تو سروي ، بر نشايد چيدن از تو

تو سروي ، بر نشايد چيدن از تو شاعر : اوحدي مراغه اي تو ماهي، مهر نتوان ديدن از تو تو سروي ، بر نشايد چيدن از تو ميان خاک و خون غلتيدن از تو؟ من آشفته دل را تا کي آخر که رخصت نيست برگرديدن از تو به گردان رخصت خونم به عالم نخواهم دامن اندر چيدن از تو گرم صد آستين بر رخ فشاني همي بايد مرا ترسيدن از تو ترا چون هيچ ترسي از خدا نيست گناه از بنده و بخشيدن از تو گناهم نيست اندر عشق و گر هست شفا يابد به يک پرسيدن از تو اگر صد رنج باشد اوحدي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تو سروي ، بر نشايد چيدن از تو
تو سروي ، بر نشايد چيدن از تو
تو سروي ، بر نشايد چيدن از تو

شاعر : اوحدي مراغه اي

تو ماهي، مهر نتوان ديدن از توتو سروي ، بر نشايد چيدن از تو
ميان خاک و خون غلتيدن از تو؟من آشفته دل را تا کي آخر
که رخصت نيست برگرديدن از توبه گردان رخصت خونم به عالم
نخواهم دامن اندر چيدن از توگرم صد آستين بر رخ فشاني
همي بايد مرا ترسيدن از توترا چون هيچ ترسي از خدا نيست
گناه از بنده و بخشيدن از توگناهم نيست اندر عشق و گر هست
شفا يابد به يک پرسيدن از تواگر صد رنج باشد اوحدي را


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط