دل من خستهي ياريست بيتو شاعر : اوحدي مراغه اي تنم در قيد بيماريست بيتو دل من خستهي ياريست بيتو کرا خود غير ازين کاريست بيتو؟ مرا گوييکه: بيمن جان همي ده مرا با خود دلازاريست بيتو ترا در سر دلازاريست بيمن مرا از خويش خود عاريست بيتو تو فخري ميکني بر من، چه حاجت؟ مپندار اين که پنداريست بيتو دلي را شاد پنداري تو، زنهار! ز غم چون چاره ديواريست بيتو فضاي هفت کشور بر دو چشمم به چشم اوحدي خاريست بيتو هر آن گل کز گلستاني بر...