دين حق را مجد و گردون شرف را آفتاب | | اي جهان عدل را انصاف تو مالک رقاب |
پاي قهرت بسپرد مر باد را در زير آب | | دست عدلت خاک رابيرون کند از دست باد |
صولتت همچون زمين دايم گران دارد رکاب | | فکرتت همچون فلک دايم سبک دارد عنان |
پيش سنگ حلم تو چون باد خاک اندر شتاب | | پيش سير حکم تو چون خاک باد اندر درنگ |
وز شگرفي جرم کيوان شايدت ميخ طناب | | از بزرگي اوج گردون زيبدت سقف خيام |
در هر آن عزمي که تو نوک قلم کردي خضاب | | رد و منعت حکم گردون راحنا بر کف نهد |
چشمهي فضل ترا ايام ننمايد سراب | | کشتهي قهر ترا تقدير ننمايد نشور |
کبک را در مخلب شاهين و منقار عقاب | | دست عدلت گر بخواهد آشيان داند نهاد |
قوت مستي همي بيرون توان کرد از شراب | | در جهان مصلحت با احتساب عدل تو |
يک جهان را برده اندر سايهي عدل تو خواب | | اي ز استسلام انصاف تو جز بخت ترا |
لاجرم بر آتش حسرت جگر دارد کباب | | دشمنت را آب ني از خاکساري در جگر |
گر به گردون برشود همچون دعاي مستجاب | | همچو قارون در زمين پنهان کني بدخواه را |
کز اثير اندر هواي تيره شب جرم شهاب | | برضمير خصم تو ياد تو همچون نان رود |
عالمي از اضطرار و امتي از اضطراب | | ز اتفاق راي تو با صدر دين آسوده گشت |
در دماغ چرخ هست از خوي تو بوي گلاب | | در مذاق دهر هست از لطف تو طعم شکر |
قوت دل زايد آري در طبيعت از جلاب | | شد قويدل دولت و دين از وفاق هر دو آن |
ور نبودي دست او بخشش بماندي در نقاب | | گر نبودي طبع تو دانش نماندي در جهان |
فتنه پيش باس او همچون قصب در ماهتاب | | چرخ پيش همت تو همچوباطل پيش حق |
او ز بهر خدمت تو زندگاني و شباب | | تو ز بهر او همي خواهي بزرگي و شرف |
ور براي تو نباشد او نخواهد جاه و آب | | گر براي او نباشد تو نخواهد صدر و قدر |
دست جور از دهر ببريد اينت پيوند صواب | | تا بپيوستست دست عهدتان با يکدگر |
هر حديثي کو بگويد نزد او يابد جواب | | گرچه استحقاق آن دارد که از سلطان وقت |
اسب و طوق و جامه و فرمان و القاب خطاب | | هم به اقبال تو مييابد ز سلطان جهان |
تازگيش آخر صبا ميبخشد و تري سحاب | | گرچه گل بر بار چون بشگفت خود تازه بود |
وي خيال راستبينت همنشين وحي ناب | | اي زبان راستگويت هم حديث غيب صرف |
تا بود مجبور سرد و گرم گيتي شيخ وشاب | | تا بود مقدور سعد و نحس گردون خير و شر |
عالم عمرت مباد از آفت گيتي خراب | | پايهي قدرت مباد از گردش گردون فرود |
سال عمرت همچو دور چرخ بيرون از حساب | | عرض پاکت همچو ذات عقل ايمن از فساد |
نيکخواهت در دو عالم در ثنا و در ثواب | | بدسگالت در دو گيتي در سقر باد و سفر |