاپ اول، 1374.
48. ربانى گلپايگانى، على: فرق و مذاهب كلامى، مركز جهانى علوم اسلامى، قم، چاپ اول، 1377.
49. زركلى: الاعلام، 8 ج، دارالعلم للملائين، چاپ نهم، 1990.
50. زغيم، سميح: موسوعة مصطلحات علم الكلام الاسلامى، مكتبة لبنان، چاپ اول، 1998.
51. سبحانى، جعفر: بحوث فى الملل و النحل، 6 ج، الدارالاسلامية، بيروت، چاپ دوم، 1411 ق.
52. ــــــــــــــ : فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى، 4 ج، انتشارات توحيد، قم، چاپ اول، 1371.
53. سبكى، عبدالوهاب بن على: طبقات الشافعية الكبرى، تحقيق عبدالفتاح محمد الحلو و محمود محمد الطناحى، 9 ج، داراحياء الكتب العربيه، بى تا.
54. ستوده، منوچهر: قلاع اسماعيليه در رشته كوه هاى البرز، كتابخانه طهورى، تهران، چاپ اول، 1362.
55. السحيبانى، محمد بن ناصر بن صالح: منهج الشهرستانى فى كتابه الملل و النحل، دارالوطن، عربستان، چاپ اول، 1417ق.
56. سمعانى، ابوسعد عبدالكريم بن محمد: التحبير فى المعجم الكبير، تحقيق منيرة ناجى سالم، 2 ج، اداره اوقاف عراق، بغداد، بى تا.
57. شاكر، محمد كاظم: روش هاى تأويل قرآن، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، چاپ اول، 1376.
58. شوشترى، قاضى نورالله: مجالس المؤمنين، كتاب فروشى اسلاميه، تهران، 1375.
59. شهرزورى، محمد: نزهة الارواح و روضة الافراح، ترجمه مقصود على تبريزى، به كوشش محمد تقى دانش پژوه و محمد سرور مولائى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، چاپ اول، 1365.
60. شهرستانى، محمد: التفسير المسمى بمفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار، تحقيق دكتر محمد على آذرشب، دفتر نشر ميراث مكتوب، چاپ اول، 1376.
61. ــــــــــــــــــ : ملل و نحل، تحقيق بدران، 2 ج، انتشارات شريف رضى، قم، چاپ سوم، 1363.
62. ــــــــــــــــــ : ملل و نحل، تحقيق محمد سيد گيلانى، 2 ج، دارالمعرفة، بيروت،1402.
63. ــــــــــــــــــ : ملل و نحل، تحقيق وكيل، دارالفكر، بيروت، بى تا.
64. ــــــــــــــــــ : ملل و نحل، ترجمه افضل الدين ابن تركه اصفهانى، مقدمه و تحقيق از سيد محمد رضا جلالى نائينى، چاپخانه تابان، چاپ دوم، 1335.
65. ــــــــــــــــــ : ملل ونحل، ترجمه مصطفى خالقداد هاشمى (توضيح الملل)، حواشى و تصحيح از سيد محمد رضا جلالى نائينى، 2 ج، انتشارات اقبال، چاپ سوم، 1361.
66. ــــــــــــــــــ : نهاية الاقدام، تحقيق آلفرد جيوم، مكتبة المتنبى، قاهره، بى تا.
67. ــــــــــــــــــ : مصارعة الفلاسفه، تحقيق موفق فوزى الجبر، دار معد للطباعة و النشر و التوزيع، سوريه، چاپ اول، 1997.
68. ــــــــــــــــــ : مفاتيح الاسرار (عكس نسخه خطى)، مقدمه عبدالحسين حائرى و فهارس پرويز اذكايى، 2 ج، مركز انتشارات نسخ خطى، تهران، چاپ اول، 1368.
69. شيرازى، صدرالدين محمد: الحكمة المتعالية فى الاسفار العقليه الاربعه، 9ج، داراحياء التراث العربى، بيروت، چاپ سوم، 1981م.
70. صبحى، احمد محمود: فى علم الكلام، 3 ج، دارالنهضة العربية للطباعة و النشر، بيروت، چاپ پنجم، 1405 ق.
71. طبرى، محمد بن جرير: جامع البيان فى تفسير القرآن، 12 ج، دارالمعرفة، بيروت، 1409، (از روى چاپ 1327 مصر).
72. طوسى، خواجه نصيرالدين: اخلاق محتشمى، تصحيح محمد تقى دانش پژوه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1261.
73. ـــــــــــــــــــ : اخلاق ناصرى، تصحيح مجتبى مينوى، انتشارات خوارزمى، تهران، چاپ پنجم، 1373.
74. ـــــــــــــــــــ : رساله سير و سلوك، ترجمه سيد جلال الدين حسينى، لندن، 1998.
75. ـــــــــــــــــــ : مصارع المصارع، تحقيق حسن معزّى، مكتبة آية ا... العظمى مرعشى نجفى، قم، چاپ اول، 1405 هـ .
76. عثمان، هاشم: الاسماعيلية بين الحقائق و الاباطيل، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، 1419.
77. العجم، رفيق: موسوعة مصطلحات التصوف، مكتبة لبنان، چاپ اول، 1998 م.
