مرا گر چون تو دلداري نباشد شاعر : انوري هزاران درد دل باري نباشد مرا گر چون تو دلداري نباشد چه باشد گر ستمکاري نباشد چو تو يا کم ز تو ياري توان جست گلي بيزحمت خاري نباشد مرا گويي که در بستان اين راه به هرجو سنگ خرواري نباشد بود با گرد ران گردن وليکن کزو خوش خويتر ياري نباشد اگرچه پيش ياران گويم از شرم ستمکاري دلآزاري نباشد تو خود داني که از تو بوالعجبتر کش اندر کيسه ديناري نباشد چگونه دست يابد بر تو آنکس ز گفتار تو خود آري...