78. عسقلانى، ابن حجر: لسان الميزان، تحقيق محمد عبدالرحمن مرعشلى، 9 ج، داراحياء التراث العربى و مؤسسة التاريخ العربى، بيروت، چاپ اول، 1416ق.
79. غالب، مصطفى: اعلام الاسماعيلية، منشورات داراليقظة العربية: بيروت، 1964 م.
80. غزالى: المنقذ من الضلال، ترجمه صادق آيينهوند (به نام شك و شناخت)، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، چاپ اول، 1360.
81. غزالى: تهافت الفلاسفه، ترجمه دكتر على اصغر حلبى، كتاب فروشى زوار، چاپ دوم، 1360.
82. فرحات، نعمان هانى: نصيرالدين الطوسى و آراؤه الفلسفيه و الكلاميه، داراحياء التراث العربى، بيروت، چاپ اول، 1406 ق.
83. فضل الله، رشيدالدين: جامع التواريخ، تحقيق احمد آتش، چاپ دنياى كتاب، تهران، چاپ اول، 1362ق.
84. قرشى، داعى ادريس: زهر المعانى، تحقيق مصطفى غالب، المؤسسة الجامعيّه للدراسات و النشر و التوزيع، چاپ اول، 1411ق.
85. قزوينى رازى، عبدالجليل: النقض (معروف به بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض)، تحقيق مير جلال الدين محدث، 3 ج، سلسله انتشارات انجمن آثار ملى، چاپ اول، 1358.
86. قمى، شيخ عباس: الكنى و الالقاب، 3 ج، انتشارات بيدار، قم، 1358، بى تا.
87. كاشانى، جمال الدين ابوالقاسم عبداللّه: زبدة التواريخ، به كوشش محمدتقى دانش پژوه، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران، چاپ دوم، 1366.
88. كحاله، عمر رضا: معجم المؤلفين، 8 ج، دار احيا التراث العربى، بيروت، بى تا.
89. كرمانى، حميد الدين: راحة العقل، تحقيق مصطفى غالب، دارالاندلس، بيروت، چاپ دوم، 1983م.
90. ــــــــــــــــــــ : كتاب الرياض، تحقيق عارف تامر، دارالثقافة، بيروت، بى تا.
91. كسائى، نورالله: مدارس نظاميه و تأثيرات علمى و اجتماعى آن، انتشارات اميركبير، چاپ اول، 1363.
92. لوئيس، برنارد: تاريخ اسماعيليان، ترجمه دكتر فريدون بدره اى، انتشارات طوس، 1362.
93. مادلونگ، ويلفرد: فرقه هاى اسلامى، ترجمه دكتر ابوالقاسم سرى، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1377.
94. ــــــــــــــــــــ : مكتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى ميانه، ترجمه جواد قاسمى، انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 1375.
95. مجلسى، محمد باقر: بحار الانوار، 110 ج، دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ سوم، 1403ق.
96. مدرس تبريزى، محمد على: ريحانة الادب، 8 ج، انتشارات خيام، چاپ چهارم، 1374.
97. مدرسى رضوى، محمدتقى: احوال و آثار خواجه نصيرالدين طوسى، انتشارات اساطير، تهران، چاپ دوم، 1370.
98. مدرسى زنجانى، محمد: سرگذشت و عقايد فلسفى خواجه نصيرالدين طوسى، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ اول، 1363.
99. موسوى خوانسارى، محمدباقر: روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، تحقيق اسدالله اسماعيليان، 8 ج، مكتبة اسماعيليان، قم، بى تا.
100. ميرداماد، محمد بن محمد: ايقاظات (هامش قبسات)، چاپ سنگى.
101. ــــــــــــــــــــ : كتاب القبسات، تحقيق مهدى محقق، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مك گيل و دانشگاه تهران، چاپ اول، 1356.
102. ناصر خسرو: جامع الحكمتين، تصحيح هانرى كربن و دكتر محمد معين، كتابخانه طهورى، تهران، چاپ دوم، 1363.
103. ــــــــــــــــــــ : وجه دين، كتابخانه طهورى، تهران، چاپ دوم، 1348.
104. نوبختى، حسن بن موسى: فرق الشيعه، ترجمه دكتر محمد جواد مشكور، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1353.
105. وات، مونتگمرى: فلسفه و كلام اسلامى، ترجمه ابوالفضل عزتى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ اول، 1370.
106. هاجسن، گ. س. مارشال: فرقه اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره اى، كتاب فروشى تهران، تبريز، بى تا.
107. هندى، على متقى بن حسام الدين: كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال، تصحيح شيخ بكرى حيانى و شيخ صفوة السقا، 18 ج، مؤسسه الرسالة، چاپ 1413.
108. يافعى يمنى، ابو محمد عبدالله: مرآة الجنان و عبرة اليقظان، 5 ج، مؤسسه الاعلمى، بيروت، چاپ اول، 1338.
109. يزدى، محمد جواد: «حول شبهات التفسير الكبير (للفخر رازى) على مسألة الامامة»، رساله سطح چهارم حوزه قم، 1379.
110. G. Monnot: »Shahrastani«, in: the Encyclopaedia of Islam, v. 9., Leiden. Brill., 1997.
111. Nasir Al-din Tusi - Contemplation and Action, Translated and edited by S.J. Bada Khchani, London, The Institute Ismaili Studies, 1998.
منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط